falsafa-eqtisadآدمیان درباره اقتصاد از زمانی فکر می کردند که درباره چگونگی مدیریت خانواده هایشان می اندیشیدند. در واقع ارسطو مطالعه امور اقتصادی یک شهر را به مطالعه مدیریت خانوار تشبیه می کرد. طی دو هزار سال میان ارسطو و آدام اسمیت، می توان تفکرات مربوط به مسائل اقتصادی را عمدتاً در زمینه مباحث پرسش های سیاستی یا اخلاقی یافت. به عنوان مثال فلاسفه اسکولاستیک پول و بهره را در بررسی های مربوط به عادلانه بودن «ربا» (بهره وام پولی) مورد نقد قرار داده اند و در قرن هفدهم، مباحث زیادی درباره سیاست تجارت خارجی وجود داشت. اقتصاد به عنوان یک رشته جداگانه تنها با این ایده شجاعانه قرن هجدهم پدیدار شد که «اقتصادهایی» وجود دارند. یعنی نظام های مستقل قانونمند (low-governed) از تعامل بشری مربوط به تولید، توزیع و مبادله وجود دارند. این دیدگاه هم اکنون به خوبی در کتاب «ثروت ملل» آدام اسمیت شرح داده شده است که بیشتر علم اقتصاد از آن به دست می آید.

 علم اقتصاد در سه زمینه اصلی زیر مورد علاقه و رغبت فلسفی است:

۱) علم اقتصاد پرسش های اخلاقی مربوط به رفاه، عدالت و آزادی را مطرح می کند.
۲) علم اقتصاد پرسش های مربوط به ماهیت عقلانیت را مطرح می کند.
۳) علم اقتصاد پرسش های روش شناسانه یا معرفت شناسانه مربوط به خصیصه و امکان پذیری دانش پدیده های اجتماعی را مطرح می سازد. نظریه مبنایی اقتصاد ارتدوکس استاندارد مورد علاقه خاص معرفت شناسانه است، زیرا با نظریه های علوم طبیعی و عملکرد تجربی نامتوازن (Uneven) آن شباهت دارد.

بیش از ۱۵۰ سال پیش جان استوارت میل با این مسأله مواجه شد که چگونه می تواند احترام زیاد وی به علم اقتصاد (به رغم کفایت های تجربی آن) را با تعهد وی به تجربه گرایی آشتی دهد. راه حل وی که توسط اغلب اقتصاددانان تا دهه ۱۹۳۰ پذیرفته شده بود، آن بود که اصول اساسی علم اقتصاد براساس درون نگری یا تجربه روزمره بنا شود. بنابراین به رغم نادقیق بودن پیامدهای آن، که به دلیل سر و کار داشتن علم اقتصاد با مهم ترین عوامل تعیین کننده پدیده های اقتصادی از آن انتظار می رود، به طور توجیه پذیری می توان به علم اقتصاد اطمینان داشت.
در دهه ۱۹۳۰ دیدگاه های «میل» به عنوان این که بسیار دگماتیک و به طور ناکافی تجربی است، رد شد. اما دیدگاه هایی که پس از میل طی نسل بعد از جنگ جهانی دوم، مطرح شد، برجسته ترین آنها موضع میلتون فریدمن و دیدگاه های به دست آمده از آثار کارل پاپر و ایمره لاکاتوش بودند. این دیدگاه ها کمتر توانستند به طور رضایت بخشی نواقص تجربی نظریه های اقتصادی را برطرف سازند، به گونه ای که از نواقص مطالب میل کمتر باشد. طی دهه گذشته چندین حرکت جدید از رد ارزیابی روش شناسانه دونالد مک کلاسکی از یک حد نهایی (extreme) تا نتیجه گیری الکساندر روزنبرگ مبنی بر این که علم اقتصاد نمی تواند یک علم تجربی موفقی باشد در نقطه مقابل آن وسعت و تنوع داشته است.

۱) علم اقتصاد چیست
۲) چرا علم اقتصاد از لحاظ فلسفی اهمیت دارد
۳) مباحث کلاسیک درباره مبانی فلسفی
۴) دیدگاه های اصلی نوین
۵) جهت گیری های پژوهش جاری
۶) نتایج

۱) علم اقتصاد چیست ؟
اقتصاد معاصر به شاخه ها و مکاتب زیادی تقسیم شده است. مکتب اصلی «ارتدوکس» در اقتصاد، «مکتب نئوکلاسیک»، یا «نئووالراسی» است که پیامدهای اقتصادی را به عنوان «تعادل ها» الگوسازی می کند که در آن افراد با توجه به ترجیحات و محدودیت هایی که در انتخاب شان دارند برای خود تلاش می کنند. در تمامی شاخه های اقتصاد ارتدوکس فروض استاندارد مربوط به امکانات فناورانه و انتخاب فرد، مشترک است. با ثابت در نظر گرفتن سایر نهاده ها، تولید مشروط به بازدهی نزولی نسبت به واحدهای اضافی هر نهاد داده معین است، و فرض شده است که بازدهی فزاینده به مقیاس ندارد. انتخاب های عقلانی هر یک از عوامل مقید به موجودی اولیه منابع و کالاها و امکانات فناورانه است. عوامل، عقلایی هستند، به این معنا که انتخاب های آنها براساس ترجیحات شأن انجام می شود که کامل و انتقالی است. ترجیحات یک عامل، کامل هستند اگر عامل بتواند تمام آلترناتیوها را رتبه بندی نمایند. ترجیحات یک عامل انتقالی هستند اگر برای تمام آلترناتیوهای x و y و z، هرگاه عامل، x را بر y و y را بر z ترجیح دهد (و به طور مشابه برای بی تفاوتی) آنگاه عامل، x را بر z ترجیح دهد. نوعاً فرض می شود که عوامل خواهان مصرف یا فراغت بیشتر برای خانوارهایشان و خواستار بازدهی خالص بیشتر برای بنگاه هایشان هستند. فرض می شود در بازارهای رقابتی، بنگاه ها و افراد نمی توانند بر قیمت ها اثر گذارند ولی اقتصاددانان و نظریه پردازان نظریه بازی نیز علاقه مند به تعامل های استراتژیک هستند که در آن انتخاب های منطقی افراد جداگانه، به یکدیگر وابسته اند.

اقتصاد ارتدوکس دارای چهار شاخه اصلی و تخصص های فرعی بسیاری است. نگریستن به پدیده های اقتصادی به عنوان تعادل ها ناشی از انتخاب عقلانی مقید افراد دارای اهمیت بیشتر در برخی شاخه ها و تخصص های فرعی علم اقتصاد است. هرچند این موضوع در اغلب شاخه های نظری شامل: اقتصاد خرد، نظریه تعادل عمومی و نظریه بازی، موقعیت کانونی دارد، در مقابل، اقتصادسنجی (شاخه دوم) به همان اندازه که اقتصاد است، آمار نیز هست. اقتصادسنجی از داده ها و فنون آماری به منظور تعیین ارزش پارامترها و آزمون الگوهای خاص استفاده می کند. اقتصاد کلان (شاخه سوم) با تمامی اقتصادها و خصوصاً با علل دوره های کسب و کار و رشد اقتصادی سر و کار دارد. پیوندهای کتاب «نظریه عمومی» جان مینارد کینز با انتخاب فردی ضعیف است. در مقابل، اقتصاددانان معاصر دارای نظریه های اقتصاد کلان آلترناتیو دفاع شده ای هستند که در آن نگریستن به پدیده های اقتصادی به عنوان تعادل های ناشی از انتخاب های عقلانی مقید، جایگاه مرکزی دارد. چهارمین شاخه علم اقتصاد، شامل کار ارتدوکس در «اقتصاد کاربردی» (آنچه اغلب اقتصاددانان انجام می دهند) است که با تصویر نظری عمومی از تعادل اقتصادی سازگار است ولی نظریه های کاربردی، ساده سازی بیشتری جهت تسهیل کاربرد انجام می دهد. در داخل تخصص های فرعی خاص مانند نظریه تجارت بین الملل، اقتصاد کار یا اقتصاد مالی، می توان اثری را یافت که در راستای هر چهار شاخه اصلی قرار دارد.
مکاتب زیاد دیگری غیر از مکتب نئوکلاسیک نیز در علم اقتصاد وجود دارد. «اقتصاددانان اتریشی» دیدگاه های ارتدوکس در مورد انتخاب ها و قیود را می پذیرند، ولی بر نااطمینانی تأکید می کنند و می پرسند که آیا باید پیامدها را به عنوان تعادل ها در نظر گرفت. «اقتصاددانان نهادی» درباره ارزش نظریه پردازی عمومی تجریدی می پرسند. آنها بر اهمیت تعمیم های مربوط به هنجارها و رفتار در داخل نهادهای خاص تأکید می کنند. اثر کاربردی در اقتصاد ارتدوکس برخی اوقات بسیار مشابه اقتصاد کاربردی نهادگراست. «اقتصاددانان مارکسی» به طور سنتی نظریه های اقتصادی کارل مارکس را تبیین نموده و توسعه داده اند، ولی اخیراً بسیاری از اقتصادانان مارکسی مفاهیم و موضوعات سنتی مارکسی را با ابزارهای قرض گرفته شده از نظریه اقتصادی ارتدوکس بازنگری کرده اند. متخصصان «اقتصاد اجتماعی»، «اقتصاد رفتاری»، «نظریه پردازان آشوب»، «پساکینزی ها» و «نئوریکاردی ها» نیز وجود دارند. در داخل خود اقتصاد ارتدوکس نیز رهیافت ها یا مکاتب بسیار متفاوتی مانند: «نطریه پردازان کارگزاری»، «مکتب شیکاگو»، «اقتصاد سیاسی مبتنی بر قانون اساسی»، «اقتصاد نهادی جدید» و «نظریه انتخاب عمومی» وجود دارد. اقتصاد یک رشته همگن نیست. این مقاله روی نظریه اقتصاد نئوکلاسیک متمرکز خواهد شد، زیرا مکتب ارتدوکس نئوکلاسیک شناخته شده ترین و بانفوذترین مکتب اقتصادی است و نظریه کانونی آن بیشترین توجه فلسفی را به خود جلب کرده است.

۲( چرا علم اقتصاد مورد علاقه و رغبت فلسفی است

علم اقتصاد در سه زمینه اصلی زیر دارای اهمیت فلسفی است:

۱) در علم اقتصاد پرسش های اخلاقی مربوط به آزادی، رفاه اجتماعی و عدالت مطرح می شود. هرچند اقتصاددانان غالباً انکار می کنند که نظریه هایشان دارای محتوای اخلاقی است، ولی آنها درباره این که چگونه می توان زندگی را بهتر ساخت، به ما اندرز می دهند. بازارها که نهادهای مرکزی هستند که علم اقتصاد به طور سنتی با آن سر و کار داشته است، به تعامل های داوطلبانه مربوط است. هنوز بازارها مکانیزم هایی هستند که به طور همزمان فعالیت های افراد را تنظیم می کنند و کالاها را میان مردم تخصیص می دهند. از این رو پرسش های اخلاقی پیچیده ای مربوط به اعمال زور، اقدام داوطلبانه و عدالت اجتماعی مطرح می شود. تمامی شخصیت های برجسته در فلسفه سیاسی و اجتماعی معاصر آنرا نقد کرده اند و تحت تأثیر کار انجام شده در علم اقتصاد بوده اند. (ن.ک: هاسمن و مک پرسون (۱۹۹۳) و کتاب اقتصاد و اخلاق).

۲) اقتصاد نظری معاصر تا حد زیادی یک نظریه انتخاب عقلایی است. این ممکن است تعجب آور به نظر برسد، چون فرض بر این است که علم اقتصاد یک علم توضیحی و پیش بینی کننده تعامل های عملی میان مردم است، نه آن که یک علم نورماتیو باشد که بگوید آدمیان چگونه باید به طور عقلایی انتخاب کنند بلکه در واقع آن را یک واقعیت می داند. این واقعیت علائق اقتصاد دانان را به علائق فلاسفه ای که با انتخاب عقلایی سر و کار دارند پیوند می زند.

۳) علم اقتصاد پرسش های مهمی در فلسفه علم مطرح ساخته است. تا حدی این به خاطر آن است که «تمامی» رشته های معرفتی مهم، پرسش هایی برای معرفت شناسی یا فلسفه علم مطرح می سازند.

اما نظریه ارتدوکس به هفت دلیل زیر مورد علاقه خاص روش شناسانه است:

▪ (اثبات و هنجاری) به اندازه ای که در علم اقتصاد ظاهراً موضوعات هنجاری رسوخ کرده، پرسش های روش شناسانه ای درباره ارتباطات میان علم اثباتی (آنچه هست) و علم هنجاری (آنچه باید باشد) مطرح می شود. دیدگاه استاندارد اینست که علم اثباتی اقتصاد مانند مهندسی، به سیاستگذاران برای انتخاب ابزارهایی برای نائل شدن به اهداف شان کمک می کند ولی هیچ موضعی برای انتخاب خود اهداف ندارد. این دیدگاه پرسش برانگیز است، زیرا اقتصاددانان باید تشخیص ناقص اهداف و محدودیت های ارائه شده توسط سیاستگذاران را تفسیر و تبیین نمایند.
▪ (دلایل و علل) این مورد علاقه فلسفی است که اقتصاد نظری ارتدوکس تا حد زیادی یک نظریه انتخاب های عقلایی است، همچنان که نظریه ای است که توضیح می دهد و نتایج اقتصادی را پیش گویی می کند. هر چند اقتصاددانان علاقه بیشتری به نتایج جمعی شده، انتخاب های فردی دارند تا به انتخاب های خودشان، ولی نظریه های اقتصاددانان، تبیین های علی (causal) برای علت انتخاب افراد و دلایل انتخاب شان ارائه می کند. درون اقتصاد ارتدوکس شامل گونه خاصی از «روانشناسی عامیانه» است و اقتصاد ارتدوکس زمینه خاصی فراهم می کند که در آن بپرسیم که آیا تبیین های روان شناسانه اقوام بر حسب دلایل می تواند تفسیرهای علی نیز باشد.
▪ (طبیعت گرایی) از میان تمامی علوم اجتماعی، علم اقتصاد شباهت زیادی به علوم طبیعت دارد. نظریه های اقتصادی آگزیوماتیزه شده اند و مقالات و کتابهای علم اقتصاد مملو از قضایا است. از میان تمامی علوم اجتماعی، تنها علم اقتصاد به جایزه نوبل می بالد. لذا علم اقتصاد یک مورد آزمون برای کسانی است که با میزان شباهت ها و تفاوت های میان علوم طبیعی و علوم اجتماعی سر و کار دارند.
▪ (تجرید و آرمانی سازی) علم اقتصاد پرسش های مربوط به مشروعیت تجرید شدید و آرمانی سازی را مطرح می کند. به عنوان مثال الگوهای اقتصادی غالباً تصریح می کنند که همه انسان ها کاملاً عقلایی و دارای اطلاعات کامل هستند یا این که کالاها به طور نامحدودی قابل تقسیم می باشند. چنین ادعاهایی، اغراق ها است و به وضوح نادرست هستند. آیا علم خوب می تواند چنین ادعاهای نادرستی داشته باشد
▪ (جمله واره «ثبوت سایر شرایط») از آنجا که اقتصاددانان سعی در مطالعه پدیده های اقتصادی به عنوان یک علم جداگانه دارند که تنها متأثر از تعداد اندکی از عوامل علی است، از این رو ادعاهای علم اقتصاد تنها با ثبوت سایر شرایط درست هستند؛ یعنی تنها در صورتی درست هستند که هیچ گونه علل مختل کننده یا مداخله ای وجود نداشته باشد. جمله واره «ثبوت سایر شرایط» چیست و چه وقت کاربرد آن در علم درست است
▪ (علیت) بسیاری از تعمیم های مهم در علم اقتصاد، ادعای علی بودن دارند. به عنوان مثال، قانون تقاضا ادعا می کند که افزایش قیمت (با ثبوت سایر شرایط) مقدار تقاضا شده را کاهش خواهد داد. هنوز اقتصاددانان به دلیل طرح شدن این مطلب که نتایج دارای علل واحد هستند و بخاطر مشکلات تلفیق صحبت از علیت و صحبت از تعیین متقابل تعادل، در مورد به کارگیری زبان علی محتاط هستند. اقتصاد سنج ها عمیقاً دغدغه امکان پذیری تعیین روابط علی یا استفاده از شواهد آماری و همچنین دغدغه تناسب روابط علی با امکان پذیری انجام بر آورد سازگار مقادیر پارامتری دارند.
▪ (ساختار و استراتژی) طی نسل گذشته، فلاسفه علم با درک مفهوم ساختارهای نظری بزرگتری سر و کار داشتند که تحقیقات را در سنت های تحقیقی خاص یا برنامه های تحقیق ویژه متحد ساخته و هدایت می کند. از آنجا که اقتصاد ارتدوکس به طور کاملاً نظام وار یکپارچه شده است- هرچند نه کاملاً به طریقی که کاهن (۱۹۷۰) یا لاکاتوش (۱۹۷۰) بحث کرده اند- ولی در عین حال معماهای جالبی درباره آنچه تحقیق را هدایت می کند، مطرح می شود. از آنجا که موفقیت اقتصاد ارتدوکس، بحث برانگیز است، این «سنت پژوهشی» نیز پرسش هایی درباره این که تحقیق یکپارچه و محدود شده، چگونه باید باشد، مطرح می سازد. موارد یاد شده هفت موضوع دارای بیشترین اهمیت فلسفی در نظریه اقتصاد نئوکلاسیک هستند و بسیاری از این موضوعات مربوط به تمامی مکاتب علم اقتصاد است.

*۳) مباحث اولیه درباره مبانی فلسفی

اندیشه های روش شناسانه صریح درباره علم اقتصاد به دهه ۱۹۳۰ به اثر ناساسنیور (۱۸۳۶) و جان استوارت میل (۱۸۳۶) باز می گردد. اندیشه های روش شناسانه آنها باید بر زمینه نظریه اقتصادی که آنها با آن آشنا بودند درک شود. آن نظریه (اقتصاد کلاسیک) به طور نسبی مطالب اندکی درباره به انتخاب های مصرف کنندگان گفته است و فروض کرده است که انسان ها به دنبال ثروت بیشتر هستند و بیش از اندازه متمایل به باز تولید می باشند. با وجود بازدهی نزولی به مقیاس در کشاورزی و افزایش جمعیت، نرخ بازدهی در کشاورزی ( و با فرض جابه جایی سرمایه در سایر موارد) کاهش خواهد یافت و نتیجه نهایی وضعیت ایستایی خواهد بود که در آن سود پائین است، کارگران دستمزدهای معیشتی دریافت می کنند و مالکان، رانت بزرگی به دست می آورند با توجه به این دیدگاه در مورد آینده، علم اقتصاد، (علم ملال آور) نامیده شده است. اقتصاد کلاسیک مانند نظریه معاصر متکی به ساده سازی های جسورانه ای است که مشکلات تجربی دارد. هرچند جمعیت به طور قابل ملاحظه ای رشد کرد. نرخ بازدهی در قرن نوزدهم به شدت کاهش نیافت و دستمزدها شدیداً افزایش پیدا کرد.

میل به طور جدی متعهد به علم اقتصاد روز خود بود، هنوز وی یک تجربه گرای اکید بود. از آنجا که علم اقتصاد مواجه با چنین مشکلات تجربی عمده ای بود، ممکن است به نظر برسد که جان استوارت میل مجبور به تغییر معرفت شناسی اش یا تکذیب علم اقتصادش خواهد بود. این تضاد میان تجربه گرایی و علم اقتصاد را در نظر بگیرد که ناشی از عدم تأییدهای ظاهری علم اقتصاد و مشکل آزمون کردن آن، یعنی «مسأله میل» می باشد. میل تلاش کرد با دفاع از این که فروض اساسی علم اقتصاد به طور تجربی ایجاد شده است به وسیله روانشناسی درون نگرانه یا به وسیله آزمون تجربی ادعاهای تجربی مانند: قانون بازدهی های نزولی، این مسأله را حل کند. این مقدمات به خوبی حمایت شده، بیان می کند که چگونه عوامل علی مشخص، عمل می کنند. اگر تنها عوامل علی مؤثر بر پدیده های اقتصادی آن عوامل مشخص شده در این فروض باشند، آنگاه پیش بینی های نظریه اقتصادی درست خواهد بود. اما پدیده های اقتصادی به عوامل علی بسیاری بستگی دارند که از نظریه های اقتصادی به جای مانده اند. در نتیجه، استلزام ها «نادقیق» هستند. آنها همواره نادقیق هستند و وقتی عوامل به جای مانده، دارای اهمیت خاصی هستند، پیش بینی های نظریه ها ممکن است به طور کامل اشتباه باشند. این «نادقیق بودن» توضیح می دهد که چرا پیامدهای نظریه های اقتصادی اینقدر ضعیف تأیید شده است و از این رو مسائل، نشان نمی دهند که هیچ چیز اشتباهی در تعمیم های اساسی علم اقتصاد وجود داشته باشد. از دیدگاه جان استوارت میل، تأیید تجربی نظریه های اقتصادی، غیر مستقیم و «استنتاجی» است و از تأیید فروض (Premises) آنها استنتاج می شود. روش استقرایی «تجربه خاص» به دلیل چندگانگی علل نمی تواند به کار رود. افزون بر آن، از آنجا که برای شامل شدن تعداد بسیار بزرگتری از عوامل علی بدون از میان بردن «جدایی» علم اقتصاد و گنجاندن آن در یک علم اجتماعی عمومی راه دیگری وجودندارد. لذا این نادقیق بودن یک ویژگی اجتناب ناپذیر علم اقتصاد به عنوان یک رشته جداگانه است. علم اقتصاد به طور اجتناب ناپذیری تنها علم «گرایش ها» است.


دانیل هاسمن ‎/ ترجمه: دکتر سیدحسین میرجلیلی

روزنامه ایران

Hits: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *