نگرشی بر مشارکت زنان در عرصه علم و تکنولوژی
قرن حاضر، قرنی است که در آن نقش علم و تکنولوژی به طور روزافزونی در تمام جنبههای زندگی تجلی یافته است. باور عمومی بر این است که علم و تکنولوژی پاسخگوی بسیاری از مشکلات جهانی خواهد بود و نقش آن برای رفاه زندگی بشر بسیار حیاتی است. در این میان نقش نیمی از جمعیت جهان یعنی زنان، در این فرآیند چندان روشن نیست. هرچند انتظار میرود تکنولوژی ابزاری برای افزایش و تقویت مشارکت اجتماعی زنان باشد. در همه جای جهان زنان عموماً حضور قاطعی در عرصههای علم و تکنولوژی ندارند. از جمله دلایل این موضوع، اول دیدگاه خود زنان درباره نقش و عملکردشان در جامعه و دوم، انتظارات جامعه از مشارکت آنان است.
در بخش آموزشی، گرچه بخش مهمی از دانشجویان در سطح کارشناسی را در بسیاری از کشورهای جهان زنان تشکیل میدهند، اما شواهد حاکی است که به مرور در سطوح بالاتر، تعداد زنان کم و کمتر شده و در سطوح بالای علمی تعداد آنها بسیار اندک میشود. به گونهای که هر چه به سطوح بالاتر علمی نزدیک شویم از تعداد زنان کاسته میشود. افزون بر این، تفاوتهای جنسیتی در انتخاب رشتههای تحصیلی نیز مشاهده میشود. زنان بیشتر به سراغ رشتههای هنری و علوم اجتماعی میروند و کمتر در رشتههای علوم طبیعی و مهندسی وارد میشوند. در صنعت عمدتاً زنان به سمت مشاغلی که تاکید بر نیروی فیزیکی دارد، گرایش دارند و کمتر به سراغ مشاغلی که بر مهارتهای فنی و فکر خلاق متکی است، میروند. دانش منبع راهبردی برای افراد است. «نیروی کار فکری» همراه با نیروی کار فیزیکی، سرمایه، ثروت و قدرت عامل کلیدی تولیدی هستند. تولیدات مبتنی بر بهکارگیری نیروی کار فکری، واقعیتی در زندگی روزمره است. در این میان جامعه دانشمحور مستلزم بازتعریفی از نقش زنان است. بدین معنا که تکنولوژی بر کار و زندگی زنان، یعنی بر نقشی که زنان در توسعه و کاربرد تکنولوژی دارند، اثرگذار است. از این رو انتظار میرود دانش و تکنولوژی تمام جنبههای زندگی زنان به ویژه اقتصاد، آموزش، تعلیم و تربیت و محیط زیست را تحت تاثیر قرار دهد. زنان نیمی از جمعیت جهان، نیمی از دانشآموزان، نیمی از فارغالتحصیلان دانشگاهی و نیمی از مصرفکنندگان تولیدات صنعتی را تشکیل میدهند. اما مشارکت آنها در فرآیندهایی که چنین تغییرات شگرفی را بر تمام جنبههای زندگی آنها میگذارد چندان زیاد نیست. بدیهی است حضور ناکافی زنان در «دامنه وسیع دانش» جامعه، باعث افزایش نابرابریهای جنسیتی و پیامدهای اقتصادی اجتماعی میشود. افزایش و تقویت جایگاه زنان از طریق دانش و تکنولوژی تاثیر زیادی بر توانمندسازی زنان و تقویت شیوه زندگی آنان دارد. با وجود این، تشخیص این پتانسیل و توانمندی متاثر از بسیاری متغیرهاست. توانمندسازی عامل اصلی توسعه بشری است و توسعه بشری فرآیند گسترش انتخاب بشر است. بنابراین توانمندسازی زنان فرآیندی است که مستلزم تغییرات در طول زمان است و در صورت تحقق، انتخابهای موجود برای زنان را با توجه به قابلیتهای آنها افزایش میدهد. این یک فرآیند گسترده است که بر تمام بخشهای جامعه اثرگذار است. از این رو لازم است تلاشهایی انجام شود که متناسب با فرصتهای موجود برای مردان به زنان نیز فرصتهای جدیدی در این زمینه تعلق گیرد. بدیهی است تحقق این امر، سبب تقویت پایگاه و حقوق زنان و گسترش عدالت اجتماعی میشود. اما اینکه چگونه این مهم محقق شود، مشکل زنان به تنهایی نیست، بلکه لازم است کل جامعه بشری برای رفع آن اقدام کند. امروزه علم و تکنولوژی دامنه وسیعی از فعالیتها را دربر میگیرد. اینکه علم و تکنولوژی چگونه به زنان ارتباط مییابد بستگی به تعریف علم و تکنولوژی دارد. علم معمولاً با دانش یکی در نظر گرفته میشود، که به دنیای فیزیکی و پدیدههای آن و آزمایشهای تجربی و نظاممند مربوط میشود. در حالی که منظور از فناوری و تکنولوژی، کاربرد دانش علمی برای تحقق اهداف علمی زندگی بشر و یا به بیان دیگر ایجاد تغییر و بهبود در محیط زیست بشر است. از این دیدگاه زنان به طور سنتی آنکوباتورهای مهم دانش بودهاند. آنچه به زنان مربوط میشود، غالباً در چارچوب توسعه انسانی دیده میشود و افق وسیع و گسترده دانش و تکنولوژی که به عنوان ابزار توانمندسازی است، تا حدودی نادیده انگاشته شدهاند.
در بخش آموزشی، گرچه بخش مهمی از دانشجویان در سطح کارشناسی را در بسیاری از کشورهای جهان زنان تشکیل میدهند، اما شواهد حاکی است که به مرور در سطوح بالاتر، تعداد زنان کم و کمتر شده و در سطوح بالای علمی تعداد آنها بسیار اندک میشود. به گونهای که هر چه به سطوح بالاتر علمی نزدیک شویم از تعداد زنان کاسته میشود. افزون بر این، تفاوتهای جنسیتی در انتخاب رشتههای تحصیلی نیز مشاهده میشود. زنان بیشتر به سراغ رشتههای هنری و علوم اجتماعی میروند و کمتر در رشتههای علوم طبیعی و مهندسی وارد میشوند. در صنعت عمدتاً زنان به سمت مشاغلی که تاکید بر نیروی فیزیکی دارد، گرایش دارند و کمتر به سراغ مشاغلی که بر مهارتهای فنی و فکر خلاق متکی است، میروند. دانش منبع راهبردی برای افراد است. «نیروی کار فکری» همراه با نیروی کار فیزیکی، سرمایه، ثروت و قدرت عامل کلیدی تولیدی هستند. تولیدات مبتنی بر بهکارگیری نیروی کار فکری، واقعیتی در زندگی روزمره است. در این میان جامعه دانشمحور مستلزم بازتعریفی از نقش زنان است. بدین معنا که تکنولوژی بر کار و زندگی زنان، یعنی بر نقشی که زنان در توسعه و کاربرد تکنولوژی دارند، اثرگذار است. از این رو انتظار میرود دانش و تکنولوژی تمام جنبههای زندگی زنان به ویژه اقتصاد، آموزش، تعلیم و تربیت و محیط زیست را تحت تاثیر قرار دهد. زنان نیمی از جمعیت جهان، نیمی از دانشآموزان، نیمی از فارغالتحصیلان دانشگاهی و نیمی از مصرفکنندگان تولیدات صنعتی را تشکیل میدهند. اما مشارکت آنها در فرآیندهایی که چنین تغییرات شگرفی را بر تمام جنبههای زندگی آنها میگذارد چندان زیاد نیست. بدیهی است حضور ناکافی زنان در «دامنه وسیع دانش» جامعه، باعث افزایش نابرابریهای جنسیتی و پیامدهای اقتصادی اجتماعی میشود. افزایش و تقویت جایگاه زنان از طریق دانش و تکنولوژی تاثیر زیادی بر توانمندسازی زنان و تقویت شیوه زندگی آنان دارد. با وجود این، تشخیص این پتانسیل و توانمندی متاثر از بسیاری متغیرهاست. توانمندسازی عامل اصلی توسعه بشری است و توسعه بشری فرآیند گسترش انتخاب بشر است. بنابراین توانمندسازی زنان فرآیندی است که مستلزم تغییرات در طول زمان است و در صورت تحقق، انتخابهای موجود برای زنان را با توجه به قابلیتهای آنها افزایش میدهد. این یک فرآیند گسترده است که بر تمام بخشهای جامعه اثرگذار است. از این رو لازم است تلاشهایی انجام شود که متناسب با فرصتهای موجود برای مردان به زنان نیز فرصتهای جدیدی در این زمینه تعلق گیرد. بدیهی است تحقق این امر، سبب تقویت پایگاه و حقوق زنان و گسترش عدالت اجتماعی میشود. اما اینکه چگونه این مهم محقق شود، مشکل زنان به تنهایی نیست، بلکه لازم است کل جامعه بشری برای رفع آن اقدام کند. امروزه علم و تکنولوژی دامنه وسیعی از فعالیتها را دربر میگیرد. اینکه علم و تکنولوژی چگونه به زنان ارتباط مییابد بستگی به تعریف علم و تکنولوژی دارد. علم معمولاً با دانش یکی در نظر گرفته میشود، که به دنیای فیزیکی و پدیدههای آن و آزمایشهای تجربی و نظاممند مربوط میشود. در حالی که منظور از فناوری و تکنولوژی، کاربرد دانش علمی برای تحقق اهداف علمی زندگی بشر و یا به بیان دیگر ایجاد تغییر و بهبود در محیط زیست بشر است. از این دیدگاه زنان به طور سنتی آنکوباتورهای مهم دانش بودهاند. آنچه به زنان مربوط میشود، غالباً در چارچوب توسعه انسانی دیده میشود و افق وسیع و گسترده دانش و تکنولوژی که به عنوان ابزار توانمندسازی است، تا حدودی نادیده انگاشته شدهاند.
تقسیمبندی سنتی جنسیتی در مشاغل، امروزه با فشار برای کاربرد دانش جدید دچار چالش شده است. در حال حاضر در جهان تقاضای زیادی برای استخدام نیروی کار ماهر در بخشهای تحقیقاتی و تولیدی وجود دارد. روند جهانی نشان میدهد بهبود کلی در سطح تحصیل و مهارت زنان ایجاد شده است. در بسیاری از کشورهای صنعتی، سالمند شدن جمعیت، افزایش طول عمر و کاهش نرخ زاد و ولد که با نرخ مهاجرت جبران نشده، سبب شده که تقاضای بیشتری برای مشارکت بیشتر زنان در بازار کار ایجاد شود. فناوریهای جدید فرصتهای شغلی جدیدی به وجود آورده که عمده این فرصتهای شغلی برای نیروهای ماهر و متخصص است تا نیروی کار فیزیکی. بر اساس آمارهای رسمی تقاضا برای مشاغلی که مستلزم مهارتهای علمی و تکنولوژیکی است هر ساله پنج درصد افزایش مییابد. اما اینکه چند درصد از این افزایشها شامل زنان ماهر میشود، هنوز روشن نیست. متاسفانه آمار و داده از مشارکت واقعی زنان و تاثیر اقتصادی اجتماعی آنان بر فرآیند توسعه در سطح جهان کمتر توسعهیافته کمیاب است. مشارکت زنان در علم و تکنولوژی از طریق فرصتهای اشتغال در صنایعی که تولیدات آنها عمدتاً مستلزم بهکارگیری دانش هستند، بیشتر دیده میشود. ورود زنان به تولیدات مبتنی بر دانش، عمدتاً از طریق مشارکت آنها در فعالیتهای علمی و دانشگاهی است. این امر مستلزم تحصیل و در نتیجه اشتغال زنان است.
البته مرحله آموزشی، از مرحله زندگی حرفهای و دانشمحور جداست. در دوران تحصیل، رقابت جنسیتی بسیار کم است و زنان عمدتاً فارغ از مسوولیتهای زندگی خانوادگی هستند. در حالی که در مرحله بعدی یعنی مرحله اشتغال دانشمحور، مشارکت زنان با مشکلات بیشتری مواجه است. این امر سبب میشود به مرور از تعداد زنانی که در مراحل مختلف تحصیلی و زندگی حرفهای دانشمحور هستند، کم شود. این مرحله سه ویژگی دارد: نخست اینکه تعداد زیادی از زنان در مراحل اول تحصیلی دانشگاهی وجود دارند. به مرور تعداد آنها در مراحل بعدی تحصیلات آکادمیک کاهش مییابد. دوم، در انتخاب رشتههای تحصیلی، تفاوتهای جنسیتی وجود دارد و سوم اینکه نهایتاً تعداد زنان بسیار کمی در سطوح حرفهای دانشمحور باقی خواهند ماند.
زنان و دانشورزی
در موضوع مشارکت زنان در علم و تکنولوژی، آموزش کلید اساسی است. روند جهانی آموزش نشان میدهد نرخ سواد و آموزش زنان به ویژه در کشورهای در حال توسعه، بهبود یافته است. شکاف میان زنان و مردان در خصوص سطح سواد، کاهش یافته است. نرخ باسوادی در میان بزرگسالان زن در کشورهای توسعهیافته در مقایسه با مردان که 89 درصد است، حدود 9/75 درصد گزارش شده است. بدیهی است این درصد برای زنان جوان بیشتر بوده و حدود 85 درصد است. این نسبت برای مردان جوان 95 درصد است. این ارقام بیانگر دسترسی ساده و راحت زنان به آموزش است. اما متاسفانه همچنان مناطقی به ویژه در کشورهای توسعهنیافته وجود دارند که در آن زنان نسبت به مردان از موقعیت کمتری برای دسترسی به آموزش ابتدایی و متوسطه برخوردارند. امروزه تعداد زنانی که به آموزش متوسطه وارد میشوند در بسیاری از کشورها بهبود یافته است. اما این امر بستگی زیادی به سطح زندگی و ثروت جامعهای دارد که در آن زندگی میکنند. اما از میان زنانی که به تحصیلات متوسطه روی میآورند، تعداد بسیار کمی از آنان در رشتههای علم و تکنولوژی تحصیل میکنند. این امر سبب میشود بسیاری از آنها از دسترسی به فرصتهای شغلی زیادی که تکنولوژیهای جدید ایجاد کرده و مستلزم نیروی ماهر است، محروم بمانند. تحصیل و آموزش عامل کلیدی در توانمندسازی زنان و افزایش قدرت رقابتی آنها با مردان در کسب فرصتهای شغلی و شروع فعالیت اقتصادی تجاری آنان است. در تحقیقات مختلف نشان داده شده رابطهای مشخص میان آموزش و شروع فعالیتهای کارآفرینانه وجود دارد. به عنوان مثال در کشورهای با درآمد بالا، 57 درصد آنانی که فعالیت کارآفرینانه را شروع کردهاند، تحصیلات در سطح متوسطه دارند. در حالی که در کشورهای با درآمد کم این نسبت 23 درصد و در کشورهای با درآمد متوسط این نسبت فقط 38 درصد است.
تفاوتهای جنسیتی در انتخاب رشتههای تحصیلی
زنان نسبت به مردان، ترجیحات مختلفی در رشتههای تحصیلی دانشگاهی دارند. این تفاوتها تقریباً در کشورهای صنعتی و در حال توسعه مشابه است. زنان عمدتاً علاقهمند هستند در رشتههای علوم انسانی، هنر و آموزش شرکت کنند. علوم اجتماعی گزینه بعدی آنان است در حالی که علوم طبیعی و مهندسی رشتههایی هستند که زنان کمترین علاقه را به آنها دارند. زنان در کشورهای صنعتی عموماً در صورت داشتن تحصیلات دانشگاهی از فرصتهای اشتغال بیشتری برخوردار میشوند. با این وجود تمایل آنها برای رشتههای مرتبط با علم و تکنولوژی پایین است. در اتحادیه اروپا و ژاپن حدود 70 درصد از دانشجویانی را که رشته آنها علوم انسانی، هنر و تعلیم و تربیت است، زنان تشکیل میدهند. در حالی که در اتحادیه اروپا 60 درصد از دانشجویان علوم را زنان تشکیل میدهند، در ژاپن این نسبت 30 درصد است. در رشتههای علمی، زنان عمدتاً به رشتههای پزشکی و علوم وابسته به آن علاقهمند هستند (تقریباً 75 درصد از زنان دانشجو در اتحادیه اروپا و 60 درصد از زنان دانشجوی ژاپن). در نقطه مقابل، زنان دانشجوی علاقهمند به رشتههای فنی به ویژه مهندسی بسیار کم هستند. نسبت زنان در تخصصهای فنی در رشتههای متنوع و گسترده تکنولوژی بسیار متفاوت است. برای مثال در آلمان در سال 2000، فقط 5/7 درصد از دانشجویان در رشته مهندسی برق را زنان تشکیل میدادند. در حالی که 50 درصد از دانشجویان مهندسی زیستشناسی را زنان تشکیل میدادند. تعداد زنان دانشجوی علاقهمند به تحصیل در رشته علوم طبیعی در اتحادیه اروپا از ژاپن بیشتر است. بدیهی است تغییر در ترجیحات زنان، مستلزم کاربرد روشهای خاص برای تغییر ارزشها و باورهای فرهنگی، هدفگذاریهای جدید و تغییر در دیدگاههای جامعه است. شایان ذکر است سیاستها و ابزارهایی که تاکنون برای تغییر اینگونه ترجیحات در اروپا استفاده شده است، اثر چندانی نداشته است. به رغم ترجیحات مشابه میان زنان در ژاپن و اتحادیه اروپا در انتخاب رشتههای تحصیلی، زنان در کشورهای اروپایی عموماً بیشتر از زنان ژاپنی گرایش به رشتههای تحصیلی مردانه دارند که ریشه در پیشینه فرهنگی دارد. در میان کشورهای اروپایی مردم پرتغال و ایتالیا در مقایسه با سایر کشورها بیشتر به علوم و ریاضی، حسابداری، مهندسی، صنعت، ساختمان و رشتههای وابسته به آنها علاقهمندند. در آلمان زنان در مقایسه با سایر کشورهای اروپا به رشتههای فنی و مهندسی کمتر علاقهمندند. گرچه زنان در جهان حدود بیش از 40 درصد از دارندگان مدرک دکترا را تشکیل میدهند، اما میزان مشارکت آنها در رشتههای تحصیلی متفاوت است. علوم زیستی بیشترین فارغالتحصیلان دکترا را به خود اختصاص داده است (حدود 50 درصد)، سپس ریاضیات (30 درصد)، علوم فیزیک (27 درصد)، مهندسی (20 درصد) و حسابداری (19 درصد) که این آمار بر حسب جوامع مختلف متفاوت است. به نظر میرسد زنان نسبت به مردان کمتر علاقهمندند که تحصیلاتشان را در رشتههای مرتبط با تکنولوژی مانند مهندسی و حسابداری ادامه دهند. افزون بر آن بسیاری از زنانی که دانشگاه را پس از کسب اولین مدرک ترک میکنند عموماً در شغلهایی که دستمزد پایینی دارند، استخدام میشوند. در دانمارک برای مثال 8/70 درصد از نیروی کار فنی ماهر، زنان هستند در حالی که فقط 8/16 درصد از محققان دانشگاهی در رشتههای فنی زنان هستند. در آلمان زنان 9/49 درصد از نیروی فنی ماهر را تشکیل میدهند. اما فقط 12 درصد از متخصصان دانشگاهی در رشتههای مرتبط را زنان تشکیل میدهند. در سوئد، شیوههای انتخاب رشتههای تحصیلی در چند سال گذشته تغییر چندانی نداشته است. اشتغال زنان در مشاغل آموزشی مانند معلمی همچنان در سه دهه گذشته حدود 80 درصد است در حالی که در رشتههای مربوط به تکنولوژی تا 25 درصد رسیده است. اینکه زنان چندان به رشتههای مرتبط با تکنولوژی ورود نمیکنند به دلیل عدم علاقه آنان به این رشتهها نیست. این امر دلایل متعددی دارد که از آن جمله میتوان به دلایل فرهنگی و ماهیت بخش تکنولوژی اشاره کرد.
زنان به عنوان محققان دانشگاهی
حضور زنان محقق در رشتههای علمی، واکنش به انتخابی است که زنان در زمان تحصیل به رشته تحصیلی داشتهاند. زنان عضو هیات علمی در دانشگاههای اروپایی عمدتاً در رشتههای علوم انسانی، علوم اجتماعی و علوم پزشکی هستند. در بسیاری از کشورهای اروپا درصد زنان عضو هیات علمی در علوم پایه حدود 20 تا 35 درصد و در رشتههای مهندسی و فنی حدود 10 تا 20 درصد است، به جز در کشور پرتغال که در آن زنان تقریباً نیمی از اعضای هیات علمی در رشتههای علوم پایه و 29 درصد رشتههای مهندسی را به خود اختصاص دادهاند. با یک نگاه گذرا به محققان در حوزه صنعت متوجه میشویم زنان در آنجا هم حضور کمی دارند. گرچه اخیراً در تعداد فارغالتحصیلان رشتههای فنی، نسبت زنان افزایش یافته اما همچنان در بخش تحقیقات نقش کمی دارند. تقریباً 15 درصد در اروپا و 19 درصد در آمریکا. در ژاپن این نسبت بسیار پایین است و زنان فقط شش درصد محققان صنعتی را به خود اختصاص میدهند.
موقعیت زنان در دانشگاهها
معمولاً گفته میشود زنان در فعالیتهای علمی دانشگاهی از همسرانشان عقب ماندهاند. مطالعه درباره شش کشور اروپایی بلژیک، فرانسه، آلمان، هلند، اسپانیا و انگلستان نشان داد از تعداد مساوی دانشجوی زن و مرد، تعداد زنان در مراتب بالای دانشگاهی که از دانشجویان دکترا شروع می شود و به مربی، استادیار، دانشیار و استاد تمام ختم میشود، کاهش مییابد.
این روند نشان میدهد زنان کمتر از مردان در مسیر ارتقای دانشگاهی هستند. گفته میشود این روند با افزایش مداوم مشارکت زنان در برنامههای دانشگاهی در سه دهه گذشته تا حدودی در تناقض است. در مورد سوئد به رغم انگیزههای بسیار و اقدامات مثبت دولت، تعداد نسبی زن و مرد در دانشگاههای سوئد تغییر چندانی را نشان نمیدهد. شاخص دیگر برای کم بودن نسبی فعالیتهای دانشگاهی زنان، مشارکت در فرآیند تصمیمگیری در سطوح بالای مدیریت دانشگاه است. مطالعات انجامشده در کشورهای اروپایی در خصوص درصد زنان عضو هیات علمی در راس مراکز تصمیمگیری دانشگاهها و مراکز علمی نشان از وجود این عدم توازن است. درصد زنان عضو هیات علمی در لوکزامبورگ 6/6 درصد و در پرتغال 7/66 درصد است. علت اینکه در پرتغال چنین نسبت بالایی وجود دارد این است که حدود 60 درصد دانشجویان را زنان تشکیل میدهند. افزون بر آن در پرتغال دوسوم از اعضای هیات علمی را زنان تشکیل میدهند. به طور کلی الگوی مشارکت زنان در علم و تکنولوژی، از نفی کامل تا جداسازی به سه شکل صورت میگیرد. واژه «جداسازی عمودی» به تمرکز شدید زنان در سطح خاصی از سلسلهمراتب علمی بازمیگردد و به شرایطی اطلاق میشود که در آن، موقعیت زنان کمتر و یا بیش از حد معمول در آن سلسلهمراتب است. برای مثال، زنان ممکن است حدود نیمی از دانشجویان را در برخی رشتهها تشکیل دهند، اما در سطح هیات علمی فقط درصد بسیار کمی هیات علمی در آن رشته از زنان هستند. واژه دیگر «جداسازی افقی» است که به تمرکز زنان در برخی رشتههای علمی مانند علوم زیستشناسی و پزشکی اشاره میکند. سومین واژه «جداسازی قراردادی» است که در آن مردان به صورت دائمی و زنان در آن رشتهها به صورت پارهوقت یا قراردادی فعالیت میکنند. در این صورت دانشمندان پارهوقت ممکن است موقعیت خوبی به دست نیاورند زیرا آنها به دلیل پارهوقت بودن ثبات لازم در شغل خود را ندارند. افزون بر آن، کار آنان تحت تاثیر نااطمینانی درباره آینده آنان است. در برخی از کشورهای اروپایی، تعداد این گونه قراردادهای کوتاهمدت در حال افزایش است. به نظر میرسد بسیاری از زنان به دلیل شرایط آسانتر ورود به این گونه مشاغل، ترجیح میدهند قرارداد کوتاهمدت برقرار کنند.
تلاش ناکافی زنان برای گسترش و توسعه علم
امروزه حرکت افراد به سمت توسعه انسانی زمانی شروع میشود که شخص از تحصیلات دانشگاهی برخوردار باشد. آموزش، عامل کلیدی در تصمیمگیری برای مسیر آتی است و در این میان نهادهای آموزشی برای موفقیت افراد مهم هستند. بدیهی است عوامل فرهنگی و اجتماعی تعیینکننده اصلی رشته تحصیلی زنان است. واقعیت این است که تعداد زنان به عنوان عضو هیات علمی در مراکز تصمیمگیری دانشگاهی و یا صنعتی در جهان در حال کاهش است. برای مثال، در آمریکا زنان 19 درصد از محققان صنعت، 15 درصد از اعضای هیات مدیره شرکتهای بزرگ، 2/5 درصد از کسانی که بالاترین حقوق و دستمزد را در شرکتها به دست میآورند و 6/13 درصد از اعضای هیات مدیره شرکتها را تشکیل میدهند. تقریباً شبیه همین موقعیت در بخشهای دیگر برای زنان وجود دارد. برای مثال، در تشکیلات دانشگاهی، زنان اکثریت مشاغل آزمایشگاهی با حقوق کم را به خود اختصاص دادهاند. افزون بر آن، مشاغل زنان عمدتاً در بخش خدمات است. هرچند این امور، موقعیتهای اشتغال زنان را در برخی زمینهها افزایش داده است. حضور فعالتر زنان در عرصه علم و تکنولوژی مستلزم درک موانعی است که زنان متخصص در بازار کار با آن مواجه هستند. همچنین کسب آگاهی از مشکلات و محدودیتهایی که زنان شاغل در زمینه علم و تکنولوژی با آن روبهرو هستند بسیار مهم است. در این میان میتوان به سه مولفه اشاره کرد: شکاف دستمزد جنسیتی، نابرابری جنسیتی و فرهنگی و عدم تمایل سیاسی حاکمیتها به مشارکت زنان یا به بیان دیگر ناکافی بودن سیاستگذاریهای ملی و دولتی.
توصیههای سیاستی
اقتصاد دانشمحور درک و مفهوم جهانی مبنی بر عدم تمایز میان مرد و زن را ارائه کرده است و تقسیمبندی جنسیتی در فرآیند خلق دانش و کاربرد آن را به چالش کشیده است. بنابراین توسعه مشارکت زنان و پیشرفت علم و تکنولوژی به یکدیگر ارتباط دارد. شواهد نشان میدهد حضور زنان در عرصههای بالای علمی در مقایسه با مردان کمتر است، از سوی دیگر تفاوتهای زیادی میان رشتههای تحصیلی زنان و مردان به چشم میخورد. به عنوان مثال فقدان علاقه میان زنان در خصوص رشتههای فنی و مهندسی در دانشگاهها، که این امر بیانگر تاثیر فرهنگی حاکم بر این جوامع است که این گونه رشتهها را مختص مردان میداند. حتی زنانی که در این عرصهها وارد شدهاند باز هم با تبعیض روبهرو هستند. در بسیاری از مناطق جهان با مدارک علمی یکسان، مردان از فرصتهای اشتغال بیشتری برخوردار هستند. نقش دولتها و تمایل سیاسی دولتمردان برای تشویق مشارکت زنان در عرصه علم و تکنولوژی در این میان بسیار اساسی و حیاتی است. دولتها میتوانند در ایجاد این تغییرات، از طریق فراهم کردن زیربناهای مناسب اجتماعی و شرایط محیطی و سیاسی که ورود زنان را به عرصههای علمی و تکنولوژیکی تسهیل میکند، فعال باشند.
Hits: 0