leadership-modelsجرج تري (george terry): رهبري عمل تاثير گذاري بر افراد است بطوريكه از روي ميل و علاقه براي هدف گروهي تلاش كنند.نخستين پژوهش در باره رهبري در سال 1904 منتشر شد. (فيدلر1372)

تعاريف ارائه شده براي رهبري :
جرج تري (george terry): رهبري عمل تاثير گذاري بر افراد است بطوريكه از روي ميل و علاقه براي هدف گروهي تلاش كنند.
كيت ديويس (keith davis) رهبري ،توانايي ترغيب ديگران به كوشش مشتاقانه جهت هدفهاي معين .
هارولد كونتز (Harold koontz) رهبري،تحت تاثير قرار دادن ديگران جهت كسب هدف مشترك.
اصولاً رهبری را هنر نفوذ در دیگران می دانند.

مدلهاي رهبري :
1- زنجيره رفتار رهبري Tanenbaum & Schmit
2- مدل مشروط فيدلر
3- نظريه مسير – هدف House & Mitchel
4- مدل شرطي Vroom & Yeten
5- مدل سه بعدي اثربخشي P.Hersey & K.H.Blanchard

1- زنجيره رفتار رهبري Tanenbaum & Schmit
زنجيره رفتار رهبري در اين مدل به دو دسته تقسيم ميشود .
الف . روش دموكراتيك : اول : رهبر به زيردست اجازه‌مي دهد درچارجوب تعيين شده توسط رهبر حركت كند.-دوم: رهبر حدود را شرح مي‌دهد و از گروهها مي‌خواهد تا تصميم بگيرند.
ب. روش اقتدارطلبانه : اول : رهبر ايده‌هايي را مطرح و دعوت به پرسش مي‌كند. دوم: رهبر تصميم را مي‌قبولاند . سوم: رهبر تصميم مي‌گيرد و آن را اعلام مي‌كند.
2- مدل مشروط فيدلر:
در اين مدل سه متغير مهم مساعد يا نامساعد بودن موقعيت موجود را براي رهبران تعيين مي‌كنند كه عبارتند از :
الف – مناسبات شخصي رهبر با اعضا گروه تحت عنوان رابطه رهبر-عضو
ب – ميزان ساختار اوليه كار تعيين شده براي گروه
ج – قدرت و اقتداري كه مقام به آنها مي‌دهد.
3- نظريه مسير- هدف House & Mitchel :
براساس اين نظريه،تاثير بخشي رهبران بدليل نفوذ آنان بر انگيزش زيردستان، توانايي عملكرد موثر و رضايت خاطر آنان است. انتخاب نام مسير هدف بدليل توجه عمده بر تاثير گذاري رهبر بر تصور زيردستان از هدفهاي كاري، هدفهاي شخصي و مسير رسيدن آنها به هدف است. اين نظريه اعتقاد دارد كه رفتار رهبري به حدي ايجاد انگيزه مي كنديا راضي كننده است كه ميل رسيدن به هدف را در زيردست بالا مي‌برد و مسيرها برا براي حركت به اهداف روشن مي‌كند.
4- مدل شرطي Vroom & Yetten :
اين دو محقق معتقدند كه ” سهم فعاليتهاي يك رهبر در اثربخشي سازمان بدون درنظر گرفتن ماهيت موقعيتي كه در آن رفتار واقع مي‌شود نمي تواند تعيين گردد.” لذا چيزي تحت عنوان بهترين روش وجود ندارد و رهبران موفق كساني هستند كه بتوانند شيوه‌هاي رهبري خود را با شرايط لازم با توجه به محيط پيراموني تطبيق دهند.
5- مدل اثربخشي رهبري Hersey & Blanchard:
منظور از اثر بخشي رهبري اينست كه چقدر گروه زير دست رهبر وظيفه خود را خوب به انجام برسانند.تعامل گرايش انگيزشي رهبر و موقعيت او ،اثر بخشي را تعيين مي كند. آموزش و تجربه رهبري به عنوان راهي براي ايجاد موقعيت مناسب رهبري و اثربخش بودن آن است.آموزش رهبري همان تجربه رهبري است كه از نظر زمان فشرده شده است ، آموزش باعث تسريع در بدست آوردن تجربه مي شود و باعث مي شود با سرعت بيشتري به حداكثر عملكرد خود برسد.(فيدلر 1372)
دو مدل جديد ديگر :
6- مدل اوج عملكرد (SOAR) :
مقاومت يك سازمان در مقابل كوشش يك رهبر براي اعمال تغييرات. كوشش نافذ رهبر به تنهايي كافي نيست و سازمان را در دستيابي به هدف ياري نمي‌رساند بلكه جهت دستيابي به اهداف، علاوه بر تلاش رهبر، به كشش يك تصور جذاب نيازمنديم.
7- مدل از تصور تا نتيجه (VTR) :
نقش امروزي رهبر، تسهيل رابط بودن ميان تصور و نتيجه است. رهبران امروز بايد تصور را به نتيجه پيوند زنند.
سبك رهبري leadership style
طريقي كه رهبر ،از نفوذش براي كسب اهداف استفاده مي كند سبك رهبري مي نامند.به بيان ديگر نحوه استفاده رهبر از قدرت و نفوذ را ” سبک رهبری ” گویند. سبك رهبري اساسا شيوه نگرش مدير نسبت به نقش خود و كاركنان است.
راه هاي نفوذ و قدرت رهبر :
· پست و مقام : شامل قدرت تشويق و تنبيه است.
· قدرت شخصي :: مركب از قدرت مرجع و قدرت مهارت(تخصص)
· قدرت مشروع (قانوني)
يكي از مشهورترين مطالعات سبك رهبري توسط لوين ،ليپيت و وايت در سال 1939 انجام گرفت و سبك رهبري را در سه دسته تقسيم نمودند)فيدلر1372)
1- دموكراتيك كه در آن به مشاركت عادلانه تشويق مي شودو تنبيه و انتقاد كم است.
2- آمرانه كه در آن همه تصميم ها را رهبر مي گرفت .
3- بي بندوبار كه در آن فعاليت واقعي رهبري گروه بسيار پايين است.
انواع سبك رهبري
1- سبك آمرانه و سنتي ( تاكيد بر وظيفه) مدير يا رهبر به زير دستان خود بگويد چه كار بايد بكنند وچگونه بايد آن كار را انجام دهند.اين سبك محافظه كار(اقتداري )است.
2- سبك دمكراتيك و غير آمرانه رهبر يا مدير در اين سبك مسئليت رهبري خود را با زيردستانش تقسيم مي كند و آنها را در برنامه ريزي و اجراي آن مشاركت مي دهد. به اين سبك سبك كارمند مدار يا رابطه مدار نيز گفته اند./ليبرال (مشاركتي)
عده اي از دانشمندان مديريت بر اين اعتقاد دارند كه سبكهاي رهبري ديگري ميان اين دو حالت وجود دارد كه از آن به سبك مياني نام مي برند. در سبك ميانه مدير نسبت به بعضي از جنبه هاي شغل مديريت محافظه كار است و نسبت به جنبه هاي ديگر ليبرال (مشاركتي). (رضائيان،1379)
چهار سبك رهبري؛ مدل هرسي و بلانچارد:
1- سبك دستوري
2- سبك عرضه كننده
3- سبك مشاركتي
4- سبك تفويض كننده اختيار

1- سبك دستوري Directive Leadership :
در اين سبك كه بشدت طرفدار كار و بسيار كم توجه به كارمند است، كاركنان دقيقا مي‌دانند كه سازمان از آنها چه توقعي دارد و در اين راستا دستورات روشني از طرف رهبر به آنان ابلاغ مي‌شود.
2- سبك عرضه كننده يا رهبري حمايتي Supportive Leadership :
در اين سبك رهبر به صورت همزمان نسبت به مقوله كار و كارمند توجه شديد نشان مي‌دهد.
3- سبك مشاركتي Participative Leadership :
اين سبك شديدا طرفدار كارمند و بي‌توجه به كار است. در اين سبك رهبر از كارمندان به طور وسيعي نظر و پيشنهاد دريافت مي‌كند ليكن درخصوص اخذ تصميمات نهايي تفويض اختياري صورت نمي‌پذيرد.
4- سبك واگذاري اختيار :در اين سبك رهبر به هيچوجه دخالتي در امور نمي‌كند و اختيارات به طور كامل به زيردستان واگذار مي‌شود، زيرا تصور براين است كه زيردستان داراي شايستگي كافي براي تشخيص موقعيت و انجام وظايف هستند.

فرق ميان رهبر و مدير (رئيس)
در بيان تفاوتهاي رهبري و مديريت غرض اين نيست كه بگوييم رهبري خوب است و مديريت بد ،اين دو ،دو مقوله جداگانه و در خدمت هدفهاي جداگانه است.رهبري نيرومند بدون مديريت شايد به هرج ومرج منتهي مي شود و مديريت نيرومند در نبود رهبري چه بسا يازمان را در چنگال بروكراسي مرگبار گرفتار مي كند. و بايد به اين نكته عنايت داشت كه رهبري كردن مكمل مديريت است نه جايگزين آن.
فرقهاي ميان مديريت و رهبري:
1- رهبري كردن يعني درآويختن با تغيير است و وظيفه رهبري ايجاد تحول و شرط رهبري تعيين مسير و جهت تغيير است . مديريت : كار مديريت در آويختن با پيچيدگي است.
2- بستر كار رهبر ،افراد و مو فرهنگ است،رهبري نرم است و گرم. اما بستر كار مديريت پايگان(سلسله مراتب) است وسيستم خشك است و سرد.
3- ميان رهبري و مديريت وجه تمايز روشني وجود دارد و آن اين است كه افراد چگونه كار كنند؟رهبران افراد را به كار كردن برمي انگيزند ولي مديران افراد را وادار به كار مي كنند.
4- لازمه مديريت حفظ وضع موجود از طريق برنامه ريزي،تخصيص بودجه ،سازماندهي ،نيروي انساني و مشكل گشايي است.اما لازمه رهبري موفقيت تغيير است و منظور رهبري پديد آوردن چشم انداز و راهبردها،بسيج كردن افراد مناسي براي اجراي آن راهبردها و توان افزا كردن كاركنان با وجود موانع است.
5- هدف اصلي مديريت اين است كه نظام موجود به وظيفه خود عمل كندو لي هدف اصلي رهبري ايجاد تغيير هاي سودمند بخصوص تغيير هاي غير پلكاني است.
6- مديريت با كاربست اهرم كنترل و مشكل گشايي از تحقق برنامه مطمئن مي شود ،به بيان ديگر دستاوردها را با برنامه مقايسه مي كندو انحراف را تشخيص مي دهد و براي حل مشكل برنامه ريزي و سازماندهي مي كند. اما در دنياي رهبري براي رسيدن به هدف نهايي بايد انگيزه و الهام داد. يعني افراد را به رغم موانع عمده در راه تغيير ،در راه درست به حركت واداشت و اين واداشتن به وسيله ارزشها و عواطف آنهاست.
7 – رهبري بخش رشد يابنده كار مدير است زيرا شتاب تغيير يك سره مي شود.
8- يك مثال ساده در فرق مديريت و رهبري : در مقايسه مديريت و رهبري ارتش زمان صلح و زمان جنگ است،هنوز كسي نتوانسته بفهمد چگونه مي توان با مديريت كردن افراد را به نبرد و ميدان مرگ فرستاد.
9- در تفاوت مفهوم رهبری و مدیریت نیز گاهی گفته می شود که رهبری یعنی نفوذ در دیگران برای نیل به هدف، حال اگر این نفوذ برای نیل به اهداف سازمانی باشد آن را مدیریت می نامند.
10- جان کارترمی گوید: مدیریت از عهده ی پیچـیدگی بر آمدن است در مقابل رهبری از عهده برآمدن است. رهبران جهت حرکت را با ایجاد دیدگاهی درباره آینده تعیین می کنند
11- رهبران ممکن است منصوب شده یا از درون گروه پدید آمده باشند. رهبران می توانند برعملکرد دیگران تاثیربگذارند بدون آنکه قدرت تاثیر گذاری آنان از اختیار رسمی ناشی شده باشد اما مدیران در پست خود منصوب شده اند آنان قدرت قانونی دارند که اجازه می دهد در مواقع ضروری به دیگران پاداش دهند یا آنان را تنبیه کنند. که از پست سازمانی آنان ناشی شده است.

تفاوتهاي مدير با رهبر

مديران:
افراد را وادار مي كند.
امر و نهي مي كند.
كارها را تصحيح مي كند.
ايده هاي خود را مطرح مي كند.
در قضاوت سريع است.
اول صحبت مي كند.
مهلت تعيين مي كند.
به مقام و اقتدارش وابسته است.
ايجاد ترس مي كند.
او تعيين مي كند چه چيزي مورد نياز است.
هميشه مي گويد : « من »
نشان مي دهد چه كسي اشتباه مي كند.
مي گويد به من احترام بگذاريد.

رهبران:
انگيزه مي دهد.
ارشاد و تشويق مي كند.
كارهاي صحيح را تأييد و هدايت مي كند.
باعث ايجاد ايده مي شود.
در فهم مطلب و شرايط موفق است.
اول گوش مي دهد.
مهلت مي دهد تا افراد برنامه ريزي كنند.
به شخصيت و اراده خود متكي است.
حمايت و پشتيباني مي كند.
مي پرسد چه چيزي مورد نيازشان است.
هميشه مي گويد : « ما »
نشان مي دهد چه چيزي غلط است.
مي گويد به يكديگر احترام بگذاريد

منابع و ماخذ
1- فيدلر ، فرد و شمرز، مارتين / رهبري اثر بخش،ترجمه سهراب خليلي، تهران : دانشگاه آزاد اسلامي :1372.
2- كاتر ،جان/ رهبران چه مي كنند؟ ترجمه فضل الله اميني،تهران : انتشارات فرا،1384.
3-رضائيان،علي؛ اصول مديريت .تهران : سمت:1379
4- فريگان،نورمند و جكسون،هري/ رهبري سازماني. ترجمه ايرج والي پور؛تهران: مركز آموزش مديريت دولتي،1381.
5- ايوانز ،ادوارد/فنون مديريت براي كتابداران؛ترجمه فرشته ناصري. مشهد:آستان قدس رضوي ،1384
6- الواني ،سيد مهدي / مديريت عمومي؛ تهران:نشر ني ،1381
7- رهبري در عرصه فرانو گرايي ،خدامي عبدالصمد ، سايت مديريت دانشجويان دانشگاه تهران‌، مقاله ها ، 1384
8- برومند، زهرا / مديريت رفتار سازماني .تهران :پژوهشهاي فرهنگي 1384
9-Spencer , Emily :Leadership Models and Theories: A Brief Overview,1998

 

برگرفته

Hits: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *