agriculture and industryتئودور شولتز به همراه آرتور لوئیس، در سال 1979 میلادی برای تحقیقات پیشگامشان در زمینه توسعه اقتصادی با تمرکز بر مشکلات کشورهای در حال توسعه به‌طور مشترک برنده جایزه نوبل شدند. 
تئودور شولتز آلمانی در سال 1926 مدرک لیسانس خود را در رشته اقتصاد کشاورزی اخذ کرد و در سال 1930 موفق به اخذ دکترا در همین رشته شد. او در همین سال در کالج آیوا به تدریس اقتصاد کشاورزی مشغول بود و سپس به دانشگاه شیکاگو رفت و باقی زندگی آکادمیکش را در آنجا سپری کرد. او در اقتصاد بیش از همه برای اهمیتی که به «سرمایه انسانی» و مفهوم «اقتصاد کشاورزی و توسعه» می‌داد شناخته شده است. شولتز روی مساله کشاورزی متمرکز شد و این برای کسی که در مزرعه‌ای در داکوتای جنوبی بزرگ شده بود، امری غیرعادی نبود. او به علت آشنایی‌ای که با کشاورزی آمریکا، شوروی سابق و کشورهای در حال توسعه داشت بدون واسطه تجربیات عملی قابل توجهی کسب کرده بود. او تعطیلات دانشگاهی خود را در جوامع روستایی و در میان کشاورزان می‌گذراند و به علت این ارتباط مستقیم احترام زیادی برای هوشمندی و تلاش آنها قائل بود. شولتز در سال 1966 کتاب «گذار از کشاورزی سنتی» را منتشر کرد که اثر اصلی او در زمینه بخش روستایی و کشاورزی جهان سوم است. اهدای جایزه نوبل به او هم عمدتاً به واسطه تالیف همین کتاب بود که حاصل مشاهدات و تجربیاتش در هند بود. در دانشگاه شیکاگو بود که کشاورزی را در مکان‌های مختلف دنیا مورد بررسی قرار داد و بیان کرد کشاورزان سنتی در کشورهای فقیر بازدهی منابع در اختیارشان را حداکثر می‌کنند. او عدم تمایل آشکار آنها به نوآوری را منطقی می‌دانست چرا که معمولاً دولت‌های آن کشورها بر محصولات کشاورزی قیمت‌های مصنوعی پایین و مالیات‌های سنگین وضع می‌کنند. همچنین در این کشورها بر خلاف ایالات متحده دولت‌ها کشاورزان را با روش‌های نوین کشت و زرع آشنا نکرده‌اند.

 

او نتیجه می‌گیرد که فقر در این کشورها در مناطق روستایی همچنان ادامه می‌یابد چرا که سیاست‌های دولت به نفع ساکنان شهری مغرضانه است. او همیشه خوش‌بین بود که کشورهای فقیر می‌توانند با استفاده از کشاورزی به توسعه دست پیدا کنند و می‌گوید: «مردم فقیر در کشورهای کم‌درآمد زندانیانی هستند که اقتصاد به تنهایی قادر به آزاد کردن آنها نیست.‌» چیزی که تقریباً در همه آثارش بر آن تاکید کرده این است که فقر روستایی در جهان سوم تا حدود زیادی ناشی از برنامه‌ریزی‌های صنعتی شدن و جایگزینی واردات است که الزاماً جامعه روستایی را محکوم به تولید در حد گذران معیشت می‌کند. فقر کشاورزان تا حد زیادی ناشی از کشاورزی سنتی است. هر چه کشاورزی به سمت تعادل خاص کشاورزی سنتی پیش می‌رود، بازده نهایی سرمایه کاهش می‌یابد و سرانجام زمانی می‌رسد که نرخ بازده آنقدر کم است که دیگر نه انگیزه و نه منبعی برای پس‌انداز و در نهایت سرمایه‌گذاری در این نهاده‌ها وجود نخواهد داشت. او می‌افزاید: کشاورزی که همچون نیاکان خود به تولید بپردازد هر چند سختکوش و پرتلاش هم باشد به زحمت می‌تواند شکم خانواده خود را سیر کند، ولی کشاورزی که به رموز نوین تولید آگاه باشد و در محیطی با انگیزه تلاش کند، از خاک طلا می‌سازد.
 یکی از بحث‌های اصلی لوئیس در اقتصاد، «اقتصاد دوگانه» در کشورهای فقیر است که در مقاله‌ای در سال 1954 مطرح کرد. لوئیس بیان کرد اقتصاد یک کشور فقیر را می‌توان به دو بخش تقسیم کرد: یک بخش سرمایه‌داری کوچک و یک بخش سنتی (کشاورزی) بزرگ. کارفرمایان بخش سرمایه‌داری مردم را استخدام می‌کنند تا برای آنها پول‌سازی کنند. در حالی که در بخش کشاورزی بهره‌وری نیروی کار حداکثر نمی‌شود و تعداد زیادی از افراد استخدام می‌شوند در حالی که بهره‌وری بسیار پایینی دارند (سوالی که سریع به ذهن می‌رسد این است که چرا کارفرمایان در بخش کشاورزی این‌گونه رفتار می‌کنند؟). او این بخش را به عنوان بخشی از اقتصاد که از سرمایه‌های تجدیدناپذیر استفاده می‌کند، می‌داند. نظریه دوبخشی یک نظریه توسعه است که در آن مازاد از بخش کشاورزی سنتی به بخش صنعت مدرن انتقال می‌یابد. بخش کشاورزی به طور معمول با دستمزد پایین، فراوانی کار و بهره‌وری پایین از طریق یک فرآیند کار فشرده مشخص می‌شود. در مقابل بخش تولید سرمایه با نرخ دستمزد بالاتر در مقایسه با بخش کشاورزی، بهره‌وری حاشیه‌ای بالاتر و تقاضا برای کارگران بیشتری تعریف شده است. همچنین بخش صنعتی از پروسه‌ای برای تولید استفاده می‌کند که سرمایه‌محور است. بهبود در بهره‌وری نهایی نیروی کار در بخش کشاورزی به عنوان اولویتی کم‌اهمیت‌تر در کشور‌های در حال توسعه در نظر گرفته شده است و سرمایه‌گذاری آنها در جهت سرمایه فیزیکی در بخش تولید است.
بر همین اساس لوئیس این‌گونه استدلال می‌کند که راه رسیدن به توسعه در این کشورها انتقال نیروی کار از بخش کشاورزی به بخش تولید صنعتی است که بهره‌وری بیشتری دارد. سرمایه‌داران سود خود را ذخیره می‌کنند و از آن برای سرمایه‌گذاری مجدد استفاده می‌کنند که این به رشد بیشتر می‌انجامد. لوئیس اضافه می‌کند کشاورزان در کشاورزی چیزی را پس‌انداز نمی‌کنند بنابراین تنها منبع پس‌انداز، سرمایه‌داران در تولید هستند. لوئیس با استفاده از مدل خود به توضیح مدل رشد در سایر کشورها پرداخت و منحنی U معکوس را با توجه به درآمد سرانه یک کشور توضیح داد. برای کشورهای فقیر رشد آهسته است زیرا بخش تولید کوچک است یا وجود ندارد و هیچ منبع پس‌انداز بزرگی موجود نیست. در کشورهای با درآمد متوسط مانند کره و تایوان رشد بالاست چرا که بخش تولید بزرگی وجود دارد که نیروی کار را از کشاورزی که اشتغال ناقص است به بخش تولید سوق می‌دهد. برای کشورهای با درآمد بالا با بخش تولید صنعتی بزرگ مانند آمریکا رشد آهسته‌تر است چرا که منافع حاصل از انتقال نیروی کار از بخش کشاورزی به صنعت تقریباً تمام شده و این انتقال صورت گرفته است. برخی شواهد تجربی ‌اما مدل لوئیس را تایید نمی‌کنند. تئودور شولتز در مطالعه‌ای تجربی در روستایی در هند در زمان شیوع آنفلوآنزا در سال 1918 نشان داد محصولات کشاورزی کاهش یافته است. در حالی که مطالعه او نشان نمی‌داد که این کاهش در کشاورزی به بخش‌های دیگر یا ایجاد اشتغال در سایر بخش‌ها منجر شده باشد. بنابراین نه تنها مهم است که بدانیم کجا بهره‌وری حاشیه‌ای برابر صفر است بلکه لازم است مقدار کار مازاد و اثر خروج آن بر میزان محصول را هم بدانیم. مدل لوئیس در سال 1967 اعمال شد و با وجود نزدیکی فرضیات لوئیس به وضعیت مصر در طول دوره مطالعه، مدل شکست خورد، به این علت که لوئیس اهمیت نرخ رشد جمعیت را دست کم گرفته بود. اعتبار مدل لوئیس بار دیگر وقتی برای تایوان به کار گرفته شد زیر سوال رفت. مشاهده شد که به‌رغم سرعت چشمگیر اقتصاد تایوان، بیکاری به اندازه کافی کاهش پیدا نکرد. در حالی که اجرای این مدل در سنگاپور موفقیت‌آمیز بوده است.

منابع:
1-‌ سایت ویکی‌پدیا انگلیسی
2- http://www.econlib.org/

 

برگرفته

Hits: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *