آیا میان اسمیت به عنوان فیلسوف اخلاق با اسمیت به عنوان اقتصاددان، تقابل وجود دارد؟
آدام اسمیت، اقتصاددانی است که نامش از اثر مشهورش، ثروت ملل، که در سال 1776 میلادی نوشته شد، جداییپذیر نیست. اثری که نام او را به عنوان بنیانگذار مکتب لیبرالیسم بر زبانها انداخت. همچنین آدام اسمیتی که نظریه احساسات اخلاقی را نوشت و مدرس فلسفه اخلاق بود، یکی از مدافعان جدی اخلاق در اقتصاد به حساب میآمد. کدام یک از این دو اثر اسمیت، منعکسکننده آرای حقیقی اوست؟ و آیا اسمیتی که در سال 1759 نظریه احساسات اخلاقی را نوشت با اسمیت نویسنده ثروت ملل در تضاد است؟
اسمیت در کتاب ثروت ملل خود از فلسفه فیزیوکراتها و علیالخصوص فلسفه اصالت فرد دکتر کنه الهام گرفت. در ثروت ملل گفته شده اقتصاد باید آزاد باشد تا بتواند رفاه عمومی را تامین کند و محرک اصلی فعالیتهای اقتصادی هر فرد منافع شخصی اوست. آنچه از نظریات اسمیت در سالهای 1776 استنباط میشود با آرای استاد فلسفه اخلاق اسمیت، فرانسیس هاچسون، که به مفهومی به نام «دست راهنما» اشاره کرده بود، مطابقت دارد. هاچسون بیان میکند: «افراد با داشتن عقل سلیم، بدون آنکه قصدی داشته باشند تصمیماتی اتخاذ میکنند که از نظر اخلاقی مناسب بوده و از آن نتایج مطلوب اجتماعی حاصل میشود.»
در تز لیبرالیسم اقتصادی که بعد از ثروت ملل آدام اسمیت مطرح شد و اسمیت را پدر آن میدانند، لیبرالها تفاوتی بین دو مفهوم نیکخواهی و نفع شخصی قائل نبوده و غریزه برآوردن منافع شخصی را مترادف حرص و خودخواهی نمیدانستند و آن را پدیدهای الهی و برای تنازع بقا و نیل به خواستههای شخصی ضروری میدانستند. در حقیقت چهار فرض در مختصات روانشناسی لیبرالها درباره انسان وجود داشت. آنها اعتقاد داشتند مردم خودخواه، حسابگر، تنبل و غیراجتماعی هستند.
بعد از اسمیت عدهای با تفسیر آرا و عقاید او بیان کردهاند که نظر اسمیت به مفهومی به نام «مآلاندیشی» بوده است که به کلی متفاوت با خودخواهی است. مآلانديشي به تصريح شخص اسميت، فضيلتي است كه بيش از ساير فضايل، «ياور خود انسان» است، حال آنكه انسانيت، عدالت و سخاوت كيفياتي هستند كه بيشتر براي ديگران فايده دارند. هرچند آوازه اسمیت با مفهوم نفع شخصی گره خورده است، اما امروزه عدهای به تصویر چهره جدیدی از اسمیت پرداختهاند. این تصویر متعلق به سالهای 1759، زمانی است که اسمیت کتاب نظریه احساسات عقلانی خود را به نگارش درآورد. کتابی که رویکردی نو از آدام اسمیت به نمایش میگذارد. او در نظريه احساسات اخلاقي استدلال ميكرد كه بين خوددوستي و ديگردوستي نوعي تضاد وجود دارد. انسان نميتواند هم به دنبال نفع خود باشد و هم منافع ديگران را تامين كند.
در حقیقت آدام اسمیت در دوره حیاتش بیشتر به عنوان فیلسوفی اخلاقی شناخته میشد که آرایی مخالف استادش هاچسون داشت. هاچسون اعتقاد داشت نميتوان انگيزهها را مبناي فلسفه اخلاق و هرگونه نظام فلسفي در نظر گرفت.
اسمیت فیلسوفان اخلاق را به دو گروه نسبیگرایان و مطلقگرایان تقسیم کرد. مطلقگرایان امور را در چارچوب خوب و بد یا خیر و شر مینگریستند و عرف و زمانه را در قضاوتهای اخلاقی خود دخیل نمیکردند. این رویکرد را کانتی میگفتند. در مقابل آنها افرادی بودند که ریشه موازين اخلاقي را در سرشت انساني نمیدانستند بلكه معتقد بودند اين موازين از منافع فردي و روابط اجتماعي سرچشمه ميگيرند. فايدهگرايان، كه مدتها جريان غالب فلسفه اخلاق را رهبري ميكردند، نگرش نسبي به اخلاق را ميپذيرفتند.
اما اسمیت هیچ کدام از این دو باور را نداشت. اسميت نه كانتيها را قبول دارد و نه فايدهگرايان را. در باور اسميت، حس خوددوستي از حس ديگردوستي جدا و بدان تقليلپذير نيست. بلكه برآورد اين دو نيروست كه حاصل رفتار فرد را نسبت به فرد ديگر يا اجتماع تعيين ميكند. همين نگرش اسميت باعث شده است عدهاي مانند هاكونسن، رويكرد او به اخلاق را رويكردي كاملاً متفاوت از فايدهگرايان و كانتيها برشمارند. شاید در همین نقطه متوجه میشویم آدام اسمیت قبل از ثروت ملل با بعد از آن متفاوت به نظر میرسد. از جمله کسانی که به چهرهای که از اسمیت بعد از ثروت ملل ترسیم شده ایراد میگیرند و هر دو رویکرد اسمیت را یگانه و همسو میخوانند، آمارتیا سن است. سن از اين وضعيت شكايت دارد كه مفهوم همدردي و مآلانديشي در انديشه اسميت مورد توجه مدعيان پيروي از او قرار نگرفته است. همچنين آنها توجه نكردهاند كه اگر اسميت خودخواهي قصاب و نانوا را دليل پا گرفتن تقسيم كار اجتماعي ميداند بدين معنا نيست كه آن را براي رسيدن به يك جامعه خوب، كافي هم ميداند.
بر خلاف آن يكسويهنگري اخلاقي كه به اسميت نسبت دادهاند، او فلاسفه را از همين بابت مورد نقد قرار ميدهد و مثلاً اپيكور را سرزنش ميكند كه چرا فضيلت را در مآلانديشي منحصر ساخته است. سن مينويسد: «اسميت در هيچ يك از آثارش نقشي همواره برتر براي جستوجوي نفع شخصي قائل نشد»؛ و با توجه به بررسی که اسمیت از مساله قحطی ارائه کرده است، میگوید: «اسميت در ثروت ملل قحطي را فقط معلول كميابي واقعي نميداند، بلكه وقوع آن را در اقتصادي كه در ساز و كار بازار درگير است نيز ممكن ميبيند» و لذا این چنین نبود كه «رويكرد اخلاقي اسميت، نسبت به سياست عمومي، مانع دخالت وي به نفع فقرا باشد. گرچه او يقيناً مخالف کنترل و دخالت دولت در تجارت بوده، ولي اشاره او به اينكه بيكاري و دستمزدهاي حقيقي پایین، علت گرسنگي است، در حكم پيشنهاد اتخاذ تمامي تصميمات مقتضي از سوي دولت، براي مقابله با اين وضعيت است».
در نقل شدهها از اسميت، نه رفتار كارگران لزوماً بر اساس عواطف اخلاقي و همدردي شكل ميگيرد و نه توصيه به دولت براي ايجاد امكان براي گروههاي قربانيشده (از طريق توليد درآمد متمم) «باز هم لزوماً» به حكم عاطفه اخلاقي يا حس همدردي صورت ميپذيرد؛ و لذا بيراه نيست اگر بگویيم سن نظريهاي را به اسميت نسبت ميدهد كه لزوماً از «مستند» وي، يعني از فحواي كلام منقول از اسميت، استنباط نميشود. مگر آنكه در ميان آوردن مآلانديشي را شاهد صدق مدعاي سن در نظر بگيريم كه در اين صورت، با توجه به اذعان خود او، اسميت مآلانديشي را فضيلتي ميشمرد كه بيش از ساير فضايل ياور فرد آدمي است. واضح است كه در اين صورت، در تفسير سن از اسميت تنها با «صورت نسبتاً پيچيدهاي از نظريه نفع شخصي» مواجهيم. پروفسور رونالد كوز نیز معتقد است بين دو كتاب اسمیت هماهنگي وجود دارد. او میگوید، اسمیت استدلال نميكرد كه تنها محرك كنشهاي آدمي، نفع شخصي اوست بلكه او استدلال ميكرد نفع شخصي قويترين انگيزه رفتار آدمي است و به هیچوجه نميگفت تنها محرك رفتار است. ضمن اينكه، لحاظ ساير انگيزهها، تحليل او در تئوري بازار و محدوديت دولت در امور اقتصادي را به جاي تضعيف، تقويت ميكند. مبنايي كه اسميت براي ملاحظه نقش ديگران در زندگي ما استفاده ميكند، همدلي است. همدلي متقابل فينفسه لذتبخش است. ما با ديگران احساس همدلي ميكنيم و احساس ميكنيم آنچه را كه آنان احساس ميكنند؛ چون، از تقسيم همدلي لذت ميبريم. بنابراين، همدلي از اين جهت كه براي كسب لذت صورت ميگيرد، خودمحورانه است. بدین ترتیب، به راحتي نميتوان تقابلي بين ثروت ملل و نظريه احساسات اخلاقي مشاهده کرد.
با نگاهی به: تاریخ عقاید اقتصادی (فریدون تفضلی | مهرنامه 13
Hits: 0