تمام موجودات با تغییر شرایط زندگی شون به تدریج تکامل پیدا می کنند. از هر گونه، آن دسته ای بجا می ماند که تطبیق مناسبتری با شرایط پیدا می کنند. دایناسورها با وجود تمام عظمتشان چون با شرایط تغییر نکردند منقرض شدند و موشها با وجود تمام کوچکی شان چون تغییر کرده اند هنوز حیات خوبی را نسل به نسل تجربه می کنند. موش ها حتی نسبت به سمومی که انسان ها برای کشتن آنها استفاده می کنند در نسل های مختلف مقاوم می شوند و انسان ها را وادار می کنند ،سم ها و راههای جدیدی برای مقابله با آنها پیدا کنند.
زندگی بشر هم در طول تاریخ تغییرات زیادی را تجربه کرده است. روش زندگی مردم در طی سالیان مختلف به تدریج تغییر کرده است. این تغییر در یک قرن سال اخیر شتاب فزاینده ی عجیب گرفته است، انقدر که دیگر زندگی پدر بزرگ های ما شباهت بسیار کمی به زندگی ما دارد و حتی پدر و مادرها دامنه ی تجربیات نوجوانی کاملا متفاوتی با فرزندان خودشان دارند.
خیلی چیزها تغییر کرده، بشر غار نشین یک نوع فرهنگ برای حفظ بقا لازم داشت، بشر کشاورز یک نوع فرهنگ، بشری که در جامعه صنعتی زندگی می کند یک نوع فرهنگ و اکنون ما نسلی که در عصر اطلاعات و ارتباطات زندگی می کنیم. برای داشتن یک زندگی خوب و شاد احتیاج به فرهنگی متناسب داریم.
فرهنگی که متناسب با شرایط زمانی باشد و موجب داشتن یک زندگی باکیفیت در عصری باشد که در آن قرار گرفته ایم.
اما آیا واقعا ما برای زندگی در این شرایط و این زمان آماده شده ایم؟ آیا واقعا ما به میزان کافی تغییر کرده ایم؟
متاسفانه برای پاسخ دادن به این سوال کلیدی حتی لازم نیست که یک پژوهش علمی انجام شود!
کافی است فقط نیم ساعت در خیابان قدم بزنیم! نشانه های زیادی در خیابان هست که به ما می گوید ما حتی برای زندگی شهری و یک شهروند خوب شدن آموزش کافی ندیده ایم و تغییر کافی نکرده ایم!
راننده هایی که بدون توجه به حقوق دیگران در اولین جایی که می بینید برای سوار کردن مسافر می ایستند، وانت هایی که در بلندگو فروش اجناس خود را فریاد می زنند، بوق هایی که بی دلیل و با حوصلگی زده می شود، آدمهایی که در صف ها به سادگی حقوق هم را پایمال می کنند، ماشین های مدل بالایی که پارک دوبله و ایجاد ترافیک را مخالف آداب شهر نشینی نمی دانند و…و….
متاسفانه نشانه های نداشتن تغییرات متناسب را در همه جا می توانیم ببینیم، در خدمات اداری، در خدماتی که از سازمانها و ارگانهای مختلف دریافت می کنیم، در نگاه مسئولین، در نگاه مدیران، در نگاه تصمیم گیران، در نگاه تصمیم سازان، و حتی در استادان و سیستم های آموزشی.
ما نه فقط برای تغییر مناسب و شایسته متناسب با شرایط قدمی برنداشته ایم بلکه حتی در بعضی جاها تلاشهای نا آگاهانه ی برای تغییر نکردن هم می بینیم! تلاشی که عملا نتیجه ای نخواهد داشت مگر عقب ماندن از داشتن جایگاهی مناسب در عصر خودمان…
شاید این تغییر نکردن در دنیای بسته ممکن باشد اما در دنیای امروز و با این حجم راههای ارتباطی بین سطوح مختلف مردم در تمام کشورهای دنیا عملا تلاش برای انکار زمان یک اشتباه استراتژیک است .
دیگر نباید انتظار داشت که روش تربیت و رشد بچه ها ،مثل بچه های ده های قبل باشد . دیگر نمی توان انتظار داشت کارکنان سازمانها مثل سالهای پیش باشند . دیگر نمی توان انتظار داشت انتظارات جامعه همچون گذشته باشد . فضای کسب و کار ، فضای خانواده ، فضای جامعه همه و همه تغییر کرده است …
اگر خودمان را برای این عصر و خصوصیت های آن آماده نکنیم …به ناگاه با بخش هایی تغییر یافته دچار تضاد می شویم …و اگر خودمان در انجام روند های درست تغییر سهم نداشته باشیم عملا تغییرات به روشی که دیگران می خواهند اتفاق می افتد …
چه بخواهیم چه نخواهیم ،اگر خودمان را برای زندگی در این عصر و این شرایط آماده نکنیم و افراد جامعه را برای زندگی شاد و سالم آماده نکنیم …بخش هایی از جامعه در این هجوم تغییرات اشتباهات جبران ناشدنی می کنند …
و نتیجه اش می شود بالا رفتن آمار طلاق ، بالا رفتن آمار اعتیاد ، بالا رفتن آمار بیکاری ،بالا رفتن آمار مهاجرت نخبگان ، بالا رفتن جرایم و….
این اتفاقات و آمار هشدار دهنده و نا مبارک از اتفاقات کوچک شروع می شوند …
از آن جایی که ما به کودکمان یاد نمی دهیم در زندگی شهری حقوق خودش و حقوق دیگران چیست .. و ازآنجایی که نسبت به پایمان شدن حقوق افراد جامعه کم توجهی میکنیم .
از آن جایی که فکر نمی کنیم باید چیزهایی را به جوانانمان یاد دهیم که برای زندگی اش کاربرد واقعی داشته باشد .
ازآن جایی که به پروش جوانانمان فکر نمی کنیم و بیشتر سعی میکنیم آنها را با قالب های ذهنی خودمان هم اندازه کنیم .
ازان جایی که عمل هایمان از حرفهایمان فاصله می گیرد
از آن جایی که با دانش و تکنولوژی روز جلو نمی رویم و درکمان متناسب با شرایط رشد نمی کند .
از آن جایی که مدیران ما فراموش میکنند اختیار و مسولیت را باهم به آنها سپرده اند …
از آنجایی که سیستم ها و فرایندهای مختلف را در خانه ، مدرسه ، دانشگاه ، اداره ها ، سازمانها ، شهر ها و کشورمان بازنگری و اصلاح نمی کنیم و اجازه می دهیم فرایند های معیوب و مشکل دار عمر و زندگی دیگران را تباه کند .
ازانجایی که مسولیت اجتماعی را آموزش نمی دهیم و جدی نمی گیریم .
ازانجایی که پاسخگویی و پاسخ دادن را آموزش نمی دهیم و جدی نمی گیریم.
و….
و…
اما چرا ؟!؟
این آن چیزی نیست که ما می خواستیم ….چرا ما در عمل با آنچه می خواستیم فاصله ی زیادی گرفته ایم …!؟
ما جا مانده ایم …. نه از تکنولوژی !! ما از اصولمان جا مانده ایم !!
وقتی پیشوایان ما می گویند :
«الناس علي دين ملوكهم»[1] ….مردم بر دين ملوك خويشند
«الناس بامرائهم اشبه منهم بابائهم»[2] …. مردم به اميرانشان شبيهتر هستند .
یعنی که ما در پرورش مدیرانی که بتوانند الگوهای خوبی باشند جا مانده ایم….
برای تغییر راهی جز این نیست … “من ” باید تغییر کند تا بتوانم از فرزندانمان ، کارمندانمان و سایر دایره ی اطرافم انتظار تغییر داشته باشم …
به امید آنکه تک تک ما در عمل کردن به نیکی ها بر هم سبقت بگیریم و بازار عمل گرم تراز بازار ادعا باشد…و بتوانم الگوهای شایسته ی برای دیگران باشیم …
با احترام
بیست و دوم خرداد ماه 91
Hits: 0