اولین سوالی که در مورد کار کودکان مطرح است، این است که اساسا چرا کار کودک بهرغم آن که به لحاظ تمام قوانین بینالمللی و قوانین داخلی کشورها بیش از ۵۰ سال است که به طور گسترده ممنوع شده است، اما شاهد آن هستیم از سالهای ۱۹۹۰ به بعد، کار کودکان در حال افزایش است و آمار کودکان کار هر روز بیشتر میشود و طرفداران حقوق کودکان که همواره با کار کودک مخالف بودهاند، هر روز بیشتر به ناتوانی خود در برابر لغو کار کودک اعتراف میکنند.
امروز دیگر برخی ای طرفداران حقوق کودکان از لغو کار کودک کمتر حرف میزنند، بلکه از آن صحبت میکنند که کار کودک قانونمند شده و به رسمیت شناخته شود، برای آن حقوقی معادل کار بزرگان در نظر گرفته شود و از بیمههای اجتماعی برخوردار باشند و …
هر چند قبل از ظهور سرمایهداری کار کودک به صورت خانه شاگردی یا همراه با خانواده وجود داشته است؛ اما آن نوع کار بیشتر جنبه آموزشی و ورود به زندگی را داشت و در حقیقت کودکان بخشی از دوران آموزش خود را به آن صورت میگذراندهاند.
از ابتدای ظهور سرمایهداری، کار کودک به صورت منظم و مزدبگیری در آمد و کودک در مقابل دستمزد مختصری خریداری شده و در اختیار صاحب سرمایه قرار میگرفت. با گسترش سرمایهداری و حرص سیریناپذیر آن، کار کودک به عنوان منبع ارزان ایجاد ارزش اضافی، به شدیدترین وجه مورد استثمار قرار گرفت.
به همین خاطر و در زیر فشار افکار انساندوستانه و اعتراضات کارگران، در انگلستان مهد سرمایهداری کار کودکان در سال ۱۸۶۸ (کودکان زیر ۱۴ سال) ممنوع شد و محدودیتهای زیادی برای آن در نظر گرفته شد. در سالهای بعد بهخصوص در نیمهی قرن بیستم، تحت تاثیر گسترش افکار سوسیالیستی و بلوک شرق، کار کودکان زیر ۱۷ یا ۱۸ سال ممنوع اعلام شد، در بسیاری از کشورها قوانین سختی برای ممنوعیت کار کودک وضع کردند … این قوانین، کم و بیش تا سالهای قبل از دهه ۹۰ تا حدودی رعایت میشد …
با آن که همگان میدانند وادار کردن کودکان به کار، یکی از خیانتبارترین و وحشیانهترین نوع ستم است، اما چرا این امر همچنان تداوم مییابد و مراکزی همانند بهزیستی یا شهرداریها به فکر آن میافتند که آنان را در لباس متحدالشکل، همانند کارگران شهرداری و رانندگان اتوبوسها و غیره در آورند تا به کار آنها به طور کامل رسمیت بخشند و دیگر زشتی و صورت جنایتکارانهی آن را از میان ببرند …
اولین مساله آن است که کار کودک یکی از پردرآمدترین و بیدردسرترین کارهاست که میتوان از آن استفاده کرد. کار کودک بهعنوان منبع لایزال و قابل جایگزینی به وسیلهی ساز و کار طبیعی جامعه انسانی، کالایی است قابل فروش که همواره و با ارزانترین قیمت، قابل خریداری شدن است. حال این خریداری یا از طریق خریداران حرفهای نیروی کار است که با آگاهی از این امر با تهیه سادهترین ابزار تولید (توزیع) میتوانند از این کار استفاده کنند و سود خوبی را برای خود فراهم کنند، یا از طریق نزدیکان کودک (پدر و مادر و سایر اعضاء خانواده) که تنها با تامین یک یا دو وعده غذای ارزان و سرپناهی ساده بتوانند از کار کودک استفاده کنند. اکنون سرمایهداری با تمام وجود و به خوبی دریافته است که مهمترین منبع کسب درآمد و اساسیترین عنصر برای انباشت سرمایه، نیروی کار ارزان است. هر چند که نظام سرمایهداری در دوران اولیهی خود به این باور رسیده بود و استفاده از کار کودکان در سراسر قرن ۱۷ و ۱۸ و ۱۹ در اروپا که مهد سرمایهداری بود، امری معمول و پذیرفته شده بود. استفاده از کار کودکان در قرن نوزده آنچنان در سراسر اروپا به صورت وحشیانه و آزمندانه صورت میگرفت که یک گزارش نمایندگان پارلمان انگلستان اذعان میدارد که این امر با شدیدترین وجه ادامه دارد و تداوم استفاده از کار کودکان میرود تا نسل آینده را با کمبود سرباز و نیروی لازم برای حفظ حاکمیت سرمایهداری مواجه کند. استثمار وحشیانهی کار کودک در قرن ۱۹ آن چنان شدید بود که درههای زیبای یورکشایر منچستر، این مهد نساجی را استخوان کودکانی پر کرده بود که در زیر فشار کار سرپرستان و شلاقهای آنان برای کار، جان خود را از دست میدادند. همین امر سودپرستان نظام سرمایهداری را بر آن داشت که با نگرانی به آیندهی حفظ حاکمیت خود بپردازند و کار کودک را از آن جهت محکوم کنند و آن را محدود نگه دارند تا نیروی لازم برای حفظ نظام سرمایهداری به صورت سرباز و پلیس در اختیار داشته باشد … و تداوم و حفظ نظام استثمارگرانه را با استفاده از نیروی کار لازم برای بازتولید کل نظام سرمایهداری در اختیار داشته باشد. هرچند با مبارزات کارگران در سراسر قرن بیستم برای زندگی بهتر، کارکودک در بسیاری از کشورها لغو یا محدود شد، اما با افزایش بحرانهای سرمایهداری بار دیگر در انتهای قرن بیستم و ابتدای قرن بیست و یکم این بهرهکشی دوباره زنده شده و عمده فشار آن بر کودکان کشورهای تحت سلطه قرار دارد.
کودک کار محصول چیست؟
اولین سوالی که وجود دارد آن است که کودک کار محصول چیست و از کجا به وجود میآید؟ با پیشرفت تکنولوژی و گسترش علوم ضرورت آموزش به نسل جدید همواره گستردهتر شده است، در دوران سرمایهداری که تخصص در رشتههای مختلف صنعتی و اجتماعی به امری ضروری تبدیل شده است، نظام آموزشی باید برای جایگزین کردن نیروی کار جدید به جای نیروی کار قدیمی، به کودکان و متولدان جدید، مهارتهای لازم را برای استفاده از نیروی کار آنان بیاموزد … مسالهی آموزش و پرورش در دورهی سرمایهداری از اهمیت زیادی برخوردار شده است که در بخش بعدی بدان خواهیم پرداخت؛ اما در این جا به چند مساله باید اشاره کنیم.
۱ – در دورهی اخیر بهخصوص پس از جهانی شدن نظام سرمایهداری (از قرارداد نفتا در سال ۱۹۹۲ به بعد) (۱) و خصوصی شدن تمام خدمات عمومی از جمله آموزش و پرورش، هر روز امر تحصیل و فراهم کردن شرایط تحصیل برای نوباوگان و کودکان سختتر میشود و با کاهش درآمد خانوادههای کارگری – فراهم کردن شرایط تحصیل (از) قبیل مکان مناسب برای زندگی، وسایل آموزشی و تحصیلی، نظیر کتاب، دفتر، قلم و کاغذ و دیگر هزینههای تحمیلی مدارس که به خاطر طرحهای خصوصیسازی کلا به گردن دانشآموزان است (بارها دروغگویی مسوولان در این زمینه ثابت شده است که بر طبق قانون کسی حق دریافت وجهی ندارد) و ثبتنام کودکان در مدارس در برگیرندهی هزینههایی است که از عهده خانوادههای کارگری خارج است. در نتیجه کودکی که نتواند به مدرسه برود و هیچ مرکزی برای گذران اوقات خود نداشته باشد، به صورت عادی زمینهی جذبش برای بازار کار فراهم است.
۲ – طبقاتی شدن تحصیل که آن هم ناشی از همان خصوصی شدن است، سبب شده تا امکانت تحصیلی مخصوص عدهای باشد که توان اقتصادی بالاتری دارند و معلمهای آموزش دیده و کارآمد تنها نصیب مدارس خصوصی شود. محیط آموزشی مدارس خصوصی یا مدارسی که در اختیار اقشار مرفهتر است به استانداردهای آموزشی نزدیکتر باشد و هر چه از مناطق رفاه دورتر میشویم، استانداردهای آموزشی پایین آمده و مسوولان آموزشی نیز از درجه مهارت آموزشی و شیوههای علمی آموزشی کمتری برخورداند تا آن حد که در شهرستانها و روستاهای دورافتاده، هنوز شیوههای چوب و فلک و خشونتهای قرون وسطایی حاکم است. همچنین در مدارس مناطق جنوبی شهرهای بزرگ، شیوههای آموزشی همراه با تنبیهات بدنی در اکثر مدارس جریان دارد که نمونههای آن، بهرغم جلوگیریهای شدید و غلیظ مسوولان آموزشی از رسانهای شدن این گونه اخبار، به مطبوعات و مجلات و فیلمهای اینترنتی و … درز کرده است.
۳ – این فضای خشن مدارس مناطق فقیرنشین همراه با فقر شدید خانوادهها در تامین وسایل اولیه آموزشی و نبودن هیچ چشماندازی برای امکان ادامه تحصیلات، بهخصوص تحصیلات عالی، زمینهی سادهی ترک تحصیل و یا حتی وارد نشدن به مدرسه را در بسیاری از خانوادههای کارگری فراهم میکند، به گونهای که طبق آمار رسمی و مقایسهای (۱۴ میلیون دانش آموز از تعداد ۱۸ میلیون کودک در سن تحصیل در حال تحصیلند) بیش از ۴ میلیون کودک در سنین تحصیل، جدا از محیطهای آموزشی هستند. این آمار مربوط به کشور ما است، در سایر کشورها به خصوص در آن مناطقی که خصوصیسازی آموزش و پرورش کاملا انجام شده و در مناطقی از جهان که دارای تکنولوژی عقبماندهتر هستند، آمار کودکان کار هر روزه رو به افزایش است. در آخرین آمارهای سازمان جهانی کار نزدیک به ۳۰۰ میلیون کودک کار در سطح جهانی وجود دارد (که البته آمار واقعی بسیار بیشتر از این است)
۴ – نظام سرمایهداری، همانند تمام نظامهای ماقبل خود، به طور ضروری باید نیروی کار را جهت تداوم تسلط خود بازتولید کند و همواره باید نیروی کار جدید و آمادهای را برای جایگزینی نیروی کار فرسوده و از رده خارج شده به صورت آماده در دسترس داشته باشد. این نیروی کار در ردههای مختلف از کارگر ساده گرفته تا ماهر و متخصص، ضروری بازتولید نظام سرمایهداری است. آن بخش از نیروی کار ساده که باید به کارهای ابتدایی بپردازد، همانند خدمات اولیه نظافت مشاغل کارگران شهرداری یا نظافت منازل تا آبدارچی و شغلهای کمکرانندگی، دستفروشی، حمل و نقل و … کلیهی خدماتی که نیاز به آموزش چندانی ندارد، همواره نیروی کار جدید خود را از میان همان ترک ِتحصیلکنندگان یا کودکان کار بازتولید میکند و ردههای بعدی بازتولید نیروی کار را از میان تحصیلکردگان سطح پایین و سپس تکنسینها و ردههای بعدی آموزشی انتخاب میکند و جایگزین ِمدیران و سرپرستان و … را از درون متخصصان تحصیلات عالیه با ردههای مختلف و تخصصهای بالاتر انجام میدهند. خیل عظیم نیروی ذخیره کار نیز که برای پایین نگه داشتن دستمزد و ارتش ذخیره کار ضروری است، در هر رده بازتولید میشوند تا سرمایهداران و صاحبان ابزار تولید، همواره بتوانند از درون این نیروی ذخیره کار، برای خود نیرویی سربهراه و مطیع را انتخاب کنند. کودک کار که از همان ابتدا مجبور است حاکمیت بیچون وچرا و ازلی مانند ِسرمایه را بپذیرد، بهترین نیروی سر به راه برای انجام سختترین کارهایی است که به او سپرده میشود.
۵ – اما کودک کار تنها به وسیلهی صاحبان سرمایه به طور مستقیم تحت استثمار و ستم قرار نمیگیرد – بلکه نظام سرمایهداری با فشار فزاینده بر نیروی کار بالغ و تامین نکردن ضروریترین وسایل معاش کارگران شاغل – آنان را وادار میکند تا از نیروی کار فرزندان خود، جهت تامین ضروریات ادامهی حیات استفاده کنند. بسیاری از کودکان کار توسط والدین و سرپرستان خود به کار گمارده میشوند که در حقیقت به صورت غیرمستقیم تحت استثمار سرمایهداری قرار دارند. نیروی کار ارزان که مجبور است با پایینترین نرخ ممکن خود را در معرض فروش قرار دهد تا ابتداییترین امکانات زندگی را فراهم کند، از آنجا که قیمت آن در جامعه در حدی نیست که بتواند زندگی خود را ادامه دهد، به ناچار از نیروی کار فرزندان خود برای تداوم و تامین این زندگی حداقلی استفاده میکند، کودکانی که همراه والدین خود به شغلهایی همانند قالیبافی، واکسزنی، دستفروشی، جمعآوری زباله و کوره پزخانهها و … میروند نقش تکمیلی برای تامین معاش خود و خانواده را دارند. آنها به صورت منظم و سیستماتیک مورد استثمار قرار میگیرند و در انتها نیروی کار والدین خود را بازتولید میکنند و جایگزینی مناسبی برای تداوم همان کار هستند.
۶ – آیا نظام موجود میتواند مساله کودکان کار را حل کند؟
در آمارهای سازمانهای جهانی گاه مطالب جالب و دیدنی، قابل مشاهده است. بهعنوان مثال آمارهای مربوط به کمک به کودکان کار یا ایجاد نهادهای غیردولتی برای کمک به این کودکان و ایجاد شبه مدارس و یا مراکز نگهداری و … این نوع کمکها که گاه با آب و تاب و با تبلیغات زیادی همراه است اگر به طور دقیق مورد مطالعه قرار گیرد، هیچگاه نتوانسته است بیش از چند درصد از کودکان کار را در برگیرد. کمکهای خیریهای که این کودکان دریافت میکنند، آن قدر ناچیز است که در برابر خیل عظیم کودکان کار و محرومیتی که آنها تحمل میکنند، اصلا به حساب نمی آید. در کشور خودمان با آمار ۵/۲ تا ۳ میلیون نفر کودک کار (۲) بر طبق آمارها، تنها هشت مرکز حمایت از کودکان با ظرفیت پشتیبانی از یازده هزار کودک به طور مستقل فعالیت دارند. در سراسر جهان نیز این آمار همانند و مشابه همان است. در هند با داشتن بیش از پنجاه میلیون کودک کار، کمکهای سازمانهای بینالمللی و نهادهای خیریهای کمتر از یک میلیون کودک را دربر میگیرد. (هر چند این آمار کودکان ۱۴ تا ۱۸ سال را در بر نمیگیرد، زیرا که در قوانین بسیاری از کشورها کار کودکان بیش از ۱۴ سال مجاز شمرده شده است) … (۳)
بر طبق گزارش سازمان جهانی کار در افریقای سیاه از هر ۴ کودک یک نفر آنها کار میکنند و آمار کودکان کار در این منطقه افزایش یافته است. طبق این آمار ۱۲۰ میلیون نفر از کودکان که وارد بازار کار شدهاند، مشغول به کار تمام وقت هستند. ۶۱ درصد این کودکان در آسیا، ۳۲ درصد در افریقا و ۷ درصد در امریکای لاتین زندگی میکنند. قاچاق انسان از راههای عمده وارد کردن این کودکان به بازار است، استفاده نظامی از کار کودکان، کارگری بردهوار، روسپیگری و فروش اعضای بدن کودکان از دیگر سرنوشتهای کودکان قاچاق است. (Whittp: // VIkipeDia)
البته این در حالی است که سن کودک کار به لحاظ برخی اختلافات در نهادهای بینالمللی متفاوت است. برخی آن را ۱۵ سالگی را مبنا قرار میدهند مانند ایران طبق ماده ۷۹ قانون کار ایران، کار کودکان زیر ۱۵ سال ممنوع است؛ در نتیجه کودکان بین ۱۵ تا ۱۸ سال جزء کودک کار به حساب نمی آیند؛ اما اگر کودک را زیر ۱۸ سال بدانیم که در بسیاری از کشورها نیز چنین است، بر طبق آمار رسمی در سال ۲۰۰۲، ۳۵۰ میلیون کودک کار در جهان وجود داشته است. (۱۰ دی ماه ۱۳۹۱، بی بی سی) و بیشک از آن سال تا کنون افزایش بسیاری نیز یافته است.
در حالی که کودکان کار هم چنان در سطح خیابانها در حال گسترشاند، عدهای در سمینارها و در مجامع بینالمللی مشغول پخش جوایزی نظیر خرس طلایی و مدال نقرهای و جوایز کلان برای نهادهای خودساخته و افرادی به نام کمک به کودکان کار هستند، جوایزی که به اصطلاح خدمتکاران و دارندگان دفتر و دستکهای آنچنانی به نام کودکان کار میگیرند، هیچ تاثیری در تغییر زندگی خود کودکان کار ندارد، آنها کودکان کار را وسیلهای برای برگزاری سمینارها، مسافرت با هواپیما در فرست کلاسها و شرکت در مجامع بینالمللی و بریز و بپاش به نام کودکان کار کردهاند و جوایز کلان را به نام آنان میان خود تقسیم میکنند، بدون آنکه هیچ سودی به کودکان کار برسد. این مساله هم مانند بسیاری از مسایل دیگر وسیله اعاشه و گذران زندگی عدهای عقبافتاده از زرق و برقهای سرمایهداری شده است تا بدین وسیله عقبافتادگی خود را جبران کنند و البته وجدان نداشتهی خود را هم ارضا کنند که برای کودکان، کار انجام میدهند … کل نهادهای کمک به کودکان و تعداد کودکی که تحت پوشش دارند آنقدر نا چیز است که تنها به درد تبلیغات رسانهای همان حافظان نظم موجود و شبنشینیها با یاد کودکان میخورد.
اما مهمترین مساله در مورد کودک کار، پذیرش نظام سرمایهداری به عنوان نظامی ابدی و لایتغیر از جانب این کودکان، هم چون نظامی آسمانی است. نظام سرمایهداری با بهرهکشی بیامان از کودک، به او چنین تلقین میکند که تو محکوم به کارکردن برای دیگران به دنیا آمدهای. توتنها میتوانی استثمار شوی و غیر از این راهی برای تو نیست. تو باید به نظم و نظام حاکم بر جامعه و روابط غیرانسانی تن بدهی و تو وجودی هستی برای رفاه دیگران.
نظام سرمایهداری و مزدوران فرهنگی سینهچاک آن هرچند میتوانند برای استثمار نیروی کار و تبعیضهای مختلف، بهانههای رنگارنگ بتراشند و آن را مشت بستهی بازار قلمداد کنند و قانون هفت کفن پوساندهی عرضه و تقاضا را به ترفند و برای گمراهی اقشار عقبمانده مطرح کنند؛ اما در مورد کار کودکان این عریانترین جنایت، نمیتواند پردهپوشی کند و به همین جهت نهادهای رنگارنگ و متنوعی برای دفاع از حقوق کودک به راه میاندازند، مقاولهنامههای حقوق کودک امضاء میکنند و بودجههای کلان برای کمک به کودکان تصویب میکنند، صندوق حمایت از کودکان به راه میاندازند و هنرپیشههای رنگارنگشان را در کنار کودکان گرسنه افریقا وادار به عکس گرفتن میکنند تا این همه جنایت در حق کودکان را بپوشانند. همان نظامی که خود به وجود آورنده و گسترشدهندهی کودک کار و خیابان است، هنگامی که به مشاهده این پدیده مینشیند به گریه و زاری میپردازد، اشک تمساح میریزد و گویا دیگران یا پدر ومادر این کودکان مقصرند که آنها را به صورت کودک کار به دنیا آوردهاند. در حالی که دلایل و مدارک بدون هیچ ابهامی نشان میدهد که این پدیده مربوط به نظامی استثمارگرانه و سودطلبی و منفعتپرستی سرمایهداری است، اما نظام سرمایهداری با ترفندهای مختلف میخواهد از زیر بار آن شانه خالی کند و آن را به کمکهای داوطلبانه مردمی واگذار میکند. کمکهای داوطلبانهی مذهبی یا صدقههای سلامتی سرمایهداران که البته این کمکها هم نه به دست کودکان کار یا نهادهای مستقل دفاع از حقوق کارگران میرسد. بلکه بیشتر به دست نهادهای وابسته به محافل قدرت و متولیان خودخوانده همان نظام سرمایهداری میرسد و دلالان و واسطههای به اصطلاح نهادهای غیردولتی کمکهایی دریافت میکنند که اغلب به نام کودکان اما سر از حسابهای شخصی این دلالان و واسطهها در میآورد و به ندرت و در حد بسیار کوچک بهدست کسانی میرسد که به طور واقعی دغدغه کودکان را دارند.
(۱) قرار داد نفتا در سال ۱۹۹۲ بین ایالات متحده و کانادا و مکزیک بسته شد در این قرار داد که به عنوان آغاز جهانیسازی سرمایه در دوران متاخر مطرح است، کلیهی موانع صدور سرمایه به کشورهای دیگر لغو شده، خصوصیسازی منابع انرژی و تمام اقتصاد به رسمیت شناخته شده و موانع گمرکات برداشته شده و هر گونه مانع محیط زیستی در برابر سرمایهگذاری شرکتهای بزرگ جرم محسوب میشود و حقوق کارگران در این شرکتها تابع هیچ ضابطهای نخواهد بود، مگر قرارداد فی مابین استخدام کننده و استخدام شونده. مفاد همین قرارداد نفتا بعدا به صورت برنامههای صندوق بینالمللی پول و بانک جهانی و سازمان تجارت جهانی آمد.
Hits: 0