درس سوم: قانون بلند پروازی و حداقل تلاش

در بخش دوم از سری مقالات اصول معاملات موفق , به درس سوم , قانون بلند پروازی رسیده ایم . دو درس را در این بخش بررسی میکنیم , درس بلند پروازی و قانون حداقل تلاش . با این رویکرد , بخش دوم را آغاز میکنیم که میدانیم هر رفتار و هر کاری که انسان انجام میدهد همه برای این است که به نحوی بتواند شرایط موجود را تغییر دهد . همه انسانها در رفتارشان مقصود و هدفی دارند که این اهداف یا معلوم و مشخص است و یا مرموز و ناشناخته . آنها همیشه میخواهند چیزهای بیشتری را به دست بیاورند حتی اگر آن چیز دقیقه به دقیقه تغییر کند و این دقیقا همان چیزی است که برایان تریسی معتقد است که علت تمام معامله ها و خرید و فروش هاست
شما از زمان کودکی تا بزرگسالی و حتی در دوران کهنسالی نیز بلند پرواز هستید و میخواهید به نحوی شرایط را بهبود ببخشید . اگر مقدار مشخصی پول در میاورید میخواهید آن را بیشتر کنید . اگر تا حدی سلامت جسمانی دارید , میخواهید سالم تر باشید . اگر خانه یا آپارتمانی دارید میخواهید میخواهید آن را به باغ و ویلا گسترش دهید و اگر به آن رسیدید میخواهید آن را نیز گسترش دهید ( همیشه استثناهایی وجود دارد , این یک قانون کلی است) . اگر اتومبیل دارید , به دنبال لوکس تر از آن هستید یا شاید دو ماشین سا سه ماشین . این کاملا طبیعی است پس هر کسی برای داشتن چیزهای بهتر و شرایط مطلوب تر باید تلاش کند . تنها محدودیت هایی که این بلند پروازی ها دارند , یا محدودیت های درونی است ( محدودیت های ذهنی ) و یا محدودیت های بیرونی هستند ( مانند منابع و امکانات شخصی , قانون , جامعه)
اولین نتیجه منطقی این درس این است که زمانی که احساس نارضایتی میکنید و نمیدانید که انجام چه کارهایی از این نارضایتی میکاهد , از هر گونه اقدامی خودداری کنید . مثلا زمانی که با ماشین قدیمی خود در جاده ای رانندگی میکنید و همان موقع , شخصی با ماشین چند صد میلیونی خود یا یک رولز رویس کرونیک اسپرت از کنارتان میگذرد , ممکن است فکر کنید که چقدر خوب میشد شما نیز یکی مانند این ماشین را داشتید ولی هرگز تصور اینکه پول خرید چنین ماشین دوست داشتی را داشته باشید و همین فکر ممکن است عامل نارضایتی شما از زندگی بشود و لبخند شما را که تا آن ساعت بر لب داشتید به غم و غصه و ناامیدی تبدیل کند و این حس بیشتر به این دلیل است که شما را به اقدام خاصی تحریک نمیکند اما حس بلند پروازی شما را کمی قلقلک میدهد
تفاوت در سطوح بلند پروازی از یک طرف به خاطر تفاوت در توانایی و موقعیت است و از طرف دیگر به خاطر شدت آرزو و عقیده است . اگر واقعا معتقد باشید از هر جایی که هستید به هر جایی که بخواهید میتوانید برسید , آنگاه آنقدر تلاش خواهید کرد تا خودتان را از موقعیتی که در آن هستید به آنجایی که میخواهید برسانید . و تفاوت در سطوح بلند پروازی دقیقا در این نکته نهفته است که موقعیت های سنی نقش عمده ای در شکل گیری تلاش ها برای عملی کردن احساساسات بلند پروازانه دارند . این حس همانطور که در بالا عنوان شد , در همه افراد وجود دارد . یک مرد 80 ساله با دیدن همان رولز رویس کرنیک دچار بلند پروازی میشود و یک دختر جوان 20 ساله نیز همان احساس را خواهد داشت ولی در سطوح مختلفی که آن دختر جوان میتواند بلند پروازی خود را آرزو کرده و در راه رسیدن به آرزوی خود تلاش کند و آن مرد 80 ساله ممکن است نتواند خود را قانع کند که در سن 80 سالگی آرزو کند و هدفی بلند مدت را دنبال نماید . تنها یک چیز در اینجا مشترک است و آن هم احساس بلند پروازی که در هر سطحی از زندگی انسانها وجود دارد و به خاطر آن به معامله میپردازند
دومین نتیجه منطقی این درس این است که , اگر کاملا احساس رضایت و خرسندی داشته باشید و یا اگر کاملا ناامید باشید , آنگاه هیچ تلاشی برای بهبود شرایط خود نمیکنید . افرادی هستند که به دو دلیل هیچ تلاشی برای بهبود شرایط نمیکنند . دلیل اول این است که فرد به آنچنان احساس رضایت و خرسندی رسیده است که فکر میکند هیچ نیازی به بهبود شرایط و تغییر آن به وضعیت بهتر ندارد و دلیل دوم , برعکس مورد اول است گاهی فرد به آنچنان درجه ای از ناامیدی و یاس رسیده است که دیگر امید به هیچ چیز و هیچ کار و هیچ تلاشی برای بهبود وضع زندگی ندارد . بلند پروازی های خود را بشناسید . شرایط مطلوب خود را بدانید و آن را از حفظ باشید . امروز باید چه گامی برای تغییر شرایط بردارید ؟

درس چهارم: قانون حداقل تلاش
به درس چهارم رسیدیم . در اینجا میاموزیم که مردم همیشه به دنبال راهی هستند که آنچه را که میخواهند با حداقل تلاش و حداقل هزینه به دست بیاورند . شما ارزش زیادی برای وقت و پول و امکانات و انرژی خود قائل هستید و هر کاری برای حفظ آن میکنید و آن را بیهوده هزینه نمیکنید . شما میخواهید اینها را هزینه برای تغییر شرایط خود و یا فرد یا افراد دیگری بکنید که نیازی خاص را در خود یا فرد دیگری برآورده نمایید . و تا جایی که امکان دارد از این داشته ها برای رسیدن به آن هدف خرج میکنید اما دقت کنید به جمله ( تا حد امکان) و بیشتر از نیاز هزینه نمیکنید و این دقیقا یکی از مواردیست که باید در معامله نیز رعایت کنید و بیشتر از حد مشخصی برای رسیدن به چیزی که میخواهید , هزینه نکنید
اولین نتیجه گیری منطقی از این درس این است که , اگر برای رسیدن به هدفی دو راه آسان و سخت وجود داشته باشد شما هرگز به صورت آگاهانه , راه سخت را انتخاب نمیکنید مگر اینکه از وجود راه آسان تر , بی اطلاع باشید . شما از نظر ذهنی به گونه ای ساخته شده اید که هیچگاه نمیتوانید خودتان را مجبور کنید با اینکه همه شرایط یکسان است , برای رسیدن به هدف , به جای انتخاب راه آن , راه مشکلتر را انتخاب کنید
دومین نتیجه گیری منطقی از قانون حداقل تلاش این است که , انسانها ذاتا موجوداتی تنبل هستند و برای رسیدن به آنچه میخواهند , راهی را پیدا میکنند که نیاز به استقامت و مقاومت کمتری دارد . در فعالیت های انسانی , تنبلی یک امر عادی , طبیعی و ذاتی است . این گرایش و میل ذاتی به تنبلی , موجبات پیشرفت های وسیع در علم و تکنولوژی را فراهم کرده است و این مساله , نیرویی محرک و کمکی برای معامله کردن است . چگونه میتوانید مشتریان خود را متقاعد کنید که کالا و خدمات شما , آسانترین و ساده ترین راهی است که مردم میتوانند با آن سود خوبی به دست آورند یا با خرید آن با حداقل قیمت بتوانند نهایت استفاده را از آن ببرند ؟ شما برای رسیدن به اهداف خود با انتخاب مسیرهای راحت تر , زندگی و برنامه ریزی خود را چگونه تنظیم خواهید کرد ؟ شما چگونه میتوانید یک فرد به واقع تنبل و موفق باشید ؟ ما معتقدیم هر فردی یک پاسخ منحصر به فرد برای این سوالات دارد که به خود بدهد.

 

بازدیدها: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *