britainبریتانیا شبیه به یک کشور در آستانه فروپاشی نیست. تابستان سال جاری، بریتانیا شاهد چهره‌هایی بود که به پرچم‌های وطن‌پرستی چنگ زده و گریان بودند. این افراد فعالان سیاسی موافق یا مخالف تقسیم کشورشان نبودند بلکه اکثر آنها هواداران تیم فوتبال انگلیس بودند که از حذف سریع این تیم از جام جهانی آزرده‌خاطر شدند. با این حال ممکن است این اتحاد 307‌ساله که روزگاری بر یک‌سوم بشریت حکومت می‌کرد و هنوز نیز به‌عنوان یک الگو برای بسیاری به شمار می‌رود، در آستانه انحلال باشد چرا که مردم اسکاتلند در 18 سپتامبر در یک همه‌پرسی در مورد استقلال خود رای خواهند داد.

نظرسنجی‌ها حاکی از آن است که اسکات‌ها رای مخالف به جدایی خواهند داد؛ اما این ملی‌گرایان و در راس آنها الکس سالموند رهبر قدرتمندشان است که مصمم به پیروزی هستند. حتی یک پیروزی با فاصله اندک در وضعیت کنونی بزرگ‌ترین ضربه به بریتانیا را از زمان تاسیس دولت آزاد ایرلند در سال 1922 وارد خواهد کرد. این کارزار تبلیغاتی مملو از کج‌خلقی نشانگر خشم فزاینده اسکات‌ها از حس بی‌تفاوتی و غرور انگلیسی و در عین حال ناخشنودی فزاینده انگلیسی‌ها از غرولند اسکات‌ها و امتیازطلبی آنهاست. تنها یک انتخابات با آرای قوی به نفع اتحاد می‌تواند نقطه پایانی بر این معضل بگذارد.
البته اگر اسکات‌ها رای به خروج بدهند، بریتانیا باید با سعه‌صدر آن را بپذیرد. میل به خودمختاری بنیانی قوی برای ادعای استقلال فراهم می‌کند و هیچ دلیلی وجود ندارد که استقلال اسکاتلند فاجعه‌بارتر از استقلال ایرلند باشد.
اما، اکونومیست که خود محصول آزادیخواهی کالدونیایی آدام اسمیت و دیوید هیوم است، امیدوار است که اسکات‌ها تصمیم به ماندن بگیرند. بخشی از این امیدواری به این دلیل است که بر این باوریم این جدایی به نفع هیچ‌کس نخواهد بود: در اکثر اقدامات هزینه‌ها برای مردم در هر دو طرف مرز بسیار نامعلوم آن است. از طرف دیگر، ضررهای زیادی داده خواهد شد. به‌رغم اختلال‌های گاه‌به‌گاه، دلایل منطقی زیادی برای اتحاد وجود دارد که آزادیخواهان باید نسبت به آن شور و اشتیاق داشته باشند.

قرمز، سفید و تقریباً آبی
استدلال‌هایی قوی برای توجیه اقدامی به بزرگی تقسیم یک ملت مورد نیاز است. ملی‌گرایان اسکاتلند چنین استدلال می‌کنند که یک اسکاتلند مستقل مردمی‌تر و کامیاب‌تر خواهد بود.
در حوزه اقتصاد، ملی‌گرایان بر این باورند که در صورت استقلال درآمد سالانه هر اسکاتلندی هزار پوند بیشتر خواهد شد. با این حال، این رقم بر اساس فرضیات غیرمحتمل در مورد قیمت نفت، میزان بدهی اسکاتلند، مردم‌نگاری و بهره‌وری است. برآورد دولت بریتانیا از افزایش 1400‌پوندی درآمد سالانه هر اسکاتلندی در صورت عدم جدایی بر فرضیات واقع‌بینانه‌تری استوار است. جمعیت اسکاتلند از میانگین بریتانیا پیرتر و بیمارتر است و بهره‌وری آن 11 درصد پایین‌تر از سایر مناطق بریتانیاست. در نتیجه، دولت حدود 1200 پوند بیشتر از میانگین برای هر اسکاتلندی هزینه می‌کند. نفت دریای شمال، بسته به قیمت نفت، می‌تواند تا حدودی این هزینه‌ها را در کوتاه‌مدت تامین کند. اما نفت در حال اتمام است.
البته استقلال ممکن است فرهنگ مطالبه مزایا در اسکاتلند را درمان کرده و بخش کارآفرینی آن را احیا کند. اگر یکی از احزاب غالب -حزب کار و حزب ملی‌گرا- از ملتزمان به آدام اسمیت بودند، این امر محتمل بود. اما فلسفه‌های آماری آنها بیشتر ممکن است مدیران مالی ادینبورگ، مهندسان خدمات فنی آبردین و دیگر مستعدان اسکات در جنوب را به حرکت در آورد. استقلال همچنین ممکن است هزینه‌هایی را برای یک بار تحمیل کند: یک دولت جدید اسکاتلندی نیازمند ایجاد یک ارتش، نظام رفاهی، واحد پول و اقدامات بسیار دیگری خواهد بود.

دزدی روح: درد تحمل‌ناپذیر
این استدلال که اسکاتلند مستقل دموکراتیک‌تر خواهد بود، ادعای قوی‌تری است چرا که اسکاتلند و انگلستان از هم دور شده‌اند. دو نسل پیش، تعداد نمایندگان محافظه‌کار و حزب کارگر در اسکاتلند تقریباً برابر بود اما اسکات‌ها نمایندگان حزب محافظه‌کار را به دلیل تاثیرات تاچریسم بر اقتصاد بسیار صنعتی خود نبخشیده‌اند. اخیراً، معترضان ملی‌گرا با بر تن کردن پوشش پاندا، به دیوید کامرون، نخست‌وزیر محافظه‌کار بریتانیا، یادآور شدند که تعداد پانداها در باغ‌وحش‌های ادینبورگ (دو عدد) بیش از نمایندگان حزب محافظه‌کار در اسکاتلند است (یک نماینده). تفویض اختیارات مربوط به زمان تونی بلر و نقدینگی اختصاص‌یافته از سوی وست مینستر موجبات واگرایی سیاست‌های اجتماعی اسکاتلند از انگلیس را فراهم کرده است. آموزش عالی برای دانشجویان اسکاتلندی رایگان است ولی دانشجویان انگلیسی یا ولزی باید شهریه پرداخت کنند. دولت اسکاتلند نسبت به انگلیس و ولز بودجه بیشتری را برای مراقبت از سالمندان اختصاص داده است. همچنین اسکاتلند در زمینه رفع محدودیت‌های بوروکراتیک مدارس از انگلستان تبعیت نکرده است.
اما دموکراسی‌های سالم به اندازه کافی انعطاف‌پذیر هستند که بتوانند تفاوت‌های منطقه‌ای را که در سایر مناطق بریتانیا هم بسیار شایع است مورد توجه قرار دهند. شمال شرق انگلستان و ولز که هر دو حامی حزب کارگر هستند نیز همچون دلالان حزب محافظه‌کار، در زمان به قدرت رسیدن حزب کار علیه دولت وست مینستر صف می‌کشند.
برخی اقدامات تحمیلی جنوبی که ملی‌گرایان به آنها اعتراض می‌کنند، نسبتاً بی‌اهمیت هستند؛ از جمله قانون «مالیات بر اتاق‌خواب اضافی» که به منظور بیرون راندن مستاجران بهره‌مند از یارانه مسکن، از خانه‌های بزرگ بیش از حد نیاز آنها طراحی شده است. برخی دیگر از این اقدامات نیز نظیر مالیات بر حق رای که در زمان نخست‌وزیری مارگارت تاچر تصویب شد، به تاریخ پیوسته‌اند.
آرایش سیاسی بریتانیا، اسکات‌ها را از قدرت محروم نساخته است. دو نخست‌وزیر اخیر بریتانیا، تونی بلر و گوردون براون، هر دو در شمال مرزها زاده شدند. اسکاتلند به طور نامتناسبی دارای تعداد زیادی نماینده در وست مینستر است. ادینبورگ دارای نظام حقوقی مستقل است و مجلس این کشور بر طیف گسترده‌ای از حوزه‌های سیاستی نظیر بهداشت، آموزش و مسکن مسلط است. رهبران این کشور از حق خود برای تغییر مالیات بر درآمد استفاده نکرده‌اند که این امر نشان می‌دهد دولت اسکاتلند از سوی وست مینستر تحت فشار نیست.
حکومتی برخاسته از ملت، دموکراتیک و صلح‌طلب که به خوبی اداره می‌شود، یک نعمت است که نباید به آسانی آن را دور انداخت. این یک دلیل منفی قوی در برابر تغییر است. اما یک استدلال مثبت هم وجود دارد که جریان‌های مخالف استقلال اسکاتلند تلاش کرده‌اند آن را پررنگ کنند: ایده اتحاد.
بریتانیا بر این باور است که مردم با تاریخ و هویت متمایز می‌توانند در کنار هم زندگی کنند و تنوع آنها، اقتصاد و فرهنگ و طریقه حکومت آنها را تقویت می‌کند. بیشتر اعضای اقلیت‌های قومی آشکارا خود را بریتانیایی معرفی می‌کنند تا انگلیسی یا اسکاتلندی. آنها به طور غریزی معنای گسترده هویت آزادیخواه را که به جای ملی‌گرایی تنگ‌نظرانه بر مفهوم روشنگرانه ملت یعنی همان اتحاد تکیه دارد، درک کرده‌اند. در دنیایی که در نفرت قومی، تعصب فرهنگی و خشونت مذهبی غوطه‌ور است، این ایده مقدس باید بیش از حس ناامیدی و از خودبیگانگی زودگذر اما واقعی که اسکات‌ها در دهه‌های اخیر با آن دست به گریبان بوده‌اند، ارزش داشته باشد.
اگر این هدف ایده‌آل با انحلال بریتانیا تضعیف شود و صدای خود کشور هم تضعیف شود، عزت‌نفس بریتانیایی تنها قربانی نخواهد بود. بریتانیا به عنوان عضو دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد و صدایی قدرتمند در صندوق بین‌المللی پول، گروه G7، و اتحادیه اروپا، می‌تواند ارزش‌هایی نظیر حقوق بشر، دموکراسی، آزادی بیان، حاکمیت قانون و دولت پاک را ترویج کند که از سوی کشورها و ایدئولوژی‌های در حال ظهور که از آنها تبعیت نمی‌کنند، مورد تهدید هستند. اگر اسکاتلند بریتانیا را ترک کند، نه این کشور و نه سایر کشورهای بریتانیا نمی‌توانند تاثیر امروز را داشته باشند و جهان از این لحاظ آسیب خواهد دید.
اگرچه این نشریه بر این باور است که اتحاد بنا بر همه دلایل پیش‌گفته ارزش نگهداری دارد، اما در عین حال معتقد است که این اتحاد نیازمند تغییر است. تجلی سیاسی ارزش‌ها و نگرش لیبرال با تمرکزگرایی همخوانی ندارد. برای نگه ‌داشتن اقوام مختلف کنار یکدیگر باید به آنها آزادی عمل بخشید. بنابراین آقای کامرون به جای تلاش برای خرید آرای اسکات‌ها با نقدینگی بیشتر باید قدرت بیشتری را به همه شهرها و مناطق بریتانیا تفویض کند.
دولت‌ها به آسانی نمی‌توانند راه خود را به سوی شادمانی جدا سازند و چگونگی برخورد با تفاوت‌ها می‌تواند به بهبود اوضاع آنها بینجامد. این تلاش‌ها آنها را صبورتر، کثرت‌گراتر و بازتر می‌کند و به دولت‌های مرکزی می‌آموزد چگونه از قدرت چشم بپوشند. وقتی ملت‌ها نمی‌توانند کنار یکدیگر زندگی کنند، البته که باید جدا شوند. اما بریتانیا هنوز به آن نقطه نرسیده است. ملی‌گرایان اسکات مایل‌اند با خوشحالی ادعا کنند که ملت آنها قادر است روی پای خود بایستد. مطمئناً همین طور است اما بدان معنا نیست که جدایی حتماً باید محقق شود.

 

منبع

Hits: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *