نه فقط به خاطر ناتوانی آن در پیشبینی آخرین بحران مالی و اقتصادی، که بیشتر به خاطر نداشتن سیاستهای ساختاری و پایدار برای بیرون بردن ما از بحران. همه میدانیم که خیلی از فعالیتها، روابط، فرآیندها و رخدادها نامطمئن است و نیز این را که دادهها به طور شفافی، یک تصمیم را به عنوان تنها تصمیم «عقلانی» بروز نمیدهند. نه اقتصاددان و نه یک شخص تصمیمگیرنده نمیتوانند تماماً از پیش معین کنند چطور مردم هنگام مواجهه با نااطمینانیها و ابهاماتی که واقعیتهایی وجودشناختی در مورد طرز کار جهان است، تصمیم میگیرند. اگرچه اقتصاددانان نئوکلاسیک خواستند از روش ضربتی خود استفاده کنند و متمایل شدند که بپذیرند نااطمینانی میتواند به ریسک تقلیل یابد و مدلهایی را بر این فرض بنا کردند که تنها به بحران مالی و خرابی اقتصاد انجامید. چگونه میتوان پایانی بر این فاجعه روشنفکرانه گذاشت؟ چطور دوباره اعتماد و باور را در اقتصاد مستقر کنیم؟ قطعاً پنج تغییر باید صورت بگیرد.
1- به این فرض که ما پاسخهایی دقیق و محکم برای هر چیزی داریم خاتمه دهید. زیرا نداریم. ما مدلها و نظریههایی میسازیم و به مردم میگوییم که میتوانیم آینده را محاسبه و پیشبینی کنیم. ولی این را بر پایه فرضیات ریاضی و آماری انجام میدهیم که اغلب چیزهای کمی یا مطلقاً هیچ چیزی را در تعامل با واقعیت دارند. با فرض گرفتن اینکه واقعاً هیچ تفاوت واقعاً مهمی بین مدل و واقعیت وجود ندارد، برای مردم لالایی میخوانیم که اوضاع را تحت کنترل داریم. اما نداریم! این احساس غلط از امنیت یکی از عوامل دخیل در بحران مالی سال 2008 بود.
2- این باور بچگانه و اغراقشده را که ریاضیات به پرسشهای اقتصادی مهم پاسخ میدهد، متوقف کنید. ریاضیات به سوالهای دقیق، جوابهای دقیق میدهد. ولی سوالات نسبی و جذابی که ما در قلمرو اقتصاد با آن مواجهیم، به ندرت از آن نوع است. سوالاتی مثل «آیا 2+2 مساوی 4 است؟» هیچ وقت در اقتصاد واقعی مطرح نمیشود. به جای اتکای اساس اشتباه بر مدلهای فرضشده استنتاجی ریاضیات، بهتر است مدلهای ستبرتر و مطالعات و مشاهدات تجربی مربوطتری را دنبال کنیم.
3- به این توهم خاتمه دهید که قوانینی در اقتصاد وجود دارد. هیچ قانون جهانیای در اقتصاد وجود ندارد. اقتصادها شبیه سیستمهای نجومی یا آزمایشگاههای فیزیک نیستند. بهترین چیزی که ما میتوانیم برای اقتصادهای واقعی آرزو کنیم، استقرار همه گرایشهای ممکن با درجات متفاوتی از قابلیت عمومی شدن است.
4- طرز رفتار کنونی با دیگر علوم اجتماعی به مثابه مجموعه روابطی ضعیف را تمام کنید. اقتصاد از غرور خود زیان دیده است. علمی دارای ذهن وسیعتر و متنوعتر جایگزین اقتصاد بسیار متوهمانه کنونی خواهد شد.
5- به ساختن مدلها و پیشبینی کردن آینده توسط آنها، با استفاده از مدلهای کلان تماماً غیرواقعی بر پایههای (اقتصاد) خرد همراه با بازیگران روباتیک نماینده افراد بهینهکننده و پر شده از انتظارات عقلایی، پایان دهید. این یاوه محض است. ما باید مدلهایمان را بر پایه فروضی که اینقدر شدیداً در تضاد با واقعیت نباشد، بسازیم. فرض اینکه افراد سبز هستند و از مریخ آمدهاند، یک استراتژی مدلسازی خوب – و حتی یک تقریب موفق- نیست.
نوشته: لارس پالسون سیل، استاد تاریخ اقتصاد دانشگاه مالمو
برگرفته از تارنمای هفته نامه تجارت فردا
Hits: 0