عصر طلایی سرمایه‌داری پس از جنگ جهانی دوم 

اعلام عمومی تاریخی نیکسون (سمت راست تصویر) مبنی بر لغو قرارداد تبدیل دلار آمریکا به طلا و پایان نظام برتن وودز. تیتر روزنامه‌ای که در دست جوان‌های سمت چپ تصویر است: «نیکسون خطاب به آمریکا: کمربندهای خود را محکم ببندید»
اعلام عمومی تاریخی نیکسون (سمت راست تصویر) مبنی بر لغو قرارداد تبدیل دلار آمریکا به طلا و پایان نظام برتن وودز. تیتر روزنامه‌ای که در دست جوان‌های سمت چپ تصویر است: «نیکسون خطاب به آمریکا: کمربندهای خود را محکم ببندید»

جنگ جهانی دوم یکی از رزمایش‌های اعجاب‌انگیزی بود که به کمک آن سرمایه‌داری به طرز معجزه‌آسایی از بحران اقتصادی بزرگی که طی سال‌های 1929 تا 1939 میلادی گریبانش را گرفته بود، گریخت. از سوی دیگر جنگ جهانی دوم، اقتصاد جهانی را به سوی بهبود کاملی سوق داد که منافع آن، به طور خاص، نصیب ایالات متحده آمریکا، به عنوان قدرت هژمون دنیای جدید شد. پیش از وقوع جنگ، در ایالات متحده آمریکا سیاست‌های موسوم به «معامله جدید» (New Deal) از سوی دولت فرانکلین دلانو روزولت به اجرا درآمده بود. اگرچه این سیاست‌ها موفقیت نسبی خود را اثبات کرده بودند، اما اقتصاد آمریکا همچنان با محدودیت‌های جدی مواجه بود. به عنوان مثال در سال 1939 میلادی، 15 درصد از نیروی کار بالقوه آمریکا، بیکار بودند.

در همین زمان بود که وقوع جنگ، به سرعت نیروی کار بالقوه آمریکا را به سمت اشتغال کامل سوق داد. این فرآیند از طریق نرخ‌های بالای رشد تولیدات و سرمایه‌گذاری رخ داد. به دیگر سخن، سر اقتصاد گرم کارخانه‌هایی شد که کارگران بسیاری را برای تولید کالاهای فراوان به خدمت گرفته بودند. به خدمت گرفتن کارگر بیشتر، یعنی درآمد بیشتر؛ درآمد بیشتری که مجدداً وارد سیستم می‌شود. در همین دوران بود که بهره‌وری در آمریکا به بیشترین میزان در سطح جهان رسید. چنین فرآیند رشد پویایی، نخست از سوی تولیدات صنعتی برای جنگ هدایت می‌شد و بعدتر نیز از سوی گسترش تولیدات برای صادرات پی گرفته شد. بدین‌سان اقتصاد آمریکا، به طرز فوق‌العاده‌ای با صنعتی‌سازی جان گرفت و پرچم‌دار سرمایه‌داری در عصر طلایی پس از جنگ جهانی دوم شد. توضیح این مطلب مهم است که «عصر طلایی» تنها اشاره به شرایطی دارد که طی سال‌های دهه 1940 میلادی تا دهه 1970 میلادی انباشت سرمایه رخ داد و همچنین «وضعیت رفاهی» (Welfare State) در اقتصادهای متمرکزی که در حوزه کشورهای سرمایه‌داری بودند، ظهور کرد. این پدیده ابتدا در اروپای غربی، ژاپن و ایالات متحده آمریکا به وقوع پیوست. این کشورها، همان‌هایی هستند که از آنها تحت عنوان «جهان اول» نیز یاد شده است. در حقیقت می‌توان گفت این عبارت (جهان اول)، برای توضیح پیچیدگی حاکم بر زندگی اجتماعی در جهان در عصری که در آن چینی‌ها و کوبایی‌ها انقلاب کرده بودند، جنگ ویتنام رخ داد، در آفریقا و آسیا استعمارزدایی شد، جنگ سرد به وقوع پیوست، جنبش  ضدکمونیستی مک‌کارتیسم برپا شد و در جای‌جای جهان میان طبقات متشنج کشمکش ایجاد شد و تلاطم‌های سیاسی به وقوع پیوست، کافی نبود. برای اینکه واقعاً بفهمید طی دوران موسوم به «عصر طلایی»، چه چیزی به وقوع پیوست، نگاه کردن به نرخ سود (Profit Rate) اهمیت دارد. اقتصاد جهانی شرایطی را پدید آورد که در آن شاهد نرخ‌های سرمایه‌گذاری خیلی بالا، رشد تولیدات بالا، تورم پایین و – به طور شگفت‌انگیزی – بیکاری پایین بود. این جو اقتصادی به وجود آمده، شرایط بی‌نهایت مطلوبی را برای رشد نرخ‌های سود فراهم کرد. اما آنچه به نرخ‌های سود اجازه رشد پی‌درپی سالیانه، از نیمه‌های دهه 1930 تا پایان جنگ در سال 1945 میلادی داد، الگویی از «تغییرات فنی» بود که در آن بهره‌وری نیروی کار به نرخ‌های بالایی رسید و در عین حال بهره‌وری سرمایه، در نرخ‌های رشد ثابتی باقی ماند. تغییرات فنی طی جنگ جهانی دوم، بیش از آنکه منجر به از بین رفتن مشاغل شود، به خلق شغل‌های جدید انجامید. روندهای انباشت، سود، اشتغال و همچنین رشد تولیدات در دوران «عصر طلایی»، با این شرایط تاریخی ویژه ارتباط دارند. از دیگر سوی، تهدید کمونیسم و پیروزی آمریکا در جنگ جهانی دوم، به شکل‌گیری مفهوم «صلح آمریکایی» (Pax Americana) انجامید. معنای بین‌المللی این مفهوم، قائل شدن نقشی بیش از پیش برای آمریکاست. آمریکا، کشوری که پیش از این طلبکار عمده جنگ جهانی اول بود، دو هدف عمده را دنبال می‌کرد: نخست؛ محدودیت‌های سیاسی و اقتصادی ناشی از تاثیر شوروی بر اروپا، که به عنوان استراتژیک‌ترین منطقه در جهان محسوب می‌شد. این ایده در بازسازی اروپای غربی از طریق مجموعه‌هایی از اقدامات در حوزه نقل و انتقالات پولی و سرمایه‌گذاری مستقیم پی‌ریزی شد. از جمله این اقدامات می‌توان به جدایی کوتاه‌مدت از سازمان ملل متحد، بازسازی ساختار مدیریتی و به ویژه استفاده از بسته کمکی مارشال (برنامه بهبود اروپا) اشاره کرد. بسته کمکی مارشال در آوریل سال 1948 میلادی، شروع شد. برنامه مارشال، برای تامین کالاهای خام و خدمات، دلارهای کمکی فراهم می‌کرد. طی سال‌های 1947 تا 1949 میلادی در آلمان، 57 درصد از واردات با استفاده از این شکل از کمک، تامین مالی شد. این کمک، با ثبت بیشترین میزان خود در حد پنج درصد از تولید ناخالص داخلی، برای پنج سال در میزان 3/2 درصد از تولید ناخالص داخلی باقی ماند. بسته کمکی مارشال به یاری آلمان شتافت تا رساندن سطح تولیدات این کشور در یک ظرف زمانی سه سال، به میزان پیش از جنگ جهانی‌اش برسد. دوم؛ پس از سال 1950 میلادی، آمریکا تاکید خود را به سمت نظامی نگه داشتن جو جهان تغییر داد. استراتژی‌ای که تحقق آن مستلزم حضور نظامی آمریکا در سراسر جهان بود و به جنگ‌های کره (1950 تا 1953) و ویتنام (1957 تا 1975) انجامید. همچنین دسته‌بندی‌ای از سوی دولت آمریکا و کشورهای سرمایه‌داری ایجاد شد که درصدد ایجاد مجموعه‌ای از ترتیبات بین‌المللی بلندمدت بود که قابلیت بازسازی و قاعده‌مندسازی سرمایه‌داری جهانی را داشته باشد. در نتیجه آمریکا برای رسیدن به چنین هدفی، نقشی پیشرو را در سازمان‌دهی «توافق برتن وودز» بر عهده گرفت، که به تشکیل مجموعه‌ای از نهادهای بین‌المللی انجامید. این فرآیند منجر به «تثبیت نرخ ارز و بازگشت به نظام استاندارد طلا»، «تامین مالی کسری‌های تجاری و ایجاد صندوق بین‌المللی پول»، «تشکیل سازمان گات برای تجارت آزادانه» و «تشکیل بانک جهانی» شد. فرآیندی که منجر به بروز «عصر طلایی» شد، بر پایه یک توافق سیاسی یا «قرارداد اجتماعی» در مقیاسی وسیع بود که بین بورژوازی و طبقه‌های بالا و متوسط گروه‌های کارگری شکل گرفت. این فرآیند منجر به تشکیل وضعیت رفاهی در شکل «سیاست‌های پولی و مالی کینزی» شد. شرایط فوق‌العاده‌ای که برای کسب سود طی دوران «عصر طلایی» پدید آمد، امکان بازتوزیع سودهای کسب‌شده از محل افزایش بهره‌وری را به کارگران به شکل افزایش در دستمزد حقیقی (دستمزدی که اثر تورم از آن گرفته شده باشد) فراهم کرد. نتیجه این امر، افزایش تقاضای طبقه متوسط بود که بازار روبه رشدی را برای تولیدات انبوه کالاهایی که اکنون جزیی از ویژگی‌های بنیادین جوامع مدرن صنعتی به حساب می‌آمدند، فراهم می‌کرد. در اواخر دهه 1960 میلادی، دوران «عصر طلایی» با دست خود به ورطه سقوط گرایید. توضیحات بسیاری برای چرایی افول و سقوط این دوران مطرح شده، اما اکثر چپگرایان سنتی در علم اقتصاد، قبول دارند که پایان دوران «عصر طلایی» به دلیل کاهش عجولانه نرخ سود در پایان دهه 1960 میلادی بود.

usa-irate-1929-2013شکل یک، نرخ سود را در بخش کسب‌وکار آمریکا طی سال‌های 1929 تا 2003 میلادی نشان می‌دهد. مشاهده می‌شود از سال 1965 میلادی به بعد، نرخ سود با کاهشی محسوس و مداوم مواجه می‌شود که تا سال 1982 میلادی به طول می‌انجامد. این کاهش پس از آن رخ داد که اقتصاد تازه از یک چرخه تجاری نرمال رهایی یافته بود. چرخه تجاری‌ای که آغاز آن در فوریه سال 1961 میلادی بود. بازه زمانی میان سال‌های 1965 تا 1982 میلادی در شکل یک، با رنگ روشن نشان داده شده است. بخشی از پیامدهای بحران اقتصادی دهه 1970 میلادی، واژگونی نظام برتن وودز بود. این واژگونی که به منزله از بین رفتن قرارداد اجتماعی پس از جنگ جهانی دوم بود، به طور هم‌زمان کاهش نرخ سود و تغییر ناگهانی روابط میان کشورها را دربر داشت. ثبات نسبی پس از جنگ جهانی دوم که در دوران «عصر طلایی» برای مدتی طولانی دوام آورده بود، بر نظام پولی‌ای تحت قوانین آمریکا استوار بود. به عنوان مثال، نظام استاندارد طلا در دوران پس از جنگ جهانی دوم، اعتبار خود را با تکیه بر ذخایر عظیم طلای آمریکا حفظ کرده بود. ویژگی نظام پولی برتن وودز این بود که به سرمایه‌داری آمریکایی اجازه می‌داد بتواند مقادیر فزاینده‌ای از بدهی خارجی داشته باشد، بدون آنکه با محدودیت‌های متداولی که دیگر کشورها دارند، مواجه باشد. سیستم برتن وودز به کشورها اجازه می‌داد دلار آمریکا را به عنوان ذخیره پولی نگهداری کنند و به عنوان واسطه مالی در پرداخت‌های بین‌المللی از آن استفاده کنند. اما توانایی دلار در حفظ ارزش خود، به قدرت اقتصاد آمریکا و سرمایه‌های این کشور در خارج از کشور بستگی داشت. به محض آنکه بازگشت دلارهای سرمایه‌گذاری‌شده از سوی بنگاه‌های آمریکایی کاهش یافت، دلارهایی که کشورهای دیگر نگهداری می‌کردند، به جای آنکه ذخیره محسوب شوند، به منزله بدهی محسوب می‌شدند. این وضعیت موجب آن شد که تمایل برای کاهش ارزش دلار پدید آید و در نهایت منجر به وقوع بحران نقدینگی در اقتصاد جهانی در اواخر دهه 1960 میلادی شود. بحران نقدینگی به وضعیتی گفته می‌شود که در آن ارز مرجع و غالب – که در اینجا دلار است – در نرخ قبلی خود مورد قبول واقع نشود. یکی از نتایج بحران نقدینگی، افزایش تصنعی قیمت دلاری طلا بود. ارزش تصنعی دلاری طلا، زمانی مشخص شد که در 15 آگوست سال 1971 میلادی، ریچارد نیکسون – رئیس‌جمهور آمریکا – به دلیل بالا گرفتن اختلاف‌ها ناچار به لغو نظام استاندارد طلا شد. با این اعلام عمومی، ثبات ظاهری که به خاطر وجود نظام برتن وودز وجود داشت، فرو ریخت و ناگهان نظام مبتنی بر نرخ ثابت ارز برتن وودز، جای خود را به نظام نرخ ارز شناور آزاد داد. پس از آن قیمت‌ها – و به ویژه قیمت نفت – به طرز سرسام‌آوری شروع به افزایش کرد. به نقل از جفری پیلینگ، اقتصاددان مارکسیست، در کتاب خود تحت عنوان «بحران اقتصاد کینزی»، شوک وارد شده به سرمایه‌داری، نتیجه تعدیلی بود که وضعیت اول دهه 1950 میلادی را – که در آن ذخایر طلای آمریکا هفت برابر بیشتر از دارایی‌های دلاری قدرت‌های خارجی بود – به وضعیت اوایل دهه 1970 میلادی – که در آن هیمنه دلار فرو ریخت و ارزش آن به یک‌پنجم تنزل یافت – تبدیل کرد. در کنار تورم رو به رشد، که افزایش قیمت کالاهای خام متعلق به کشورهای جهان سوم آن را تشدید می‌کرد، دوره‌ای طولانی از رکود نیز پدید آمد. دوره‌ای که مصادف با نرخ بیکاری بالا و ناآرامی‌های سیاسی فزاینده بود که راه را برای ورود نئولیبرال‌ها در سال‌های دهه 1980 میلادی گشود.

 

منبع

برگرفته

Hits: 1

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *