Austrian-soeدیدگاه اقتصادی مکتب اتریشی را می‌توان چنین خلاصه کرد: «حذف هرگونه نفوذ و کنترل دولت برسرعرضه‌ی پول و در واقع همه‌ی اجزای نظام اقتصادی؛ تنها با این کار به بازار آزاد «واقعی» می‌رسیم».

اگرچه ادعا می‌شود که مکتب اتریش از قرن ۱۵ تاکنون حضور داشته است(۱) ولی احتمالاً درواقع این مکتب اقتصادی با انتشار کتاب «اصول اقتصاد» کارل منگر در ۱۸۷۱ آغاز شد. در این نگرش مهم این است که مکتب اتریشی از سویی انتقادی است از مکتب تاریخی آلمان که می‌گفت اقتصاد هم مثل تاریخ است. یعنی همان‌گونه که در تاریخ حوادثی رخ می‌دهد که تکرار نمی‌شود در اقتصاد هم وضع به همین صورت است و درنتیجه قوانین عمومی اقتصاد وجود ندارد. ولی برخلاف مکتب تاریخی آلمان اقتصاددانان کلاسیک انگلیسیاعتقاد داشتند که می‌توان قوانین عمومی اقتصاد را کشف کرد. از سوی دیگر، منگر اگرچه با کلاسیک‌ها همراه بود که برای اقتصاد هم قوانین عمومی وجود دارند ولی به مکتب تاریخی آلمانی هم انتقاد داشت که «اقتصاد را به صورت انباشت داده های آماری در خدمت دولت» می‌دیدند(۲). به گمان منگر در هر آن میلیون‌ها انسان انتخاب می‌کنند و این انتخاب‌های فردی اساس پدیده‌های اقتصادی هم‌چون عرضه، تقاضا، بازار را می‌سازند. اقتصاد دراین مکتب نه درباره‌ی پدیده‌های عینی طبیعی بلکه درباره‌ی پدیده‌های ذهنی انسانی است. در این کتاب منگر مدعی می‌شود بررسی مسایل اقتصادی خصلتی همه‌جایی دارد و واحد مناسب بررسی هم بشر ـ فرد ـ و انتخاب‌های اوست. این انتخاب‌ها با ارجحیت غیرعینی ـ ذهنی ـ افراد صورت می‌گیرد. به‌این‌ترتیب، مکتب اتریشی را با دو خصلت عمده می‌توان مشخص کرد: فردگرایی و مخالفت با مداخلات اقتصادی بخش عمومی ـ دولت.

از سال‌های دهه‌ی ۱۹۳۰ به این سو هیچ‌یک از پژوهشگران دانشگاه وین نقش برجسته‌ای درپیشبرد اقتصاد مکتب اتریشی نداشتند. از این زمان به بعد مکتب اتریشی به انگلیس ـ مدرسه‌ی اقتصاد لندن ـ و امریکا ـ دانشگاه نیویورک ـ منتقل شد. بسیاری از عقاید نمایندگان برجسته‌ی این مکتب اقتصادی، به‌طور مشخص،فون هایک و لودویگ فون میزس ریشه در عقاید اقتصادی بزرگانی چون آدام اسمیت و دیوید هیوم و اقتصاددانان اوایل قرن بیستم چون نات ویکسل داشت. به احتمال زیاد می‌توان ادعا کرد که مؤثرترین و سخت کوش ترین مدافع این مکتب اقتصادی لودویگ فون میزس (۱۸۸۱-۱۹۷۳) اتریشی بود. دو تن از دانشجویان منگر، اوژین فون بوهم باورک و فردریک فون وایزر هم در پیشبرد دیدگاه‌های منگر نقش موثری داشته اند. اوژین فون بوهم باورک نگرش منگر را دربررسی نرخ بهره و سرمایه به‌کار برد و از «ارجحیت زمانی» سخن گفت. انسان ترجیح می‌دهد آن چه لازم دارد را به جای آینده، اکنون داشته باشد و به همین خاطر حاضر است وام بگیرد و بهره بپردازد تا بتواند چنین کاری را انجام بدهد. کسانی که بخشی از پول خود را به صورت وام به دیگری می‌دهند آنها هم به خاطر تأخیر انداختن مصرف خود خواهان دریافت بهره هستند. فردریک فون وایزر همین نگرش را برای بررسی هزینه به‌کار گرفت. هزینه در اقتصاد مکتب اتریش هزینه‌ی فرصت است. یعنی آن‌چه اهمیت دارد فرصت‌های از دست رفته است.

در دهه‌های اولیه‌ی قرن بیستم لودویگ فون میزس و فردریک هایک با پژوهش‌های خود درباره‌ی ادوار تجاری و در نقد اقتصاد سوسیالیستی این سنت را ادامه دادند. از دید هایک ـ میزس رکود به خاطر تزریق اعتبار پیش می‌آید. وقتی وام‌ستانی ارزان‌تر می شود کارآفرینان در تولید بیش‌تر سرمایه‌گذاری می‌کنند و مصرف‌کنندگان هم بیش‌تر خرید می‌کنند. همین که مشکلی درمیزان اعتبار و یا در هزینه‌ی وام پیش می‌آید این الگو به مخاطره می‌افتد. در دهه‌های ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ شاهد نزول این مکتب اقتصادی بودیم ولی در ۱۹۷۴ با اعطای جایزه‌ی اقتصاد نوبل به هایک افول اقتصاد کینزی و چیرگی تدریجی دیدگاه‌های نولیبرالی اقتصادی این مکتب به مقدار زیادی احیا شد. می‌توان اقتصاد مکتب اتریشی را چنین خلاصه کرد:

۱. روش‌شناسی فردگرایانه

اقتصاد در مکتب اتریشی یعنی بررسی فعالیت‌های هدفمند بشر در کلی‌ترین شکل خود. چون فعالیت اقتصادی از فرد سر می‌زند موضوع بررسی مسایل اقتصادی دراین مکتب هم همیشه فرد است. از نظر اقتصاددانان مکتب اتریشی هیچ وقت نخواهیم دانست که آیا منافع بیشینه شده و یا هزینه‌ها کمینه شده یا خیر. تأکید اصلی در این مکتب بر فرایندی است که یک عامل اقتصادی فعال در بازار برای کسب اطلاعات و شکل بخشیدن به انتظارات خود در پیش می‌گیرد تا به نظر خودش به بهترین راه‌حل برسد. بشر و اهداف و طرح‌های او آغاز هر بررسی اقتصادی است. انتخاب به صورت فردی انجام می‌گیرد و انتخاب اشتراکی وجود ندارد. هدف اساسی بررسی اقتصادی این است که پدیده‌های اقتصادی را با استوار کردن بر اهداف و طرح‌های فردی قابل فهمیدن کند. هدف بعدی یک بررسی اقتصادی بررسی پی‌آمدهای تصادفی انتخاب‌های فردی است. عمده‌ترین مشکل اقتصادی که افراد از نظر این مکتب با آن روبه‌رو می‌شوند این است که چه‌گونه طرح‌ها و انتظارات خود را با طرح‌ها و انتظارات دیگران هم‌خوان کنند. به عنوان نمونه، اگر شما برای خرید یک کالای خاص به بازار می‌روید، مشکل اساسی این است که چرا این کالای خاص در بازار هست که خریداری شود؟ درجهانی که در آن بی‌اطمینانی وجود دارد هم خوان کردن این طرح ها عمده‌ترین موضوع بررسی در مکتب اقتصادی اتریش است. اقتصاددانان مکتب اتریشی از زبان ریاضیات برای بیان دیدگاه‌های خود استفاده نمی‌کنند چون معتقدند پیچیدگی فعالیت ها و رفتارهای بشر بیشتر از آن است که به این زبان قابل بیان باشد. به اعتقاد معتقدان به مکتب اتریش وقتی افراد دست به عمل می‌زنند تغییر صورت می‌گیرد و مناسبات کمّی که به زبان ریاضی بیان می‌شود مربوط به موقعی است که تغییری صورت نمی‌گیرد. زبان ریاضی از نظر مکتب اتریش تنها برای بیان آن چه که اتفاق افتاده مفید است نه آن چه که ممکن است اتفاق بیفتد.

۲- روش‌شناسی سوبژکتیو ـ ذهنی(۳)

فعالیت‌ها و انتخاب‌های فردی براساس یک نظام ارزشی است که تنها برای افراد به صورت فردی شناخته شده است. ارزش‌گذاری سوبژکتیو یا ذهنی کالاها است که از دید این مکتب اقتصادی ارزش اقتصادی‌شان را معین می کند. همانند دیگر اقتصاددانان، معتقدان مکتب اتریشی درباره‌ی ارزش‌گذاری ذهنیِ فردی قضاوت نمی‌کنند یا به آن انتقاد ندارند بلکه از نظر آنها این درواقع ارزشی است که هست و وجود دارد. برعکس دیگر اقتصاددانان آن‌ها هرگز سعی نمی‌کنند این نوع ارزش‌گذاری را به زبان ریاضیات بیان کنند. این نظر که ارزش گذاری، طرح‌ها و انتظارات و درک از واقعیت همه ذهنی است موجب می شود که تأکید اساسی در این مکتب برفرایند و تغییر باشد و کارآمدی اقتصادی در این مکتب وارسیدن این تغییرات دایمی است.

۳- تحلیل مطلوبیت نهایی

منگر، والراس و استنلی جه‌ونز مستقل از یک دیگر زیربنای بررسی و تحلیل مطلوبیت نهایی را بنا نهادند. نقطه‌ی آغاز این است که نظر به این که منابع محدود و نیازهای بشری نامحدودند ابنای بشر به‌ناچار باید انتخاب کنند. دراین انتخاب برای برآوردن نیازها از حادترین نیاز آغاز کرده و پس آن‌گاه به نیازهای دیگر می‌پردازند. به همین نحو اگر قرار باشد صرفه‌جویی صورت بگیرد ابتدا درحوزه‌ای انجام می‌شود که برای مصرف‌کننده اهمیت کم‌تری دارد. ارزش در گوهر کالا نیست بلکه در ذهن آدم‌هایی است که آن کالا را مصرف می‌کنند. قیمتِ بیان‌شده به واحد پولی بیان ارزش کالا نیست چون ارزش مقوله‌ای ذهنی است. از دید مکتب اتریشی همه‌چیز دراقتصاد به ارزش‌های انسانی وابسته و پیوسته است . ارزش کیفیتی نیست که در کالا وجود دارد و می‌تواند اندازه‌گیری شود. مطلوبیت و مفید بودن درذهن مصرف‌کننده است و چون انسان‌ها درباره‌ی مطلوبیت یک کالا ضرورتاً نظر مشابه ندارند ارزش کالا برای آدم‌های مختلف فرق می‌کند. هزینه هم دراقتصاد مکتب اتریشی، هزینه‌ی فرصت و از همین‌رو مقوله‌ای ذهنی است و نظر به این که برای عوامل اقتصادی مختلف این فرصت‌ها متفاوت‌اند به همین دلیل هزینه هم تفاوت دارد. علت مبادله دراقتصاد همین نگرش متفاوت افراد به ارزش است. کسی که کفش می‌فروشد برای پول ارزشی بیش از پول قائل است و برای کسی که کفش می‌خرد به عکس کفش بیشتر از پول ارزش دارد.

۴- فرایند ادامه و تحول دایم به جای یک وضعیت ثابت

فعالیت‌های فردی در طول زمان اتفاق می‌افتد. یک شخص درباره‌ی یک پایان و سرانجامی که از نظر او مقبول است تصمیم می‌گیرد و سعی می‌کند ابزارهای لازم برای رسیدن به آن سرانجام را انتخاب کند و بعد برای رسیدن به آن سرانجام دست به عمل بزند. ولی چون همه‌ی فعالیت‌های افراد در شرایط بی‌اطمینانی ـ به‌ویژه بی‌اطمینانی نسبت به طرح‌ها و انتظارات دیگران ـ صورت می‌گیرد، افراد گاهی به اهداف مقبول خود نمی‌رسند.

فعالیت‌های یک فرد ممکن است با فعالیت‌های دیگران تداخل کند. پی‌آمدهای واقعی هر عملی تنها موقعی قابل دانستن است که عمل انجام شده باشد. البته این به این معنا نیست که یک شخص انتظارات خویش از طرح‌های دیگران را در نظر نمی‌گیرد ولی پی‌آمدهای واقعی فعالیت‌های متعددی که هم‌زمان انجام می‌گیرند قابل پیش‌نگری و پیش‌بینی نیست. وقتی کالایی به بازار عرضه می‌شود فروشنده تنها به حدس و گمان می‌داند در چه قیمتی میزان تقاضا برای این کالا بیشینه می‌شود و چه تعداد رقیب وارد این بازار می‌شوند. عرضه کردن یک کالا به بازار همیشه به صورت آزمون و خطا ـ درواقع یک فرایند پایان‌ناپذیر ـ برای به‌کار گیری اطلاعات به دست آمده صورت می‌گیرد. بازار برای مکتب اتریشی غیرکامل است و اتفاقاً کامل نبودن بازار قوه‌ی محرک آن است. بازار به این دلیل کار می‌کند چون صاحبان کسب‌وکار از فرصت‌هایی که هست باخبر می‌شوند و می کوشند از آن بهره بگیرند. چون در این مکتب فکری همه‌ی هزینه‌ها و همه‌ی منافع ذهنی هستند درنتیجه به صورت کمّی غیر قابل اندازه‌گیری‌اند. تنها افراد می‌دانند که کدام فعالیت کارآمد و کدام غیر کارآمد است. اغلب اتفاق می افتد یک فرد ممکن است به این نتیجه برسد که یک عمل خارجی کارآمد نبوده است. در فرایند واقعی رسیدن به یک هدف یک فرد درمی‌یابد که کدام عمل به بهترین نحو موفق بوده است و حتی پس از آن آن‌چه این بار خوب عمل کرد دلیلی ندارد در نوبت دیگر باز هم موفق باشد. ولی یک فرد بدون این که دست به عمل بزند نمی‌تواند چنین نتیجه ای بگیرد. نکته‌ای که دراقتصاد مکتب اتریش بسیار اساسی است این است که اقتصاد یعنی انتخاب فردی و به همین دلیل غیر قابل پیش‌بینی است . ارزش‌گذاری ذهنی افراد گوناگون و مختلف است و قابل اندازه‌گیری به زبان ریاضی و بیان به صورت رابطه‌های آماری نیست. به جای اتلاف وقت برای یافتن رابطه‌های خیالی علت و معلولی درمقوله‌های اقتصادی بهتر است انرژی و کوشش ما صرف بهتر فهمیدن فرایند انتخاب شود و بکوشیم به این پرسش جواب بدهیم که چه‌گونه افراد انتخاب می‌کنند؟

مقوله‌ی تعادل برای بسیاری ازاقتصاددانان نشانه‌ی کارآمدی اقتصادی است. دروضعیت تعادلی تقاضا با عرضه برابر است در نتیجه شاهد مازاد یا کمبود عرضه نخواهید بود. چنین ادعایی بر این پیش‌گزاره استوار است که فعالان بازار می‌دانند قیمت تعادلی به چه میزان است و حرکت برای رسیدن به آن، مقدارش را تغییر نمی‌دهد. ولی اگر قیمت تعادلی را می‌دانیم پس چرا بازار درحالت تعادلی نیست. از سوی دیگر حرکت برای رسیدن به تعادل درضمن یک فرایند یادگیری و تغییر انتظارات هم هست که باعث تغییر در میزان تعادلی می‌شود. از نظر مکتب اتریشی کارآمدی در درون فرایند عمل تعریف می‌شود نه به صورت یک حالت ثابت و غیر قابل تغییر. کارآمدی یعنی رسیدن به اهدافی که برای یک فرد بیشترین اهمیت را دارا هستند و هیچ‌گاه کارآمدی را مستقل از فرد تعریف نمی‌کنند.

۵- نظام بازار آزاد

بررسی نظام بازار اساساً درباره‌ی رفتارهای مبادله‌ای و نهادهایی است که این مبادلات در درون آن‌ها انجام می‌گیرد. نظام قیمت‌ها و اقتصاد بازار را تنها به صورت فرایندی که غریبه‌ها از طریق مبادله با هم رفیق می‌شوند می‌توان فهمید. این نحوه‌ی نگرش روی مناسبات مبادله‌ای تمرکز می‌کند که در بازار ظهور می‌کند، روی چانه‌زدنی که فرایند مبادله را مشخص می‌کند و نهادهایی که این مبادلات در درون‌شان انجام می‌گیرد.

۶- نگرش سوبژکتیو ـ ذهنی

فاکت ـ واقعیت ـ درعلوم اجتماعی فقط آن چیزهایی است که افراد باور دارند و می‌اندیشند. برخلاف علوم طبیعی علوم انسانی با اهداف و طرح‌های فردی شروع می‌شود. در علوم انسانی «واقعیت» جهانی همانی است که بازیگران می‌گویند و به آن باور دارند. تعریفی که فرد از یک شئی به دست می‌دهد و تعبیری که هرفردی از قواعد بازی، از مکان و از افراد دارد نشان می‌دهد که در فرایند تصمیم‌گیری چه‌گونه تصمیم خواهند گرفت. هدف علوم انسانی پیش‌نگری نیست بلکه قابل فهم کردن آن چیزهایی است که اتفاق می‌افتد. تا جایی که من فهمیده‌ام ، از نظر مکتب اتریشی تفاوت مهمی بین اقتصاد و علوم طبیعی وجود دارد. درعلوم طبیعی ـ برای مثال شیمی ـ بشر به دنبال یافتن رابطه‌های تکراری است. برای نمونه اگر درجه‌ی حرارت یک گاز را بیش‌تر بکنید حجم گاز بیش‌تر می‌شود و وقتی این کار را تکرار کرده‌اید و به همین پیوستگی رسیده‌اید به یک قانون علمی دست می‌یابید. هرگاه درجه حرارت یک گاز افزایش یابد حجم‌اش افزایش می‌یابد. براساس این قانون می‌توانید پیش‌بینی کنید که هرجا که درجه‌ی حرارت آن گاز مشخص بیشتر شود حجم‌اش افزایش می‌یابد. از نگاه مکتب اتریش در اقتصاد چنین قوانینی وجود ندارد چون انتخاب فردی اساس کار اقتصاد است و افراد براساس باورهای متفاوت انتخاب می‌کنند و درنتیجه نه آن تکرار امکان‌پذیر است و نه رسیدن به قانونی که درهمه جا صادق باشد.

۷- هزینه و مطلوبیت هردو مقوله‌هایی ذهنی‌اند

مطلوبیت و هزینه مفاهیمی ذهنی‌اند. همه‌ی پدیده های اقتصادی از مغز بشر می‌گذرند. از ۱۸۷۰ به این سو اقتصاددانان مکتب اصلی پذیرفتند که ارزش مقوله‌ای ذهنی است ولی به‌خصوص پس از آلفرد مارشال بسیاری براین عقیده بودند که هزینه را شرط عینی زندگی اقتصادی معین می‌کند. مارشال اعتقاد داشت همان گونه که دو تیغه‌ی قیچی برای بریدن یک کاغذ لازم است مطلوبیت ذهنی و هزینه که عینی است تعیین‌کننده‌ی قیمت‌اند. ولی از نگاه اقتصاددانان مکتب اتریش هزینه هم ذهنی است چون آن‌چه تعیین‌کننده‌ی هزینه است درواقع هزینه‌ی فرصت است؛ یعنی با استفاده از منابع کمیاب در یک مورد خاص چه فرصت‌هایی ـ دراستفاده از همان منابع ـ از دست می‌رود. تأکید بر انتخاب‌های بدیل به مقوله‌ی هزینه‌ی فرصت معنی می‌بخشد. هزینه‌ی هر فعالیت انسانی باارزش‌ترین بدیلی است که با مشارکت فرد در آن فعالیت از دست می‌رود. چون این بدیل‌ها صورت واقعیت ندارد ـ یعنی هنوز اتفاق نیفتاده است ـ آن‌چه فرد انجام می‌دهد مقایسه‌ی منافع احتمالی دو فعالیت متفاوت درذهن اوست.

۸- نظام قیمت‌ها و اطلاعات

نظام قیمت‌ها اطلاعاتی را که افراد برای تصمیم‌گیری لازم دارند فراهم می‌کند. قیمت یک کالا فرم خلاصه‌شده‌ی شرایط مبادله در بازار است. نظام بازار به شرکت‌کنندگان دربازار این اطلاعات را منتقل می‌کند و آن‌ها منافع خود را در مبادله می‌بینند. آن چه برای فرد مهم است این است که وقتی قیمت کالای خاص دربازار بالا می‌رود برای عاملان اقتصادی اهمیت ندارد بدانند علت افزایش قیمت مازاد تقاضاست یا کمبود عرضه. به هرحال، بالا رفتن قیمت آن کالا موجب می‌شود افراد در مصرف آن صرفه‌جویی کنند.

۹- مالکیت خصوصی

مالکیت خصوصیِ عوامل تولید شرط ضروری برای عقلانیت اقتصادی است. از نظر اقتصاددانان مکتب اتریشی مالکیت خصوصی عوامل تولید برای تخصیص بهینه‌ی منابع کمیاب انگیزه‌های لازم را فراهم می‌کند. هم چنین براین باورند که در نبود مالکیت خصوصی عوامل تولید بازاری هم برای این عوامل شکل نمی‌گیرد و درنتیجه قیمت آن‌ها هم نامشخص می‌ماند و چون قیمت قرار است بازتاب فراوانی یا کم‌یابی منابع باشد درآن صورت طرح‌ریزان دولتی ـ در نبود مالکیت خصوصی عوامل تولید ـ نمی‌توانند به بهترین شیوه از این منابع در تولید استفاده کنند.

۱۰- بازار رقابتی

بازار رقابتی فرایندی است که کارآفرینان در نتیجه‌ی آن می‌آموزند. دراین جا باید بین دو مفهوم از رقابت تفکیک قائل شد. یکی مفهومی است که اقتصاددانان نئوکلاسیک از آن بهره می‌گیرند که مفهومی ایستاست و از یک موقعیت ساکن سخن گفته می‌شود و دوم مفهومی پویا از رقابت است که آدام اسمیت به کار برد. آن چه مورد نظر اقتصاددانان مکتب اتریش است این مفهوم پویا از رقابت است. دراینجا رقابت دربرگیرنده‌ی نوعی فعالیت است. به ادعای اقتصاددانان مکتب اتریش در رقابت به صورت یک حالت ایستا صاحبان کسب‌وکار نقشی ندارند ولی در رقابت پویا صاحبان کسب‌وکار نقش برجسته‌ای دارند و عامل تغییر هستند به طوری که با فعالیت جمعی خود جهت بازار را تغییر می‌دهند. یک صاحب کسب‌وکار از فرصت‌های ناشناخته برای بهره‌مندی استفاده می‌کند و به خاطر همین هم سود به دست می‌آورد. یادگیری دو سویه ازکشف منافع ناشی از مبادله‌ نظام بازار را به سوی بهینه‌‌ترین شیوه‌ی استفاده از منابع رهنمون می‌شود. از سوی دیگر انگیزه‌ی سود مشوق کارآفرینان در بدعت و نوآوری است که باعث رشد ظرفیت تولیدی می‌شود. برای کارآفرینی که فرصتی را امروز کشف می‌کند به‌واقع سود خود را در فردا تضمین کرده است. نظام قیمت‌ها و نظام بازار آزاد وسایل مؤثری برای یادگیری هستند و افراد به این وسیله می‌آموزند چه‌گونه از منابع محدود بهتر استفاده کنند.

۱۱- پول و نقش آن در اقتصاد

در مکتب اتریشی پول خنثا نیست. پول وسیله‌ی مبادله‌ی مورد قبول همگان است. اگر سیاست دولت واحد پولی را مخدوش کند مبادله هم مخدوش می‌شود. هدف سیاست‌های پولی به حداقل رساندن مواردی است که مبادله مخدوش می‌شود. هر افزایشی در عرضه‌ی پول اگر با افزایش برابر در تقاضا برای پول خنثا نشود باعث بالارفتن قیمت‌ها خواهد شد. ولی در سرتاسر اقتصاد قیمت‌ها در یک آن تعدیل نمی‌شوند. بعضی تعدیل‌ها سریع‌تر انجام می‌گیرد ـ یعنی قیمت‌های نسبی تغییر می‌کند. و این تغییرات هم براشکال مبادله و تولید اثر می‌گذارد. پس پول نمی‌تواند در اقتصاد خنثا باشد.

۱۲- تولید و مدیریت آن در اقتصاد

تولید همیشه برای تقاضای ناشناخته در آینده است و فرایند پیچیده‌ی تولید، سرمایه‌گذاری در مراحل مختلف تولید را ضروری می‌سازد. ارزش هر آن‌چه دراین مراحل تولید می‌شود وابسته و پیوسته به ارزشی است که کالای نهایی از نظر مصرف‌کننده داراست. تولید که اغلب مراحل متعدد دارد باعث تداخل کالاهای متفاوتی می‌شود که در کلیت خود فرایند آن کالای نهایی را می‌سازند. نکته‌ای که دراین‌جا اهمیت دارد تفاوت فرایندهای مختلف تولید و اختلاف موجود بین ماشین‌آلات و کالاهای سرمایه ‌ی با یک‌دیگر است. کارخانه‌ای که اتوموبیل تولید می‌کند نمی‌تواند یک‌باره با توجه به آن‌چه در بازار اتفاق می‌افتد کامپیوتر تولید کند. صاحبان کسب‌وکار براساس قیمت‌های نسبی تصمیم می‌گیرند در کدام فرایند سرمایه‌گذاری کنند. برای این منظور لازم است قیمت‌ها مخدوش نباشد. قیمت‌های مخدوش علامت نادرست می‌دهند و اگرچه اشتباهات درگذر زمان اصلاح می‌شود ولی منابع به هدر می‌روند.

۱۳- نهادها پی‌آمد عمل افرادند نه نتیجه‌ی طرح‌ریزی از پیش

نهادهای اجتماعی نتیجه‌ی فعالیت بشرند نه این که از پیش طرح‌ریزی شوند. بسیاری از نهادهای مهم نتیجه فعالیت مستقیم انسان‌ برای رسیدن به اهداف مشخصی است که دارد نه این که از قبل طرح‌ریزی شده باشند. بازار و نظام قیمت‌ها از این نمونه‌اند. از قبل تصمیم گرفته نمی‌شود بلکه افراد برای بهبود شرایط خویش دست به اقدام می‌زنند و این اقدام‌ها در نهایت باعث ایجاد نظام بازار شد. پول، قوانین ، زبان و علوم همه پدیده‌های اجتماعی‌اند که در اثر این فعالیت‌ها متحول می‌شوند نه این که با طرح‌ریزی تکامل یافته باشند بلکه در فرایند عمل برای بهبود خویش پدیدار شده‌اند و پس آن گاه منفعت عمومی دارند.

جمع‌بندی و نتیجه گیری

وقتی به این موارد در کلیت‌اش نگاه می‌کنیم مشاهده می‌شود که اقتصاددانان مکتب اتریشی با هرگونه مداخله‌ی دولت دراقتصاد مخالف‌اند و آن را مخرب و مضر می‌دانند. آن‌چه دراین مکتب اقتصادی مهم است وارسیدن فرایندی است که اطلاعات تولیدشده پخش می‌شود و درون اقتصاد مورد استفاده قرار می‌گیرد. از جمله تأکید اصلی بر روی نهادهایی است که ایجاد می‌شود چون افراد فاقد اطلاعات کامل‌اند و در شرایط بی‌اطمینانی نسبت به آینده تصمیم می‌گیرند. پول یکی از این نهادهاست که ایجاد می‌شود. پول به عنوان یک وسیله‌ی مبادله هم‌زمان با مبادله ای که قرار است انجام بگیرد بوجود می آید چون افرادی که درگیر تجارت هستند می‌خواهند بی‌اطمینانی را کاهش بدهند و به کالاهایی که خود قادر به تولیدشان نیستند دسترسی داشته باشند. وقتی کالایی به‌عنوان وسیله‌ی مبادله پذیرفته می‌شود افراد می‌توانند درتولید کالاها تخصص پیدا کرده خاطرجمع باشند که می‌توانند کالای تولیدشده‌ی خود را با این وسیله‌ی مبادله تعویض کنند و پس آن‌گاه وسیله‌ی مبادله‌ی به‌دست آمده می‌تواند صرف تهیه‌ی کالاهایی بشود که اگرچه موردنیاز است ولی خودشان تولید نمی کنند. وجود پول منافع ناشی از تخصص و تقسیم کار را بیش‌تر می‌کند. در اقتصاد مکتب اتریشی شاهد بررسیِ چگونگی ظهور پول و دیگر نهادها هستیم و برخلاف اقتصاددانان نئوکلاسیک وجود این نهادها را «فرض» نمی‌کنند. پرسش اساسی در اقتصاد مکتب اتریشی این است که کدام نهاد به یک فرد امکان می‌دهد به اهداف خود برسد و کدام نهاد در این راستا مفید نیست. رهنمودهای سیاست‌پردازی‌شان به تغییر در نهادها محدود می‌شود که در یک جامعه وجود دارند. درمقایسه با مکتب نئوکلاسیک‌ها می‌توان به نکات قابل توجهی اشاره کرد. نئوکلاسیک‌ها از بازار رقابت کامل این گونه سخن می‌گویند که تعداد زیادی بنگاه‌های کوچک که کالاهای همگون تولید می‌کنند وجود دارند. عوامل اقتصادی درباره‌ی بازار اطلاعات کامل دارند. ساختار بازار میزان رقابت‌پذیری بازار را مشخص می‌کند. البته می‌دانیم که هایک با این نگرش به اقتصاد همراه نبود. هایک به‌درستی می‌گفت در بازار «رقابت کامل» هیچ‌گونه رقابتی وجود ندارد. از نگاه اقتصاددانان مکتب اتریشی رقابت یعنی رفتار رقابت‌آمیز و کوشش برای ارایه کالا یا خدمتی باشرایطی بهتر از آن چه رقبا ارایه می‌دهند. رقابت در بازار از آن‌جا آغاز می‌شود که بنگاهی می‌تواند کالای خود را از بقیه که دربازار عرضه می شوند تفکیک کند و چون در دنیای واقعی بنگاه‌ها اطلاعات کامل ندارند در نتیجه تا قبل از به‌کاربردن یک استراتژی موفق نمی‌دانند یک استراتژی موفق رقابتی کدام است. رقابت به گفته‌ی هایک بیشتر یک «فرایند کاشفانه» است چون هر بنگاهی می کوشد از رقبا پیشی بگیرد و در این فرایند است که دانش به آن‌چه که مصرف‌کننده‌ها طالب‌اند به دست می‌آید. بسته به این که کدام تعریف از رقابت را بپذیریم -ـ تعریف نئوکلاسیک‌ها و یا مکتب اتریشی ـ درآن صورت از قوانین (از جمله قوانین آنتی تراست) ارزیابی متفاوتی خواهیم داشت. آن چه برای اقتصاددانان مکتب اتریشی اهمیت اساسی دارد این است که آیا رفتار رقابت‌آمیز عوامل اقتصادی از مداخلات دولت تأثیر می‌گیرد یا خیر؟ برای مثال درهمین راستا وقتی دولت ضوابط کنترل واردات را اعمال می‌کند بنگاه‌های داخلی از رفتار رقابت‌آمیز شرکت‌های خارجی مصون می‌مانند. یا زمانی که دولت انحصارهای عمومی و دولتی ایجاد می‌کند ـ به عنوان مثال اداره‌ی پست ـ فرایند رقابتی شیوه های کارآمدتر رساندنِ نامه متوقف می‌شود. به‌طور کلی با توجه به تأکیدی که در این مکتب اقتصادی بر نقش فرد می‌شود روشن است که با هرگونه مداخله‌ی دولت درمسایل اقتصادی مخالف‌اند.

با این همه، چند نکته دیگر هم قابل اشاره است.

– اقتصاد مکتب اتریش با اقتصاد کلان مخالف است و اقتصاد کلان را «اساساً نادرست و گمراه‌کننده» می‌داند. به این ترتیب روشن است که برای مقوله‌ی «عقلانیت غیرعقلایی» هم پاسخی ندارد. منظور من از « عقلانیت غیر عقلائی» این است که مدافعان اقتصاد سرمایه داری براین باورند که هر عامل اقتصادی بسته به وضعیتی که درآن است هدفی دارد و برای رسیدن به آن و به حداکثر رسانیدنش تلاش می کند. مصرف کننده برای حداکثر سازی مطلوبیت تصمیم گیری می کند و بنگاه و سرمایه دار هم برای حداکثر سازی سود می کوشند.
اگراین شیوه کار را عقلائی بدانیم من برآن سرم که ما در نظام سرمایه‌داری با «عقلانیت غیر عقلایی» روبروهستیم یعنی وقتی همه برای حداکثر سازی سود می‌کوشند پی‌آمد به واقعیت نزدیک‌ترش این است که نظام اقتصادی به بحران می‌رسد.

– فردگرایی افراطی که گوهر و جان‌مایه‌ی اقتصاد مکتب اتریشی است به نظر می‌رسد برای بررسی و شناخت رفتار گروه انسان‌ها مناسب نیست. این واقعیت دارد که انتخاب از سوی افراد صورت می گیرد ولی این مکتب شماری از توضیحات کلان برای شناخت بهتر از فعالیت های انسانی – چون فرهنگ، تاریخ، اخلاق و سنت را نادیده می گیرد و به همین خاطر این فردگرائی افراطی نه تنها راهگشانیست که تقلیل گرانه و گمراه کننده است.

– اگرچه در همه‌ی مکاتب اقتصادی ما شاهد ساده کردن واقعیت ـ تجرید ـ برای نظریه‌پردازی هستیم ولی به نظر می‌رسد که مکتب اتریشی به جز تجرید هیچ چیز دیگری برای عرضه کردن ندارد.

وقتی اقتصاددانان نئوکلاسیک برای درک فعالیت های اقتصادی نظریه پردازی می کنند از الگوی رقابت کامل بهره می گیرند. پیش گزاره اساسی این است که مصرف کنندگان اطلاعات کامل دارند و تولیدکنندگان هم و کالاهای تولیدشده هم همگن‌اند. ورود یک بنگاه تازه به بازار آزاد و بدون هزینه است. اقتصاددانان مکتب اتریشی به‌درستی به غیر واقعی بودن این پیش‌گزاره‌ها ایراد می‌گیرند و معتقدند که باید پیش‌گزاره‌ها دنیای واقعی را نشان بدهد که اتفاقاً پیشنهاد مطلوبی است. ولی نکته این است که خودشان چه می‌کنند؟ غیرکامل بودن بازارها از نگاه مکتب اتریشی با نظریه‌ی «فرایند بازار» بهتر از مداخلات دولت تصحیح می‌شود. فرض اساسی مکتب اتریشی که درست هم هست این که افراد اطلاعات محدود و ناکامل دارند و فرایند بازار، عرضه و تقاضا و اطلاعات مستتر در قیمت موجب می شود تا فرد اهداف و شیوه های خودرا تصحیح کند. اگر این فرایند ادامه یابد به ادعای این مکتب اقتصادی تخصیص منابع بهینه می شود و قیمت هم کاهش می یابد. ولی برای این که این الگو اجرائی شود چه پیش شرط هائی لازم است؟ کن گیلات در «تئوری فرایند بازار» به این پرسش این‌گونه پاسخ می‌دهد:

«تئوری فرایند بازار براین پیش‌گزاره استوار است که قهر و فریب وجود ندارد. قهر شامل قهر فردی به صورت سرقت است و قهر دولتی هم به صورت مالیات، مقررات دولتی و غیره در می‌آید. اقتصاددانان مکتب اتریشی وجود قهر فردی و دولتی را قبول دارند ومی‌پذیرند که تئوری بازار به‌طور کامل واقعیت‌ها را منعکس نمی‌کند. تئوری بازار به اقتصاددانان امکان می‌دهد که فرایند را بهتر درک کنند و دریک اقتصاد بازارگرا پی‌آمدهای قهر را منزوی کنند. کوشش برای بررسی بازارهای واقعی باید قهر فردی و قهر دولتی را بررسی کند. بررسی اتریشی‌ها از سیاست‌های دولت نه تنها ناظر بر بررسی پی‌آمدهای مستقیم این سیاست‌هاست بلکه پی‌آمدهایش بر فرایند بازار را هم بررسی می‌کند».(۵)

به عبارت دیگر اقتصاد مکتب اتریش اگرچه با غیرواقعی بودن پیش‌گزاره‌های اقتصاد نئوکلاسیک‌ها آغاز می‌کند ولی خود سر از ناکجا در می‌آورد و عدم موفقیت این نگرش به اقتصاد صرفاً به وجود دولت گره می‌خورد و حتی اگردولت دراقتصاد مداخله نکند افراد و گروه های بزهکار مخل کارکرد «فرایند بازار» می‌شوند. اما نکته‌ی دیگری که قابل توجه است تأکید مکتب اتریش بر ضرورت وجود مالکیت خصوصی از یک‌سو و نیاز به فقدان قهر از سوی دیگر است. واقعیت این است که مالکیت خصوصی و درواقع هر گونه مالکیتی بر دارایی‌‌ها با قهر حفظ شده و از آن دفاع می‌شود. در همه‌ی جوامع، مالکیت خصوصی از سوی پلیس و نیروهای نظامی حمایت می شود و هرگونه تجاوز به حریم مالکیت خصوصی با واکنش قهرآمیز ـ به اشکال مختلف ـ روبرو می‌شود. در نتیجه این ایده که در دنیای اقتصادی اتریشی حق مالکیت خصوصی بدون وجود قهر وجود دارد یا نشانه‌ی یک تناقض منطقی در آن است یا بیانگر باور به وجود یک ناکجاآباد دیگر.

– در پیوند با نکته‌ی قبلی، بازار به روایت مکتب اقتصادی اتریشی به واقعیت زندگی اقتصادی ربطی ندارد. همان طور که اشاره شد دراین بازار نه قهری هست نه سرقتی صورت می‌گیرد و نه مالیاتی پرداخت می‌شود. ناگفته روشن است وقتی چنین بازاری نباشد که درواقعیت زندگی نیست در آن صورت نتیجه گیری های مکتب اتریش هم نمی تواند واقعی باشد.

– اقتصاد مکتب اتریشی از جمله با وضع حداقل مزد، سیاست‌هایی برای بهداشت محیط زیست، مدیریت تجارت بین‌المللی و اصولاً هرگونه مداخله‌ی دولت مخالف‌اند.

– اگرچه انتقاد مکتب اتریش از مقوله‌ی رقابت به روایت نئوکلاسیک‌ها درست است ولی در بهره‌گیری از مفهومی پویا از رقابت خودشان خطر برآمدن انحصار در نتیجه‌ی رقابت را دست کم می‌گیرند و انکار می‌کنند. واقعیت این است که در قرن نوزدهم که مداخلات دولت بسیار ناچیز و رقابت در بازارها بسیار جدی بود شاهد بروز انحصارات و تراستهای گوناگون بوده ایم. دراین جا جالب است به دو نکته بهم پیوسته دیگرهم اشاره کنم. از سوئی می دانیم که داده های آماری در این نگرش به اقتصاد جائی ندارد چون به گفته میزس

«اگر آمارگری مشخص کند که یک افزایش ده درصدی درعرضه‌ی سیب زمینی در اتلانتیس دریک زمان مشخص باعث کاهش ۸ درصدی در قیمت آن شده است این آمارگر درباره‌ی این که تغییر در عرضه‌ی سیب‌زمینی در یک کشور دیگر و در یک زمان دیگر چه می‌کند هیچ چیز نمی‌گوید. با این کار آمارگر «حساسیت تقاضا» برای سیب زمینی را «اندازه» نگرفته بلکه یک رابطه‌ی منحصر به‌فرد و یک واقعیت فردی تاریخی مشخص را بیان کرده است».(۶) به‌طور کلی انتقاد اقتصاددانان مکتب اتریشی این است که داده‌های آماری نمی‌توانند همه‌ی پویایی و نیروهای متناقض و روندها را اندازه گیری نمایند و در نتیجه بهره‌گیری از داده‌های آماری برای سیاست‌پردازی اقتصادی نادرست است و به گمراه می‌رود. با همین استدلال مکتب اتریشی با اقتصاد کلان هم زاویه دارد چون به اعتقاد این اقتصاددانان آمارهای کلان مختصات اجزای آن را به‌خوبی آشکار نمی‌کند. به گمان من ولی مشکل درجای دیگری است. اگر پیروان مکتب اقتصادی اتریشی حقانیت آمارها را انکار نکنند درنتیجه مکتب فکری‌شان فرو می‌پاشد. همان طور که پیش‌تر اشاره کردم شواهد قرن نوزدهم نشان می‌دهد که پی‌آمد رقابت مدیریت نشده دربازارها ظهور انحصارات و تراست‌هاست. از سوی دیگر اگر به اقتصاد امریکا بنگریم در دوره‌ی ۱۹۳۳تا ۱۹۷۳ اقتصاد امریکا بیشترین نرخ رشد را در یکصد سال گذشته داشته است و این دوره هم دروجه عمده با سیاست‌های مداخله‌گرانه‌ی روزولت ـ دولت ـ دراقتصاد مشخص می‌شود. نرخ مالیات بر درآمد هم بسیار بالا بود. تنها داده‌ی آماری که مورد قبول پیروان این مکتب است داده‌های آماری درباره‌ی قیمت‌هاست به غیر از آن عدد و رقم در این نگاه به اقتصاد جایی ندارند. به این ترتیب این پرسش هم احتمالاً بی‌پاسخ می‌ماند که اگر این نگرش به داده های آماری درست است، اقتصاددانان مکتب اتریش چه‌گونه می‌دانند که ادوار تجاری وجود دارد و یا حتی رویدادهای اقتصادی که از سوی آن‌ها مورد انتقاد قرار می‌گیرد آیا واقعاً به آن صورتی که می‌گویند اتفاق اقتاده است یا خیر؟

معمای مکتب اتریشی این است که در نظر نمی‌گیرند که اگر افراد قرار است انتخاب کنند آن‌ها علاوه بر داده‌های آماری درباره‌ی قیمت‌ها به داده‌های آماری درباره‌ی هزار و یک متغیر دیگر ـ بررسی‌های مصرف کنندگان، اشتغال و بیکاری ـ نرخ پس‌انداز و سرمایه‌گذاری هم نیازمندند. نه تنها مصرف‌کنندگان که سرمایه‌گذاران هم تنها در این صورت است که می‌توانند اگاهانه تصمیم‌گیری کنند.

 

پی‌نوشت‌ها

۱ http://mises.org/etexts/austrian.pdf

۲ «economics as the accumulation of data in service of the state » .See:http://mises.org/etexts/austrian.asp

۳ اگرچه ممکن است ذهنی ترجمه رسائی برای subjective نباشد ولی من دراین متن این دو را معادل و برابر گرفته‌ام

۴ یادداشت «عقلانیت غیرعقلائی» این مقوله را توضیح‌می دهد.

۵ http://www.huppi.com/kangaroo/L-aussa.htm

۶ http://www.huppi.com/kangaroo/L-ausstat.htm

Hits: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *