تعيين دقيق قيمتها و نرخ تغيير آنها تقريبا در تمامي مسائل اقتصادي، از اجراي سياستهاي پولي گرفته تا تعيين ميزان بهبود اوضاع اقتصادي (به مدخل رشد اقتصادی مراجعه کنید) طي زمان و ميان كشورهاي مختلف و نيز ارزيابي هزينهها و مخارج دولتی و ساختار مالياتها نقشي اساسي ايفا ميكند.
ما اغلب با قيمت بسياري از محصولاتي كه ميخريم، آشنا هستيم. ميدانيم كه اين اواخر، براي يك كيلو گوشت چرخشده گوساله يا يك بطري شير، چه مبلغي را پرداخت كردهايم. مستاجرها ميدانند كه چه مبلغي را بابت اجاره خانه ميپردازند. بنابراين ممكن است به نظر آيد كه تعيين قيمتها، ساده و راحت است. اما اين طور نيست.
هدف از تعيين شاخص قيمت، خلاصه كردن اطلاعات مربوط به قيمتهاي كالاها و خدمات مختلف در طي زمان است. مخارج مصرفي، حدود دوسوم از توليد ناخالص داخلي (GDP) آمريكا را به خود اختصاص ميدهد. شاخص قيمتي مصرفكننده (CPI) و تعدیلکننده مخارج مصرفي شخصي (PCE) بدين منظور طراحي شدهاند كه اطلاعات مربوط به قيمت كالاهاي خريداري شده توسط مصرفكنندهها در طول زمان را به صورت خلاصه نشان دهند. در يك جامعه بدوی فرضي كه تنها يك نوع كالا، مثلا يك نوع غذا در آن وجود دارد، نيازي به شاخص قيمت نداريم، چراكه تنها قيمت يك كالاي منفرد را بررسي و پيگيري مينماييم. اما در صورتي كه كالاها و خدمات زيادي وجود داشته باشند، به روشي براي متوسط گرفتن از تغييرات قيمتها يا تجميع اطلاعات مربوط به قيمتهايي كه با يكديگر بسيار تفاوت دارند، نياز داريم. نرخ تغيير قيمتها (تورم) هم در اقتصاد خرد و هم در اقتصاد كلان حائز اهميت بسياري است. تخمين تورم و رشد واقعي به اندازهگیری تغييرات قيمتها نياز دارد و در اقتصاد بازار مدرن كه اقتصادي پويا و انعطافپذير است، اندازه گیری دقيق اين تغييرات، پيچيده است. يك فروشگاه بزرگ، به تنهايي حاوي بيش از 50هزار قيمت متفاوت است. در همين فروشگاه منفرد، مرتبا كالاهاي جديدي به فروش ميرسد و ارائه كالاهاي قديمي، قطع ميگردد. كيفيت در بسیاری موارد به گونهاي عيني بهبود مييابد كه از اين ميان ميتوان به افزايش كارآيي در مصرف انرژي، دوام بيشتر، كاهش هزينههاي نگهداري و … اشاره كرد. شایان ذکر است، در صورتي كه كيفيت، افزايش يابد اما قيمت ثابت بماند قيمت واقعي كاهش يافته است. بنابراین حتي با وجود تكنولوژيهاي جديد، باز هم خلاصهسازي تغييرات روي داده در قيمتها در يك مغازه و در يك بازه زماني كوتاهمدت يك ماهه، امري پيچيده است. عجیب نیست که انجام چنين كاري در رابطه با كل اقتصاد به شدت پيچيدهتر باشد.
دستيابي به اطلاعات مربوط به قيمتهاي مختلف، نه تنها به اندازهگيري قيمتها نياز دارد بلكه تعيين وزن عناصر مختلف در درون شاخص را نيز ميطلبد. دادن وزن مساوي به تمامي قيمتها، كاري ساده است. اما چندان ثمربخش نخواهد بود. به عنوان مثال اگر قيمت سيب سرخ، 5درصد كاهش يافته و اجارهها، 5درصد افزايش يابند شاخصی که به هر دو اینها وزن یکسان بدهد، حاكي از آن خواهد بود كه هيچ تغييري در سطح كلي قيمتها روي نداده است. اما اين احمقانه است. ميبايست براي كالاهايي كه مصرفكنندهها بخش بیشتری از درآمدشان را صرف آن ميکنند، وزن بیشتری را در نظر بگیریم.
CPI در آمریکا و هزینه زندگی
وقتی که اقتصاددانان تلاش ميکنند نرخ «واقعی» تورم (نرخ تغییر قیمتها) را اندازهگیری کنند، در واقع باید به این سوال پاسخ دهند که «با قیمتهای جدید و برای آنکه مصرفکنندهها دقيقا به اندازه قبل ثروتمند باشند، درآمدشان چقدر بايد افزايش يابد؟» لذا مفهوم هزينه زندگي در اندازهگیری سطح قيمتها و تغييرات آن از اهميت زيادي برخوردار است. واضح است كه «جانشیني» در این میان نقش مهميدارد، به اين معنا كه این امر که مصرفكنندهها در مقابل تغييرات قيمت نسبي كالاهاي مختلف چگونه واكنش نشان ميدهند، بسیار مهم است. به علاوه ضروری است که قیمتها باید با توجه به تغییرات کیفیت تعدیل شوند. نبايد بهبود عمدهاي در كيفيت كالاها كه افزايش اندكي در قيمت آنها منجر شده باشد را تورم به حساب آوريم.
در اغلب شاخصهاي قيمتي مصرفكننده معمول، از قبيل CPI در آمريكا، قيمتها با سيستمي كه در آن وزن کالاها ثابت است، اندازهگيري ميشوند. این به آن معناست که وزن اختصاص داده شده به مخارج در این سیستمها از دوره پايه به بعد، ثابت در نظر گرفته ميشود. در جدول 1 آخرين وزنهاي اختصاص يافته به دستههاي بسيار گستردهاي از كالاها از سال 2002 به اين سو نشان داده شده است. مركز آمار نيروي كار (BLS) اين اوزان را از طریق بررسي مخارج استخراج ميكند. این وزنها نشان ميدهند كه مصرفكنندهها چه سهميرا در انواع مختلف كالاها و خدمات هزينه كردهاند.
به عنوان مثال اين وزنها در حال حاضر در ایالات متحده عبارتند از 6/15درصد براي غذا، 6درصد براي مراقبتهاي پزشكي، 9/40درصد براي مسكن و 3/17درصد براي حملونقل. البته درون هر يك از اين دستهها هزاران كالاي مشخص وجود دارد. به عنوان مثال، سيب سرخ با اندازه و كيفيت مشخص، بخشي از زيرگروه سيبها است كه آن نيز بخشي از ميوهها است كه خود جزئي از سبزيجات و ميوههاي تازه است.
جدول1: اهميت نسبي اجزاي تشكيلدهنده شاخص قيمتي مصرفكننده (CPI-U)
توجه: به علت گردكردن، مجموع تكتك موارد، با 100درصد برابر نيست.
با داشتن وزنهاي مربوط به مخارج، بازهم رديابي قيمتها، فرآيندي پرهزينه و مشکل است. همچنين اين سوال مطرح است كه چه قيمتهايي را بايد مدنظر قرار دهيم. كالاهايي كه در بررسي وارد ميكنيم، از كجا و به چه شيوهاي خريده ميشوند؟ در آمريكا دو شاخص قيمتي مصرفكننده وجود دارد كه ارتباط نزديكي با يكديگر دارند. در يكي از آنها، تغيير متوسط وزني قيمت كالاهاي مصرفي براي يك خانواده متوسط شهري اندازهگيري ميشود كه وزن اختصاص يافته به کالاها، همان وزن مربوط به سال پايه است. اين شاخص را CPI-U مينامند. معيار ديگر كه با شاخص فوق، دقيقا برابر نميباشد، CPI-W است كه قيمتها را براي کارگران و كارمندان دفتري اندازهگيري ميكند. در اينجا، بر CPI-U تمركز ميكنيم كه به طور گستردهتري مورد استفاده قرار ميگیرد. در هیچ یک از این دو شاخص وزنها تغییر پیدا نميکنند و بنابراین فرآیند جانشینی در نظر گرفته نميشود. منظور از جانشینی اين است كه مصرفكنندهها، كالاهايي كه قيمت شان بيشتر افزايش مييابد را كنار گذاشته و به سمت کالاهایی متمايل ميشوند كه افزايش قيمت آنها كمتر است .
CPI، اهداف بسياري را برآورده ميكند. به عنوان نمونه، از اين شاخص براي اندازهگيري تورم مصرفکننده ماهانه، انجام تعديلات مربوط به هزينه زندگي در خدمات تاميناجتماعي، تعیین ماليات بر درآمد و ديگر طرحهاي دولتي استفاده ميشود. در محاسبات درآمد و توليد ملي نیز از این شاخص استفاده ميشود. (البته وزارت بازرگانی، امروزه از اوزان و روشهاي خاص خود PCE را محاسبه ميكند).
در شكل 1، آخرين دادههاي مربوط به CPI-U آمريكا آورده شده است. در اين شكل شاخص CPI-U براي سالهاي 1984-1983، برابر صد در نظر گرفته شده است. همان طور كه نشان داده شده است سرعت تورم مصرفي اندازهگيري شده نسبت به دهههاي 1970 و 1980 به ميزان قابل ملاحظهاي كاهش يافته و اخيرا به اعداد بسيار پايين تكرقمي رسيده و در مقايسه با دهه 1970 و اوايل 1980 كه تورم زيادي را شاهد بوديم، تغييرات به شدت كمتري را به خود ديده است.
نکته مهميکه باید مورد توجه قرار گیرد آن است که افراد، الگوي مخارج خود را طي زمان، تغيير ميدهند و اين كار را به ويژه در پاسخ به تغييرات قيمتهاي نسبي انجام ميدهند. به عنوان مثال، افراد با افزايش قيمت مرغ، ماهي بيشتري ميخرند و برعكس. از اين رو، اوزان تغيير پيدا ميكنند و شاخصهاي قيمتي كه نتوانند اين امر را به حساب آورند تغييرات واقعي هزينه زندگي را بيش از مقدار واقعي آن، نشان ميدهند(CPI، در صورتی که وزنها در آن ثابت باشند نیز همین مشکل را دارد).
دو روش مشخص براي تعيين وزن قيمت توليدات مختلف وجود دارد. در روش اول، وزندهي در طول یک دوره ثابت است به اين صورت كه وزن مخارج، در سطوح دوره مبنا ثابت ميمانند و با تغيير متوالي قيمتها، بررسي ميكنيم كه متوسط نسبي قيمتها چگونه تغيير ميكند. روش ديگر آن است كه در دوره دوم پس از در نظر گرفتن فرآیند جانشینی وزنها را تغییر دهیم. نظريه اقتصادي، به شدت از ايده متوسط گيري از اين دو عدد پشتيباني ميكند.
اين نكتهاي است كه اولین بار، توسط ايرونيگ فيشر (1922) اقتصاددان بزرگ آمريكايي مطرح گرديد. BLS از سال 2002 به اين سو، معياري موسوم به CPI زنجيرهاي را محاسبه كرده است كه ارتباط نزديكي با معيار فوق دارد. اين شاخص نسبت به CPI-U معمولي، با سرعت بسيار كمتري افزايش يافته است كه اين امر نشاندهنده آن است كه ناتواني CPI رسمي در مدنظر قرار دادن جايگزيني توسط مصرفكنندهها، ضعفي جدي در آن به شمار ميرود.
به همين نحو، مكاني كه افراد خريدهايشان را از آنجا انجام ميدهند، طي زمان تغيير مييابد. فروشگاههايي كه قيمتهايي كمتر از مقادير معمول را اعمال ميكنند و همچنين فروش اينترنتي، از اهميت بيشتري نسبت به خردهفروشيهاي كوچك معمولي برخوردار شدهاند. از آنجا كه دادههاي مربوط به قيمتها از سطح کلیه فروشگاهها جمعآوري ميشوند، این حقیقت که مصرفکنندهها امروزه بیشتر تمایل دارند که از فروشگاههایی خرید کنند که تخفیف اعمال ميکنند، در شاخص قیمتی بازتاب داده نميشود. در واقع علاوه بر تورش ناشی از در نظر نگرفتن فرآیند جانشینی، یک تورش نیز به علت در نظر گرفته نشدن تغییر تمایل مصرفکنندگان برای خرید از فروشگاههایی که تخفیف ارائه ميدهند، به وجود ميآید.
حتي زماني كه خريدها صورت ميگيرند نيز ميتواند حائز اهميت باشد. معمولا قيمتها به صورت ماهانه و در طول يك هفته خاص اندازهگيري ميشوند. اما مثلا اگر مصرفكنندهها بدانند که بعد از کریسمس ميتوانند کالاها را با تخفیف بیشتری خریداری کنند، طبیعتا پس از کریسمس کالاهای بیشتری خریداری ميکنند. بنابراین بررسيهايي كه تنها قيمتهاي هفته دوم دسامبر را مدنظر قرار ميدهند، اطلاعات مربوط به اين تغييرات را از دست خواهند داد.
يك مشكل ديگر اين است كه دادههاي مربوط به قيمتها، در طول هفته جمعآوري ميشوند. در آمريكا بخش فزايندهاي از خريدها، در پايان هفته و تعطيلات انجام ميشوند (شايد این واقعیت به دلیل افزايش زوجهايي است كه هر دو، شاغل هستند)، اما تنها در حدود يكدرصد از قيمتها در تعطيلات آخر هفته جمعآوري ميشوند. از آنجا كه در برخي از فروشگاهها، به فروش آخر هفته تاكيد زيادي ميشود، لذا علاوه بر تورشهاي مربوط به «مكان» خريد و «چيزي» كه خريده ميشود، تورش مربوط به «زمان» خريد نيز وجود دارد. اين فرآيند تا حدودي ميتواند توضیح دهد که چرا تحقيقات اخير، حاكي از آن است كه قيمتها، در دادههاي جمعآوري شده در جریان مبادلات واقعی، در قياس با آنچه كه توسط كارمندان BLS جمعآوري ميشود، با سرعت بسيار كمتري افزايش مييابند.
بالاخره، تورش ديگري نيز در زمینه مشكلات مربوط به تعديل تغييرات كيفيت و معرفي محصولات جديد، به وجود ميآيد. مثلا VCRها، دستگاههاي مايكروويو و كامپيوترهاي شخصي زماني در محاسبه CPR در آمريكا وارد شدند كه يك دهه يا بيشتر، از ورود آنها به بازار ميگذشت و قيمت آنها، در اين زمان در حدود 80درصد كاهش يافته بود. جالب است بدانید که تلفنهاي همراه، تا سال 1998 در محاسبه CPI در آمريكا، مدنظر قرار نميگرفتند.
در حال حاضر، CPI، تورم را 9/0-8/0 واحددرصد، بيشتر از مقدار واقعي آن بيان ميكند كه از اين مقدار 4/0-3/0درصد به ناتواني در محاسبه جانشینی ميان كالاها مرتبط است. 1/0 به عدم امكان درنظر گرفتن فروشگاههایی که تخفیف خوبی ميدهند، اختصاص دارد و 4/0، به ناتواني در مدنظر قراردادن كالاهاي جديد ارتباط دارد. از اين رو، 8/0 يا 9/0 واحد درصد تورم محاسبه شده براساس CPI، در واقع اصلا تورم نيست. اين ميزان ممكن است كوچك به نظر آيد، اما اگر اين مقدار تورش تصحيح نشود، سبب خواهد شد كه به عنوان مثال، بعد از 20 سال تغيير استاندارد زندگي، 22درصد بيش از مقدار واقع بيان شود.
CPI در آمريكا يكي از محدود آمارهاي اقتصادي است كه حتي اگر دادههاي بعدي نشان دهند كه آمارهاي منتشر شده اشتباه هستند، هيچگاه مورد بازبيني قرار نخواهد گرفت. اين امر، به این دلیل صورت ميگيرد كه بسياري از قراردادها و بسیاری از برنامههاي دولتي، به وضوح براساس CPI تعديل شده یا فهرست ميشوند و بازبيني در CPI سبب بروز پيچيدگيهاي عملي و حقوقي زيادي خواهد شد.
شكل 3: درصد تغيير در CPI-U در آمريكا
ميدانيم كه گروههاي مختلف مصرف كنندهها، اوزان متفاوتي براي مخارج دارند، زيرا سهمياز درآمدشان را که روي كالاهاي گوناگون خرج ميكنند، متفاوت است. مثلا ميدانیم که مستاجران در مقابل صاحبخانهها و ميانسالها در برابر افراد مسن سهمهای مختلفی از درآمدشان را صرف کالاهای گوناگون ميکنند. اما جالب است كه در اغلب تحقيقهاي به عمل آمده، تنها تفاوتهاي اندكي ميان نرخ تورم در گروههايي كه وزنهاي متفاوتي را به مخارج خود نسبت ميدهند، يافته شده است.
تفاوتهاي مربوط به قيمتها و نرخ تغيير آنها در ميان گروههاي مختلف چگونه است؟ به عنوان مثال، آيا قيمتهاي پرداخت شده توسط سالمندان، نسبت به آن چه كه افراد عادي جامعه ميپردازند، متفاوت است؟و در صورتي كه اين قيمتها با يكديگر فرق دارند، آيا اين تفاوتها در طول زمان تغيير كردهاند؟
تئوري اقتصادي، حاكي از آن است كه قیمت اغلب کالاها برای گروههای مختلف چندان با هم متفاوت نیست، اما شواهد تجربي قاطعي دال بر درست بودن اين نكته در دست نداريم.
بنابراين، تعيين دقيق تورم (نرخ تغيير قيمتها) سخت است. متخصصين آمارگيري در تمامي كشورها، به ويژه آنهايي كه در مركز آمار كار آمريكا، فعاليت ميكنند، پيشرفتهاي مهم و زيادي را طي سالها به وجود آوردهاند. با اين حال، هر روزه محصولات جديدي به بازار عرضه ميشوند، محصولات موجود بهبود مييابند، توليدات ديگري از بازار خارج ميشوند، قيمت نسبي كالاها و خدمات گوناگون مرتبا تغيير يافته و این سبب ميشود كه مصرف كنندهها الگوي خريدشان را تغيير دهند. صدها هزار كالا و خدمت مختلف، در كشورهاي صنعتي و ثروتمند در دسترس هستند. با افزايش ثروت اين كشورها، تقاضا در آنها، از سوي كالاها به سمت خدمات و نيز به سوي ويژگيهاي خاصي از كالاها و خدمات، همچون كيفيت بهبود يافته، تنوع بيشتر و راحتي زيادتر منتقل شده است؛ اما تمامي اين عوامل، بدان معنا هستند كه امروزه در قياس با يك دهه پيش، اندازهگيري ميزان محصولاتي كه در اقتصاد توليد شده و مصرف ميگردند، مشكلتر شده است. يك دهه پيش، بخش بزرگي از فعاليتهاي اقتصادي، شامل كالاهايي از قبيل چندين تن فولاد يا بوشلهاي گندم ميشد كه اندازهگيري آنها، آسان بود. اما امروزه شرایط به شدت تغییر کرده است و دستیابی به اطلاعات در این زمینه که چه کسی، کجا، کی، چرا و چگونه چه چیزی را خریداری کرده است و خلاصه کردن تمام این اطلاعات در یک یا چند شاخص قیمتی، مسائل تحلیلی و عملی پیچیده ای را به وجود ميآورد.
در بررسي و اندازهگيري شاخص قيمت، كه زماني خستهكننده و كسالتآور به حساب ميآمد، تغییرات عمیقی به وجود آمده است. تحقيق در رابطه با شاخصهای قيمتي در دانشگاهها، مراكز دولتي و مراكز تحقيقاتي در کنار بهبود عملي آمارهاي دولتي امري بسیار پر اهمیت است و در سالیان آتی نتایج بسیار مهميرا به جا خواهد گذاشت.
منابعی برای مطالعه بیشتر
Boskin, M. “Causes and Consequences of Bias in the Consumer Price Index as a Measure of the Cost of Living.” Atlantic Economic Journal 33 (March 2005): 1–13.
Boskin, M., E. Dulberger, R. Gordon, Z. Griliches, and D. Jorgenson. “Consumer Prices, the Consumer Price Index and the Cost of Living.” Journal of Economic Perspectives 12 (1998): 3–26.
Boskin, M., E. Dulberger, R. Gordon, Z. Griliches, and D. Jorgenson. “The CPI Commission: Findings and Recommendations.” American Economic Review 87 (May 1997): 78–83.
Boskin, M., and D. Jorgenson. “Implications of Overstating Inflation for Indexing Government Programs and Understanding Economic Progress.” American Economic Review 87 (May 1997): 89–93.
Fisher, I. The Making of Index Numbers: A Study of Their Varieties, Tests, and Reliability. Boston: Houghton Mifflin, 1922.
Lebow, D., and J. Rudd. “Measurement Error in the Consumer Price Index: Where Do We Stand?” Journal of Economic Literature 41 (March 2003): 159–201.
Stewart, K., and S. Reed. “Consumer Price Index Research Series Using Current Methods, 1978–1998.” Monthly Labor Review 122 (June 1999): 29–38. An update is available on the BLS Web site.
For more technical discussions of the economic theory of index numbers and the important case of new products, see the following:
Diewert, E. “Exact and Superlative Index Numbers.” Journal of Econometrics 4, no. 2 (1976): 115–145.
Hausman, J. A. “Valuation of New Goods Under Perfect and Imperfect Competition.” In T. F. Bresnahan and R. J. Gordon, eds., The Economics of New Goods. Chicago: University of Chicago Press, 1997. P. 209.
Shapiro, M., and D. Wilcox. “Alternative Strategies for Aggregating Prices in the CPI.” Federal Reserve Bank of St. Louis Review 79 (May/June 1997): 113–125.
نویسنده: مايكل باسكين، استاد اقتصاد و عضو ارشد موسسه هوور در دانشگاه استنفورد است. وي در سالهاي 1995 و 1996، رييس كميسيون مشورتي شاخص قيمت مصرفكننده بود و در سالهاي 1989 تا 1993، رياست شوراي مشاوران اقتصادي رييس جمهور را برعهده داشت.
مترجم: محمدصادق الحسيني، محسن رنجبر
Hits: 0