حداکثر نرخ مالیات باید افزایش یابد تا ثروتمندان ماليات بیشتري بپردازند.

increase-taxنرخ‌های مالیاتي بالاتر لزوما به این معنا نیست که مردم ماليات بیشتري می‌پردازند یا که درآمد بیشتری نصیب دولت می‌شود. بلكه بستگی به سایر عوامل مثل مبلغ کل پولی که از آن مالیات گرفته می‌شود، دارد. سیاستمداران بسیار دوست دارند تا درباره چگونگی خرج کردن پول‌هاي اضافی صحبت کنند که با بالا بردن حداكثر نرخ مالیات مثلا به ميزان 50درصد به دست آوردند، اما این احتمال هست که با افزايش نرخ ماليات، پول کمتری نصيب دولت شود و این که در نهايت مجبور به کاهش دادن مخارج شوند!

افزايش نرخ‌های مالیات دو اثر مهم دارد. اثر اول اینکه برای مردم ارزشمندتر می‌شود که از پرداخت مالیات خودداری کنند كه اين كار را به طرق گوناگون انجام مي‌دهند چه با استخدام حسابداران تا شموليت مالیاتی آنها را از طریق معافیت مالیاتی به حداقل رسانند یا صرفا با اعلام نکردن درآمد خود و انجام معاملات نقدی از مالیات دادن فرار کنند. اولی قانونی و دومی مجرمانه است، اما هر دو عمل به معنای پایه مالیاتی کوچکتر به خاطر وضع نرخ جدید ماليات است. نرخ‌های بالاتر ماليات باعث تشویق این دو مي‌شود، در حالي كه در نرخ‌های پایین‌تر مالياتي، چنين اعمالي ارزش کمتری خواهند داشت.

اثر دوم این است که انگیزه نان‌آوران خانواده برای بیشتر کارکردن كاهش مي‌يابد. اگر موديان مالياتي فقط بتوانند نصف پول اضافی که به دست می‌آورند را براي خود نگه دارند، انگیزه کارکردن کمتر خواهد بود نسبت به زمانی که آنها می‌توانند 60‌درصد را نگه دارند. بالابردن نرخ ماليات باعث مي‌شود تا تلاش و ریسک اضافی، کم ارزش‌تر شود و مردم ریسک‌پذیری و تلاش کمتری از خود نشان مي‌دهند. فراغت که هزینه‌ای معادل پول به دست آمده از کارکردن دارد، ارزانتر شده و مردم بیشتري به سمت آن می‌روند. برخی صاحبان درآمدهاي كلان به خارج از كشور می‌روند تا از نرخ‌های مالياتي بالا فرار کنند و همه اینها باعث می‌شود تا پایه مالیاتی کوچک‌تر شود.

در واقع و برخلاف تصور عامه، تخفيف‌ها و كاهش‌هاي مالیاتي که به خوبی تعيين شده است منجر به كسب درآمد بیشتری براي دولت می‌شود و ثروتمندان سهم بزرگتری از کل ماليات را می‌پردازند. آنها با نرخ پایین‌تر ماليات ميزان ماليات بیشتري می‌پردازند. این قضيه دقيقا در دهه 1980 در ایالات‌متحده و انگلستان اتفاق افتاد زماني كه دولت نرخ‌هاي مالیات را كاهش داد و صاحبان درآمدهاي بالا نسبت بیشتری از کل سهم مالیاتی را پرداختند و درآمد بیشتری نيز نصیب دولت شد.

برابری مهم‌تر از آزادی است
به هيچ وجه اينطور نيست. اين آزادی است كه مهم‌تر است. آزادی ارزشی نیست که رقیب و جانشین سایر ارزش‌ها تلقي شود، بلکه منبع و پيش‌شرط همه ارزش‌ها است. آزادی به انسان‌ها فرصت می‌دهد تا ابراز وجود کرده و فردیت خود را به نمایش گذارند. با آزادی است که انسان بودن معنا پیدا می‌کند. فقط حیوانات هستند که به مراقبت، غذا و سرپناه نیاز دارند. موجودات انسانی، حیوانات خانگی یا احشام نیستند که باید تحت حمایت قرار گيرند. انسان‌ها تصمیمات اخلاقی می‌گیرند و براساس آنها عمل می‌کنند. انسان‌ها نتیجه و مسووليت عمل خود را پذيرفته و از اين طريق رشد اخلاقی پیدا می‌کنند. همه اینها نیاز به آزادی دارد.

موجودات انساني با هم برابر نیستند و هرگز هم برابر نخواهند بود. اگر انسان‌ها برابر بودند زندگی بسيار کسل‌کننده بود. انسان‌ها از لحاظ قدرت، اندازه و تفکر تفاوت دارند. چهره و شخصیت آنها با هم فرق دارد. استعداد و قدرت بدنی و درک موسیقی متفاوتی دارند. آنها از جنبه ارزش خدماتی که می‌توانند به همنوعان خود ‌ارائه دهند فرق می‌کنند. اگر ما بابت خدمات با ارزش نابرابر، مبلغ یکسانی به آنها بپردازیم، با این کار علامت‌هایی که به مردم اطلاع مي‌دهد تلاش‌شان را صرف چه کارهایی بکنند از بين مي‌بريم.

ما می‌توانیم انسان‌ها را در برابر قانون برابر بسازيم و باید این‌کار را بکنیم و بگويیم که با همه باید یکسان برخورد شود. این يك واقعیت زندگی را منعكس نمي‌كند بلکه عزمي‌همگانی برای ایجاد جامعه‌ای عادلانه و احترام گذاشتن به حقوق کسانی است که به حقوق دیگران احترام می‌گذارند. قانون به سوء‌استفاده جنایی از حقوق مردم و نه به جنایتکار توجه دارد و عمل مجرمانه را ممنوع می‌کند حال از هر کسی که می‌خواهد سر بزند.

طرفداران برابري ادعا مي‌كنند رابطه بده‌بستاني بین آزاد بودن مردم تا هرگونه که دوست دارند زندگی کنند با ميزان سلامت و بهزیستی آنها وجود دارد. يعني اگر مي‌خواهيم جامعه‌اي سالم داشته باشيم بايد جلوي آزادي افراد را بگيريم. این ادعا کاملا غلط است چون بدون آزادی هیچ چیزی برای مبادله کردن وجود ندارد. ما شاید لذت‌جویی آنی را به بهای عواقب بلندمدت انتخاب کنیم. اما اين انتخابي بین آزادی و سایر چیزها نبوده است، بلكه آن انتخابی است که فقط با آزادی امکان‌پذیر بوده است بدون چنين حق انتخابي، ما دیگر موجودات خودمختاری نیستيم.

 

نويسنده: ماسن پيري

مترجم: جعفرخيرخواهان

برگرفته: دنیای اقتصاد

Hits: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *