آلمان و ژاپن در جنگ جهانی دوم شکست سختی خورده و ویران شدند، اما پس از جنگ با چنان سرعتی در مسیر بازسازی پیش رفتند که جهانیان را شگفت زده کردند. طی ده سال، این دو ملت دوباره خود را به عنوان قدرتهای اقتصادی معرفی کردند. یک دهه بعد، این دو کشور نه تنها خود را پیدا کردند بلکه از برخی از پیروزان جنگ نیز پیشی گرفتند.
سرعت شگفت آور برخی از ملتها در بازسازی کردن ویرانیها، در قرون قبل نیز مورد توجه صاحبنظران بوده است. جان استوارت میل در سال 1896 نوشت:
برخی از کشورها با چنان سرعتی خود را از شر فلاکت و خرابی نجات دادهاند که باعث تحیر ميشود. در برخی موارد خرابیهایی که در نتیجه زلزله، سیل، توفان و جنگ به بار آمدند، به سرعت رفع شدند. در تاریخ بسیار دیده شده که دشمن کشوری را به خاک و خون کشد، تمام ثروت موجود در آن را به تاراج برد، تمام خانهها را تخریب کند، اما پس از گذشت چند سال اوضاع به وضع سابق بازگردد. (Mill 1896, book 1, chap. 5, para. I.5.19)
البته نميتوان ادعا کرد که در طول تاریخ در همه موارد بازسازی با چنین سرعتی صورت گرفته است. حدس ميزنیم که تمدن کرت به خاطر وقوع زمین لرزه و تمدن مایا به خاطر همهگیر شدن بیماری نابود شدند؛ به هر حال ميدانیم که این دو تمدن هرگز خود را بازنیافتند. یا مثلا ميدانیم که سقوط رم به «قرون وسطی» که برای سدههای متمادی ادامه یافت، منجر شد.
جامعه شناسان، روانشناسان، تاریخدانان و سیاست گذاران مطالعات زیادی در مورد طبیعت، دلایل و نتایج فجایع مخرب و بازسازیهای متعاقب آن انجام دادهاند، اما در ادبیات اقتصادی جای این گونه مطالعات به شدت خالی است. به عنوان مثال، در چهار جلد از (The New Palgrave: A Dictionary of Economics (1987 این مباحث به کلی نادیده گرفته شدهاند. در این فرهنگ تخصصی حتی مدخلی برای واژههای «ویرانی» و «بازسازی» وجود ندارد. این در حالی است که ویرانیها را ميتوان به عنوان گونهای از آزمایشهای اقتصادی طبیعی به شمار آورد. در واقع ميتوان ویرانیها را به تستهایی تشبیه کرد که مهندسان برای آزمایش مقاومت ساختمانها و ماشینآلات به کار ميبرند. به عبارت دیگر با بررسی رفتار انسانها تحت شرایط فوقالعاده ميتوان به دستاوردهای جدیدی در علم اقتصاد رسید.
سابقه تاریخی
با وجود آنکه تراژدیهایی مانند تصادف اتومبیل و بیماریهای لاعلاج که در مقیاس کوچک اتفاق ميافتند، به اندازه کافی برای کسانی که درگیر ميشوند فاجعه بار است، در این مقاله منظور ما از ویرانی رخدادهایی است که در مقیاس بزرگ رخ ميدهد.
قبل از هرچیز باید بین بلایایی مانند گردباد، سیل یا بمباران که در سطح اجتماعات رخ ميدهند(بلایای با مقیاس متوسط) و فجایعی مانند قحطی گسترده، انقلابهای مخرب یا شکست در یک جنگ تمام عیار که در سطح جوامع رخ ميدهند، تمایز قائل شد. در فاجعهای که در سطح اجتماعات رخ ميدهد تاروپود جامعه بزرگتر یک تور ایمنی فراهم ميآورد، در حالی که در فجایعی که در سطح جامعه رخ ميدهند، خود این تاروپود در معرض نابودی قرار ميگیرد.
در حالت اول صدها یا هزاران نفر ميمیرند، اما در حالت دوم صدها هزار یا حتی گاهی میلیونها نفر جان خود را از دست ميدهند(البته باید این نکته را در نظر گرفت که در مواردی چون ابرتورم و رکودهای عمیق که اتفاقاتی هستند که درسطح جامعه رخ ميدهند با وجود این که عواقب مصیبت باری دارند، تلفات زیادی به بار نميآید).
ویرانیهايی که در مقیاس متوسط رخ ميدهند، نسبتا پرتعدادند. ميتوانیم مواردی را که در این موارد رخ ميدهند تعمیم دهیم. به عنوان مثال مشاهده شده که افراد و جوامع، خود را با این شرایط تطبیق ميدهند. بازماندگان این ویرانیها بی یار و یاور نميمانند.
در چنین شرایطی مردم پس از وقوع فاجعه به یاری خود و دیگران ميشتابند. بعد از وقوع فاجعه هویت اجتماع ویران شده، تقویت شده و تلاشهای همکارانه و دگرخواهانه برای نجات دیگران و بهبود شرایط زیاد به چشم ميخورد. پس از زلزله سان فرانسیسکو در سال 1989 ساکنان یک منطقه فقیر خودجوشانه به نجات سرنشینان اتومبیلهایی شتافتند که بعد از تخریب بزرگراه زیر آوار گیر افتاده بودند. بعد از زلزله سال 1964 نیز سوپرمارکتهای محلی قیمت مواد غذایی را پایین نگه داشته و مصرفکنندگان، داوطلبانه مصرفشان را جیره بندی کردند تا بحران بگذرد.
البته در این موارد مثالهای جدیای از رفتارهای ضداجتماعی نیز مشاهده شده است. به عنوان نمونه در حالی که خیرخواهی و همکاری در جریان خاموشیهای کامل برق در سال 1965 مشاهده ميشد، اما در خاموشیهای سال 1977 خشونتهای تاسف بار و دزدی و چپاول بسیار شدید بود. تجربیات مشابهی نیز بعد از توفان هوگو که در سال 1989 به تخریب جزایر ویرجین انجامید، ملاحظه شد.
البته همانطور که راسل دینز و توماس درابک نشان دادهاند، رفتار اجتماعی در این مواقع غالب است. موارد خلاف این جریان هر چند کم تعداد نبوده، اما در شرایطی رخ داده که پیش از فاجعه حس شکایت در بخشی از جامعه شدید بوده است. این تجربه که تقریبا در تماميمواقع، جریانهای کمک از خارج از منطقه بلادیده به این مناطق سرازیر ميشود را نیز ميتوان با اطمینان خاطر تعمیم داد. این پدیده «رفتار همگرایانه» (convergence behavior )خوانده ميشود.
در اغلب موارد، جوامع ویران شده نسبت به قبل با سرعت بیشتری پیشرفت ميکنند. از مشخصات این جوامع ميتوان معرفی شدن رهبران جدید، همبستگی اجتماعی بالاتر و منسوخ شدن مقررات و رفتارهای دست و پاگیر را برشمرد.
بمباران هامبورگ در جولای و آگوست 1943، جامعه را در مقیاس وسیع تحت تاثیر قرار داد. مشاهده شده که در موارد این چنینی مردم نسبت به بناها مقاومتر هستند. به عنوان مثال بمبارانها تقریبا 50درصد ساختمانهای شهر را تخریب کردند، در حالی که 40000 نفر یعنی چیزی کمتر از 3درصد جمعیت شهر کشته شدند. پس از بمباران تقریبا نیمياز بازماندگان، شهر را ترک کردند. حدود 300000 نفر از آنها در دوره بازسازی بازگشتند و حدود 500000 نفر نیز برای همیشه در دیگر نقاط آلمان ساکن شدند. حین بازسازی نیز مناطقی که به شدت تخریب شده بودند متروکه شدند تا بر مناطق دیگر تمرکز شود. سرعت بازسازی طوری بود که در عرض چند روز بعد از پایان گرفتن حملات الکتریسیته، گاز و خدمات تلگراف فراهم شدند. البته عرضه آب همچنان مشکل ساز باقی ماند و برای تامین آب از منابع آب استفاده ميشد. سیستم حمل و نقل نیز که به شدت آسیب دیده بود، به طور جزئی بازسازی شد. ترافیک سنگینی در سطح شهر وجود خواهد داشت، اما خطوط اصلی خدمات حمل و نقل درون شهری در عرض چند روز فعالیت خود را از سر گرفتند. در روز هفتم نیز بانک مرکزی هامبورگ دوباره باز شد و کسب و کارها دوباره فعال شدند. چندی نگذشت که هامبورگ دیگر شهر مردگان نبود. در عرض چند ماه، موسسه مطالعات استراتژیک بمباران ایالات متحده گزارش داد که شهر 80درصد بهرهوری خود را باز یافته است.
ميتوان تلاش بلشویکها طی سالهای 1917 تا 1921 برای تحمیل «کمونیزم جنگی» بر اقتصاد روسیه را نیز به عنوان یک ویرانی بزرگ در نظر گرفت. در این دوران بازارها و حتی استفاده از پول کنار گذاشته شد. اقتصاد روسیه که در طول جنگ داخلی به سراشیب سقوط افتاده بود پس از جنگ با مشکلات عدیدهای روبهرو شد. تولید صنعتی به 20درصد و زمینهای زیر کشت به 70درصد سطح قبل از جنگ رسید. پس از پیروزی نهایی سرخها نیز اقتصاد به جای بازسازی شدن سقوط کرد. الکساندر بایکوف به نقل از لنین آورده:
تا بهار سال 1921 برای حرکت به سمت کمونیسم در خط مقدم اقتصاد نیز مبارزه کردیم، اما شکستی که در این عرصه به ما تحمیل شد از تلاشهای کولچاک، دنیکین یا پیلسودسکی مخربتر بود. مصادره اموال در روستاها و رویکرد کمونیستی مستقیمي که برای بازسازی شهرها اتخاذ شد به بحران سیاسی و اقتصادی کشور دامن زد. (Baykov 1947, p. 48)
در ابتدا بلشویکها کنترل مستقیم را روی بخشی از صنعت اعمال ميکردند (این کنترل روی کارخانههای بزرگ واقع در شهرهای اصلی برقرار بود که از قضا تعدادشان چندان زیاد نبود). در بسیاری موارد، ترتیبات همکارانه و کسب و کارهای خصوصی، عملکرد صنعت و تجارت را به صورت حداقلی حفظ ميکردند. بالاخره پیروزی نظامي کمونیستها این اجازه را به آنها داد که توجهشان را به برچیدن بقایای بخش خصوصی معطوف کنند. در این هنگام، بسیاری از سرمایهداران کوچک که به امید شکست کمونیستها نشسته بودند در نهایت مجبور به ترک کشور شدند و کسب و کار خود را رها کردند. پارادوکس فروپاشی اقتصاد روسیه پس از دست یابی این کشور به پیروزی سیاسی و نظامي این گونه بود که رقم خورد.
بالاخره در میانه سال 1921 سیاست اقتصادی جدید (NEP) در دستور کار قرار گرفت. در اقداماتی که در این راستا صورت گرفت، پول به عنوان وسیله مبادله دوباره به عرصه اقتصاد بازگشت و به کسب و کارهای خصوصی آزادی عمل بیشتری داده شد. این اقدامات به بهبود قابل توجهی در شرایط اقتصادی منجر شد.
ایجاد تقاضا برای پول رایج به عنوان ابزار مبادله، به شوروی این اجازه را داد که از طریق انتشار پول و ایجاد تورم منابع قابل ملاحظهای را به دولت انتقال دهد. به عبارت دیگر NEP به اقتصاد شوروی این فرصت را داد که پیش از اجرایی شدن برنامههای پنج ساله استالینیستی و حرکت اجباری به سمت اشتراکی شدن و صنعتی شدن، فضایی برای تنفس پیدا کند.
فاکتورهای موثر بر بازسازی
به جرات ميتوان گفت انتقال یافتن تقاضا از خواستههای کمتر ضروری باعث آزاد شدن منابع برای نجات و اسکان بازماندگان، پیش بردن تعمیرات و تلاشهایی از این نوع ميشود. این امر ميتواند بازسازی را سرعت بخشد. در طرف عرضه نیز واردات منابع(هدایا و کمکهای خارجی، وامهای تجاری و عایدات بیمه) از مناطق دیگر به مناطق آسیب دیده جریان پیدا ميکند. به علاوه به خصوص در بلندمدت ظرفیت اضافه تولید نقش تعیین کنندهای در روند بازسازی ایجاد ميکند. به عنوان مثال پس از وقوع فاجعه، کارگران ساعات بیشتری کار میکنند، کودکان به مدرسه نميروند، بازنشستگان سر کارهایشان باز ميگردند و از ماشین آلات کار بیشتری کشیده ميشود. جانشین شدن منابع- به عنوان مثال استفاده از چادر به جای خانه و کامیون به جای اتوبوس و قطار- باعث ميشود که اقلام ضروری بیشتر در دسترس قرار بگیرند. در نهایت، ممکن است مقررات دست و پاگیر کنار گذاشته شوند و فعالیتهایی مانند ارتکاب جرم و طرح دعاوی قضایی احتمالا کاهش ميیابد.
در ویرانیهایی که در مقیاس متوسط رخ ميدهند، مسائل تکنولوژیکی و توزیعی (مانند کمیابی منابع در مناطق خاص یا فراهم کردن کمک برای بلادیدگان) مشکلات اصلی به شمار ميروند، اما در ویرانیهای با مقیاس بزرگ بقای نظم اجتماعی مورد تهدید قرار ميگیرد. قحطی گسترده، ناخوشی همه گیر، انقلابهای اجتماعی مخرب، جنگهای ویرانگر و حتی رکود شدید کسب و کار و ابرتورم ميتوانند ترتیباتی را که با حفاظت از تقسیم کار پیچیده پایه اقتصادهای مدرن به شمار ميروند، تهدید کنند.
از نظر تاریخی، آسیب پذیرترین جنبه این تقسیم کار شامل مبادله پولی غذا و کالاهای صنعتی بین شهرها و روستاها ميشده است. حال این نکته را در نظر بگیرید که مهمترین نشانه از کار افتادن اقتصاد جابه جا شدن جمعیت از شهرها به حومه شهرها است. به عنوان مثال در زمان سقوط امپراتوری رم شهرها از جمعیت خالی شدند. در دوره معاصر نیز طی سالهای 1917 تا 1920 و در جریان جنگ داخلی روسیه جمعیت مسکو و پتروگراد بیش از 50درصد کاهش یافت. به طور مشابه جمعیت شهری در ژاپن و آلمان در اواخر جنگ و پس از آن کاهش یافت، هر چند این کاهش به شدت دیگر موارد نبود. حتی در ایالات متحده، در جریان رکود بزرگ و طی سالهای 1929 تا 1935 روند بلندمدت شهری شدن (urbanization ) متوقف و حتی تا حدی معکوس شد.
تحت کمونیسم جنگی روسی حذف مبادله پولی به مثابه تلاشی ایدئولوژیک برای از بین بردن سیستم انگیزههای خصوصی در دستور کار قرار گرفت (این مبادله پولی برای تامین غذای شهرها حیاتی به شمار ميرفت). در ژاپن و آلمان نیز پروسهای برای سرکوب تورم به کار گرفته شد که به مهاجرت از شهرها انجامید. این سیاستها قبلا هم مثلا در جریان انقلاب فرانسه و در کنفدراسیون جنوب در جنگ داخلی آمریکا به کار گرفته شده بود.
سیاستهایی که به کمیاب شدن غذا ميانجامند، عموما پس از فشارهای اقتصادی یا نظامي- مانند از دست رفتن تمامیت ارضی، از کار افتادن سیستم حمل و نقل یا ایجاد تورم در نتیجه تلاش دولت برای تامین مالی یک جنگ – اتخاذ ميشوند. در این موارد سیاست اشتباهی که مکررا اتخاذ ميشود و خرابیهای شدیدی به بار ميآورد، تعیین سقف قیمت روی غذاست؛ سیاستی که با هدف تعیین سهمیههای منصفانه یا خواباندن ناآرامیهای شهری صورت ميگیرد، اما نتیجه این اقدام چیزی نیست جز این که کشاورزان غذای کمتری برای شهرها مهیا کنند. در چنین شرایطی مکانیزمهای غیررسمي توزیع مانند بازار سیاه، مبادله تهاتری و مسافرت شهرنشینان به حومه شهر در طی روز به کار ميافتند؛ مکانیزمهایی که هزینه مبادله را افزایش داده و باعث ایجاد زیان مرده ميشود. همانطور که جمعیت شهرها کاهش ميیابد، تولید صنعتی نیز تنزل پیدا ميکند. در چنین شرایطی ممکن است که دولت با استفاده از قدرت نظامي محصولات کشاورزی را ضبط کند. این اقدام ميتواند به کاهش شدید تولید غذا منجر شود. در این مرحله دولتها ناگزیر متوقف ميشوند. مثلا دولت بلشویک در همین مرحله مجبور به طرح ریزی NEP شد. خوشبختانه در آلمان و ژاپن پس از جنگ این مارپیچ رو به پایین تا قبل از اصلاحات ارهارد(به مدخل مربوط به معجزه اقتصادی آلمان مراجعه کنید) و اصلاحات ژاپن که عملکرد سیستم قیمتی را از نو فعال کرد به این نقطه نرسید.
مسائل سیاستی: نقش دولت
توافق گستردهای در این زمینه وجود دارد که دولت باید مسووليت ایجاد و حفظ زیربناهایی چون سیستم قانونی، نظم، حمل و نقل ضروری و ارتباطات را بر عهده گیرد. در خرابیهایی که در مقیاس متوسط و در اجتماعات رخ ميدهند، انتظار ميرود که دولت مواردی نظیر برنامهریزی و بازسازی را نیز برعهده بگیرد؛ این در حالی است که ممکن است دخالت دولت مانع مشارکت بخش خصوصی شده یا تلاشهای بخش خصوصی را از مسیر خود منحرف کند. به عنوان مثال، سوبسید دادن به بیمه سیل به ساخت و ساز بیش از حد در مناطقی که در معرض خطر سیل قرار دارند منجر ميشود. به طور مشابه، برخی از انواع اعانههای دولتی بهبود اقتصاد را به تاخیر مياندازند. توزیع غذای مجانی، به عنوان مثال، ميتواند به کند شدن استقرار مجدد کانالهای بازاریابی منجر شود. این امر که دولت باید تا چه حد برای اقدامات پیشگیرانه در برابر این گونه ویرانیها انگیزه ایجاد کند و این که آیا دولت باید در مواجهه با آسیب دیدگانی که ميتوانستهاند اقداماتی جهت کاهش اثرات این گونه بلایا انجام دهند، اما این کار را نکردهاند رویکرد پدرمآبانه اتخاذ کند یا خیر، هنوز مورد بحث است. همانطور که جورج هورویچ نشان داده با وجود موانعی که سر راه فعالیت خصوصی ایجاد ميشود، بنگاههای تجاری نیز در واکنش به این ویرانیها فعال شده اند(به عنوان مثال Disaster Masters, Inc., of New York City را در نظر بگیرید) .در مورد ویرانیهايی که در مقیاس بزرگ و در جوامع رخ دادهاند، فعالان بخش خصوصی به ندرت ميتوانند کسب و کار خود را حفظ کنند مگر آن که دست به مهاجرت بزنند. تجربیات تاریخی نشان ميدهد که در این موارد، بازسازی به توان دولت برای حفظ و ارتقای حقوق مالکیت، سیستم بازار و حفاظت از تقسیم کار منطوط است.با اتخاذ یک دیدگاه وسیعتر ميتوان ویرانی و بازسازی را به عنوان یک مورد خاص از مباحث توسعه اقتصادی در نظر گرفت. اتفاقاتی که در دهه 80 و 90 رخ دادهاند، نشان ميدهند سوسیالیسم باعث شده که کشورهای اروپای شرقی تا دههها گرفتار ویرانیهای اقتصادی باشند. برخی از این کشورها نظیر لهستان، استونی و جمهوری چک در حال بازسازی کردن این ویرانیها هستند. بقیه مانند اوکراین هنوز در ابتدای راهند.
منابعی برای مطالعه بیشتر:
Anderson, J. L., and Eric L. Jones. “Natural Disasters and the Historical Response.” Australian Economic History Review 28 (1988): 3–20.
Baykov, Alexander. The Development of the Soviet Economic System. New York: Macmillan, 1947.
Dacy, Douglas C., and Howard Kunreuther. The Economics of Natural Disasters. New York: Free Press, 1969.
Douty, Christopher M. The Economics of Localized Disasters. New York: Arno Press, 1977.
Drabek, Thomas E. Human System Responses to Disaster. New York: Springer-Verlag, 1986.
Dynes, Russell R. Organized Behavior in Disasters. Lexington, Mass: Heath Lexington Books, 1970.
Fritz, Charles E. “Disaster.” In R. K. Merton and R. A. Nisbet, eds., Contemporary Social Problems. New York: Harcourt, Brace, Jovanovich, 1961.
Hirshleifer, Jack. Economic Behaviour in Adversity. Chicago: University of Chicago Press, 1987.
Horwich, George. “Disasters and Market Response.” Cato Journal 9 (1990): 531–555.
Iklé, Fred Charles. The Social Impact of Bomb Destruction. Norman: University of Oklahoma Press, 1958.
Mill, John Stuart. Principles of Political Economy. New York: D. Appleton, 1896. Available online at: http://www.econlib.org/library/Mill/mlP.html
Prince, Samuel Henry. Catastrophe and Social Change. New York: Columbia University Press, 1920.
Sorokin, Pitirim A. Man and Society in Calamity. New York: Dutton, 1942.
نویسنده: جک هیرشلیفر (جک هیرشلیفر(1925-2005) استاد فقید اقتصاد دانشگاه کالیفرنیا است.)
مترجم: محمدصادق الحسيني
برگرفته: دنیای اقتصاد
Hits: 0