شالوده بهجا مانده از اقتصاد با این هدف که اقتصاد را به سبک روشنفکرانه قرن بیستم سوق دهد از جوامع خداحافظی کرد؛ سبک جدیدی که در آن ایدههای قدرتمند به دنبال تغییر جهان ما بودند. اقتصاد ما به خاطر نقش فریدمن در پشتیبانی از اقتصاد آزاد و همچنین به خاطر تلاشهای تاثیرگذار او بر شالوده بهجا مانده از گذشته مدیون اوست. زندگی فریدمن گواهی بر این امر است که نظرات شخصی هر فردی میتواند تاریخ را در جهت بهبود آن شکل دهد. فریدمن در نیوجرسی متولد شد. او در طول زندگی خود و در قرنی که به عنوان مرگبارترین قرن شناخته شده بود شاهد بشر زمان خود بود. سالهای عمر وی از 1912 تا 2006 دربرگیرنده تمامی اعمال غیرانسانی بود که نوع بشر قادر به انجام دادن آنها بود. با این حال فریدمن هنوز به دنیای پیرامون خود خوشبین بود زیرا او به اقتصاد سرمایهداری بیقید و شرطی ایمان داشت که میتوانست در سایه برقراری تعادل به کامیابی برسد. در طول زندگی او ساختارهای اجتماعی یکی پس از دیگری جایگزین هم شدند، فاشیسم جایگزین حکومت قدرتطلبانه شد، کمونیسم جایگاه فاشیسم را گرفت، سوسیالیسم کمونیسم را تحتالشعاع قرار داد و در دوران پایانی، اسلامگرایی برجسته شد.
صدای تسلیم فردگرایی به دولت خاصترین مشخصه سیاسی قرن بیستم بود و عملکرد هر یک از ساختارهای جدید وخیمتر از ساختار قبلی مشاهده میشد. نوشتههای اوایل سال1960حاکی از دقت نظر فریدمن در توصیف خطرات ناشی از کلگرایی است. در سال 1962 او آخرین کتاب مشهور خود را با عنوان «سرمایهداری و آزادی» به چاپ رساند. این کتاب تا حدودی پاسخی به قلمرو رو به رشد دولت فدرال ایالات متحده بود؛ دولتی که در آن زمان زیر نظر رئیسجمهور آیزنهاور و سپس کندی اداره میشد. در این بخش، چگونگی پاسخ فریدمن به شعارهایی که کندی در سخنرانی مراسم تحلیف خود اظهار کرده بود، بیان میشود: «یک انسان آزاد هرگز از خود نخواهد پرسید که کشورش قادر به انجام چه خدماتی در جهت منافع وی است، همچنین هرگز نخواهد پرسید که خود او قادر به انجام چه کاری در جهت منافع جامعه است. بلکه او این سوال را مطرح میکند که من و هموطنانم با پشتیبانی دولت چه کارهایی میتوانیم انجام دهیم تا به خودمان در جهت ادا کردن مسوولیتهای فردیمان کمک کنیم و از آن طریق بتوانیم به اهداف و مقاصد گوناگونمان دست یافته و مهمتر از همه آزادیمان را حفظ کنیم و در ادامه این سوال مطرح میشود که ما چگونه میتوانیم از دولت در مقابل تبدیل شدن به یک ابرقدرت محافظت کنیم. ابرقدرتی که قادر است آزادی ما را تخریب کند. همان گونه که عقل میگوید و تاریخ نیز آن را تایید میکند، تمرکز قدرت تهدید بزرگی برای آزادی به حساب میآید.» بزرگترین میراث فریدمن میتواند استنباط او در خصوص سیاستهای کارا باشد، سیاستهایی که میتواند آزادی را برای جوامع به ارمغان آورد. به عنوان مثال، سیاست پولی که قادر به ایجاد فشار تورمی و نرخهای بهره بالاست میتواند منجر به فروپاشی دموکراسی شود. ملاحظه فریدمن این استدلال را به ارمغان میآورد که سیاست اقتصادی باید یک رشته عملیاتی در بخش مدیریت پولی ایجاد کند، سیستم فدرالرزرو، باید در جهت حفظ سطح پایدار قیمت تلاش کند تا اینکه بخواهد با استفاده از الفاظ اقتصادی به بازده و اشتغال تعیینشده دست یابد. در سال 1950 و اوایل سال 1960، بحران بزرگ رویدادی تازه به حساب میآمد و ترس جدی از شدت گرفتن آن وجود داشت. از فرانکلین دلانو روزولت به عنوان یک قهرمان محبوب یاد میشد، چرا که سیستم دولتمدار وی مورد باور عموم واقع شده بود. سیستمی که مداخله دولت در امور اقتصادی و عدم وجود آزادی در تجارت از اصول جداییناپذیر آن بود. این سیستم اقتصادی پذیرفته شده بود تا آمریکا را از منجلاب مایوسکننده اقتصادی که در دورههای قبل ایجاد شده بود بیرون بکشد. سیستم مداخله اقتصادی دولت تحت عنوان «New Deal»، در ابتدای امر از سوی اقتصاددانانی نظیر جان مینارد کینز فرمولیزه شد. با این حال، نظر فریدمن در رسانههای جریان اصلی و نقاط دیگر جهان قویتر از نظر استادان مخالف او در دانشگاهی بود که خود فریدمن در آنجا تحصیل کرده بود. زیرا در نهایت این فریدمن بود که حرف حق را میگفت. پیشبینی جسورانه فریدمن در مورد سیاست پولی بود که میتوانست در عصر مدرن و در گذر زمان به یک ابزار مخرب اقتصادی تبدیل شود. امروزه تعداد کمی از دولتمردان میتوانند ادعا کنند که نسبت به رئیس فدرالرزرو، نفوذ اقتصادی بیشتری در فدرالرزرو دارند. فرقه آلن گرینسپن که در 20 سال اخیر رشد کرده است بیشتر مدیون میلتون فریدمن است که این امر به دلیل احترام آلن گرینسپن به اوست. با وجود تمامی پیشبینیهای دهه 1950 سیاستهای اقتصادی آمریکای مدرن بر اساس ایدههای افراطی فریدمن که شامل دخالت محدود دولت، پولگرایی و بازار آزاد بود، پایهگذاری شده است. آمریکا در این جریان یک مورد منحصربهفرد به حساب میآمد در حالی که در سراسر جهان کشورهایی که خود را با اقتصاد بازار وفق داده بودند توانستند به کامیابی برسند. در حال حاضر یک چماق راحت و قابل تعریف برای محافظت از اقتصاد بازار وجود دارد و این در حالی است که هیچ ابزاری برای محافظت در مقابل دایناسورها (دولتها) وجود ندارد. ایالات متحده، استرالیا، انگلستان و ایرلند اشتراکی بیش از یک میراث قومی مشترک با هم داشتند. آنها مدل اقتصادی آنگلوساکسون را به اشتراک گذاشتند. مدلی که رفاه را مطابق گفتههای فریدمن توصیف کرده بود. طبق کشفیات 1970 بریتانیا، همزمان با افزایش مالیات و هزینههای دولت رشد اقتصادی سقوط میکند. به همین دلیل است که فرانسه نرخ بیکاری 10درصدی را تحمل کرده و رشد اقتصادی آن به صورت دو درصد در سال افت کرد و به همین دلیل است که هنگکنگ، سنگاپور، چین و امارات متحده عربی در مقایسه با همسایگان خود به رونق بیشتری رسیدهاند. تئوریهای فریدمن در زمینه اقتصاد آزاد توسط هر دولتی که آرزوی یک اقتصاد آزاد را داشته باشد مورد قبول واقع شد. برخی از کشورها بر این تلاش بودند که عواقب سیاستی اقتصاد لیبرال را محدود کنند و این امر فقط از طریق دادن مجوز به آزادی اقتصادی ممکن بود. اما طبق گواهی تجربه شیلی تحت رهبری پینوشه و اتحاد جماهیر شوروی تحت رهبری گورباچف، این خطرناک و در نهایت غیرقابل دفاع است که گفته شود: نظر فریدمن مبنی بر اینکه «آزادی اقتصادی زمینهساز آزادیهای دیگر است» یک گفته صحیح است. آخرین کار بزرگ فریدمن، اثری تحت عنوان «آزادی انتخاب» بود که بر پایه سرمایهداری و آزادی بنا شده بود. این اثر دربرگیرنده بسیاری از پیشنهادات واقعی بوده و کمتر شامل بحث فلسفی است. این کتاب در سال اول پس از انتشارش، فروشی معادل 400 هزار نسخه را به دست آورد. مجموعههای تلویزیونی همسو با اثر آزادی انتخاب تا امروز (سال 2006) که 26 سال از اولین نمایششان گذشته است، در چندین دوره منتشر شده و هنوز محبوبیت خود را از دست ندادهاند..