مقدمه مترجم
این مقدمه شامل دو بخش است: بخش اول درباره ضرورت توجه به روششناسى در اقتصاد اسلامى بحث مىکند و در بخش دوم کلیاتى از روششناسى در علم اقتصاد بیان مىشود.
توضیحات اولیه
با توجه به این که درباره بعد روش شناسانه اقتصاد اسلامى تاکنون نوشته هاى زیادى به رشته تحریر در نیامده است، لازم استبه مناسبت ترجمه مقاله حاضر، مقدماتى درباره روششناسى علم اقتصاد بیان شود. انجام این امر از دو جنبه و با توجه به دوگونه پیوند اسلامى و علمى در زمینه اقتصاد داراى اهمیت است: اول از جنبه توجه کلى به اقتصاد اسلامى و زمینهها و منابع و تلاشهاى صورت گرفته در این قلمرو، و دوم، بحث علمى بودن و یا علمى نبودن اقتصاد اسلامى; که به ترتیب به آنها مىپردازیم.
1. ما مسلمانها (حداقل در نگرش حاضر) به این پیش فرض اساسى اعتقاد داریم که اقتصاد اسلامى به عنوان نظام مستقل اقتصادى مطرح است و انتظار داریم صاحبنظرانى که در اسلام وعلم اقتصاد داراى صلاحیت و تخصص هستند، دلسوزانه براى تدوین پایههاى نظرى و تنظیم قالبهاى اجرایى این نظام اقتصادى کوشش کنند. از طرفى گنجینههاى عظیمى مانند قرآن و سنت پیامبر و ائمه بزرگوار در اختیار داریم که هم راه گشاییهاى کلى آنها براى پى ریزى نظام اقتصادى مبتنى بر اسلام، کار ساز است و هم در مواردى به طور مستقیم به موضوعهاى اقتصادى اشاره کرده است; موضوعهایى چون: دایره حکومت اسلامى و چگونگى حضور آن در اقتصاد، نقش بازار و بخش خصوصى، چارچوب مالکیتها و نگرش به مال و دارایى، محدوده مالیاتهاى اسلامى و عمومى، قالب کلى کار و مساله کارگر، و بحثهاى حقوقى و اقتصادى مربوط به عقود اسلامى و روابط اقتصادى بینالملل اسلامى و امثال آن.
از طرف دیگر، تجربه روشن صدر اسلام و عملکرد اقتصادى آن، بویژه در زمان حکومت پیامبر(ص) و خلفای راشدین، بسیار روشنگر است. تلاش مستمر فقهاى بزرگ و تبویب امور مختلف اقتصادى و حقوقى و نیز وجود پشتوانههاى شرعى و عقلى دیگر آن، زمینه و مخزن دیگرى براى ادامه تلاشهایى در قلمرو اقتصاد اسلامى است. حتى دیدگاههاى فلاسفه مسلمان درباره امور کلى مالى و معیشتى نیز مىتواند در این مورد،قابل توجه باشد. البته وجود اختلاف نظر میان عالمان، امرى طبیعى و نشانگر پویایى معارف الهى و اسلامى است. همچنین باز بودن باب عنصر مستمر اجتهاد مىتواند در حل و فصل این اختلاف نظرها و ورود به افقهاى جدید، بسیار کارساز باشد. از سوى دیگر، عالمان متاخر چون شهید آیت الله صدر، شهید مطهرى و نیز دانشمندانى از اهل سنت مانند ابوالاعلى مودودى، شیخ شلتوت، محمد عبده، محمد غزالى و دیگران به تدوین چارچوبها و بررسى موضوعهایى از اقتصاد اسلامى پرداختهاند. (1)
سایر اندیشمندان مسلمان بویژه فقها و فلاسفه نیز (چه سنى و چه شیعه) در این باره کلیاتى مرتبط با مسائل اقتصادى اسلام را بیان کردهاند. تاکیدها و اشارههاى خاص امام خمینى به عناوین خاص اقتصادى از جمله: بانکدارى، عدالت اقتصادى، خودکفایى، مشارکت عمومى در اقتصاد و امثال آن (2) ، نشان دیگرى از ضرورت مطالعه و تحقیق درباره اقتصاد اسلامى است.
اینک با این تصور و با وجود این تلاشها و زمینهها، ضرورت پرداختن به ادامه بررسى براى ترسیم و تکمیل نظام اقتصاد اسلامى، کاملا روشن است. تنظیم چارچوبهاى حاکم بر تحقیقات و اصول هدایتگر و جهت دهنده به روشهاى مربوط به اقتصاد اسلامى، از جمله امور مبنایى براى کامل کردن تلاش عالمان گذشته و معاصر است. در این زمینه، تدوین روششناسى معارف اسلامى به طور عام و اقتصاد اسلامى به طور خاص از اولویتبرخوردار است. از آنجا که روششناسى در علم اقتصاد نیز خود، پدیده نسبتا جدیدى است، اشاراتى کلى به آن لازم به نظر مىرسد.
2. نکته دیگرى که اشاره به روششناسى را ضرورى مىکند، عقیده عدهاى از صاحبنظران مسلمان از جمله مؤلف مقاله حاضر به علمى بودن اقتصاد اسلامى و تاکید بر آن است. عدهاى از اندیشمندان مسلمان که در موضوع اقتصاد اسلامى تحقیقاتى انجام دادهاند، «علم اقتصاد»و « مکتب اقتصادى» را دو موضوع جداگانه دانسته و اقتصاد اسلامى را در قالب مکتب اقتصادى مطرح کردهاند. این گروه، علم اقتصاد را رشته مشترکى مىدانند که در همه نظامها کاربرد دارد. (3) برخى دیگر از صاحب نظران، اقتصاد اسلامى را شعبهاى علمى و همتراز اقتصاد نظرى مىدانند. البته این گروه گاهى نوعى دیدگاه اخلاقى را در قالب علمى اقتصاد نظرى وارد مىکنند و معتقدند که محصول آن، اقتصاد اسلامى است و بنابراین، دیگر بحثى از تفکیک علم اقتصاد از مکتب اقتصادى نمى کنند. (4)
در هر صورت و دست کم براى درک بهتر جهتگیرى کلى کسانى که به وجود علم اقتصاد اسلامى معتقدند و نیز براى ترسیم ضوابط کلى روششناسى اقتصاد اسلامى، مرورى بر روششناسى علم اقتصاد ضرورى است.
اشاراتى گذرا به روش شناسى علم اقتصاد
روش شناسى به طور کلى بررسى اصول حاکم بر روشهاى تحقیق د ر علوم و معارف مختلف و ارزیابى چگونگى استدلال آنهاست. روششناسى را مىتوان ارزیابى مبانى علمى روشها نیز نامید. بنابراین، باید توجه کرد که منظور از روششناسى، شناخت کلى روشهاى تحقیق نیست و اصولا همان طور که از این تعریف کلى روشن مىشود، روششناسى از یک لحاظ، پایه در منطق دارد و شعبهاى از منطق را مورد استفاده قرار مىدهد که در قالب مبانى استدلال، در تحقیقات علمى (و یا فلسفى) به کار مىرود، و از سوى دیگر، پایه در فلسفه، بویژه شعبه مهمى از آن به نام فلسفه علم، دارد. (5) بنابراین، پى ریزى تحقیقى روششناختى، مستلزم مطالعاتى وسیع و کلى در فلسفه نیز هست.
بحثهاى روششناختى به صورتى که در حال حاضر مطرح استبویژه در زمینه علوم اجتماعى و انسانى سابقه تاریخى طولانى ندارند. روششناسى علم اقتصاد حتى در مقایسه با رشتههاى علوم انسانى و اجتماعى جوان تر است. البته موضوعهایى از قبیل: علم، نظریه، علمى بودن و علمى نبودن، روش علمى، فرضیه، الگو و امثال آنها تاریخ طولانىترى دارند. از آنجا که این موضوعها با عواملى که در روششناسى به کار مىروند، مشترک هستند، ممکن است تصور شود که روششناسى نیز به همان مقدار قدمت دارد; یا مثلا از آنجا که ممکن است موضوعى مانند معرفتشناسى، تشابهاتى با روششناسى داشته باشد (مثلا مىدانیم که اساس هر موضوعى معرفتشناسى آن است)، (6) چنین پنداشته شود که روششناسى نیز مانند معرفتشناسى تاریخى نسبتا طولانى دارد. (7)
اواخر قرن هجدهم را مىتوان به عنوان آغازى بر بررسیهاى روششناختى تلقى نمود. زیرا عبارت «روششناسى» Methodology در بعضى از نوشتههاى کانت (بین1781تا1788) اما قابل ذکر است که مفهوم مذکور در واقع مترادف با روش Method به کار رفته است و ارتباط دقیقى با روششناسى فعلى ندارد. عبارت فوق در آثار فیلسوف آلمانى «ویلهلم ویندل بند» (1915-1848) نیز به کار رفته است; اما تنها به معناى یک رشته فنى قلمداد شده است.«جوزیا رویس» از دیگر متفکران اواخر قرن نوزدهم است که عبارت متدلوژى را به کار برده است. رویس، متدلوژى را به صورت بخشى از منطق در نظر داشت. او منطق را به صورت و ماده تقسیم مىکرد و صورت منطق را علم و ماده آن را متدلوژى نام مىنهاد. (9)
یکى از متفکران بسیار با نفوذ در مقوله متدلوژى، ماکس وبر» است. (10) وى مجموعه مقالاتى نوشت که در کتابى تحت عنوان روش شناسى علوم اجتماعى منتشر شد. جایگاه قابل توجه ماکس وبر در متدلوژى، در موضوع نظریه مفهوم سازى در علوم اجتماعى، تاریخى و فرهنگى است. وى اعتقاد داشت که یکى از وظایف دانشمندان علوم اجتماعى این است که بر اساس علاقه و گرایشهاى نظرى شان، ابزارى مفهومى تدوین نمایند که بتوان توسط آنها ویژگیهاى اساسى پدیدههاى اجتماعى را شناخت. این ابزارها داراى منافع تحلیلى و فواید تفسیرى قابل توجهى هستند.به عبارت دیگر، وبر با بیان این موضوع، به نحوى اصول نظریه پردازى را بیان مىکند. طبق دیدگاه وى، موضوعى از امور خارجى در ذهن انسان پرورش مىیابد و پس از آن، مفهومى ذهنى از آن تدوین مىگردد. وى از این امر ذهنى به عنوان نمونه خیالى یا نمونه آرمانى Ideal type نام مىبرد. با استفاده از این مفهوم ذهنى،موضوع خارجى مربوط به آن مورد سنجش قرار مىگیرد.جایگاه دیگر وبر در متدلوژى علوم اجتماعى در این عقیده او رخ مىنمایاند که، دانشمندان علوم اجتماعى قادر به درک پدیدههاى اجتماعى هستند; زیرا با انسان سروکار دارند و به مطالعه انگیزههاى رفتارى انسان مىپردازند. در حالى که دانشمندان علوم طبیعى فهم مشابهى از رفتار پدیدههاى طبیعى نظیر اتم ندارند; چون یک اتم و یا نظایر آن امرى صرفا طبیعى و تهى از روح انسانى است. او این امر را مزیتى براى علوم اجتماعى (براى شناختبیشتر پدیدهها) نسبتبه علوم طبیعى تلقى مىکرد. (11)
«ویلیام مونتاگو» نیز از متفکرانى است که سهم زیادى در تکامل متدلوژى داشته است. وى دراین قالب به تفکیک سهگانهاى در فلسفه دست زد که در نتیجه، آن را به متدلوژى، متافیزیک، و نظریه ارزش تقسیم نمود. (12) فیزیکدان تجربى معروف،«بریجمن» با ارائه نوعى روش تجربهگرایى افراطى، دریچه دیگرى برروششناختى گشود. وى پیرو روش مفهومى خاصى بود که به «عملیاتگرایى» Operationalism معروف شد. او در واقع از مفهوم مذکور، چیزى جز مجموعهاى از عملیات (کاملا فیزیکى) در نظر نداشت. (13) «آلفرد نورث وایتهد» ریاضیدان و فیلسوف انگلیسى نیز با مباحث روشنگرى درباره دو پدیده «واقعیت» و «تفکر» کمک قابل توجهى به مطالعات روششناختى نمود. (14) از میان متفکران دیگرى که در موضوع روششناسى بحث کردهاند، مىتوان از این افراد نام برد: «موریس کوهن» ، «رایش باخ»، «کوفمن»، «آلفرد شوتز»، «رودلف کارناپ»، «هنرى مارگنو»،«کارل پوپر»، «بریث وایت»، «نیگل» و «کارل همپل». (15)
اینک به مناسبتبحث درباره متدلوژى علوم (طبیعى و اجتماعى) و نیز از آنجا که اقتصاد نیز جزء علوم اجتماعى است، مناسب است نگاهى اجمالى به روششناسى علم اقتصاد داشته باشیم.
تحولات کلى در روش شناسى علم اقتصاد
گرچه قبل از دهه 1970 نیز تلاشهایى براى تدوین متدلوژى اقتصاد صورت گرفت، اما توجه بیشتر به این موضوع از همین دهه آغاز شد. مثلا بحثهاى نسبتا قدیمى «سنییور»، «استوارت میل»، «منگر»، «کینز»،«رابینس» و بعد از آن مباحث «هوچى سون» و «مک لاپ» در زمینه متدلوژى در قرن نوزدهم و تا اواسط قرن بیستم، کلیاتى از موضوعهاى اقتصادى را در برداشت. کارهاى بعضى از اقتصاددانان پس از جنگ جهانى دوم نظیر «ساموئلسون»، «ارو» و بویژه «فریدمن» در این باره از برجستگى خاصى برخوردار است. و نیز برخى از منتقدان جریان اصلى علم اقتصاد (اقتصاد ارتدوکسى) همانند «میردال»، «دب» و «رابینسون» آراء روششناختى قابل ملاحظهاى دارند. (16) در دهه 1970 فعالیت در مطالعات روششناختى علم اقتصاد نسبتا وسعت گرفت که از جمله مىتوان به آثار «روزنبرگ»، «استیورات» و «هلیسونل» اشاره کرد.
نکته قابل توجه درباره روششناسى علم اقتصاد پس از دهه 1970، تاثیر تحولات فلسفه علم بر آن بود. مثلا «توماس کوهن» در قالب «ساختار انقلابهاى علمى» و پس از آن در «برنامه تحقیقات لاکاتوش» تاثیر قابل توجهى بر مطالعات علمى اقتصادى برجاى گذاشت. به همراه این تحولات، گروههایى از اقتصاددانان سنتشکن (مخالف اقتصاد ارتدوکسى حاکم) همانند صاحب نظران «مکتب اتریشى»، «مابعد کینزیها»، و «نهادگرایان» نیز بحثهاى روششناختى خاص خود را مطرح ساختند. (17)
«مارک بلاگ» یکى از اقتصاددانانى است که در اوایل دهه 1980 اثر قابل ملاحظهاى در متدلوژى اقتصادى داشت. وى که تحت تاثیر فلسفه علم «پوپر» بود، اعتقاد داشت که متدلوژى، معیارهایى براى قبول یا رد برنامههاى تحقیقى ارائه مىنماید. شاخص مورد نظراو در علمى بودن یا علمى نبودن تئورىهاى اقتصادى، همان معیار ابطال پذیرى«پوپر» بود. اوایل دهه 1980 تا اواسط دهه 1990، مقالات و کتابهاى بسیارى در زمینه متدلوژى اقتصاد نوشته شد و کاربرد روش ابطال پذیرى «پوپر» در علم اقتصاد به نحوى زیر سؤال رفت. «کالدول»، یکى از صاحب نظران در موضوع روششناسى علم اقتصاد، نشان داد که ضابطه ابطال پذیرى داراى چنان محدودیتى است که قدرت استنباط خود را بخصوص در بررسیهاى وسیع علمى از دست مىدهد. از طرف دیگر، بسیارى از مفاهیم موجود در تئوریهاى اقتصادى، زمینه ابطال ندارند. کالدول همچنین ادعا مىکند که قاعده ابطال پذیرى در محدوده وسیعى از تئورىهاى علم اقتصاد هرگز آزمون نشده است. (18)
در این دوره زمانى به همراه رد ضابطه ابطال پذیرى، جهت گیریهاى فلسفى دیگرى نیز وارد روششناسى علم اقتصاد شد. در این زمینه، یک ایراد با جهت گیرى فلسفى از طرف «هازمن» علیه تئورى ابطال پذیرى بیان گردید. وى ادعا مىکند که اگر اقتصاددانها بر اساس متدلوژى «پوپر» (که بر مبناى آن، تئورىهایى که نهایتا در آزمون تجربى شکست مىخوردند، باید کنار گذاشته مىشدند) عمل مىکردند، به رشته اقتصاد لطمه اساسى وارد مىشد. (19) از دیگر دیدگاهها درباره روششناسى علم اقتصاد، نگرش خطابهاى به آن است. «مک لوسکى» و «کلامر» دو تن از صاحبنظران این دیدگاه محسوب مىشوند. آنها معتقدند که اقتصاد داراى ماهیتى خطابهاى است. در نتیجه، اقتصاددانان با استفاده از همان روشهاى خطابهاى و نیز انواع تئورىها و فرمولها، مخاطبان را متقاعد مىکنند. این برخورد که به نحوى مشابه دیدگاه «پست مدرنیسم» است، قدرى افراطى به نظر مىرسد و تقریبا بر پایه دیدگاهى است که هر نوع روش علمى را در بررسى علم اقتصاد رد مىکند. (20) به علاوه، هنوز دیدگاههاى متفاوتى درباره موضوعهاى مختلف متدلوژى اقتصاد در میان اقتصاددانان و فیلسوفان وجود دارد. از طرفى با وجود اشکالات زیادى که به کاربرد ابطال پذیرى اقتصاد شد، هنوز عدهاى از این متدلوژى دفاع مىکنند. عدهاى دیگر، تنها گزارههاى اثباتى اقتصادى را شایسته عنوان علمى بودن مىدانند. هنوز درباره جدایى و یا عدم جدایى گزارههاى دستورى و اثباتى، بحثهاى فراوانى مطرح است و اعتقاد به تجربهگرایى صرف از یک طرف و نظریه گرایى افراطى از سوى دیگر در میان اقتصاددانان وجود دارد. () هنوز در مورد ارتباط تاثیر ارزشها و ایدئولوژىها و مشترک بودن یا متفاوت بودن متدلوژى علوم طبیعى و علوم اجتماعى و انواع مسائل مشابه آنها، جدالهاى بسیار وجود دارد.نگارنده در این رابطه تحقیق دیگرى انجام داده است که مىتواند برخى از ابعاد موضوع را روشن کند. ()
Hits: 0