دردهای اقتصاد ما
تا برای آنان نهتنها وضعیت کلان را باز کنند بلکه بدانها بگویند که بنگاه آنان با شرایط فعلی تا چه زمانی میتواند به کار ادامه دهد. مشاوران اقتصادی که کار عادی آنها یافتن فرصتهای توسعه کاری برای افزایش سود است، حال باید حساب کنند که فلان شرکت و فلان صنعت در شرایط تاریک کنونی، تا چه زمانی میتوانند طاقت بیاورند. آیا باید تعدیل نیرو کنند؟ چقدر باید قیمت کالا و خدمات خود را افزایش دهند؟ آیا میتوانند بازار مناسب دیگری را پیدا کنند و سرمایههای خود را در آن بخش به کار گیرند؟ این پرسشها تنها برای یک بازار و صنعت مشخص نیست. معدود صنایعی را بتوان سراغ گرفت که مدعی باشند در حوزه آنان رونق در جریان است. مساله آن است که در چندین سال گذشته این بازارها به رکود رفتهاند و هر چه زمان گذشته است، عمق رکود بیشتر شده است. جالب آنجاست که در دوره اخیر برخلاف سنت مرسوم که دورههای رکودی-رونقی اقتصاد ایران وابسته به درآمدهای نفتی بود، با بهای نفت بالای 100 دلار اقتصاد ایران به رکود رفت. رکودی که ابداً با دادهها و آمارهای تاریخی هماهنگ نبود. الگوهای سنجی با توجه به روندهای اقتصادی گذشته پیشبینی میکردند که با قیمت بالای صد دلار، اقتصاد ایران باید رشد اقتصادی بالا و رونقی بس چشمگیرتر را نسبت به رونقهای گذشته تجربه کند. اما آنچه در عمل رخ داد، آن بود که برخلاف انتظار الگوهای آماری، اقتصاد ایران به یکی از رکودهای عمیق خود افتاد. چگونه میتوان از این ورطه عبور کرد؟ بیتردید مسائل زیادی است که باید در مورد آنان سخن گفت، اما اگر بپذیریم که رکود فعلی امری بوده برخلاف روندهای انتظاری گذشته، باید عاملی را جستوجو کرد که خاص دوره اخیر بوده و در دورههای گذشته وجود نداشت. نگارنده میتواند به یکی از این عوامل اشاره کند. رونق در اقتصاد زمانی میتواند محقق شود و بازارها شکوفا شوند که ارتباط میان حلقههای مختلف بازار گسسته نشود و اقتصاد باز و رقابتی باشد. آنچه در این مدت شاهد آن بودیم اما حکایت از آن داشت که اقتصاد نهتنها به سمت انحصار بیشتر گام برداشته بل بستهتر نیز شده است.
اقتصاد بسته یا انحصاری؟
البته شاید آنچنان تمایزی میان بسته بودن و انحصاری بودن اقتصاد نباشد، اما در ادبیات کنونی، تمایزی مشهود بین این دو وجود دارد. بسته بودن، ناظر بر عدم ارتباط قوی میان اقتصاد ملی و بینالمللی و انحصار سخن از موانع بسیار برای ورود آزادانه به تجارت در اقتصاد داخلی دارد. مورد دوم اصولاً یکی از خصوصیات ذاتی و از مشکلات ساختاری اقتصاد ایران بوده است، اما مورد اول میتواند مشکلی نوظهور قلمداد شود. از زمان پا گرفتن دولت مدرن در ایران، کشور ما دارای ارتباطی قوی با دیگر کشورها بوده است و از این نظر، یکی از کشورهای پیشرو در منطقه بوده است. همین باز بودن اقتصاد ایران موجب شد تا صنایع و بازارهای ایران، شکلی پیچیده داشته و تصویری کاملاً متمایز نسبت به دیگر اقتصادهای در حال توسعه داشته باشد. با این وجود کاملاً مشهود است که در سالهای گذشته، اقتصاد ایران گامهای معکوسی را در این زمینه برداشته است. ارتباط میان بازارهای بینالمللی با بازار داخلی ضعیف و ضعیفتر شده است و این نهتنها هزینه تولید را افزایش داده بلکه از مصرفکنندگان خارجی اقتصاد ایران نیز کاسته است. سرمایه و مدیریتهای متخصص بینالمللی در صنایع مختلف از اقتصاد ایران منفک شدهاند و این امر باعث شده تا ما از مزیتهایی که میتوانست صرفههای اقتصادی را ایجاد کند، چشم بپوشیم. با این وجود رابطهای بین بستهتر شدن اقتصاد و ایجاد موانع ورود که خود علت انحصار است، وجود دارد. هر چه اقتصاد بستهتر شود، هزینه تولید در بازار افزایش مییابد و از همین رو موانع اقتصادی برای بازیگران بالقوه بلندتر میشود. از سوی دیگر، با بستهتر شدن اقتصاد، اطلاعات بازیگرانی که پیش از این در بازار بودهاند، رانتی خواهد شد تا بتوانند به طور کارآمدتری نسبت به دیگر بازیگران بالقوه در بازار خویش عمل کنند و عملاً بازار انحصاریتر میشود. سوای این موارد، در حالت بسته بودن اقتصاد، نهادهای سیاسی به سمت افرادی برای انجام امور تجاری و اقتصاد متمایل میشوند که شناخت بیشتری نسبت به آنان داشته باشند. به عبارت دیگر اقتصاد بسته، موانع ورود به بازارها را نهتنها بلندتر کرده و انحصار اقتصادی را توسعه میدهد، بلکه انحصار ناشی از روابط را نیز گسترش میدهد.
به سوی بازارهای باز
باید به هر طریق به سوی اقتصاد باز حرکت کنیم. بسته شدن بیشتر یعنی انحصاری و دولتی شدن بیشتر و در نهایت کاهش شدیدتر رشد اقتصادی، درآمد سرانه و بیکاری بیشتر و در نهایت فقر گستردهتر. تاریخ به ما نشان داده است هیچ اقتصاد بستهای نتوانسته به سوی رشد و توسعه اقتصادی دست یابد. تاریخ به ما نشان داده هیچ اقتصاد به ظاهر خوداتکایی نتوانسته رفاه را برای شهروندانش به ارمغان آورد. تاریخ به ما نشان داده حتی اگر زمانی کشوری به سوی اقتصاد بسته حرکت کرده است، در نهایت نیروهای درونی اقتصاد به کنشهایی متوسل شدهاند که پایان این دوره را رقم زدهاند. کنشهایی که اگرچه در مواردی برای جامعه و حاکمانش دردآور بوده است، اما توانسته آینده بهتری را برای کشور رقم زند. از جمله این کشورها میتوان به اروپای شرقی در قرن بیستم یا ژاپن قرن نوزدهم اشاره کرد. ژاپنی که در عهد شوگونها، به صورت جزیرهای مجزا از جهان تبدیل شده بود، با نبرد با آنان و قبول شکست از سوی شوگون وقت، عصر تازهای را مقابل خود تصویر کرد. ژاپن در عهد میجی دروازههای خود را به سوی دنیای بیرون باز کرد. در پی تحکیم قدرت میجی، فرآیند اصلاحی در ژاپن آغاز شد. فئودالیسم منسوخ شد و 300 ملک توسط دولت ضبط شد و تحت کنترل فرمانداران محلی تعیینشده قرار گرفت. مالیاتها متمرکز شد و دولت بوروکراتیک مدرن جای دولت فئودالی سابق را گرفت. در این زمان، برابری همه طبقات اجتماعی در مقابل قانون تعریف شد و محدودیتها برای مهاجرتهای داخلی و تجارت از بین رفت. طبقه سامورایی با وجود مقاومتها و طغیانها حذف شد. حقوق مالکیت فردی تعریف شد و مردم مجاز شدند تا آزادانه وارد هر تجارتی شوند. دولت به طور گستردهای مشغول ساختن زیرساختها شد. برخلاف رویکرد گذشته نسبت به راهآهن، اولین ریل بین توکیو و یوکوهاما ساخته شد و یک خط کشتی بخار نیز از توکیو به اوساکا راهاندازی شد. ژاپن همچنین شروع به توسعه صنایع ماشینی خود کرد و کارخانجات سفالگری و توپ ایجاد شد و با وارد کردن ماشینهای ریسندگی از انگلستان، اولین کارخانه ریسندگی در ژاپن ساخته شد. وی همچنین دو کارخانه مدرن کشتیسازی را پیریزی کرد. تا سال 1890، ژاپن اولین کشور آسیایی شد که قانون اساسی نوشتاری داشت و در آن سلطنت مشروطه همراه با یک پارلمان انتخابی و قوه قضائیه مستقل را تعریف کرد. این تغییرات عوامل قطعی بود که باعث شد ژاپن بتواند از انقلاب صنعتی در آسیا و باز شدن اقتصادش به روی دنیا، بهرهای چشمگیر برد. این تنها نمونهای از رشد و توسعه در پی باز شدن اقتصاد بود. با داشتن این تجربیات تاریخی، باید سعی کرد که بدان سو حرکت کرد. اگرچه باز بودن اقتصاد، شرط لازم و نه کافی برای رشد است، اما بیتردید میتوان گفت اگر شرط باز بودن اقتصاد محقق نشود، شاید هیچگاه توسعه به دست نیاید.
بازدیدها: 0