در آخرین بحث خودمان به معرفی قانون تقاضا پرداختیم، قانونی که می‌گوید با فرض ثابت بودن سایر شرایط، هرچه قیمت کالایی پایین‌تر باشد مردم از آن بیشتر خواهند خرید؛ و هرچه بالاتر باشد مقدار خرید آن کمتر خواهد بود، اما جزئیاتی وجود دارد که باید به آن اضافه کنیم. یکی از نکات بسیار با اهمیت این است که این قیمت‌های نسبی هستند که انتخاب‌ها را شکل می‌دهند نه قیمت‌های مطلق.

price-tag

قیمت نسبی یعنی قیمت یک کالا در مقایسه با قیمت‌های دیگر. یک مثالش اینطور است (در واقع این یکی از کلک‌هایی است که من اغلب به دانشجویان سال اول می‌زنم). به او می‌گویم: «فرض کنید که شرکتی که در آن کار می‌کنی به تو می‌گفت اگر حاضر باشی به شعبه‌ای که در آلاسکا دارد بروی حقوق تو را دو برابر می‌کند. آیا این پیشنهاد را قبول می‌کردی؟» بعضی از دانشجویان بدون فکر می‌گویند بله. آن وقت می‌پرسم: «اگر به محض اینکه آنجا رسیدی می‌فهمیدی که در این منطقه کرایه‌ها دو برابر است و قیمت غذا و سوخت و سایر موارد این چنینی هم سه برابر گران‌تر است چطور؟» نتیجه نهایی این است که با وجودی که حقوق شما افزایش یافته، اما این افزایش در مقایسه با سایر قیمت‌ها در واقع به معنای کاهش بوده است.
یک مثال کمی پیچیده‌تر درباره اینکه چطور قیمت‌های نسبی و نه قیمت‌های مطلق، بر رفتار افراد اثر می‌گذارند این است که …

رفتار خانواده‌ها را در نظر بگیریم. زوج‌هایی که دارای فرزند خردسال هستند (که نمی‌توان او را تنها گذاشت) اغلب وقتی می‌خواهند برای تفریح بیرون بروند گزینه‌های گران‌قیمت‌تر را انتخاب می‌کنند، در حالی که زوج‌های بدون فرزند به تفریحات خیلی کم‌هزینه هم رضایت می‌دهند. مثلا فرض کنید که یک تفریح گران‌قیمت رفتن به رستوران و کنسرت است که 50 دلار تمام می‌شود و یک تفریح ارزان رفتن به سینما که 20دلار بیشتر هزینه ندارد. انتخاب رستوران و کنسرت 50 دلاری برای زوج بدون فرزند مستلزم آن است که دو و نیم بار سینما رفتن را قربانی یک شب استراحت کنند.
در مقابل زوجی که فرزند دارند بی‌توجه به اینکه کدام گزینه را انتخاب می‌کنند باید 10 دلار هزینه پرستار را بپردازند. با احتساب هزینه پرستار قیمت رستوران و کنسرت 60 دلار می‌شود و قیمت سینما رفتن 30 دلار؛ بنابراین این زوج در انتخاب گزینه اول، دو بار سینما رفتن را قربانی می‌کنند. به این ترتیب گزینه رستوران و کنسرت برای زوجی که بچه دار هستند ارزان‌تر از زوج دیگر است و این را با توجه به آنچه که باید از دست بدهند فهمیدیم. از آنجا که این گزینه ارزان‌تر است ما انتظار داریم که زوج‌های بچه‌دار بیشتر برنامه گران‌قیمت را انتخاب کنند. البته رسیدن به این نتیجه مستلزم تحلیل اقتصادی نیست. مرد خانه می‌گوید: «عزیزم بیا یک پرستار بگیریم و برویم فیلم ببینیم.» و همسرش پاسخ می‌دهد: «اصلا منطقی نیست. حالا که داریم در هر صورت 10 دلار هزینه پرستاری می‌دهیم، چرا جایی نرویم که ارزشش را داشته باشد و بیشتر خوش بگذرد؟»
چطور است یک مثال دیگر درباره قیمت‌های نسبی بزنیم؟ فرض کنیم امروز قیمت هر پوند قهوه یک دلار است و شما به طور متوسط دو پوند در هفته خرید دارید. حالا در اخبار می‌شنوید که یخبندان در برزیل بخش عمده‌ای از کشت قهوه را از بین برده و در نتیجه انتظار می‌رود که قیمت‌ها افزایش یابند. آن وقت چه کار می‌کنید و چرا؟ حدس من این است که همین حالا مقدار بیشتری قهوه خواهید خرید، اما چرا؟ هر فرد عادی پاسخ می‌دهد که برای اینکه پول پس‌انداز شود. این پاسخ درست است، اما همه ماجرا نیست. یک بار دیگر اینجا مساله قانون تقاضا در میان است. اگر قرار باشد قیمت قهوه در هفته آینده افزایش یابد، این بدان معناست که قیمت این هفته در مقایسه با هفته بعد پایین آمده است و قانون تقاضا می‌گوید که وقتی قیمت کالایی پایین می‌آید شما مقدار بیشتری از آن خرید خواهید کرد. این قانون به شکل معکوس هم کار می‌کند. اگر انتظار داشته باشید که قیمت قهوه در هفته آینده کاهش یابد، این هفته کمتر قهوه خواهید خرید. چرا؟ چون قیمت نسبی قهوه در حال حاضر افزایش یافته است.
شاید دلتان بخواهد که این تحلیل قهوه را بیش از حد ساده شده تصور کنید، اما در بازار ابزار مشتقه که همین حالا در شیکاگو فعالیت می‌کند هم همین اصل اساس معاملات را تشکیل می‌دهد. آنجا معامله‌گران با پیش‌بینی‌هایی که از آینده قیمت‌ها دارند گاهی ثروتمند می‌شوند و گاهی هم خب، فقیر.

 

والتر ویلیامز

مترجم: ندا ناجی

Hits: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *