پول و عشق، رشد و توسعه
ریچارد رورتی، در مقاله خود با عنوان «پول و عشق» از زبان قهرمان یکی از رمانهای «ای.ام.فورستر» میپرسد: «آیا اقتصاد همان روح جهان است … آیا قعر مغاک، نه فقدان عشق که فقدان پول است.»
آنگاه در صفحات بعد، به گونهای صریح و روشن پاسخ میدهد: «نداشتن پول، نداشتن شایستگی صحبت کردن و نداشتن شایستگی رابطه داشتن است. نداشتن پول، نداشتن امکانی برای عشق است. مردم بسیار فقیر، کسانی که در قعر مغاکاند مردمی که به قول برشت در تاریکی زندگی میکنند، نه استطاعت عشق دارند و نه شایستگی مصاحبت … مردم بسیار فقیر شهامت عشق یا دوستی را در خود نمیبینند، زیرا همه لحظههای روزهایشان مالامال از دغدغه لقمهای نان است.»
رورتی، معتقد است که لطافت طبع و عشق زمانی پدیدار خواهد شد که آن قدر پول باشد که برای افراد، اندکی فراغت به بار آورد – حداقل فرصتی کوتاه – تا در آن بتوان دوست داشت. او واقعگرایی را در آن میداند که بپذیریم، پول متغیری مستقل است و عشق؛ متغیری وابسته. شاید اگر «رورتی» اندکی با مفاهیم اقتصادی آشنا بود، بهجای «پول» از رشد اقتصادی و بهجای «عشق» از شاخصهای توسعه اقتصادی سخن میگفت، اما برای خوانندهای که اقتصاد میداند یا میخواند، مسلم است که او سعی در القای این اندیشه دارد که رشد اقتصادی متغیری مستقل است و توسعه اقتصادی وابسته به آن. او همچنین از عبارت «شمالیها» برای کشورهای توسعه یافته و از «جنوبیها» برای کشورهای توسعه نیافته (شامل کشور عزیز ما) نام میبرد.
رورتی، تمایز بین مارکسیسم و لیبرالیسم را در عدمتوافق در این خصوص میداند که آیا میتوان آنقدر پول بدست آورد که از طریق بازتوزیع آن در میان همه مردمان، امکان لطافت طبع و عشق ورزیدن را برای آنان به ارمغان آورد؟ پاسخ یک مارکسیست، یک «آری!» سرراست است، اما «رورتی» در مقام یک لیبرال صریحاللهجه میگوید: «معلوم است که نمیتوان!.»
پاسخ مثبت مارکسیست به سوال «رورتی»، از ایمان او برمیخیزد: زمانی که مردمان فقیر و فرودست زمام امور را در دست بگیرند و انقلاب همه چیز را دگرگون کند، با فروپاشی بازار آزاد سرمایهداری و توسل به برنامهریزی، آنچنان رشد اقتصادی بهدست میآید که توزیع آن، همه مردم جهان را از فقر و بیپولی نجات میدهد. اما افسوس که مارکسیسم دیگر گیرایی چندانی ندارد!
اما «رورتی» میتوانست همانند لیبرالهای دیگر بگوید: «در بلند مدت، حتما!، کافی است منتظر بمانید تا با جهانی شدن، کیک نیز بزرگ شود، آنگاه آن را تقسیم خواهیم کرد!.» اما با شناختی که از «رورتی» دارم، میدانم که او به شدت رئاليست است و از آن دستهاي نیست که خود را با امیدهای واهی فریب دهد و خوب میداند که در بلندمدت همه میمیریم. نوای مرگ در میان کودکان گرسنه در آفریقا آنچنان تند مینوازد که «انتظار فرارسیدن بلندمدت» برای آنان بسیار نامفهوم است.
به عقیده او هر نوآوری لیبرالیسم جهانی، مانند صندوق بینالمللی یا بانک جهانی از این امید ناشی شده است که شمالیها ناچار نباشند خود را از مردمی که در سودان و هائیتی بسان حیواناتی زندگی میکنند، متمایز سازند. نه به این دلیل که آنان گرسنه و بیپولاند؛ بلکه به این دلیل که از عشق هیچ نمیدانند، یا به زبان خودمانی (اقتصادی) توسعه نیافتهاند. اما دیدگاه «رورتی» به او این اجازه را نمیدهد که به این راهحل امیدوار باشد.
جالب است بدانیم که بیشترین تلاش «رورتی» در دنیای فلسفه، صرف ایجاد چشماندازی از امیدهای اجتماعی شده است، با این حال در مقاله خود هیچ پایانی برای تفکرات بدبینانه خود ارائه نمیدهد.
لابد از خود میپرسید که من در مقاله رورتی دنبال چه میگردم. از کسی که «رورتی» میخواند انتظار میرود که به اندازه خود او صریح باشد.
من در مقام یک دانش آموخته اقتصاد، با «رورتی» در این سه نکته اشتراک نظر دارم:
اول (حداقل در یک مورد حق با مارکسیستها بود: روح تاریخ، اقتصادی است. من منکر رابطه دوسویه بین اقتصاد و فرهنگ نیستم، اما واقعیتهای اقتصادی نشانگر آن است که رشد اقتصادی قدرت توضیحدهندگی بیشتری بر توسعه اقتصادی دارد تا بالعکس. لذا همانگونه که پول مقدم بر عشق است، رشد مقدم بر توسعه است.
دوم (کشورهای توسعه یافته اگر تلاش فراوان کنند، شاید بتوانند فقر را در کشورهای خود ریشهکن کنند تا همه افراد جامعه آنان از موهبت عشق (توسعه یافتگی) بهرهمند شوند. اما قادر به نجات ما «جنوبیها» نخواهند بود (اگر چنین نیتی داشته باشند!، که من در این مورد به اندازه «رورتی» خوشبین نیستم.
سوم (بهنظر نمیرسد در دنیایی از واقعیتهای تلخ که پیش رو داریم، ثروت بهاندازه کافی وجود داشته باشد که برای همگان عشق و توسعهیافتگی بههمراه آورد، مگر آنکه دل به فناوریهای شگفتانگیز ببندیم و نتیجهای که در این نوشتار در پی آنم:
اول) برای توسعهیافتگی هیچ گریزی از تمرکز بر متغیر رشد اقتصادی نیست و در این مسیر آنچنان عقب مانده و فرصت سوختهایم که چارهای جز تبعیت از نسخههای موفق جهانی نداریم. اقتصاد آزاد با رشد اقتصادی که به همراه میآورد تنها راه برونرفت از بنبست توسعهنیافتگی است. در این میان هرگونه نسخهای، شامل مدلهای بومی متکی بر متغیرهای توسعه چیزی جز اتلاف زمان و منابع نیست. آزادسازی، خصوصیسازی و کوچک کردن حجم دولت امری مسلم برای رشد اقتصادی و سپس توسعه اقتصادی است. (این نکته آنچنان برای من واضح است که درک انگیزه افراد مدعی نهادگرایی، اقتصاد عدالتمحور و … در انتقاد از چنین سیاستهایی برایم سخت دشوار است.)
دوم) شاید واقعیتهای تلخی که اقتصاددانان با آن روبهرو میشوند و برای آن نسخه میپیچند، باعث شود كه به عالمان قرون گذشته حق دهيم که علم اقتصاد را «علم نکبت» بدانند.
به هرحال يادمان باشد كه هرچه به لحاظ ارزشي بار اين علم كنيم؛ اين يك واقعيت ملموس است كه عرصه اقتصاد آزاد بیش از آنکه تلاش برای سعادت همگان باشد، کوششی است برای حداکثر کردن نفع شخصی که در تفسیر داروینیستی از اجتماع بشری معنای واقعی خود را باز مییابد.
اقتصاد بینالملل این واقعیت را بیش از پیش باز مینماید. سرمایههای بینالمللی بهاندازهای زیاد نیستند که تمامی کشورها برای رشد اقتصادی از آن بهره گیرند و رقابت بر سر تصاحب این سرمایهها، اصلی اساسی در رقابت اقتصادی میان کشورها است. در این مسیر، کشورهایی که موفق عمل میکنند در واقع فرصتهای اقتصادی را از کشورهای دیگر میربایند. به عنوان مثال چینیها به اتکای قدرت استبدادی و سیاستهای بیرحمانهای چون «قانون تک فرزندی» و بها دادن به سرمایهدارانی که با روزی چندین «سنت» از کارگران آنها کار میکشند. نرخ رشد دورقمی را تجربه میکنند و این لزوما با ورشکستگی تولیدات مشابه و از دست دادن فرصت بهره گرفتن از سرمایههای خارجی برای دیگر کشورها همراه است. لذا بنا بر نتیجه اول، چین با تضمین چنین رشد اقتصادی، به سرعت به سوی توسعهیافتگی نیز پیش میرود، ولی کشورهایی که به بهانه عدالت محوري و مهرورزی …. در اتخاذ سیاست رشد اقتصادی تعلل میورزند، بیش از پیش از کشورهای توسعهیافته فاصله میگیرند. (ایران و ونزوئلا از این نمونهاند)
سوم) حال با این نتایجی که بر شمردهام، خواننده عزیز باید از من بپرسد که در چنین تفسیری از اقتصاد، «عدالت»، «اخلاق»، …. چه جایگاهی خواهد داشت. متاسفانه باید بگویم که بهعقیده من، ناچار به انتخابهای اخلاقی متناقضی هستیم: اگر اقتصاد آزاد و فرآیند جهانیشدن را پذیرفتهایم، ناچار باید به رقابت بیرحمانه در جذب سرمایهها برای رشد اقتصادی تن در دهیم و تصویر کودکان گرسنه آفریقایی را پیش رو نگه داریم، فقط برای همدردی و احسان برای تسکین همدردی، نه بیشتر! چرا که ترجیح میدهیم این گرسنگان از ميان هموطنان ما نباشند.
اگر اقتصاد آزاد را پذیرفتهایم، ناچاریم بین سیاستهای رشد و سیاستهای کوتاهمدت عدالتورز (که اغلب بهجای عدالت به ریخت و پاش منجر میشود) انتخاب کنیم، از نوع انتخابی که چین با قاطعیت تمام انجام داده است. در این صورت، متاسفانه بايد بگويم كه کشورها و افراد بسیار فقیر در کوتاهمدت هیچ بهرهای از اقتصاد نخواهند برد و در بلندمدت همگی خواهند مرد. تنها به این دلیل که مسیری جز اقتصاد آزاد و سرمایهداری (بدست آوردن پول) برای آیندهای بهتر (بدست آوردن عشق) پیش رو نداریم. {ولي فرزندان آنها قطعا همانند پدرانشان در فقر نخواهند بود.}
جمعبندی: به عقیده من، اینکه به قول رورتی «به نحو شرافتمندانه»، واقعیات اقتصادی را بپذیریم بسیار اخلاقیتر از آن است که «سرمان را در برف کنیم». حس همدردی به فقیران کشورمان یا دیگر کشورها نباید ما را از رویارویی با واقعیات باز دارد. تعلل در انتخاب سیاستهای اقتصادی (مانند انتخاب در اولویت دادن به رشد یا توسعه اقتصادی) و سردرگمی اقتصاددانان و سیاستگذاران اقتصادی کشورمان به هر بهانهای (عدالت یا هر شعار مردمپسند دیگر)، عمل اخلاقی بهشمار نمیآید، بلکه تنها نشان از کنار نیامدن با واقعیتها است.
انکار واقعیات و رویاپردازی همان چیزی است که از مارکسیسم برای روشنفکران ما بهجای مانده است و در هر لباسی خود را به نمایش میگذارد. (نسخههای بومی برای اقتصاد کشور، نهادگرایی ایرانی، توسعه عدالت محور و مهرورزی و … همگی ردایی زیبا برای این رویاهاي خطرناك و آينده ستيز است)
بله! رسیدن به نرخ رشد بالا و کسب جایگاه اقتصادی بینالمللی مناسب، هزینه میخواهد. هزینهای که بیشتر، از جیب فقرا پرداخت خواهد شد و اگر میخواهیم برای کشورمان «عشق» به ارمغان آوریم، باید به این سختیها تن دهیم تا «پول» بیشتر کسب کنیم. زیرا «پول متغیر مستقل باقی خواهد ماند و عشق متغیر وابسته». اگر همان فقرا ميخواهند وضع تغيير كند، حداقل براي نسلهاي بعدي اشان، مجبورند به اين انتخاب تن در دهند.
و اما یک پرسش: آیا در کشورمان، میتوانیم با توزیع مستقیم درآمدهای نفتی و تامین حداقل معاش برای شهروندان کشورم، هم «نفرین نفت» را به موهبت تبدیل کنیم و مسیر رشد اقتصادی را تسهیل کنیم و هم ناچار نباشیم به بیرحمی چینیها عمل کنیم.
~ sheshmim.com
Hits: 0