گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

طبقه 10، زوج خوشبختی رو دیدم که با هم زد و خورد میکردن

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

طبقه 9، “پیتر” محکم و قوی رو دیدم که داره گریه میکنه

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

طبقه 8، “آمی” نامزدش رو می دید که با بهترین دوستشه

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net

طبقه 7، “دن” قرصای روزانه ضدافسردگیش رو می خوره

گروه اینترنتی پرشیـن استار | www.Persian-Star.org

طبقه 6، “هنگ” بیکاره و هنوز در روز هفت تا روزنامه می خره تا یه کار پیدا کنه

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

طبقه 5، آقای “وانگ” که خیلی محترمه سعی میکنه لباسای خانومش رو بپوشه

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

طبقه 4 “رز” دوباره داره با دوست پسرش دعوا میکنه

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

طبقه 2، “لیلی” هنوز به عکس شوهرش که از شش ماه پیش گم شده خیره میشه

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

قبل از اینکه از ساختمون بپرم فکر می کردم بدشانس ترین آدمم

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

الآن فهمیدم هر کسی مشکلات و نگرانی های خودش رو داره

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.org

آدمایی که دیدم الآن دارن به من نگاه می کنن

گروه اینترنتی پرشین استار | www.Persian-Star.net

فکر کنم الآن که من رو می بینن، احساس می کنن وضعشون اونقدرا هم بد نیست …


پی نوشت :
شاید خیلی وقت ها قدر داشته هایمون رو اونطور که باید، نمی دونیم و به نوعی عرصه زندگی رو بر خودمون تنگ می کنیم که انگار حاصل عمرمان تمام غمها و ناملایمات دنیاست و دیگران ازش سهمی ندارند در حالیکه اگر قدری عاقلانه تر فکر کنیم می بینیم که دیگران هم فقط شادیها و موفقیت هاشون نیست که دستمایه ی زندگیشونه؛ و بقول این شعر زیبا :

زندگی وقت کمی بود و نمیدانستیم
همه ی عمر دمی بود و نمیدانستیم

حسرت رد شدن ثانیه های کوچک
فرصت مغتنمی بود و نمیدانستیم

تشنه لب، عمر بسر رفت و به قول سهراب
آب در یک قدمی بود و نمیدانستیم

Hits: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *