آیا میان نظریات مطرحشده اسمیت در دو کتاب «نظریه احساسات اخلاقی» و «ثروت ملل» تناقض وجود دارد؟
بسیاری اسمیت را به عنوان اقتصاددانی لیبرال میشناسند که بنیانگذار مکتب کلاسیک بود. مکتب کلاسیک به مدت حدود یک قرن بر گستره علم اقتصاد حکمفرما بود، تا آنکه در اواخر قرن نوزدهم انقلاب مارژینال به وقوع پیوست و از دل آن مولود تازهای به نام مکتب نئوکلاسیک زاده شد. مکتبی که خود را دنبالهرو راه اسمیت میدانست و طرفداران آن ادعا میکردند که تفسیر آنها، تفسیر درست از اسمیت است. اما در اوایل قرن بیستم و تحت رهبری اقتصاددان آمریکایی، تورستین وبلن، رویکرد جدیدی نسبت به علم اقتصاد گام در عرصه نهاد که بعدها به رویکرد نهادگرایانه از علم اقتصاد شهره شد. رویکردی که برخلاف گذراندن حدود هفت دهه بیتوجهی نسبی، پس از آن از سوی جامعه علمی با اقبال مواجه شد و اقتصاددانانی که خود را نهادگرای جدید نامیده بودند، موفق به دریافت چند جایزه نوبل شدند؛ اقتصاددانانی نظیر رونالد کوز و داگلاس نورث. اما آنچه ارنستو اسکرپانتی و استفانو زمگنی در کتاب خود تحت عنوان «چارچوبی از اندیشههای اقتصادی» مطرح کردهاند، زاویه جدیدی از کار اسمیت را مورد توجه قرار میدهد که بر خلاف انتظار بسیاری، این بار در مورد اسمیت به عنوان یک اقتصاددان لیبرال نیست، بلکه در مورد اسمیت به عنوان یک اقتصاددان نهادگراست. این دو، در کتاب خود نتیجه میگیرند که آثار «نظریه احساسات اخلاقی» و «ثروت ملل» اسمیت، سیستم نسبتاً پیچیدهتری را مطرح کرده که دربردارنده چارچوبهای نهادگرایانه نیز هست. در متن زیر، کوشش شده است تا گزیدهای از این بخش کتاب اسکرپانتی و زمگنی، با اندکی تصرف، آورده شود. با هم این قسمت را میخوانیم.
***
یک نفر گفت، اگر میخواهید در مورد سه عقیده متضاد و واگرا حول مسالهای خاص بدانید، احتمالاً به سراغ سه اقتصاددان گوناگون خواهید رفت یا آنکه به جای این کار، تنها میتوانید به یک اقتصاددان، آدام اسمیت، مراجعه کنید. این سخن، آنچنان که ممکن است در نگاه اول از آن برآید، کنایهآمیز نیست، بلکه تنها به منزله کلیدی جهت ورود به مسیر پرپیچ و خم دانشنامه اسمیت است. در حقیقت میتوان سه مولفه گوناگون را برای نظریه اقتصادی اسمیت برشمرد. این مولفهها شامل اقتصاد کلان، اقتصاد خرد و نهادگرایی است. این مولفهها به شدت در یکدیگر تنیده هستند و از این روی، مشکل بتوان میان آنها جدایی قائل شد. اما در عین حال، ایجاد چنین جداییای امکانپذیر و سودمند است. در ادامه این مطلب به مولفه سوم، یعنی نهادگرایی، در آرای اقتصادی آدام اسمیت خواهیم پرداخت.
اسمیت به عنوان یک نهادگرا
سومین مولفه اندیشه اسمیت، که به مدت 200 سال محل بحث و مجادله فراوان بوده و اخیراً مورد ارزیابی و کشف مجدد قرار گرفته است، عمدتاً به احیای اندیشه معاصر نهادگرایی اختصاص دارد. رد پای بنیانهای نهادگرایانه اندیشه اسمیت را میتوان در کتاب «نظریه احساسات اخلاقی» او (که در سال 1759 میلادی منتشر شد) و همچنین در «درسگفتارهایی در زمینه حقوق الهی» (که در دانشگاه گلاسکو طی سالهای 1763-1762 میلادی ارائه شد)، جست. احتمالاً پس از آن بود که نهادگرایی متولد شد تا رویکرد فیلسوفانهای را که اسمیت پیش از نوشتن ثروت ملل دنبال میکرد، ارائه کند؛ رویکردی که تحتالشعاع کشف «دست نامرئی» قرار گرفت. در واقع، اسمیت هیچگاه از عقایدی که در دوره جوانیاش مطرح کرده و شرح داده بود، عقبنشینی نکرد. چنان که در این مسیر، او بازنشر کتاب «نظریه احساسات اخلاقی» خود را تا ویرایش ششم نیز ادامه داد، که آخری در سال 1790 میلادی منتشر شد. علاوه بر این، بر اساس یافتههای پژوهشهای اخیر، عناصر اساسی اندیشه نهادگرایی را حتی میتوان در کتاب «ثروت ملل» پیدا کرد. در واقع، نحوه مطالعه این کتاب باید به گونهای باشد که گویی تفسیری از «شرایط نهادی»ای در برابر خواننده قرار دارد که در راستای دستیابی به رضایت عمومیای محسوب میشود که از طریق پیگیری منفعت شخصی امکانپذیر است. نظریههایی که از سوی نحلههای گوناگون ارتدوکس حامی تجارت آزاد – از کلاسیکها تا نئوکلاسیکها – به اسمیت نسبت داده میشوند، میبایست یک بار دیگر و این بار در پرتو تفسیری نهادگرایانه مورد ملاحظه قرار گیرند. مثلاً این قضیه که بر اساس آن، مکانیسم بازار برای ایجاد انسجام اجتماعی، امری ضروری و کافی است، قادر به تبیین کامل اندیشه غنی اسمیت نیست. نخست آنکه؛ اسمیت بازار را به عنوان مجموعهای از نهادها در نظر میگیرد. نهادهایی که شامل مالکیت شخصی، ممنوعیت اقدامات منجر به شکلگیری انحصارات و… هستند. به علاوه، مساله دیگری که حتی مهمتر به نظر میرسد، این است که بنا بر عقیده اسمیت، دو حوزه دیگر اقدامات بشر، که همانا قواعد اخلاقی و حقوقی هستند، نقشی بنیادین را در ایجاد هماهنگی اجتماعی بازی میکنند. در این بین، یکی از اندیشههای انحرافی، به اسمیت به چشم نظریهپرداز «انسان اقتصادی» (Homo economics) مینگرد، فیلسوفی که عامل اجتماعی را به عنوان فردی مستقل، عقلانی و خودخواه معرفی میکند. اما در واقع، اسمیت مفهومی از انسان را در نظر دارد که در آن انسان به عنوان شخصی در نظر گرفته میشود که با «خود»های متعددی احاطه شده، شخصی که روحش با احساسات گوناگون و متضادی شکل گرفته است. به دیگر سخن، اینها احساسات مغرورانه و نوعدوستانه هستند. نخستین طبقهبندی شامل تمایل به بهبود زندگی یک شخص دیگر، تمایل به عزت نفس اجتماعیای که در آن غرور و حس افتخار با یکدیگر ارتباط دارند، تمایل به تحسین از سوی دیگران یا به بیان دیگر خودبینی، تمایل به انباشت مایملک و ثروت یا زیادهجویی، تمایل به قدرت و غلبه داشتن، تمایل به رهبری یک زندگی آسوده و دوری از هرگونه تلاش و کوششی میشود. واضح است که همه این احساسات به مطلوبیتگرایی خودخواهانه منتهی نمیشود. مثلاً تمایل به حداکثرسازی مطلوبیت یک شخص، که در این حالت دست نامرئی میتواند برای ارائه منافع اجتماع، از مسیر خود منحرف شود. برخی از این احساسات، منجر به ظهور آثار جانبی قدرتمندی شده و به انسداد مکانیسم بازار کمک میکنند. به عنوان مثال، حس زیادهجویی قادر به توضیح انگیزه انباشت است، اما در عین حال قادر به توضیح تمایل به استثمار دیگران به جای استفاده از خود برای دستیابی به درآمد حاصل از تولید کارا نیز هست. امروزه این نوع نگاه، «خوشبینی» نامیده میشود. نیاز به عزت نفس اجتماعی و قدرت نیز به انسداد مکانیسم رقابتی، زمانی که منجر به ایجاد وضعیتهای انحصاری میشود، کمک میکند. این احساسات منجر به ایجاد «غرور طبیعی در انسان» شده که دقیقاً از طریق خوشبینی، ناکارایی را پدید میآورد. گرایش به دوری از تلاش و کوشش، که از نقد اسمیت نسبت به قوانین کارآموزی و شاگردی نشات میگیرد، ممکن است با القای فرهنگ تنبلی حین انجام کار، خود را در ناکارایی بهرهوری نشان دهد. برعکس کارگری که مطابق تعداد تولیدی که انجام میدهد، دستمزد دریافت میکند، پرداختی به یک کارآموز بر مبنای بهرهوریاش نیست. در نتیجه کارآموز به ارائه کار سطح پایینتر و تلاش اندک گرایش پیدا میکند. اما از سوی دیگر، این انحراف زمانی که با انباشت ثروت باشد نیز منجر به وقوع ناکارایی میشود. مردم خیلی ثروتمند نیز در فعالیتهای اقتصادی سود از دست میدهند. ملاکانی که متعلق به طبقه اشراف هستند، بیشتر زمان زندگی خود را صرف مصارف ولخرجانه کرده و در کنار آن نگرانیای از بابت کسب درآمد لازم برای افزایش ثروتشان ندارند. آنها حتی در مدیریت کارآمد فعالیتهای تولیدیای که منجر به تامین تندرستی آنها شود نیز با مشکل روبهرو هستند. از سوی دیگر، ناظران و کارگزاران آنها نیز انگیزهای برای افزایش بهرهوری ندارند، به این دلیل که زمینی متعلق به خود یا ثروتی برای اداره کردن ندارند و در نتیجه تمایلی به فعالیت در یک «روش سطحی، غیراقتصادی و ظالمانه» نیز ندارند. اما این مشکل تنها منحصر به اشرافیت نمیشود. مورد مشابهی نیز بر طبقه بورژوا تاثیرگذار است؛ زمانی که سرمایهداران با کسب سودهای بسیار بالا به از دست دادن خوی صرفهجویانه خود گرایش پیدا میکنند. همچنین اگر مالکیت به شکل یک شرکت سهامی مشترک سازماندهی شود، جدایی میان مالکیت و کنترل، منجر به بروز مشکلات معروف ناکارآمدی مدیریتی میشود. به عنوان جمعبندی میتوان گفت که برای اسمیت، رفتار خودخواهانه جهت دستیابی به هماهنگی اجتماعی، با وجود حضور «آزادی مطلق»، کفایت نمیکند. برخی از اشکال محدودیتهای اخلاقی و نهادی ضروری هستند. خوشبختانه در طبیعت انسان احساسات نوعدوستانه نیز وجود دارد. احساسات نوعدوستانهای همچون خیرخواهی، که فرد را به راضی کردن همکارانش واداشته و مستقیماً منجر به دستیابی به رفتار مشارکتی میشود. دیگر احساسات همچون دلسوزی، مبهمتر هستند. حس دلسوزی، توانایی فرض کردن فردی در وضعیت دیگران است، به منظور آنکه واکنشهای آنها بر تصمیمات فرد مورد ارزیابی قرار گیرد. همچنین ابهام بیشتری در مورد حس «عشق به تمجید» یا تمایل به کسب رضایت اجتماعی وجود دارد (به این دلیل در چنین حسی ابهام وجود دارد که از آن هم تعابیر خودخواهانه و هم تعابیر نوعدوستانه برمیآید). فرد از این روی دلسوزی را تمرین میکند که رضایت همکارانش را به دست آورده و از عدم رضایت آنها دوری کند. در این مسیر، او تلاش منتقدانهای را برای آزمودن رفتار شخصی خود در برابر دیگران و دیگران در برابر خود انجام میدهد. این، چگونگی ایجاد قواعد اخلاقی و رفتاری – که منجر به دستیابی به پیوستگی اجتماعی میشود – را نشان میدهد. این قواعد از سوی یک جامعه پذیرفته شده و از سوی افرادی که متعلق به آن جامعه هستند، نهادینه میشود. قواعد مورد اشاره در ذهن هر یک از افراد، نوعی از وجدان اجتماعی را پدید میآورد که اسمیت آن را «یک ناظر منصف» مینامد. کنترل اجتماعی بر رفتار فرد، از طریق قضاوتها و دستورهای این ناظر عمل میکند. در پرتو چنین ناظری، «قضیه دست نامرئی» بسیار جذابتر از آنچه در کتابهای آموزشی اقتصاد خرد سنتی ارائه شده، به نظر میرسد. در بازار، کارگزاران اقتصادی تنها به مبادله کالاها نمیپردازند، بلکه پیامهای رضایت و عدم رضایت نیز میان آنها مبادله میشود. در نتیجه افراد، ولو اینکه در مسیری خودخواهانه رفتار کنند، نسبت به انتظارات بر حق دیگران، همانند قواعد اخلاقی، گرایش به اقناع بسیار زیادی پیدا میکنند. در این مسیر، خوشبینی به کناری نهاده شده و رفتار مشارکتی تشدید میشود. به طور خلاصه، دست نامرئی که در ساخت کالا به همه کمک میکند، به جای آنکه در کسوت حرص به مطلوبیتگرایی باشد، در کسوت ناظری منصف ظاهر میشود. به نظر میرسد رقابت آزادانه تحت قانون دلسوزی و نه قانون جنگل، پیریزی شده است و این چرایی کارکرد بازار است. علاوه بر این، بهرغم اصرار بر قوانین طبیعت، اسمیت طبیعت انسان را به عنوان حقیقت «طبیعی» (و دادهای برونزا) تلقی نمیکند. در عوض، او تلاش میکند تا فرآیندهایی را معرفی کند که با استفاده از آنها زمینه اجتماعی بر شکلگیری فرد تاثیر بگذارد. او با دقت هرچه تمامتر به یک مکانیسم ساخت شخصیت مهم اشاره میکند که عبارت است از انحراف مردم برای رقابت با افرادی که در نردبان اجتماعی ثروت و شخصیت، جایگاه بالاتری دارند. در این مسیر، نهتنها قواعد اخلاقی به طور اجتماعی ایجاد میشوند، بلکه همچنین آن احساسات زیادی که انتخابهای بشر را تعیین میکنند نیز ایجاد میشوند. بنابراین، به عنوان مثال عطش برای ثروتمند شدن، رفتاری نوعی است که مختص تنظیمات اجتماعی مشخصی است. رفتار اجتماعی مشخصی که به اقتصادهای سرمایهداری مدرن اختصاص داشته که در آنها تشویق به کارکرد خلاقانه و نوآورانه میشود، اما در عین حال و زمانی که ناظر منصف ضعیف شود، این رفتار اجتماعی گرایش به پرورش استثمار و تشکیل انحصارات را دارد. اسمیت، اینکه هیچ چیز «طبیعی»ای در مورد چنین رفتاری وجود ندارد و اینکه غالباً اثبات میشود با دنبال کردن شادی فردی و کالاهای اشتراکی، گمراهی پدید میآید را کاملاً روشن ساخت. قواعد حقوقی نسبت به قواعد اخلاقی، به هیچ عنوان اهمیت کمتری ندارند. اسمیت در درجه نخست، کاملاً از این حقیقت بر حذر بود که در حوزه مبادله، کارگزاران اقتصادی وارد یک نوعی از ارتباط غیرمشارکتی با یکدیگر میشوند که میتواند به جای پرورش دادن منفعت عمومی، موجب آسیب رساندن به آن شود. در درجه دوم، او مشاهده کرد افراد در فرآیند تلاش برای رسیدن به اهدافشان، خود را به شکل گروههای اجتماعیای سازماندهی میکنند که قدرت اعضای گروهشان را افزایش دهد.
شیزوفرنی اسمیت
از سوی دیگر «شیزوفرنی» اسمیت محل مناظرات بسیاری واقع شده و بحثهای طولانی حول موضوع «مشکل آدام اسمیت» میان مورخان اندیشه اقتصادی درگرفته است. بدون شک، برخی از تناقضهای اسمیت و ابهامهایی که ممکن است منجر به وجود تضاد در تفسیرها شود و هیچ کسی نتواند ادعا کند که تفسیر او از اسمیت معتبر است، به همین خاطر بوده است. اما در مورد تناقض مورد بحث، از نظر نویسندگان این سطور، رسیدن به یک توضیح متقاعدکننده امکانپذیر است. متن بحثبرانگیز کتاب «ثروت ملل»، مواردی را که به عنوان نظریه در کتاب «نظریه احساسات اخلاقی» مطرح شدهاند، به عنوان پیشفرض خود در نظر گرفته است؛ به ویژه مواردی که مربوط به وجود یک سیستم بنیادین از «قواعد اقتصادی و اخلاق مدنی» بر پایه دلسوزی است. متاسفانه، در پی تاثیر هژمونیک فرهنگ مطلوبیتگرایی، به ویژه بر اساس رویکرد نظریه مارژینالیستی، تفسیر مشخصی از استدلالهای اسمیت که بر جریان اصلی علم اقتصاد چیره شده، «مورد خاصی» از کارگزاران اقتصادی را در نظر میگیرد که در آن، کارگزار اقتصادی خودخواه در نظر گرفته شده است. «انسان اقتصادی» نیز به عنوان همین کارگزار خودخواه در نظر گرفته میشود. اما امروز و در پرتو پژوهشهای نهادگرایانه بیشتر و همچنین با تقدیر از تکثر تاثیرات فیلسوفانهای که در مورد ایدههای اسمیت مطرح شده، میتوان گفت آدام اسمیت سیستم نظری غنیتر و پیچیدهتری را ساخته بود که کشف این غنا و پیچیدگی بیشتر، مدیون مفسران زیادی است که تلاش کردند تا «تناقضات» اسمیت را برطرف کنند.
منبع:
An Outline of the History of Economic Thought, Second Edition, Ernesto Screpanti and Stefano Zamagni, Translated by David Field and Lynn Kirby,Oxford University Press, Paperback, 578 pages, Jul 2005. PP 78 – 82.
Hits: 1