راههایی که از اسمیت آغاز میشوند، اما به لیبرالیسم نمیرسند
زمانی اسمیت را پدر لیبرالیسم اقتصادی میدانستند. هنوز هم این ادعا، بسیار رایج است، اما دیگر آن اعتبار گذشته را ندارد. اصلاً شاید بهتر است بگوییم، اسمیت پیش از آنکه در قرن بیستم پدر لیبرالیسم اقتصادی شناخته شود، در اواسط قرن نوزدهم از چنگ لیبرالها درآمد.کارل مارکس، بزرگترین نظریهپرداز مخالف نظام سرمایهداری، بنیانیترین عنصر اندیشه اقتصادیاش را از اسمیت گرفت: نظریه ارزش کار. اما در داخل اردوگاه طرفداران بازار آزاد هم بودند کسانی که اسمیت را از چنگ لیبرالیسم بیرون کشیدند و فریاد زدند: «بگذارید بازار سیاه، دولت را خفه کند!» اینها همان بنیانگذاران مکتب آگوریسم (Agorism) و جریان ضداقتصاد (Counter-economics) و همچنین آنارکو-کاپیتالیستهای پیروِ روتبارد بودند، حامیان تند و تیز بازار آزاد و مخالفان اساس وجود دولت. با این حال، این جریان اولاً با فاصله بسیار زیادی از مارکس – حدوداً در اواخر قرن بیستم – شکل گرفت، ثانیاً شهرت و نفوذی را که مارکسیسم کسب کرد، اصلاً کسب نکرد. این نوشتار قصد دارد به این دو راه منشعبشده از اسمیت نگاهی کوتاه بیندازد؛ جریانهایی که از پیشفرضهای اسمیتی شروع کردند، اما به نتایج اسمیتی نرسیدند.
آدام اسمیت و نظریه ارزش کار او
اسمیت در پنجمین فصل از کتاب نخست «ثروت ملل» مینویسد: «قیمت حقیقی هر چیز، یعنی هزینه حقیقی که برای به دست آوردن یک چیز، شخص پرداخت میکند، عبارت است از رنج و زحمت به دست آوردن آن. […] آنچه با پول و یا کالا خریداری میشود، با کاری خریداری شده است که میتوانستیم با رنج و زحمت بدن خود آن را فراهم کنیم. […] کار قیمت نخستین بود، یعنی قیمت خرید ابتدایی که در ازای همه چیز پرداخت میشد.»1 در یک کلام میتوان گفت کار معیار حقیقی ارزش مبادلهای همه کالاهاست. به عبارت دیگر، نزد اسمیت، قیمت طبیعی کالا دارای معیاری عینی است: «وقتی قیمت کالا درست برابر باشد با اجاره زمین، مزد کارگر و سود سرمایه […] در آن صورت کالا به بهایی فروش میرود که میشود آن را قیمت طبیعی نامید.»2 به باور رونالد ریک در کتاب «مطالعاتی درباره نظریه ارزش کار»، «آنچه اسمیت به دنبال آن بود، یک تعمیمدهی انتزاعی درباره «معیار حقیقی» ارزش بود که برای تمامی مبادلههای کالایی در هر نوع جامعهای کاربردپذیر باشد.» این نظریه که به «نظریه ارزش کار» معروف شد بعدها توسط دیوید ریکاردو تکمیل میشود. ریکاردو در بخشی از کتاب «اصول اقتصاد سیاسی» خود با عنوان «درباره ارزش» مینویسد: «ارزش یک کالا […] به کمیت نسبی کاری که برای تولید آن ضروری است بستگی دارد.»3 این نظریه را مارکس از این دو اقتصاددان کلاسیک اخذ کرد. مارکس برای تایید نظریهاش درباره استثمار طبقاتی در شیوه تولید سرمایهداری به تبیین یک نظریه منسجم درباره ارزش نیاز داشت. البته او این کار را به طور منسجم در آثار متاخر خود انجام داد، اما در آثار ابتداییتر او نیز اشارههایی به نظریه ارزش کار اسمیت و ریکاردو وجود دارد. کارل مارکس در کتاب «فقر فلسفه» (1847)، جملههایی را از دیوید ریکاردو درباره نظریه ارزش کار نقل میکند.4 مارکس در سال 1863 در «نظریههای ارزش اضافه» مینویسد: «بنیان و نقطه آغاز فیزیولوژی نظام بورژوایی به منظور فهم وابستگی اُرگانیک درونی و روند زیستی آن، تعیین ارزش توسط کار-زمان است.»5 در «مزد، بها، سود» که در سال 1865 منتشر شد، مارکس این ایده را که ارزش کالا چیزی کاملاً نسبی است و فقط در مناسبات آن با سایر کالاها تعیین میشود، رد کرد. او در ادامه میگوید: «ارزش در واقع چیز دیگری نیست مگر ارزش نیروی کار که با ارزش کالاهایی که برای نگهداری آن ضروری است، اندازه گرفته میشود.»6 بدین سان، نظریه ارزش کار آدام اسمیت، با گذر از فیلتر دیوید ریکاردو، به نظریه ارزش کار کارل مارکس انجامید. لیبرالها و لیبرتارینهای حامی مکتب اتریش، به شدت مخالف این نظریه اسمیت هستند. موری روتبارد، اقتصاددان لیبرتارین آمریکایی، در مقالهای با عنوان «یادداشتی درباره کاتولیسیسم، پروتستانتیسم و سرمایهداری»7 با انتقاد از ایده همبستگی بین پیدایش علم اقتصاد و ظهور اندیشمندان پروتستان، آدام اسمیت را بنیانگذار علم اقتصاد نمیداند و ریشههای اندیشه اقتصادی نو را تا اندیشمندان کاتولیک مَدرَسی در اواخر قرون وسطی عقب میبرد. روتبارد در برابر نظریه ارزش کار اسمیت و ریکاردو، که به نظر او راه را برای ظهور مارکسیسم هموار کرد، از نظریه «سودمندی نهایی» (marginal utility) دفاع کرد. مقالههای بسیاری توسط امیل کائودر و ریمون دو رووِر نگاشته شده است که نشان میدهد اندیشه اقتصادی نه با نظریه ارزش کار، که با نظریه ارزش ذهنی آغاز شده است.
آدام اسمیت و نظریه بازار آزاد او
هر چند لیبرتارینها نظریه ارزش کار اسمیت را رد کردند، اما نظریه بازار آزاد او را با آغوش باز پذیرفتند و آن را به گستردهترین حالت ممکن به کار گرفتند. به عبارت دیگر، کاری را که مارکس با نظریه ارزش کار اسمیت و ریکاردو انجام داد، آنارکو-کاپیتالیستها و آنارشیستهای بازاری انقلابی با نظریه بازار آزاد و دست نامرئی اسمیت انجام دادند. آنان این نظریه را از اسمیت گرفتند اما از آن نتایج غیراسمیتی استنتاج کردند. حتی آنارشیستهای بازاری به جای اصطلاح «دست نامرئی» اسمیت، «کوکتل مولوتوف نامرئی» را به کار گرفتند. موری روتبارد، یکی از سرشناسترین آنارکو-کاپیتالیستهای قرن بیستم، در مقالهای با عنوان «آناتومی دولت» با اشاره به فرانتز اوپنهایمر، جامعهشناس آلمانی مینویسد: «دولت سازمان وسایل سیاسی و نظاممند کردن فرآیند غارتگری در یک سرزمین مفروض است.» به باور روتبارد، «انسان دریافته است که از راه فرآیند مبادله دوجانبه داوطلبانه، بهرهوری و در نتیجه استاندارد زندگی همه مشارکتکنندگان در مبادله به شدت افزایش مییابد. بنابراین، تنها مسیر طبیعی که از طریق آن انسان میتواند بقا یابد و به ثروت دست پیدا کند، به کار بردن قوه ذهن و انرژی خود برای شرکت جستن در فرآیند تولید – مبادله است.»8 او در مقاله دیگر خود با عنوان «سرمایهداری در برابر دولتگرایی» مینویسد: «سرمایهداری بازار آزاد، شبکهای از مبادلههای آزاد و داوطلبانه است که در آن تولیدکنندگان با کار خود محصولاتشان را تولید میکنند و آنها را برای دستیابی به محصولات دیگران با قیمتی که به طور داوطلبانه مورد توافق واقع شده، مبادله میکنند.»9 آگوریسم، مکتبی سیاسی است که ریشههای آن را باید در لیبرتارینیسم چپگرایانه جست. آگوریستها به آرمانهای سوسیالیستی باور دارند، اما راه رسیدن به آن را زندگی در جامعهای بیدولت و مبتنی بر بازارگاه آزاد و فارغ از فساد (بازارگاه یعنی بازار به معنای یک مکان مشخص و نه به معنای یک مکانیسم انتزاعی) میدانند. ساموئل ادوارد کونکین، بنیانگذار جریان آگوریسم دو مورد از پنج اصل بنیادین این ایدئولوژی را این میداند: «نزدیکترین راه به سوی یک جامعه آزاد یک بازارگاه آزادِ (agora) خالی از فساد است. همچنین آگورا (یا بازار آزاد) اختلالهای کوچک ناشی از فساد را خود به خود تصحیح میکند.»10 به باور کونکین، راه رسیدن به یک جامعه آزاد، بیدولت و مبتنی بر بازار آزاد، به کار بستن کنشهای ضداقتصادی (Counter-Economics) است. «همه کنشهای انسانی که دولت را به مبارزه بطلبد، ضداقتصاد را تشکیل میدهد.»11 بر خلاف تصور رایج، میراث فکری آدام اسمیت چندان بیچالش و سرراست نیست. برداشتهای مارکسی از یک سو، و تفسیرهای آنارشیستی و ضددولتگرایانه و ضداقتصادی از سوی دیگر، نشان میدهند که اسمیت را نمیتوان به آسانی درون تفسیرهای لیبرالی و نولیبرالی از اندیشهاش محدود کرد. البته تفسیرهای مارکسی از اندیشه اسمیت، نسبتاً شناختهشده هستند. اما برداشتهای شناختهنشده آگوریستی، آنارشیستی و انقلابی حاکی از این است که اسمیت تنها ایدئولوگ سرمایهداری و ابزاری برای دفاع از وضع موجود اقتصاد جهانی نولیبرالی نیست، بلکه میراث فکری او ظرفیت تفسیرهای بنیادستیز و انقلابی به منظور به مبارزه طلبیدن وضع موجود را نیز دارد.
پینوشتها:
1- اسمیت، آدام (1357)، ثروت ملل، ترجمه سیروس ابراهیمزاده، انتشارات پیام، ص 28
2- اسمیت، آدام (1357)، ثروت ملل، ص 48
3- Ricardo, David (2001) ,On the Principles of Political Economy and Taxation, Ontario: Batoche Books, p. 8
4- مارکس، کارل، فقر فلسفه، آرتین آراکل، نشر اهورا، صص 29-27
5- Marx, Karl (1863) , Theories of Surplus Value, chapter 10, in Marxists.org
6- مارکس، کارل (1383)، مزد، بها، سود، ترجمه احمد قاسمی، ص 35
7- Rothbard, Murray (1957) , “Memorandum on Catholicism, Protestantism and Capitalism”, in Mises.org
8- روتبارد، موری، «آناتومی دولت»، ترجمه عباسشهرابی فراهانی: http://anthropology.ir/node/13975
9- Rothbard, Murray (2011) , “Capitalism and Statism”, in Economic Controversies, von Mises Institute, pp. 655-656
10- Konkin, Samuel Edward (2008) , AnAgorist Primer, California: KopubCo, pp. 71-72
11- Konkin, Samuel Edward (2008) , AnAgorist Primer, p. 40
Hits: 0