چكيده
در اين مقاله تحولات جوامع در گذار از عصر صنعت به عصر اطلاعات بررسي ميشود؛ عصري كه در آن تاكيد بي سابقه اي بر دانش و توانمنديهاي فردي نهاده ميشود. همچنين تمايز بين داده ها و اطلاعات در رايانه ها مد نظر قرار گرفته و گذار به سطوح عاليتر پردازش اطلاعات و ظهور سيستمهاي شبه هوشمند پشتيبان تصميم مطالعه ميشود. درآينده پرورش سرمايه انساني يکي از الزامات بنيادي موفقيت سازمانهاي دانش بنيان خواهد بود. در چنين سازمان هايي، روشهاي سنتي كنترل سلسله مراتبي کارکنان و قدرتمداري جاي خود را به رهبري جمعي و گسترده اي ميدهد كه در آن ساختار هاي شبکه اي حرف اول را مي زنند.
مقدمه: عصر تغييرات عميق
ما در محيطي زندگي ميكنيم كه همه چيز در آن نسبي است و با اين حال دائماً در جستجوي قطعيت هستيم. انسان زماني احساس راحتي ميكند كه مطلقاً مطمئن باشد در آينده چه اتفاقي رخ خواهد داد و همچنين رويداد پيش بيني شده برخلاف تجارب موفقيت آميز پيشين او نخواهد بود. در واقع اعتماد به نفس ما بستگي به تجارب گذشته ما دارد. بي شک هر تغييري در محيط بر تجارب ما مي افزايد اما واكنش عاطفي و آني ما ترسي عميق از اين است كه نتوانيم به شکلي رضايتبخش با چنين تغييري كنار بياييم. ما به اين واقعيت كه تغيير پيش شرط لازم براي كسب تجربه است فقط پس از اينكه يك دوره كوتاه مدت هراس و اضطراب را پشت سر گذاشتيم اذعان ميكنيم. اين رابطه متناقض نما بين نياز عاطفي ما براي ثبات و پيش بيني پذيري وقايع از يك سو و واقعيت محيط متغيري كه همه چيز در آن نسبي است و هيچ چيز كاملاً قابل پيش بيني نيست از سوي ديگر منبع ذاتي و دروني فشار روحي و رواني بر انسان است. به علاوه، ميزان اين فشار روحي ظاهراًًً به صورت غيرخطي همراه با نرخ تغيير افزايش مييابد. بنابراين عجيب نيست كه تغيير تمركز از جهان فيزيكي به يك جهان مجازي _ كه در حال حاضر آن را تجربه ميكنيم _ چالش عمدهاي در برابر آسايش عاطفي ما انسان ها باشد.
رابطه متناقض نما بين نياز عاطفي ما براي ثبات و پيش بيني پذيري وقايع از يك سو و واقعيت محيط متغيري كه همه چيز در آن نسبي است و هيچ چيز كاملاً قابل پيش بيني نيست از سوي ديگر منبع ذاتي و دروني فشار روحي و رواني بر انسان است
گذار از عصر صنعت به عصر اطلاعات نه تنها تغييرات فراواني به بار ميآورد بلكه سرعت چنين تغييراتي رو به افزايش است. در نظامهاي پيچيده همساز فرض بر اين است كه هر گاه فاصله زماني بين رويدادهاي عمده كاهش يابد، زمان سرعت ميگيرد و برعكس وقتي فاصله بين رويدادها افزايش پيدا ميكند زمان كندتر ميگذرد. با توجه به اين كه ساخت يك محصول مجازي در مقايسه با ساخت يك محصول فيزيكي زمان بسيار كمتري ميبرد، سرعت تغييري كه هم اكنون در عصر اطلاعات در حال تجربه آنيم، نبايد شگفت آور باشد.
هيچگاه در تاريخ جوامع بشري، فرد به اندازه امروز از فرصتهاي گوناگون و ابزارهاي بهره برداري از اين فرصتها برخوردار نبوده است
در اين مقاله پنج تغيير عمدهاي كه هنگام گذار به عصر اطلاعات، به صورت تدريجي بنيان و ساختار جامعه بشري را به چالش مي کشانند، بررسي ميشود. نخستين تغيير، تاكيد و تمركز بي سابقه بر فرد است. در نگاه اول، چنين تغييري ابداً متضمن افزايش فشار روحي بر فرد نيست. مسلماً هر چقدر جامعه براي حمايت از حقوق بشر و افزايش آن، حفاظت از زندگي انسانها وايجاد فرصتهاي برابر ارزش بيشتري قائل شود، آزادي بيشتر و آسايش شخصي بيشتري حاصل خواهد شد. در واقع، ميتوان گفت كه هيچگاه در تاريخ جوامع بشري، فرد به اندازه امروز از فرصتهاي گوناگون و ابزارهاي بهره برداري از اين فرصتها برخوردار نبوده است. اما دست کم دو مولفه موجود در اين فرصتها فشار فزايندهاي بر فرد اعمال مي کند. اولا دريک محيط فوق العاده رقابتي و نظام پيچيده همساز مربوط به آن ما نميتوانيم اجازه دهيم تا فرصتها از چنگمان بگريزند. بنابراين دائماً تحت فشار هستيم كه از تك تك فرصتهاي پيش روي خود استفاده كنيم، مبادا افراد ديگر از آنها سود جسته و به تدريج توانمندتر شوند و در نتيجه نسبت به ما قابليت رقابت بيشتري پيدا كنند. به عبارت ديگر، در يك محيط سريعاً دگرگون شونده، بي عملي با مجازاتي همراه است كه ميتواند به مراتب بزرگ تر و سنگين تر از فرصت از دست رفته باشد.
در يك محيط سريعاً دگرگون شونده، بي عملي با مجازاتي همراه است كه ميتواند به مراتب بزرگ تر و سنگين تر از فرصت از دست رفته باشد
دوم اينکه تمركز برروي فرد سطح انتظارات از او را بالا ميبرد، به طوري كه انتظار ميرود بسيار توانمند ومشتاق بهره گيري از نامحسوس ترين فرصتها باشد. در چنين شرايطي فشار ضمني بر فرد براي كسب مهارتهاي بيشتر افزايش مي يابد. يك نمونه روشن آن، تقاضاي روزافزون براي كسب مهارتهاي گوناگون در حوزه رايانه و تسلط بر آن است كه امروزه کارفرمايان در همه حوزه ها و همه موقعيتها خواستار آنند. به عنوان مثال، اشخاصي كه اشتياقي به ارتقاي مهارتهاي خود و افزايش پايه دانشي خويش ندارند, كم كم خود را در وضعيتي كاملاً نامساعد و رو به زوال مييابند. در گذشته پيروي و اطاعت از دستورمافوق جزو فضائل انساني به شمار مي رفت اما امروزه پيروي و اطاعت نه تنها فضيلت نيست بلکه با ديدي منفي به آن نگريسته ميشود. هر چند در گذشته ابتكار عمل ، خلاقيت و نوآوري استثنا بود نه قاعده، امروزه برخورداري از چنين ويژگي هايي قاعده مورد انتظار از افراد است. با وجودي كه در گذشته كسب مدرك دانشگاهي و گواهينامه هاي رسمي شاهدي بر دانش و مهارت فرد بود، امروزه اشخاص بر مبناي عملكردشان مورد قضاوت قرار مي گيرند نه اينكه آيا گواهينامه هاي رسمي نشانگر مهارت خاصي را اخذ كرده اند يا خير.
در گذشته پيروي و اطاعت از دستورمافوق جزو فضائل انساني به شمار مي رفت اما امروزه پيروي و اطاعت نه تنها فضيلت نيست بلکه با ديدي منفي به آن نگريسته ميشود. هر چند در گذشته ابتكار عمل ، خلاقيت و نوآوري استثنا بود نه قاعده، امروزه برخورداري از چنين ويژگي هايي قاعده مورد انتظار از افراد است
تغيير دوم گيج کننده و شايد تا حدي مايوس کننده باشد. در جهان پيش از ظهور رايانه ها تمايز بين داده ها و اطلاعات يك موضوع کاملا آكادميك بود كه درزندگي مردم چندان تاثيري نداشت. درواقع انسانها به شکلي آگاهانه داده ها را به اطلاعات تبديل نمي کنند بلکه به کمک يک فرآيند فكري ناخودآگاه و به طور خودکار اين تبديل را انجام ميدهند. به عنوان مثال، وقتي ما با كسي راجع به يك “ميز” حرف ميزنيم, ميتوانيم فرض كنيم كه آن شخص ميفهمد كه ما درباره چه نوع شيئ اي صحبت ميكنيم. اما، واژه “ميز” هيچ معنايي ندارد. تداعي هايي كه اين شخص به طور شهودي با دانش و تجربه خود در رابطه با ميزها به عمل ميآورد، معناي ميز را ميسازد. به بيان ديگر، شخص به طور خودكار داده ها را از طريق كاربرد چارچوب مفهومي به اطلاعات تبديل مي کند. ما طي سالهاي اخير دريافته ايم كه رايانه ها از اين قابليت ذاتي انسان ها برخوردار نيستند. قابليت رايانه ها در ذخيره و انتقال حجم نامحدودي از داده ها كه به طور خودكار به اطلاعات بدل نميشوند به ياس و دلسردي بزرگي منجر شده است.
با وجودي كه در گذشته كسب مدرك دانشگاهي و گواهينامه هاي رسمي شاهدي بر دانش و مهارت فرد بود، امروزه اشخاص بر مبناي عملكردشان مورد قضاوت قرار مي گيرند نه اينكه آيا گواهينامه هاي رسمي نشانگر مهارت خاصي را اخذ كرده اند يا خير
به عنوان مثال، شخصي شايد روزانه تقريبا ۸۰ تا ۱۰۰ نامه الكترونيكي دريافت كند. چنانچه اين شخص به مسافرت رفته و نتواند چند روز به نامه هاي الكترونيكي خود دسترسي داشته باشد، با اين وظيفه ترسناك روبرو خواهد شد كه به ۴۰۰ نامه الكترونيكي يا بيشتر پاسخ دهد، و هر روز ۱۰۰ نامه جديد ديگر نيز دريافت كند. مسلماً رايانه بايد بتواند اين پيامها را بررسي كرده و آنها را بر اساس موضوعات مختلف دسته بندي كند: مثلا ، نامه هايي كه به توجه آني نياز دارند؛ نامه هاي كه با آمدن پيامهاي جديد بي مصرف شده اند؛ نامه هايي كه بايد فوراً آنها را براي فردي ديگر ارسال كرد؛ و الي آخر. اما، رايانه نميتواند اين وظيفه ساده بنا بر معيارهاي انساني را انجام دهد زيرا اين پيامهاي الكترونيكي به صورت داده ها ( يعني رشته هاي بيمعناي متن ) در رايانه ذخيره و توسط آن منتقل شدهاند. تحت اين شرايط، ارزش سيستمهاي كنوني ارسال نامه الكترونيكي بستگي به قابليت فرد دريافت كننده در تعبير داده هاي منتقل شده به صورت اطلاعات دارد كه با افزودن چارچوب مفهومي به آنها صورت ميگيرد. حجم عظيم داده هايي كه هم اكنون در ميليونها رايانه در سراسر جهان ذخيره ميشوند، چنانچه نتوان آنها را به اطلاعات تبديل كرد، ارزش چنداني ندارد. اين وظيفه چالش برانگيزي است كه نميتواند و نبايد تنها توسط كاربران انجام شود. نياز مبرم امروز، ذخيره و انتقال اطلاعات به جاي داده ها در سيستمهاي رايانه اي است.
حجم عظيم داده هايي كه هم اكنون در ميليونها رايانه در سراسر جهان ذخيره ميشوند، چنانچه نتوان آنها را به اطلاعات تبديل كرد، ارزش چنداني ندارد
تغيير سوم ارتباط نزديكي با مساله “داده ها” دارد. ارتباطات جهاني، پيچيدگي فزاينده اي به همراه ميآورد، زيرا پيچيدگي يك وضعيت تصميم گيري، تابعي از تعداد و ماهيت روابطي است كه مولفه هاي آن وضعيت را به يكديگر و به سيستمهاي بيروني متصل ميكنند. اين واقعيت در کنار انتظارات مردم براي افزايش كيفيت و پاسخگويي مناسب ما را وادار مي سازد تا توانمنديهاي انساني خود را به كمك رايانه ها ارتقا دهيم. در سطوح عالي تصميم گيري اين نياز نمود بيشتري دارد چرا که رايانه ها بايد توانايي استدلال داشته باشند. اما به موازات اعتماد به توانايي رايانه ها براي كمك در اين سطح نسبتا “هوشمند” وابستگي ما به اين همكاري بيشتر مي شود. تنشهاي حاصل از اين وابستگي فزاينده انسان به ماشين، به اشکال گوناگوني بروز خواهد کرد . مساله اعتماد به توصيه هاي رايانه ها؛ خطر نقض حريم خصوصي و امنيت؛ وسوسه منزوي شدن در يك جهان مجازي؛ كنار گذاشتن عزم و اراده شخصي براي سازگاري با محيط تحت كنترل رايانه ها؛ ناتواني در تمييز قائل شدن بين جهان مجازي و جهان واقعي، و غيره نمونه هايي از چنين تنش هايي هستند.
در عصر اطلاعات، تمركز از روي قابليتهاي فيزيكي و نيروي كار انساني برداشته شده و بر قابليتهاي فكري و توان بالقوه تك تك افراد گذاشته مي شود. نشانه هاي همراه اين چرخش عميق عبارتند از جايگزيني توليد انبوه با توليد رايانه اي محصولات به سفارش مشتري، وجود محصولات مجازي در تقابل با محصولات فيزيكي، و خلق و بهره برداري از دانش
تغيير چهارم به تغيير اول مربوط است، يعني تمركز روزافزون بر فرد و اين فرض كه ما در يك محيط پيچيده همساز زندگي ميكنيم. در يك چنين محيطي توانمنديها و موفقيت يك سازمان تابعي از ابتكار عملها ، نو آوري ها و فعاليتها ي موجود در گره هاي محلي سيستم است . از سوي ديگر، كنترل مركزي نوعاً اثربخش نيست زيرا اين نوع كنترل نسبت به تغييرات محلي حساسيت ندارد. در يك چنين محيطي انديشه وجود يك كنترل واحد به كلي بيجاست، زيرا تعدد فعاليتهاي نقاط محلي به منزله مشاركت جمعي و افزاينده اي است كه از مجموع سهم تك تك بخشها بسيار فراتررفته و معمولاً ماهيتي متفاوت با آن دارد. بهترين كاري كه به طور متمركز ميتوان انجام داد تبادل مقصود همراه با توضيح بر مبناي پايش دائم بازخوردهاست.
همه اين تغييرات به ايجاد تغيير پنجم كمك ميكنند، يعني به ظهور يك سازمان دانش بنيان. يك چنين سازماني اعضاي خود را سرمايه حقيقي خود به شمار ميآورد و از هر فرصتي براي افزايش و بهبود قابليتهاي مشترك سازمان از طريق تلاش مستقل تك تك اعضا استفاده ميكند. اهداف يك سازمان دانش بنيان عبارتند از پرورش و هماهنگ سازي نوآوري ها و تلاشهاي شخصي بخشهاي تشكيل دهنده آن.
تمركز بر فرد
درعصر صنعت ارزش فوق العاده زيادي براي محصولات فيزيكي قائل مي شدند و راههاي مختلفي براي حداكثر استفاده از كار يدي نيروي انساني که در توليد انبوه ماشيني نقشي فرعي داشت ابداع شده بود. در اين نگاه ماشيني ابتكار عمل، نوآوري و اراده فرد عمدتاً يك مانع بر سر راه كنترل مرکزي و سلسله مراتبي محسوب مي شد. در نتيجه محصولات كارخانه اي به ثروت تبديل شدند و كارخانجات قابليتهاي خود را از طريق تعداد و اندازه نيروي كار خود بالا بردند
در عصر اطلاعات، تمركز از روي قابليتهاي فيزيكي و نيروي كار انساني برداشته شده و بر قابليتهاي فكري و توان بالقوه تك تك افراد گذاشته مي شود. نشانه هاي همراه اين چرخش عميق عبارتند از جايگزيني توليد انبوه با توليد رايانه اي محصولات به سفارش مشتري، وجود محصولات مجازي در تقابل با محصولات فيزيكي، و خلق و بهره برداري از دانش. ارزش بسياري كه هم اينك براي مهارتهاي فكري در نظر گرفته ميشود سبب ايجاد يك تمايل و نياز بي سابقه به اطلاعات شده است كه نميتوان آن را با جريان اطلاعات دستي مبتني بر كاغذ برآورده ساخت. گام نخست در تسهيل جريان اطلاعات ايجاد ساختار زيربنايي جهاني براي انتقال فوق العاده سريع داده هاي ديجيتالي بوده است. گام دوم ايجاد چارچوبهاي مفهومي خواهد بود كه امكان تبديل دادهها به شكلي از اطلاعات را فراهم کنند تا واحد هاي رايانه اي قادر به تحليل آنها باشند. طي دهه آينده، هم نمايش اطلاعات و هم قابليتهاي تحليل خودكار واحدهاي رايانه اي به حدي ارتقا خواهد يافت كه ظرفيت فعاليتهاي فكري انسان را در محيط همكاري انسان و رايانه به ميزان قابل ملاحظه اي افزايش خواهد داد.
اکثر مردم شکايت مي کنند که تحت فشار بيش از حد اطلاعات قرارگرفته اند. اما اين افسانه اي بيش نيست و چيزي به نام فشار اطلاعات وجود خارجي ندارد
در اين محيط، جامعه اطلاعات محور خواهد شد و فناوري اطلاعات درهمه جوانب زندگي روزمره رسوخ خواهند كرد . ثروت کشور ها بر حسب ميزان محصولات مرتبط با اطلاعات و دانش اندازه گيري خواهد شد و افراد درهمه فعاليت هاي خود از توانمندي بسيا ر فراواني بهره مند خواهند شد. سه نيروي محركه اوليه اين روند عبارتند از ديجيتالي شدن همه اشكال داده ها، كاهش هزينه خدمات پردازش داده ها و تسهيل دسترسي به خدمات ارتباطات. با افزايش ارزش افراد، آنها نيز خواستار ارتقاي كيفيت زندگي خود و دسترسي دائمي به محصولات مجازي عصر اطلاعات خواهند شد.
گذار از داده ها به اطلاعات
اکثر مردم شکايت مي کنند که تحت فشار بيش از حد اطلاعات قرارگرفته اند. اما اين افسانه اي بيش نيست و چيزي به نام فشار اطلاعات وجود خارجي ندارد. برعكس ما از حجم بيش از حد داده ها رنج ميبريم. گيجي بر سر مفهوم داده ها و اطلاعات بار ديگر در اينجا نمايان است. حجم داده هاي سازمان نيافته بسيار زياد است ولي آنها ارزش چنداني ندارند. طي ۱۵ سال گذشته بخشهاي صنعت و تجارت به تلاشهاي قابل ملاحظهاي دست زده اند تا اين داده هاي سازمان نيافته را به نظم در آورده و با استفاده از انواع سيستمهاي مديريت داده ها، آنها را به داده هاي معنا دارتبديل كنند. اما حتي در اين شكل سازمان يافته نيز ما با داده ها سر و كار داريم نه با اطلاعات.
داده ها به صورت اعداد و حروف بي ارتباط با هم تعريف ميشوند. واژه هاي “سه شنبه” ، “باران” ، “هشت اينچ” و ” ده دقيقه” بدون ارتباط با هم معنايي ندارند. اما وقتي به يكديگر وصل شده و جمله “سه شنبه ظرف ۱۰ دقيقه ۸ اينچ باران باريد” را ميسازند، به اطلاعات تبديل ميشوند. سپس اگر ما چارچوب يك منطقه جغرافيايي خاص و سوابق جوي تاريخي را نيز به آن بيافزائيم شايد بتوانيم نتيجه بگيريم كه ” اين ميزان بارش باران احتمالاً سبب بروز سيل و رانش زمين خواهد شد”. اين يعني دانش.
چارچوب معمولاً فقط با قابليتهاي درك انسان ارتباط دارد. تا پيش از ظهور رايانه ها، تبديل داده ها به اطلاعات و ايجاد دانش از طريق افزودن چارچوب به آن، كاملا به عهده عامل انساني بود. وقتي رايانه ها وارد صحنه شدند در آغاز منحصراً براي پردازش اطلاعات از آنها استفاده شد. در واقع، حتي در دهه ۸۰ ميلادي مراكز رايانهاي معمولاً مراكز پردازش داده ها خوانده ميشدند. بنابراين،در دسترس بودن رايانه ها ضرورت وجود عامل انساني براي تغيير داده ها و تبديل آنها به اطلاعات و استخراج دانش از طريق كاربرد چارچوب را از بين نبرد. تنزل كار رايانه ها به انجام وظايف مربوط به پردازش داده ها همان علت بنيادي است كه نشان ميدهد چرا امروزه در قرن بيست ويكم، رايانه ها هنوز به صورت بسيار محدودي نقش تصميمگيري را به عهده مي گيرند. در اين محيط محدود كمك گيري از رايانه ها، افراد تصميم گيرنده نوعاً با استفاده از همه اشكال ارتباطات موجود مثل تلفن، فكس، نامه الكترونيكي، نامه پستي و جلسات حضوري با يكديگر همكاري ميكنند. در واقع هر عامل انساني از يك رايانه شخصي براي انجام وظايف محاسباتي استفاده ميكند. هر چند اين رايانه ها در يك محيط شبكه بندي شده تا حدي قابليت اشتراک داده ها را دارند، اما مستقيماً نميتوانند با يكديگر همكاري كرده و در انجام وظايف تصميم گيري به كمك تصميم گيران بشتابند. هر رايانه به طور نوعي تنها در سطح نسبتاً نازلي ميتواند در زمينه پردازش داده ها به مالک خود كمك كند. تعبير داده ها، استخراج دانش، و كار گروهي مشترك كه در وضعيتهاي پيچيده تصميم گيري لازم هستند همچنان قلمرو انحصاري انسانها به شمار مي رود. به بيان ديگر، بدون دسترسي به اطلاعات و حداقل مقدار محدودي از چارچوب مفهومي ، رايانه ها نميتوانند براي حل مشكلات مشاركت گسترده اي با ما داشته باشند. زماني كه رايانه ها براي نخستين بار در يك سطح وسيع به عنوان ابزارهاي محاسباتي در اواخر دهه ۶۰ ميلادي به كار گرفته شدند بلا فاصله وظايف محاسباتي عددي خاص مانند جداول نرخ بهره و جداول كاهش قيمتها به آنها محول شد. در اوايل دهه ۷۰ اين وظايف محاسباتي گسترش يافت و امور دفترداري، ذخيره اطلاعات مربوط به سوابق افراد و تهيه گزارش را نيز در برگرفت و وظايف دشوار مديريت بازرگاني بر دوش برنامه هاي رايانه اي مخصوص حسابداري و پرداخت دستمزد گذاشته شد. در اواخر دهه ۷۰ ميلادي توجه اصلي به بهبود بهره وري به کمک رايانه و افزايش و پايش كارايي عملياتي معطوف شد. در اوايل دهه ۸۰ ميلادي دنياي كسب و كار به اندازه كافي از اتكاپذيري, دوام و توسعه مستمر فناوري رايانه اي اطمينان يافت تا رايانه ها را به چشم ابزار دائمي و قدرتمند پردازش اطلاعات بنگرد. به همين ترتيب، شركتها آماده بودند تا جريان كار خود را همگام با ادغام رايانه ها از نو سازمان دهند. ظهور برنامه هاي رايانه اي جامعتر براي مديريت دفاتر، كل ساختار جريان كار را دگرگون ساخت. اين امر در اواخر دهه ۸۰ ميلادي به تجديد مهندسي ساختار سازماني بسياري از شركتها با هدف ساده سازي، روان سازي و كوچك سازي آنها انجاميد. اكنون روشن شده بود كه بسياري از پستهاي عملياتي و برخي از واحدهاي كاري را ميتوان به كلي حذف كرد و سيستمهاي خودكار اداره امور دفتري را جايگزين آنها ساخت. طي اوايل دهه ۹۰ مشكلات مربوط به ذخيره انبوهي از داده هاي سازمان نيافته آشكار شد و با ابداع سيستمهاي مديريت و بانكهاي اطلاعاتي رايانه اي كه به ميزان زيادي بهبود يافته بودند، داده ها به صورت بانكهاي اطلاعاتي مستدل به سامان در آمدند که اين خود به آغاز دوران ضبط داده هاي نظم يافته انجاميد و نويد دسترسي به همه داده هاي مربوط به گذشته و حال و امكان گزارشگيري به هر شكلي كه مديريت خواستار آن بود را فراهم نمود. اما در اواسط دهه ۹۰ ميلادي به دليل شتاب گرفتن آهنگ حركت كسب و كار در پرتو افزايش رقابت بين بنگاهها نياز به سطوح عاليتر تحليل داده ها بيشتر نمود يافت. طي اين دوره مفهوم انبار داده ها، بازار داده ها و “پردازش تحليلي برخط ( آنلاين) ” ايجاد شده و به سرعت به اجرا در آمد. از آن پس اصطلاح “هوش كسب و كار” براي توصيف نياز به پيگيري مستمر روندهاي كسب و كار، سهم بازار و اولويتهاي مشتريان استفاده شد. در اواخر دهه ۹۰ به دليل افزايش نياز به پاسخگويي سريع در محيط تجارت الكترونيك جهاني و مبتني بر اينترنت، فشار روي شركتها براي بقا افزايش يافت. در پايان قرن بيستم حوزه كسب و كار به تدريج به خاطر محدوديتهاي پردازش داده ها صدمه هاي جدي مي ديد. تجارت الكترونيك فرصتهاي بسيار خوبي را براي جمع آوري نظرات مشتريان جهت تدوين و كاربرد راهبردهاي بازاريابي بر روي اينترنت فراهم ميكرد كه كسب در آمدهاي عظيم را نويد ميداد. اما انتظارات موجود براي استخراج خودكار اطلاعات مفيد از داده هاي سطح پايين نميتوانست با شيوه هاي موجود برآورده شود. اين شيوه ها طيفي از روشهاي نسبتا ساده فهرست بندي واژه اي و موضوعي تا ابزارهاي پيچيده تر پردازش زبان با استفاده از رويكردهاي آماري و كاوشگر را شامل ميشد. مانع عمده اي كه همه اين رويكردهاي استخراج اطلاعات با آن مواجه هستند فقدان چارچوب مناسب مي باشد
نابودي رويکرد هاي كنترل متمركز
طي سالهاي اخير ما شاهد تغييرات عميقي در مديريت و ساختار سازمانها بوده ايم. تاكيد برالگوي سلسله مراتبي قطعا از بين رفته و نگاهها به سمت شبكه هايي معطوف شده است كه در آنها ابتكار عمل و مشاركت تك تك افراد در مديريت سازمان به رسميت شناخته ميشود. در گذشته كنترل متمركز براي حفظ نظم سازمان ضروري دانسته مي شد. اين گونه سازمانها يا سيستمها هر چند ميتوانند به سرعت و به طور موثر نسبت به رويدادهاي قابل انتظار واكنش نشان دهند, اما معمولاً در برابر رخدادهاي غيرمنتظره حساسيتي ندارند. در واقع، اشخاصي كه مسوول حفظ كنترل متمركز هستند نوعا رويدادهايي را كه با برنامه هاي موجود آنها جور در نميآيد به عنوان وضعيتهاي مشكل ساز و دردسر آفريني به شمار ميآورند كه بايد ناديده گرفته شوند. به همين ترتيب، سازمانهاي سلسله مراتبي نيز به خاطر عدم وجود منابع مازاد و فقدان انعطاف پذيري و قابليت پاسخگويي به شرايط محيطي آسيبپذيرند. همه ارگانيسمها و اكثر سيستمهاي جهان واقعي، مبتني بر يك الگوي موازي کار مي کنند . اين الگو بر اساس اصول تمركززدايي استوار است و از يك محيط كنترل توزيع شده حمايت ميكند كه در آن، مولفه هاي فردي سيستم به طور مستقل و با قدرت عمل ميكنند، و از قواعد خودشان منطبق با شرايط محلي موجود پيروي مينمايند. اين سيستمها و سازمانهاي شبكه اي كه در نوشته هاي سالهاي اخير به طور وسيع به آنها پرداخته شده و تحت عنوان نظريه آشوب و سيستمهاي پيچيده همساز مورد بحث قرار گرفته اند زوائد بسيار زيادي دارند. به طور نوعي هيچ يك از اعضاي اين سازمانها براي بقاي سازمان، حياتي محسوب نميشوند. با اين حال، مجموع خدمات همه اعضا قابليت سازمان را چنان بالا ميبرد كه عموماً از سطح توانايي هاي فردي اعضاي آن فراتر است.
اما، ماهيت اين گونه سازمانها از بسياري جهات ديگر با الگوي مديريت متمركز سنتي متفاوت است. اولاً اين نوع سازمان به طور ذاتي پيشبيني ناپذير است، زيرا حتي تغييرات نسبتاً كوچك محلي ميتواند با ايجاد واكنشهاي كاتاليزوري به تغييرات بزرگ در سراسر سازمان بيانجامد. ثانياً تغييرات اين سازمانها معمولا تکاملي است نه ناگهاني يا آني. به عبارت ديگر يك سازمان شبكه اي برخلاف سازمانهاي سلسله مراتبي نسبت به رويدادهاي پيشبيني شده نه با سرعت پاسخ ميدهد نه با قاطيعت.
ويژگي جالب و شايد نگران كننده ديگر سيستمهاي پيچيده همساز اين است كه ابداً يك محيط آرام نيستند. در گذشته موفقيت و كاميابي عموماً با نظم و پيشبيني پذيري ارتباط داشت. اما قابليت يك سيستم پيچيده همساز براي همسازي و رشد تحت شرايط متغير، تا حد زيادي بر مبناي تنوع و شدت ارتباطات متقابل ميان مولفه ها يا عوامل آن استوار است. در واقع تنوع، امكان بروز طيف وسيعتري از مهارتها، تجارب و انتظارات را فراهم ميكند. وقتي چنين كيفيتهايي با ميزان معيني از رفتار مستقل عوامل موجود در نقاط محلي يك سيستم به كار گرفته شوند ابتكار، همسازي و ارتباط متقابل با ساير نقاط افزايش مي يابد. البته اين ارتباط متقابل ممكن است ابداً سازنده نباشد. در واقع، بخش قابل ملاحظهاي از اين ارتباطات شايد تنش زا و مخرب باشد. مقايسه اي كه فوراً به ذهن ميرسد, تاريخ تمدني است كه در اثر مناقشات و جنگهاي با پيامدهاي محلي فاجعه بار از مسير عادي خود منحرف شده اما در مجموع يك جامعه بشري قويتر و منعطفتر از آن سربر آورده است.
ظهور سازمان دانش بنيان
واضح است كه تمركز فزاينده بر فرد و دگرگوني ساختار سازماني و استقلال محلي بالاي آن، ارزش بيسابقه اي به دانش مي بخشد. در حاليكه در گذشته فرض بر اين بود كه دانش قلمرو انحصاري انسانهاست، امروزه با اين انتظار روزافزون و واقعبينانه مواجهيم كه رايانه ها نيز ميتوانند از دانش برخوردار باشند. مسلماً اين كشف ديرهنگام كه داده ها و اطلاعات در قلمرو سيستمهاي رايانه اي مترادف نيستند و اين كه قابليت رايانه ها براي نگهداري اطلاعات به جاي داده ها پيش شرط همكاري انسان و رايانه است، نشانه هاي آشكاري از اين انتظار بجاست.
اركان يك سازمان دانش _ بنيان را ميتوان با سه نوع سرمايه مشخص كرد: سرمايه انساني؛ سرمايه سازماني، و سرمايه روابط. از ارتباط متقابل و دائمي اين حوزه ها، سرمايه انساني منبع دانشي را تشكيل ميدهد كه سرمايه سازماني را ايجاد ميكند. سرمايه سازماني، چنين توانمنديهايي را از طريق يك چارچوب گسترده رهبري كه اهداف مشترك سازمان را با كليه بخش در ميان ميگذارد، ايجاد ميكند؛ و سرمايه روابط توانمنديهاي سازمان را براي توليد محصولات افزايش ميدهد.
اركان يك سازمان دانش بنيان را ميتوان با سه نوع سرمايه مشخص كرد: سرمايه انساني؛ سرمايه سازماني، و سرمايه روابط
با نقش حياتي اي كه سرمايه انساني در يك سازمان دانش _ بنيان ايفا ميكند عجيب نيست كه انديشه مديريت دانش، هم در سازمانهاي دولتي و هم در شركتها نگاهها را به خود معطوف كرده است. در اين تعريف، تاكيد اصلي بر حداكثر افزايش و ارتقاي خدمات فرد در جهت منفعت جمعي سازمان است. به بيان ديگر، مديريت دانش عمدتاً به عنوان يك ابزار تسهيل گر عمل ميكند، كه هدف آن به كارگيري قابليتهاي انساني و سازماني در راستاي منافع فرد و سازمان است. از طريق چارچوب گسترده رهبري كه سرمايه سازماني فراهم ميكند، مديريت دانش ميتواند نقش خود را از راههاي گوناگون ايفا كند. اولاً، مديريت دانش بايد تشخيص دهد كه هر عضو سازمان يك خادم و يك تصميم گيرنده بالقوه است. بنابراين شيوه هاي اداره آن بايد بر رشد حرفهاي و انگيزه بخشيدن به فرد استوار باشد. ثانياً بنا به تعريف، مديريت دانش بايد بر استقلال محلي و فعاليتهاي هم جهت تاكيد کند. رهبري بايد از طريق ارائه الگو ، روشنگري و ارتباطات انساني محقق شود، نه با قدرتمداري. تحت اين شرايط ابزار اصلي رهبري عبارتند از تحليل دائم بازخوردها، توضيح و توجيه دقيق هدف و جهتگيري كاركنان و حفظ و پشتيباني از فرصتهاي رشد کارکنان سازمان. ثالثاً، مديريت دانش بايد از شكل گيري رهبري هاي دروني و بيروني حمايت كند، زيرا سرمايه روابط سازمان به يكي از مهمترين كاتاليزورهاي افزايش بهره وري سازمان بدل ميشود.
رهبري بايد از طريق ارائه الگو ، روشنگري و ارتباطات انساني محقق شود، نه با قدرتمداري. تحت اين شرايط ابزار اصلي رهبري عبارتند از تحليل دائم بازخوردها، توضيح و توجيه دقيق هدف و جهتگيري كاركنان و حفظ و پشتيباني از فرصتهاي رشد کارکنان سازمان
نتيجه گيري
به نظر مولف، سيستمهاي پيچيده همساز در گذار از عصر صنعت با محوريت محصولات فيزيكي به عصر اطلاعات با محوريت دانش بازتاب مي يابد. آنچه كه از اهميت خاصي برخوردار است افزايش سريع تمركز بر قابليتها و خدمات بالقوه تك تك كاركنان سازمان است. مي توان چنين استدلال كرد كه اين تمركز به بازبيني الگوهاي سنتي سازمانهاي سلسله مراتبي و خصوصاً شيوه هاي مديريت منجر شده است. هم اكنون مديريت دانش به عنوان ابزار رسمي پاسخگويي به عملكرد ساختار شبكه اي سازمان دانش بنيان كه با سيستم هاي پيچيده همساز مشابهت هاي فراوان دارد، در حال ظهور است. جهان واقعي به عنوان جهاني كه در آن همه چيز نسبي است، هيچ چيز قابل پيش بيني نيست با عقايد سنتي انسان همخوان نيست. براي همسازي با اين محيط لازم است برخي ويژگيهاي رفتاري را كه انسانها در جامعه ماقبل عصر اطلاعات كسب كرده اند مجدداً ارزيابي كرد. ما چنان شرطي شده ايم كه همواره در انتظار يكنواخت بودن اوضاع هستيم، يا اطاعت مي کنيم يا كنترل، سازگاري را ترجيح دهيم و نهايتا هميشه راه حلهاي از پيش تعريف شده را براي حل مسائل آينده به كارمي بنديم. اما ديدگاهي كه سيستمهاي پيچيده همساز دارند حاكي از آنست كه ما از راههاي زير به نتايج بهتري دست خواهيم يافت:
- پيش بيني احتمال بروز تغييرات
- آمادگي براي بهره برداري به موقع از اين تغييرات
- بررسي دقيق بازخوردها به جاي تلاش براي كنترل يك محيط واقعا پيشبيني ناپذير
- هدايت همراه با توضيح براي کارکنان به جاي صدور بخشنامه اي آمرانه
- حفظ انعطاف پذيري
- تشويق تنوع
- اتخاذ موضع فعالانه به جاي انفعالي و
- تكيه بر ابزارهاي توانمند به جاي پياده سازي راه حلهاي از پيش تعيين شده اي که درستي آنها براي حل مشكلات جهان واقعي مورد ترديد است.
منبع:
Pohl, J., Adapting to the Information Age, InterSymp-2000, 12th International Conference on Systems Research, Informatics and Cybernetics, Baden Baden, Germany, July 31-August 4, 2000
—
www.Modiriran.ir
پایگاه جامع اطلاع رسانی مدیران ایران
www.Maharat.ir
شرکت مدیریت اطلاعات پویا مهارت
www.onlinemanagers.ir
جامعه مجازی مدیران ایران و ماهنامه ی الکترونیکی – گویشی مدیران ایران
مترجم: سيمين موحد
Hits: 0