Pessimism Innovationاجاره‌ها با افزایش تقاضا بالاتر رفته‌اند. بنابراین تعجب‌آور است که برخی افراد فکر می‌کنند سیلیکون‌ولی به منطقه‌ای راکد تبدیل شده و سرعت نوآوری در دهه‌های اخیر رو به کندی گذاشته است. پیتر تیل یکی از بنیانگذاران شرکت پرداخت اینترنتی و اولین سرمایه‌گذار خارجی فیس‌بوک عقیده دارد نوآوری در آمریکا جایی بین تنگه تاریکی و مرگ قرار گرفته است. مهندسان اغلب رشته‌ها در این احساس ناامیدی شریک هستند و تعداد اندک اما فزاینده‌ای از اقتصاددانان عقیده دارند تاثیر نوآوری‌های عصر جدید در مقایسه با گذشته کمتر است. برخی بر این باورند که رکود اقتصادی جهان ثروتمند ممکن است ریشه در رکود درازمدت فناوری داشته باشد. در سال 2011 مایکل کوون اقتصاددان دانشگاه جرج ماسون استدلال می‌کرد که بحران مالی «رکود عظیم» عمیق‌تر و خطرناک‌تری را مخفی کرده است. این رکود عظیم توضیح می‌دهد که چرا رشد درآمد و اشتغال در کشورهای ثروتمند مدت‌ها کند شده است و عملاً از سال 2000 هیچ صعودی نداشته است. محرک‌های فناوری و غیرفناوری رشد قرن 21 از چرخه خارج شدند و فناوری‌های جدید مانند آنها تاثیر مهمی بر اقتصاد نداشتند. پس از تلویزیون‌های صفحه صاف و پهنای بلند باندها به نظر می‌رسید جهان از ایده‌های جدید خالی شده است.
مسیر سرازیری
این استدلال که فناوری جهان در مسیری هموار قرار گرفته است، بر سه مبنا قرار می‌گیرد. اولین مبنا،‌ آمار رشد است. اقتصاددانان رشد را به دو نوع تقسیم می‌کنند: گسترده و فشرده. رشد گسترده به معنای افزایش بیشتر و یا بهتر نیروی کار، سرمایه و منابع است. این نوع مزایا هنگامی حاصل شد که کشورها زنان را به نیروی کار خود اضافه کردند و سطح تحصیلات کارگران هم بالاتر رفت. این نوع رشد بازگشت سرمایه خود را مصرف می‌کند. اگر تنها به این نوع رشد توجه شود، درآمدها فقط در سطح امرار معاش باقی می‌مانند. رشد فشرده با کشف روش‌های بهتر برای بهره‌برداری از کارگران و منابع شروع می‌شود. این نوع رشد بهبود مستمری را در درآمدها و رفاه به همراه دارد و حتی با وجود کاهش جمعیت به اقتصاد امکان رشد می‌دهد. اقتصاددانان تنها عامل موثر در این رشد چندمنظوره را فناوری می‌دانند. هر چند تاثیر عواملی مانند قوانین و مقررات بهتر و همچنین پیشرفت‌های فنی را نباید نادیده گرفت. آنها فناوری را با تکنیکی به نام «حسابداری رشد» اندازه‌ می‌گیرند. در این نوع حسابداری، فناوری باقیمانده محاسباتی است که پس از کسر تاثیر عواملی مانند نیروی کار، سرمایه و تحصیل بر تولید ناخالص داخلی به دست می‌آید. در حال حاضر به نظر می‌رسد تاثیر فناوری در جهان ثروتمند به حداقل رسیده است. بازارهای نوظهور هنوز رشد سریع خود را حفظ کرده‌اند و تا مدت‌ها می‌توانند این روند را ادامه دهند. چرا که آنها از فناوری‌هایی استفاده می‌کنند که قبلاً در جاهای دیگر استفاده شده‌اند. جهان ثروتمند چنین موتور محرکی را در اختیار ندارد. این امر تازگی ندارد. در سراسر تاریخ بشریت رشد تولید و رفاه اقتصادی کند و یا با موانع مواجه بوده است. در طول دو قرن گذشته رشد، ابتدا در بریتانیا، اروپا و آمریکا و سپس در جاهای دیگر سرعت گرفت. در قرن 19رشد سرانه تولید – که شاخص مفیدی برای اندازه‌گیری بهره‌وری اقتصاد و رشد درآمد است- در بریتانیا افزایش سریعی داشت. تا سال 1906 سرعت آن یک درصد در سال بود. تا اواسط قرن بیستم رشد تولید واقعی سرانه به سرعت باورنکردنی 5/2 درصد در سال در آمریکا رسید. با این نرخ رشد بهره‌وری و درآمد در طول یک نسل دو برابر می‌شود. افزایش تعداد دستگاه‌ها و ماشین‌آلات قدرتمند و پیچیده به همراه افزایش میزان انرژی‌های فسیلی و دسترسی بیشتر به آنها در این فرآیند نقش داشتند. اما در دهه 1970 رشد تولید سرانه آمریکا از سه درصد سالانه خود در دوران پس از جنگ به دو درصد کاهش یافت و در دهه 2000 به زیر یک درصد رسید. تولید به ازای هر کارگر در هر ساعت نیز روند کاهشی مشابهی داشت. طبق گفته رابرت گوردون اقتصاددان دانشگاه نورث وسترن، رشد اقتصادی در بیشتر زمان قرن بیستم سریع بود. سپس در دهه 70 به کندی گرایید. آن گاه در سال 1996 تا 2004 دوباره اوج گرفت. ولی از سال 2004 به بعد نرخ رشد سالانه به 33/1 درصد و معادل مقدار سال 1972 تا 1996 رسید. به عقیده آقای گوردون رشد اقتصادی دو قرن گذشته فقط یک موج بزرگ در تاریخ پیشرفت بود و جهان بار دیگر به دوران رشد گسترده باز‌می‌گردد. از دیدگاه آقای گوردون اختراعات تاثیرگذار معدود بوده‌اند: توانایی استفاده از نیروی برق برای آسایش خانه‌ها بدون توجه به دمای بیرون، مسافرت راحت از یک نقطه به نقطه دیگر و صحبت کردن با دیگران در هر نقطه جهان از جمله این نوآوری‌ها هستند. نوآوری‌های بیشتری در راه هستند. اما هیچ‌کدام به اندازه برق، موتورهای درون‌سوز، لوله‌کشی، پتروشیمی و تلفن تاثیرگذار نخواهند بود. آقای کوون انتظار دارد فناوری‌های جدید بزرگی را ببیند اما دوران دسترسی آسان به نتایج تمام شده است. اکنون قرار دادن انبوهی از دانش ژن‌شناسی در علم پزشکی به مراتب از تولید انبوه آنتی‌بیوتیک‌ها دشوارتر است. مبنای استدلال دوم افراد بدبین مقدار نوآوری است. چارلز جونز اقتصاددان دانشگاه استنفورد در سال 2002 تاثیر عوامل مختلف بر رشد اقتصادی آمریکا در سال‌های 1950 تا 1993 را بررسی کرد. تحقیق او نشان داد 80 درصد از رشد نتیجه افزایش سطح تحصیل و شدت تحقیقات (افزایش سهم نیروی کار در خلق ایده‌های صنعتی) بوده است. از آنجایی که هیچ کدام از این دو عامل رشد دائم ندارند، با فقدان عوامل جدید سرعت رشد کمتر می‌شود. رشد تعداد افرادی که در بخش تحقیقات و توسعه کار می‌کنند ناقض این تصور است. سهم صنعت آمریکا در بخش تحقیقات و توسعه از سال 1975 تا سه درصد افزایش یافته است. اما نتایج مطالعات اخیر نشان می‌دهد با وجود رشد تعداد افراد در این بخش نتایج حاصل از کار آنها زیاد نبوده است. یکی از دلایل این امر بار سنگین دانش است. از سال 1985 تا 1996 زمان تبدیل علم به نوآوری حدود یک سال افزایش یافته است. استدلال سوم از همه ساده‌تر است. شواهدی که با حواس دیده می‌شوند. سرعت کنونی رشد در مقایسه با اوایل و اواسط قرن بیستم کندتر است. به عنوان مثال انتظار عمر از بدو تولد در آمریکا از 49 سال در اوایل قرن 20 به 74 سال در 1980 رسید. اما از سال 2011 این افزایش فقط تا 7/78 سال بوده است. با وجود میلیون‌ها دلار هزینه تحقیقات هنوز افراد زیادی به خاطر سرطان، بیماری‌های قلبی و سکته جان خود را از دست می‌دهند. پزشکی نوین نتوانسته است به اندازه بهبود مسائل بهداشتی تاثیرگذار باشد. هواپیماهای مسافربری از نظر سرعت در 40 سال گذشته پیشرفتی نداشته‌اند. با وجود این سلیقه‌ها متفاوت هستند. چرا که سرعت پیشرفت رایانه‌ها قابل اندازه‌گیری نیست. اینکه کدام یک مورد نظر فرد باشد، فقط به انتخاب او بستگی دارد. آقای گوردون و آقای کوون فکر می‌کنند فناوری‌هایی مانند حمل و نقل هوایی نقش مهم‌تری در رشد اقتصادی دارند. به عقیده آنها اگر رایانه‌ها و اینترنت برای اقتصاد اهمیت داشتند تاثیر آنها در آمار و ارقام دیده می‌شد.
 
فواره‌های بهشت
اما تحلیل دقیق‌تر ارقام اخیر دلایلی بهتر برای خوش‌بینی فراهم می‌کند. بهره‌وری در بخش‌های تولید افزایش زیادی داشته است. بحران مالی و تبعات آن تفسیر داده‌های اخیر را سخت‌تر کرده است. مطالعات محققان دانشگاه بوستون نشان می‌دهد فاصله زمانی بین سرمایه‌گذاری در فناوری‌های اطلاعات و ارتباطات و بهبود بهره‌وری صنعتی 5 تا 15 سال است. بهره‌برداری کامل از یک فناوری ممکن است حتی بیشتر از این طول بکشد. نوآوری اکنون به معنای آن است که مردم می‌دانند چگونه کارها را انجام دهند. اما فناوری به معنای انجام عملی کارهاست و این در اقتصاد اهمیت دارد. بین اولین استفاده تجاری از موتور بخار اختراع جیمز وات و سهم چشمگیر بخار در رشد بریتانیا یک قرن فاصله افتاد. بین نوآوری‌های مهندسی برق و تاثیر گسترده برق‌رسانی بر رشد اقتصادی چهار دهه زمان قرار دارد. بنابراین منطقی نیست که آقای گوردون تصور کند رکود پس از سال 2004 به خاطر مصرف کامل مزایای حاصل از فناوری اطلاعات بوده است. علاوه بر این نوآوری اطلاعات هنوز در دوران نوزادی خود به سر می‌برد. در آینده تاثیر این نوآوری‌ها نه‌تنها بسیار زیاد خواهد بود، بلکه هر نوآوری به فناوری‌ای تبدیل می‌شود که اثری معادل مجموع اثرات فناوری‌های پیشین داشته باشد.
 
طرف دیگر آسمان 
نمونه‌هایی از این تاثیرات را می‌توان در اتومبیل‌های خودکار دید. در آگوست 2012 گوگل اعلام کرد اتومبیل‌های خودکار این شرکت موفق شدند 500 هزار کیلومتر را بدون تصادف طی کنند. چندین ایالت در آمریکا مقرراتی درباره اتومبیل‌های بدون راننده وضع کرده‌اند و یا در حال تدوین آنها هستند. انقلاب حمل و نقل روباتیک که 10 سال قبل غیرممکن به نظر می‌رسید ممکن است در 10 سال آینده به واقعیت تبدیل شود. این فقط یک روی ماجراست. به خاطر قدرت زیاد و ارزانی قیمت پردازشگرها نوآوری‌های زیادی در راه هستند. رایانه‌ها کم‌کم زبان‌های طبیعی را می‌فهمند. افراد از طریق حرکات بدن می‌توانند بازی‌های رایانه‌ای را کنترل کنند. این فناوری‌ها به زودی در عرصه تجارت کاربرد پیدا می‌کنند. چاپ سه‌بعدی می‌تواند به تولید اشیای زیادی منجر شود و حتی راه خود را به بافت‌های انسانی باز کند. تاریخ همیشه شاهد اوج و فرود فناوری بوده است. رشد بهره‌وری در دوران برق‌رسانی همین خصلت را داشت و مسیر عصر اطلاعات نیز مشابه خواهد بود. شاید کندی رشد دهه 1970 را بتوان این طور توضیح داد. این دوران زمانی است که بهره‌برداری از فناوری‌های گذشته به تکامل رسید و علوم رایانه، فناوری زیستی، ارتباطات و بقیه فناوری‌های امروزی خیلی کوچک بودند که بتوانند تاثیرگذار باشند. عوامل بازدارنده دیگری هم وجود داشتند که ممکن است در آینده هم ادامه یابند. اقتصاد اکنون نسبت به یک قرن پیش درگیر مقررات دست و پا‌گیر بیشتری شده است. قوانین حفاظت از محیط‌زیست باعث پاکیزگی هوا و آب و بهبود زندگی مردم می‌شوند. از آنجایی که مزایایی از این قبیل در محاسبه تولید ناخالص داخلی لحاظ نمی‌شوند، کندی رشد اقتصادی دهه 70 بیشتر به چشم می‌آید. این دستاوردها باید در تغییرات فناوری آینده گنجانده شوند. هر چند مقررات ضعیف هم ممکن است هزینه تحقیقات را بالا ببرند و انگیزه نوآوری‌های بیشتر را کاهش دهند. موضوع دیگری که ممکن است برای همیشه دچار تغییر شده باشد،‌ نقش دولت است. برنامه آپولو در زمانی اجرا شد که دولت نه‌تنها فرآیند نوآوری‌های جدید را ساده کرد،‌ بلکه خود متقاضی آنها بود. کمبود پروژه‌های بزرگ سرمایه‌بر و پر‌خطر به خاطر عدم وجود تقاضاست. سرمایه‌گذاران بخش خصوصی در جست‌وجوی الگوهای تجاری ساده‌تری هستند که در زمان کوتاه به سودآوری برسند. عامل سوم کندی رشد در دهه‌ 1970 و 2000 انرژی بوده است. افزایش قیمت انرژی باعث کاهش بهره‌وری شد. اما می‌توان امیدوار بود که این روند معکوس شود. اما شاید مهم‌ترین عامل درمان کندی رشد دهه 1970 فرآیند جهانی‌سازی باشد. به عقیده پژوهشگران فراوانی نیروی کار ارزان در کشورهای در حال توسعه باعث می‌شود کاهش هزینه‌های کارگری در کشورهای ثروتمند اهمیت کمتری پیدا کند. بنابراین برای افزایش بهره‌وری تلاش زیادی صورت نگرفت. بنگاه‌های کشورهای ثروتمند کارهایی را که به مهارت بالا نیاز ندارند به کشورهای دیگر منتقل می‌کنند و به این ترتیب شکاف دستمزدی را بین نیروهای ماهر و غیرماهر در کشور خود افزایش می‌دهند. در طول زمان دستمزد در کشورهای دیگر بالا می‌رود. نوآوری در کشورهای مبدا اهمیت بیشتری پیدا می‌کند و شکاف درآمدی کمتر می‌شود. اقتصاد به شرایطی شبیه سال‌های پس از جنگ جهانی دوم بازمی‌گردد. حتی اگر این پیش‌بینی غلط باشد، اوج‌گیری کشورهای نوظهور دلیل خوبی برای خوش‌بینی است. هر چه اندازه بازار جهانی بزرگ‌تر شود،‌ ایده‌های جدید کاربردهای بیشتری پیدا می‌کنند. ظهور طبقه متوسط در آسیا به آن معناست که ذهن‌های فعال زیادی به اقتصاد نوین می‌پیوندند و در دانش محققان کشورهای ثروتمند سهیم می‌شوند. فناوری اطلاعات در گسترش دانش نقش مهمی ایفا می‌کند. اما شاید برخی بخش‌های اقتصاد در مقابل بهبودهای حاصل از فناوری اطلاعات مقاومت کنند. فقدان فشار بازار در بخش‌های بهداشت،‌ تحصیل و دولت باعث می‌شود نیاز به صرفه‌جویی و نوآوری کمتر احساس شود. نگرانی دیگر آن است که فناوری‌های جدید و جهانی‌سازی باعث شوند سطح درآمدها ثابت بماند و نیاز به نیروی کار غیر‌ماهر کمتر شود. نرم‌افزارها ممکن است جای حقوقدانان، گزارشگران و مفسران ورزشی و تحلیلگران اقتصادی را بگیرند. در ژاپن که نیروی کار برای مراقبت از سالمندان کمیاب است، روبات‌هایی در دست طراحی هستند. هزینه بالای مراقبت از سالمندان در جهان ثروتمند، ممکن است به نوآوری‌های بیشتر منجر شود. کاهش نوآوری در آینده خطری برای اقتصاد نیست. خطر اصلی آن است که دیگر نتوان از نوآوری‌های انقلابی همانند گذشته بهره برد.
 
 
~ هفته نامه تجارت فردا

Hits: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *