آیا ایده اقتصاددان فرانسوی به واقعیت تبدیل میشود؟
نمیداند که دارد کمکم اتفاق میافتد، یا شاید برایش مهم نیست، البته این طور به نظر نمیرسد. چشمانش کمی پف دارد. انگار به یک قهوه نیاز دارد تا بتواند بنشیند و در مورد انقلابی که آغاز کرده است، سخن بگوید. حرکت او تا به اینجا فقط یک انقلاب فکری بوده اما او امیدوار است دنیای سیاست هم آن را در پیش گیرد و این مساله جهانی شود.
«من میترسم به مردمی که بیحوصله شدهاند، بگویم این فقط آغاز ماجراست.» این جمله را توماس پیکتی با خندهای ملایم در حالی میگوید که دارد طرحی را برای شناخت بهتر اقتصاد جهانی توضیح میدهد. پیکتی نویسنده فرانسوی کتابی است که تاکید میکند افراد در مورد مسیر آینده اقتصاد جهانی هراس دارند. از نظر او اقتصاد به نفع کسانی پیش میرود که قبلاً از آن برخوردار بودهاند. بدین ترتیب، فقرا همچنان فقیر میمانند، طبقه متوسط در حال از بین رفتن است و ثروتمندان نیز با سرعتی معادل سه برابر نرخ رشد اقتصادهای پیشرفته، در حال ثروتمندتر شدن هستند. بهعلاوه نظامهای مردمسالار، هیچ راه مشخصی برای جلوگیری از بدتر شدن نابرابری ندارند. البته باید کمی خوشحال بود، چرا که در غیر این صورت، طی 50 سال آتی میلیاردها نفر، 100 درصد ثروت جهان را از آن خود میساختند. او آماری برای اثبات حرفهایش ارائه میدهد که مربوط به 20 کشور طی 300 سال گذشته است. همه یا حداقل چپها میگویند که این اطلاعات او را به مشهورترین اقتصاددان عصر حاضر تبدیل میکند. ممکن است این موضوع، کلیشهای ناخوشایند به نظر آید، اما او اهمیتی نمیدهد و میگوید: «تا زمانی که چنین القابی، افراد را وادار میکند که کتاب مرا بخوانند، مشکلی وجود ندارد!»
بگذارید، نگاهی به پیشینه نویسندگی او بیندازیم. تا هفته گذشته از کتاب 700 صفحهای «سرمایه در قرن بیست و یکم» که در مورد نازپروردگی طبقه ثروتمند نوشته شده، 60 هزار نسخه به زبان فرانسوی و 220 هزار نسخه به زبان انگلیسی به فروش رسیده است که بر این اساس رتبه یک سایت آمازون را به خود اختصاص میدهد. میتوان گفت تا به حال میلیونها نفر به لطف موجی که با هدف اثرگذاری جهانی، آرامآرام در حال فراگیر شدن است، از پیام وی آگاه شدهاند. در ضمن انتشارات دانشگاه هاروارد نیز به دنبال اعلام آمازون مبنی بر خالی شدن قفسههایش، فوراً به چاپ مجدد این کتاب اقدام کرد. ترجمه این کتاب به زبانهای اسپانیایی و چینی نیز تا پایان سال جاری عرضه خواهد شد. پیکتی بخشی از ماه گذشته را به سفر به مناطق مختلف آمریکا اختصاص داد و جلساتی را در کاخ سفید و خزانهداری آمریکا برگزار کرد تا تمامی نسخههای این شاهکار علم اقتصاد را بفروشد. پیش از این، کارهای اولیه او در زمینه نابرابری به مجموعه نوشتههای جنبش اشغالگری در آمریکا و بریتانیا خلاصه میشد. یک نمودار هم که به طور خاص نشان میداد چگونه یک درصد از جمعیت آمریکا که ثروتمندترین افراد این جامعه هستند، 60 درصد افزایش ثروت ملی در این کشور را طی سالهای 1977 تا 2007 به خود اختصاص دادهاند، در تیم انتخاباتی اوباما در سال 2005 مورد استفاده قرار گرفت. راهحل پیکتی برای این مساله، وضع مالیات بر ثروت در سراسر دنیاست. منتقدان او با تحلیلی و بچگانه دانستن این پیشنهاد آن را رد میکنند. البته خودش با حالتی طنزآمیز میگوید: «شاید حرف منتقدان به این دلیل باشد که ممکن است چین پیش از ما مالیات بر ثروت را بسازد! باید منتظر ماند و دید!»
از آخرین باری که یک کتاب اقتصادی بدین صورت چارچوبهای متعارف زمان خود را شکست، نیم قرن میگذرد. آخرین بار کتاب «تاریخ پولی ایالات متحده» نوشته میلتون فریدمن و آنا شوارتز که مبنای اقتصادی سیاستهای تاچر و ریگان قرار گرفت، چنین تحولی را ایجاد کرد. پیکتی دستیابی به چنین جایگاهی را به واسطه تحسین دیگران و مورد اعتماد واقع شدن، یعنی همان اتفاقی که برای فریدمن افتاد، بسیار دوست دارد. خودش میگوید: «مسلماً من بسیار خوشحالم که کتابم موفق بوده است ولی اگر فقط این کتاب به زبان فرانسه فراگیر میشد، ناامید میشدم چون مخاطب آن بینالمللی است. مردم حتی میتوانند با نتیجهگیریهای من مخالف باشند اما همچنان به کتاب علاقه نشان دهند.» اخیراً مجله فوربس مقالهای با عنوان «شش راهی که کتاب سرمایه توماس پیکتی برقرار نمیماند» منتشر کرده است. هفتهنامه اکونومیست او را «مارکس مدرن» لقب داده است. ستوننویس روزنامه دیلیتلگراف، آلیستر هیث، کتاب او را با سه کلمه نقد میکند: «حسادت بازگشته است». سردبیر سابق یکی از روزنامههای انگلیسی نیز از دیدگاه یک سرمایهدار طبقه متوسط مقالهای درباره آثاری اینچنین جنجالی نوشته که اشاره میکند، پیکتی از بررسی حقیقت غافل مانده است. البته باید یادآور شد که پیکتی هیچگاه نه مشاور نامزد سوسیالیست انتخابات فرانسه، سگولن رویال بوده و نه از طرح مالیات 75درصدی فرانسوا اولاند حمایت کرده است.
در هر صورت، وقتی شما مشهور میشوید، سوالات مهمتری برای عموم به وجود میآید از جمله این یکی که در توئیتر پرسیده شده: «جالب توجه است یا نه؟! فکر میکنم پاسخش را بدانم: نه واقعاً این گونه نیست!» پیکتی با یک شلوار تنگ و پیراهنی سفید که دکمه یقهاش را نبسته است، به دفتر کارش میآید. این موضوع همچنان که خودش هم میداند، میتواند جالب باشد. شاید پیکتی معروفترین روشنفکر اجتماعی فرانسه از زمان شهرت خارقالعاده فیلسوف فرانسوی، برنارد هنری-لوی در دهه 1990 میلادی باشد. شاید جرقههای شهرت او هنگامی زده شد که برای اولین بار در یک برنامه تلویزیونی حاضر و مجبور شد انگلیسی صحبت کند و این تنها زمانی بود که لهجه غلیظ او زبان انگلیسی بسیار خوبش را زیر سوال برد! او این دانش زبانی خوب را در مدرسه اقتصادی لندن و سپس در دانشگاه امآیتی کسب کرده است. جایی که به این واقعیت پی برد که نابرابری درآمد حتی در مهد آزادی نیز میتواند رخ دهد. او میگوید: «مردم همیشه برای درآمد و ثروت جنگیدهاند و تا ابد نیز به آن ادامه خواهند داد. چیزی که مطرح شده، راهحل نهایی نیست بلکه حداقل به مردم کمک میکند تا بفهمند برای چه چیزی مبارزه میکنند.» او در مورد طبقه متوسط 40 درصدی، که بین نیمه پایینی و 10 درصد بالایی قرار گرفتهاند، سخن میگوید. «در بریتانیا، سهم این قشر از ثروت ملی در دهه 1970 میلادی حدود 30 درصد بوده است در حالی که اکنون کمتر از 25 درصد است و دارد به 20 درصد نزدیک میشود. این نشان میدهد مسیر درستی را در پیش نگرفتهایم.» سپس به سراغ 50 درصد پایینی جامعه و اتهام شکلگیری حسادت میرود. این مساله او را آزار میدهد و میگوید: «این سخنی رایج است اما در واقع هیچ معنایی ندارد. همه حرف من این است که نیمه پایینی جمعیت بریتانیا در حال حاضر حدود سه درصد از ثروت ملی این کشور را در دست دارد. من فقط میگویم ما میتوانیم این سهم را افزایش دهیم. شاید این سهم بتواند پنج یا هشت درصد شود ولی این سخن که چون ما دوست داریم این سهم زیاد شود، داریم حسادت را ترویج میکنیم و نظام بازار را از بین میبریم، به نظرم بیمعنی است.» شکافی که او بین طبقه ثروتمند و سایر اقشار جامعه اندازهگیری کرده است، به اوباما کمک کرد تا رقابتهای انتخاباتی 2012 را حول تعهد برای کاهش این فاصله شکل دهد. همچنین رهبر حزب مخالف در بریتانیا، ادوارد میلیبند نیز امیدوار است روند بهبود در کشور تا حدی کند شود که او هم بتواند از این ترفند برای انتخابات آتی استفاده کند. پیکتی اصرار دارد بگوید همانند اکثر منتقدانش او نیز طرفدار سرمایهداری است اما خودش میگوید: «تهدید اصلی برای من این است که اگر ما نمیتوانیم راهی بیابیم تا مردم را متقاعد کنیم که میتوانند از فرآیند جهانیسازی منتفع شوند، قسمت فزایندهای از جمعیت دنیا از آن رویگردان خواهند شد، یعنی مخالف جهانیسازی و حضور خارجیها میشوند.» به نظر میرسد تا پنج سال دیگر، پیکتی مثل یک نجیبزاده از مالیاتهای مصادرهای و طبقه بسیار ثروتمند و نیز پایان دادن به معافیتهای مالیاتی داراییهای مالی در سطح جهانی، سخن خواهد گفت. او نظر چندان مساعدی درباره سیاستمدارانی که با آنها مخالف است ندارد و اندکی تند با آنها برخورد میکند. سردسته این سیاستمداران رئیسجمهور سابق فرانسه، نیکلا سارکوزی است. پیکتی میگوید «فکر میکند برای روشنفکران جامعه بسیار ساده است که از شرکت در انتخابات اجتناب کنند چرا که نهایتاً میبینید که نمیتوانید انتظار انتخاب نامزد ایدهآل خود را داشته باشید». وقتی به او گفته میشود، اولاند شخصیت جالبی دارد، ابروهایش را با تعجب بالا میاندازد و میگوید: «من از این حرف بسیار شگفتزده شدهام. میترسم اولاند حتی به کتاب خواندن هم عادت نداشته باشد.» هرچند این سخن در مورد بیشتر افرادی که کتاب او را خریدهاند، میتواند صادق باشد، اما پیکتی از این کار میتواند پول خوبی به جیب بزند. آیا اگر کسی واقعاً کتابهای او را نخواند، میتواند باعث شود، پیکتی از عرش به فرش آید؟ منظور تنها از لحاظ ثروت و درآمد نیست بلکه مساله محبوبیت و پذیرش ایدههای پیکتی است که او را به مارکس زمانه ما بدل ساخته است.
منبع:
http://www.theaustralian.com.au
Hits: 0