شخصيت‌هاي ناممکن و راه‌هاي تصحيح آن

انسان، موجودي بالفطره اجتماعي است و تنها با حضور در اجتماع و تعامل فعال با تک‌تک افراد، از خانواده گرفته تا صنف‌هاي گوناگوني هم‌چون هم‌کلاسي، همکار، استاد، همسايه و… است که موجوديتش به رسميت شناخته مي‌شود. در همه‌ي اين وضعيت‌ها، فرد مي‌بايست در زمان‌ها و مکان‌هاي مختلف، رفتاري متناسب و همراه با مدارا از خود نشان دهد. شايد شما پيرامون خود با افرادي سروکار داشته باشيد که در عمل، امکان چنين نرمش و چرخشي در آنان وجود نداشته باشد به‌گونه‌اي که نه‌تنها توان برقراري ارتباط با محيط خود را ندارند بلکه با رفتارهاي خشک، يکنواخت و يک‌جانبه، موجب بروز مشکل‌ها و ناهنجاري‌هاي فراوان نيز مي‌شوند. حتي يک فرد با تحصيلات عالي و يا فردي که به نوبه‌ي خود در يک جامعه‌ي بافرهنگ زندگي مي‌کند نيز ممکن است رفتارهاي يک‌بُعدي داشته باشد و به اين واسطه، منشأ ناسازگاري در محيط خود باشد و از ارائه‌ي ارزش‌هاي مثبتي هم‌چون گذشت، فداکاري، رفتارهاي اجتماع‌پسند، مهرباني با ديگران، پذيرش ديگران و… ناتوان باشد.

با اين همه اگر درباره‌ي چنين افرادي، شناخت بيش‌تري داشته باشيم و با ويژگي‌هاي شخصيتي آنان آشنا باشيم، رفتارشان براي ما ناگهاني و غافلگيرکننده نخواهد بود و از طرفي به ما کمک خواهد کرد تا برخورد مناسب و درخوري با آنان داشته باشيم.

شخصيت ناممکن کيست؟

اگر شما بيش ازحد بر عقيده‌ي خود اصرار مي‌ورزيد، اگر حضور ديگران را به رسميت نمي‌شناسيد، اگر فکر مي‌کنيد از همه سرتر هستيد، اگر حاضر نيستيد يک گام، عقب‌نشيني کنيد، اگر کوتاه نمي‌آييد، اگر خود را تافته‌ي جدابافته مي‌دانيد، اگر براي حل مسأله، يک راه‌حل را بيش‌تر قبول نداريد، اگر در احوال خود، تجديدنظر نمي‌کنيد، اگر از موضع بالا به ديگران نظر مي‌افکنيد، اگر انتقادپذير نيستيد، اگر نظر خود را به ديگران تحميل مي‌کنيد و…

در اين‌صورت است که دسترسي به شما امکان‌پذير نمي‌باشد و دراصل، شما به‌عنوان يک «امکان»، حضور خارجي نداريد و نه‌تنها منشأ اثر نيستيد، بلکه ديگران را نيز دچار سردرگمي مي‌کنيد.

ويژگي‌هاي روان‌شناختي افراد ناممکن

– تثبيت: اين قبيل افراد به‌طور معمول در يکي از مرحله‌هاي رشد رواني، تثبيت شده‌اند و توانِ فراتر رفتن از آن مرحله و پا گذاشتن به مرحله‌ي ديگر را نداشته‌اند و در همان مرحله از رشد، متوقف شده‌اند. براي نمونه، ممکن است فردي در مرحله‌ي رفتارهاي خودمحورانه که يکي از مرحله‌هاي طبيعي و مقطعي رشد دوران کودکي است، بيش‌ازحد توقف کرده و در آن مرحله، تثبيت شده باشد.

– رشد يک‌بعدي: کوتاهي در پرورش تمام زواياي شخصيت، معضلي است که گريبان‌گير بسياري از افراد مي‌باشد به‌گونه‌اي که يکي از بعدهاي شخصيت، بيش‌ازحد رشد کرده و بعدهاي ديگر، از روند رشد، بازمانده‌اند. ممکن است افرادي از لحاظ درس‌خواندن و شکوفانمودن استعدادهاي تحصيلي خود، در رتبه‌ي نخست جامعه قراربگيرند اما از حيث رفتار اجتماعي و آداب معاشرت، در سطح پاييني هستند.

– فقدان بلوغ لازم رواني و اجتماعي: بلوغ، فقط عبور از مرحله‌ي نوجواني و رسيدن به مرحله‌ي جواني اوليه و کسب پاره‌اي تغييرهاي فيزيولوژيکي نيست. اين واقعيت وجود دارد که افرادي از آستانه‌ي بلوغ‌ تقويمي بگذرند اما از لحاظ وابستگي رواني و بلوغ‌ اجتماعي، با کمبود مواجه باشند.

– برخورداري از رفتارهاي خودمحورانه: افرادي که از شکوفانمودن بعدهاي وجودي خود ناتوان بوده‌اند، به‌طور معمول، رفتارهاي خودمحورانه دارند، براي نظر ديگران، ارزش قائل نيستند، هميشه سعي مي‌کنند حرف خود را به کرسي بنشانند، طرح‌ها، برنامه‌ها و ديدگاه‌هاي خود را محور و اساس قرارمي‌دهند و حاضر نيستند يک قدم از موضع‌هاي خود حتي اگر اشتباه باشد، عقب‌نشيني کنند.

– احساس بي‌همتايي: احساس يگانگي و منحصربه‌فرد بودن، از بارزترين ويژگي شخصيت‌هاي ناممکن است. آنان فکر مي‌کنند از همه برتر و مهم‌تر هستند و بيش‌ازحد معمول براي خود، ارزش قائل‌اند تا حدي که از حالت تعادل خارج مي‌شوند و به توهم‌ها و پندارهاي توخالي، دامن مي‌زنند.

– عدم انعطاف‌پذيري: انعطاف‌پذيري، لازمه‌ي تعامل و سازگاري با محيط است و يکي از مؤلفه‌هاي لازم براي حفظ و تداوم زندگي فردي و اجتماعي مي‌باشد مشروط بر اين‌که فرد قادر باشد در وضعيت‌هاي مختلف از روش‌هاي گوناگون و متناسب بهره بگيرد.

– کمال‌گرايي: ايده‌آل بودن، فرد را از واقع‌بيني دور مي‌کند. هرگاه «منِ ايده‌آل» فرد از «منِ واقعي» او فاصله‌ي فراوان داشته باشد، فرد خيال‌پرداز مي‌شود و به چيزهايي فکر مي‌کند که امکان تحقق آن‌ها غيرممکن و دسترسي به آن‌ها محال است.

– هوش هيجاني ضعيف: زماني که فرد، نيروهاي انگيزشي و هيجاني خود را سرکوب مي‌کند و به آن‌ها مجال بروز و ظهور نمي‌دهد و به‌عبارت بهتر، تکانش‌هاي مثبت و منفي هم‌چون عشق، نفرت، غم، شادي، اندوه، خشم، مهرباني، پرخاش‌جويي و… را در خود خفه مي‌کند، گستره‌ي هوش‌ هيجاني او محدودتر و محدودتر مي‌شود.

– برخورد گزينشي با ديگران: اين افراد فقط به پديده‌ها، رفتارها و افرادي که طبق معيارها و نگرش‌هاي ذهني آنان در حرکت باشند، واکنشي مثبت و پراهميت نشان مي‌دهند.

– استفاده‌ي ابزاري از ديگران: اين افراد از ديگران در جهت تحقق خواسته‌هاي خود استفاده‌ي ابزاري مي‌کنند. به‌عبارت ديگر، ديگران در چشم‌انداز آنان به منزله‌ي وسيله‌ها و امکاناتي به‌شمار مي‌روند که بايد در خدمت تحقق ايده‌هاي‌شان باشند، در غير اين‌صورت، آنان را از خود مي‌رانند.

– مطلق‌انديشي و قطعي‌نگري: اين افراد تأکيد خاصي بر ايده‌هاي خود به‌عنوان حرف آخر دارند و از شعار «اين است و غير از اين نيست» بسيار استفاده مي‌کنند.

– منش استبدادي: اين گروه از افراد بر ديگران، احساس مالکيت مي‌کنند. اگر اطرافيان طبق دستورهاي آنان عمل کنند، شاد مي‌شوند وگرنه احساس پوچي و کمبود مي‌کنند. از زندگي براي خود و ديگران جهنم مي‌سازند، جهنمي که شايد خود از آن لذت ببرند اما اطرافيان درواقع رنج مي‌برند.

– شخصيت بسته: اين افراد از شنيدن نداهاي درون، غافل هستند و از کسب تجربه‌هاي جديد و گسترش افق‌هاي زندگي، هراس دارند.

– تمايل به گوشه‌گيري: افراد داراي شخصيت ناممکن، از تنهايي و پرداختن به فکرها و تصورهاي واهي خود، لذت مي‌برند و به‌طور معمول، نگرش‌هاي آنان در جهت منفي سير مي‌کند.

چهار رهيافت ممکن براي تصحيح شخصيت‌هاي ناممکن

الف) حل مسأله را آموزش ببينيد:

بايد آگاه بود که دراصل براي يک مسأله، چند راه‌حل وجود دارد. براي حل يک قضيه، تحليل يک موضوع و يا رسيدن به يک هدف، تمام راه‌هاي ممکن را بايد امتحان کرد. افرادي که در مسير زندگي خود با بن‌بست مواجه مي‌شوند و يا از حل مسأله نتيجه نمي‌گيرند، به‌طور معمول تنها يک راه‌حل، بيش‌تر براي حل مسأله‌ي خود ندارند. از اين‌رو لازم است:

به اين باور برسيد که براي حل يک موضوع، چند راه‌حل وجود دارد، همه‌ي راه‌ها را امتحان کنيد، نااميدي را از خود دور کنيد، پشتکار را از خود دور نکنيد و ايمان داشته باشيد که يکي از فرمول‌ها، مسأله را حل خواهد کرد.

ب) به اصل نسبيت، باور داشته باشيد:

اصل مهم و مؤثري که به همه‌ي ما کمک مي‌کند تا از جزم‌انديشي و يکدندگي در مسير انديشه‌ها و رفتارهاي خود، کوتاه بياييم و هيچ‌چيز را صددرصد و قطعي نبينيم، اعتقاد به اصل نسبيت و حاکميت آن بر زندگي همه‌ي ماست. با اين حال، شايسته است:

از مطلق‌انديشي بپرهيزيد، آگاه باشيد که افراد مطلق‌نگر، پيشرفت نمي‌کنند، رفتارتان را نسبت به شرايط زمان و مکان تنظيم کنيد، خود را آماده‌ي اتفاق‌هاي غيرقابل پيش‌بيني کنيد، خطاهاي خود را بپذيريد و به آن‌ها اعتراف کنيد، درصدد تصحيح و اصلاح فرض‌هاي ذهني خود برآييد و مدارا و سازش با اطرافيان را زيربناي پيشرفت خود بدانيد.

ج) زندگي را مجموعه‌اي از همه‌چيز ببينيد:

خوبي، بدي، زيبايي، زشتي، عقل، منطق، احساس، عاطفه، غريزه و… همگي از اجزاي جدايي‌ناپذير يک زندگي متعادل هستند. زندگي هم‌چون يک منشور چندوجهي است که همه‌ي وجه‌هاي آن داراي ويژگي‌ها و خصلت‌هاي منحصربه‌فردي است که در جاي خود، قابل احترام و ارزش‌اند و لازم است پاسخي درخور و به‌موقع به آن‌ها داده شود. از اين‌رو لازم است بدانيد:

زندگي هم‌چون پازلي از قطعه‌هاي گوناگون است، هر قطعه، نقش ويژه‌اي دارد و بايست در جاي مناسب خود گذاشته شود، به هوش باشيد که زندگي، فراتر از راه و روش شماست، به درخواست‌هاي زندگي، پاسخ مثبت دهيد، به نحوه‌ي زندگي ديگران، هم‌چون يک الگو نگاه کنيد و به کنش‌هاي گوناگون زندگي، واکنش‌هاي گوناگون نشان دهيد.

د) در اين‌جا و اکنون بودن را تمرين کنيد:

چگونه بودن در زمان حال، معيار قضاوت ما درباره‌ي ديگران و داوري آنان درباره‌ي ماست. مهم نيست در گذشته چه بر ما گذشته است، چه کارهايي انجام داده‌ايم و چه موفقيت‌ها و شکست‌هايي را تجربه کرده‌ايم، آينده هم که هنوز نيامده است. مهم اين است که اکنون در چه وضعيتي هستيم و اين‌جا مي‌خواهيم چه کاري انجام دهيم و چگونه باشيم تا هم گذشته‌ي خود را خوب رقم بزنيم و هم آينده‌ي خوبي را براي خود بسازيم. مهم در اين‌جا و اکنون بودن ماست. يک اصل علمي، ادعا مي‌کند «کسي که بدنش در يک زمان و مکان باشد و فکر و ذهنش در زمان و مکاني ديگر سير کند، هيولاي استرس و اضطراب، او را تسخير مي‌کند.» پس به هوش باشيد که:

اگر در کلاس درس هستيد، درواقع، در کلاس درس باشيد، اگر در مهماني هستيد، درواقع، يک مهمان باشيد و نه چيز ديگر، در زمان استراحت، درواقع استراحت کنيد، گذشته، يک بايگاني بيش نيست، لازم نيست هميشه به بايگاني مراجعه کنيد، زمانِ حال است که آينده را رقم مي‌زند و در اين‌جا و اکنون زيستن، لذت زندگي را براي‌تان چندبرابر مي‌کند.

Hits: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *