یکی از ویژگیهای هر مکتب اقتصادی و یا هر نظام فکری و اجتماعی و اعتقادی و سیاسی نوع نگرش و دیدگاه آن مکتب و آن نظام درباره اصل مالکیت است. در زمان ما بطور عمده سه نوع مکتب اقتصادی ، اجتماعی در جهان بروز کرده است.
* مکتب کاپیتالیزم یا سرمایه داری و آزادی مطلق
* مکتب کمونیزم ، سوسیالیزم یا اشتراکی
* مکتب اسلام یا نظام اقتصاد اسلامی
از ویژگی های مکتب سرمایه داری اصالت مالکیت فردی ، اصالت سود و نامحدود بودن مالکیت فردی و اصل سود و نیز نامحدود بودن شیوه ها و روشهای مالکیت است.
ریشه این مکتب را باید عمدتا از قرن 16 به بعد و پس از رنسانس در دنیای غرب و اروپا و پس از آن آمریکا جستجو کرد. در زمانی که کلیسا و مسیحیت به گوشه رینک رانده شد و به روزهای یکشنبه و گوشه مسیحیت به کلیسا اختصاص یافت و خدا و اعتقادات الهی از صحنه اجتماع رخت بر بست. و موضوع اومانیسم یا اصالت انسان ، لیبرالیزم و آزادی مطلق و اصالت فرد و اصالت نفع و سود حاکم شد و دستگاه پاپ و کلیسا بخاطر لغزشها و تندرویها و انگیزاسیون و تفتیش عقائد و ناکارآمدی و عجز از پاسخگوئی به نیازها و محاکمه گالیله ها با توجه به اعتقاد و نظر به حرکت زمین محکوم به اعدام شدند. در برابر قدرتمندان سیاسی و اقتصادی و حاکمان جدید تسلیم شد و رفته رفته از گردونه حیات اجتماعی و سیاسی جوامع غربی رخت بر بست.
از ویژگیهای اقتصادی سرمایه داری اصالت سود و اصالت بهره است و مالکیت اشخاص به صورت مطلق پذیرفته است و مالکیت از هر طریقی و به هر شیوه ای مجاز است. و فرماندهی بدست مالکیت و کارتل و تراسها و سرمایه داران بزرگ و شرکتهای عظیم چند ملیتی و غارتگران عمده بین المللی می باشد. در آمریکا دو جریان عمده هستند که در حاکمیت نقش دارند و دستگاههای حکومتی را پشتیبانی می کنند و منافع جهانی را به خود اختصاص داده اند هر دو جریان کارپردازان دو حزب معروف آمریکا جمهوری خواهان و دموکرات ها هستند . جمهوری خواهان بیشتر طرفداران کارخانجات اسلحه سازی و مهمات سازی و کارتل های صنایع نظامی و جنگ افرازی و جنگ افروزی و دموکراتها به صورت عمده صاحبان شرکتهای نفتی و بانک ها و بیمه ها.
یکی از میانی و پایه های اساسی مکتب سرمایه داری و کاپیتالیزم آزادی مطلق انسانهاست. البته در مقام بیان مفهوم و تعریف آزادی که پایه و اساس لیبرالیزم و کاپیتالیزم و اومانیسم و سرمایه داری غربی نظامهای اجتماعی و سیاسی و فرهنگ غربی است خود مباحث مهم و قابل توجهی مشاهده می شود. مفهوم آزادی تا آنجائی که با منافع دیگران در تضاد باشد و مصالح سیستم سرمایه داری را تامین کند و با مصالح اجتماعی نیز مرتبط باشد که پایه مصالح اجتماعی باز به منافع اشخاص برمی گردد. قابل قبول است و یا در مقام ادعا پذیرفته شده است.
البته و در مقام عمل باید شرائط و عملکرد دنیای سرمایه داری را در دو قرن گذشته و در جنگهای اول و دوم جهانی و در تاسیس جامعه ملل و سازمان ملل و در کودتاهای سرخ و سیاه در جهان و در لشکرکشی های آمریکا و انگلیس به کشورها و در تهاجم نظامی آمریکا و تاسیس پایگاههای نظامی و سیاسی و اقتصادی و غارت منابع ملی و حاکمیت دلار و شبکه های گسترده استکباری و استعماری و تبلیغاتی و امپریالیزم خبری و سلطه سیاسی و اقتصادی و تبلیغی و فرهنگی و صدها مسئله خرد و کلان دیگر جستجو کرد.
اساس اقتصاد سرمایه داری بر آزادی مطلق ، اصالت سود و اصالت نفع ، اصالت فرد ، اصالت لذت و اصالت لرزشهای مادی و تبلور تمامی ارزشها و مفاهیم متعالی انسانی و اعتقادی و اخلاقی در قدرت اقتصادی و تملک و اندوختن ثروت و بر هم افزودن و غارت جهانی و سلطه همه جا نیز بر سرنوشت انسانها برای چپاول بیشتر ثروتها و اموال و ایجاد مراکز مهم برای تثبیت و تقویت و حاکمیت زرمداران زورگو و زراندوز و غارتگران بین المللی برای اهداف استبدادی و استکباری آنهاست. و تضاد شدید شرق و غرب و کشورهای صنعتی با کشورهای جنوب و عقب افتاده ریشه در افکار امپریالیس و استکباری و غارتگرانه غربی ها و سردمداران استکبار جهانی دارد.
طبیعی است که ارزشهای متعالی انسانی در مکتب سرمایه داری غربی پای هواها و هوسها قربانی می شود و هدف وسیله را توجیه می کند و آزادی خود بهانه ای برای اهداف استعماری است . در این نگاه همه جا صحبت از تنازع بقا ، جلب منفعت ، رقابت ، غلبه آز و حرص و طمع ، شراره های سوزان قدرت و ثروت و شهوت و آزمندی حاکم است . چشم ها بسته ، دلها مرده ، عقلها اسیر و همه چیز در خدمت زراندوزی و غارتگری است و از انواع حیله ها برای وصول به اهداف شیطانی و سودپرستی استفاده می شود. البته این مکتب بطور کامل دوام نیاورد و در طول قرن گذشته با حفظ اصول اصلاحاتی در شیوه ها و روشهای آن انجام پذیرفت تا راه بسوی بقا پیدا کند. درعین حال آمارها خود بهترین قاضی در این رابطه هستند.
اساس مکتب یاد شده اولا بر نفی ارزشهای متعالی الهی ، اخلاقی ، معنوی ، عدالت ، عبودیت و بندگی خداوند ، خدمت به همنوعان ، ایثار و فداکاری ، انفاق و احسان و ده ها نوع ارزش والای دیگر است. ثانیا بر سود هر چه بیشتر از هر راه و به هر طریق و با هر شیوه است و همانطور که در باب سیاست هدف وسیله را توجیه می کند در باب اقتصاد نیز اصالت با نفع و سود است . از هر طریق که باشد ولو با ربا و یا از طریق تولید سلاح و دامن زدن به نزاعها و جنگها برای فروش اسلحه و یا دایر کردن قمارخانه ها و کازینوها و یا روشهای دیگر . روابط کارگر و کارفرما نیز بر اساس سود و منافع بنگاههای سرمایه داری تعریف می شود نه مصالح کارگران و انسانها و نه عدالت و خدمت و نه امانت و البته این مکتب به ویژه پس از جریان حاکمیت کمونیزم در دنیای شرق و نظامهای سوسیالیستی نتوانست بطور کامل دوام بیاورد و در نتیجه و در عمل اقدام به اصلاحات گسترده ای در مبانی و روشها نمود. و مخصوصا در ابعاد کارگری و قوانین حمایتی تحولات چشمگیری به وجود آورد تا جریانهای کارگری دست به شورش و قیام نزنند و در برابر ظلم و طغیان طبقات مستضعف بپاخیزند. به ویژه قوانین تامین اجتماعی گسترده ای را پدید آورد . در عین حال مرتب شاهد اعتصابات کارگری و مسائل و اختلافات طبقاتی و تعارض منافع دو قشر سرمایه دار از یک سو و جریانهای کارگری و فقرا و نیازمندان از سوی دیگر در بلوک های غربی هستیم. البته اندیشمندان و سیاسیونی نیز پیدا شدند که احزاب سوسیالیستی را تشکیل دادند و خود به حل ماجرا پرداختند و در حقیقت با تغییرات اساسی در این دیدگاه ولو در عرصه های زندگی اجتماعی قدمهای بلندی برداشته شد تا منافع انقلابات طبقه کارگر و اقشار فقیر و نیازمند گردند. اما در عمل تا چقدر موفق بوده اند بحث دیگری است.
در مکتب سوسیالیزم و کمونیزم نیز اساس بر اصالت جمع و منافع جمع و مالکیت جمعی گذاشته شد و مالکیت خصوصی بطور کلی ملغی شد. طراحان و بنیان گذاران عمده این قبیل اندیشه ها مخصوصا تدوین و طراحی آن بصورت یک مکتب و نه صرفا یک نظریه فردی و یا اقتصادی و مانند آن از غرب سر در آوردند و مارکس و انگلیس و حامیان آنها بودند که اهل آلمان و یا انگلیس بودند. و چون وضع نظام سرمایه داری را نابرابر و بدور از عدالت یافتند ریشه تمامی بدبختی ها و مفاسد و اختلافات طبقاتی و اجتماعی را در مالکیت خصوصی یافتند . لذا به نفی کلی آن همت گماشتند و نتیجه گرفتند که بر مبنای دیالتیک تاریخی و جبر تاریخی طبقات کارگر قیام خواهد کرد و بر طبقه سرمایه دار پیروز خواهد شد.
نظریه اقتصادی مارکسیزم و کمونیزم و سوسیلیزم و مارکسیزم دیالتیک در جمع حدود هفتاد سال با مبانی آن و با استبداد سردمداران آن به ویژه در دوره استالین و جنگ جهانی دوم تا فروپاشی شوروی سابق ادامه یافت ولیکن سرانجام از درون ناکارآمدی خود را نشان داد و متلاشی شد. و نه تنها در شوروی سابق بلکه در بلوک وابسته به آنها نیز با رسوائی و شکستی فاحش مواجه شدند و کسی برای آنها گریه نکرد و حتی طرفداران و حامیان آنها نیز به مردم پیوستند و آخرین زمامداران کرملین آقای گورباجف نیز از همه زودتر شعار گلاسنوس و پوستریکا را سردادند و از نبود آزادی و خفقان حاکم اظهار رنج و تاسف نمودند.
در چین نیز پس از مائو تحولات شگرفی بوجود آمد و از زمان تنک شیائو پینک به این طرف و اواخر سالهای 1980 بطور کلی تغییرات اساسی در دیدگاه و عملکرد زمامداران آن بوجود آمد. کارنامه بلوک شرق به ویژه در قرن اخیر بسیار تامل بر انگیز و قابل مطالعه است گرچه در برابر غرب مستکبر تا حدودی شعار های سوسیالیستی جای خود را باز کرده و دست غارتگران غربی را از سر ملتها کوتاه نمودند و گرچه در آغاز تا شعار و تبلیغ و تهدید و ارعاب و پرکردن زندانها و اردوگاههای کار اجباری و خشونت و اعدام توانستند تا حدودی قدرت را بدست بگیرند و با شعار حمایت از کارگر نظامهائی را به عنوان نظام سوسیالیستی و مانونیستی و کمونیستی تشکیل دهند و مالکیت را که امّ الفساد و علة العلل همه بدبختی ها می دانستند محو کنند و وعده بهشت برین را بدهند و دست غارتگران را کوتاه نموده . ارزش افزوده و یا ارزش اضافی را به خیال خام خود به جیب دولتهای سوسیالیستی بریزند اما سرانجام این مکتب نیز در عرصه و میدان عمل در گورستان تاریخ دفن شد و چون از اساس بر خلاف فطرت الهی و انسانی و ارزشهای متعالی انسانی و اخلاق و معنویت و با تعصب و کوردلی و دگماتیسم همراه بود . و در راه پیاده کردن منویات زمامداران قلدر خود با خشونت و وحشت و ترور حتی نسبت به رفقا و پایه گذاران اصلی همراه بود و مقام انسان و آزادی و کرامت او را پای بست اقتصاد و شعارهای تو خالی و غیر واقعی و تجزیه و تحلیل های ساختگی از تاریخ و انسان و خدا و طبیعت فدا می کردند . سرانجام با شکست مواجه شد و در برابر نظامهای سرمایه داری نیز نتوانست مقاومت کند و تمامی شعارها و تبلیغات و تز ماتریالیزم دیالتیک و تجزیه و تحلیل مادی تاریخ و جامعه و تولید و ابزار تولید و ارزش اضافی و مباحث مشابه به جریان تاریخ پیوست و اگر امروز کسی بخواهد از آن مسائل اطلاع پیدا کند باید حوادث گذشته را در تاریخ این کشورها مطالعه کند و الا چیزی در عرصه عمل جز به معنی شعارها باقی نمانده است.
اما در مکتب اسلام نه اصالت سود و بهره و مالکیت فردی و آزادی مطلق اشخاص در امر کسب و اکتساب مال و ثروت و انحصارات و اصالت ثروت و قدرت مطرح است و نه نفی و سلب مطلق مالکیت فردی و تاکید بر اصالت مالکیت جمعی و اشتراکی که این هر دو نظام چه نفی مطلق مالکیت فردی و چه اصالت مطلق مالکیت فردی هر دو بر خلاف فطرت الهی انسانها و بر خلاف مصالح عالیه جامعه بشری و در عمل نیز جز شعاری بیش نبوده و نخواهد بود . لذا هیچ یک از دو مالکیت یاد شده نیز در مقام عمل نتوانستند دوام آورده و پایدار بمانند. بلکه هر یک به نحوی به مالکیت مختلط با ابعاد گوناگون و در محدوده های تعریف شده ای روی آوردند و دریچه های را برای نظریه مقابل باز کردند و در عمل پذیرفتند که نه انحصار مالکیت در فرد صحیح است و نه در جمع و هر یک از دو نظریه یاد شده صرفا نظریه و تز های غیرواقعی و یک جانبه و تک بُعدی و محدود کردن انسان و ارزشهای متعالی انسانی و الهی و لگد مال کننده حق حیات و عزت و عظمت و سلامت و سعادت انسانهاست. و از دریچه تنگ مادی به همه چیز نگاه کردن است و محصور کردن انسان در اقتصاد و مالکیت فردی و ابزار تولید است و این نظامها در درون خود دچار تضاد و مشکلات و نارسائی بوده و چه رسد تا در برابر رقیب یا در برابر مکتب حیاتبخش اسلامی . اینها انسان را از دریچه بسیار تنگ و تاریک و محدودی دیده اند و به اصطلاح و بقول مولوی در آن داستان معروف:
شیر بی بال و دم و اشکم که دید
این چنین شیری خدا هم نآفرید.
اینکه هر کسی در تاریکی دست روی حیوان بکشد و چیزی بگوید که شناخت و معرفت و انسان شناسی نشد و در عمل هم جز خسارت و وحشت و خشونت ارمغانی به همراه نیاورد.
اسلام از اساس با دو نظریه مذکور مخالف بوده و مخالف است. و نه مالکیت مطلق فردی را پذیرفته و نه مالکیت مطلق جمعی و اشتراکی را . و نه انسان و تمامی ابعاد نورانی وجود او را در مالکیت و ثروت محدود و منحصر کرده باشد بلکه اولا انسان را دارای ابعاد فراوان اعتقادی ، اخلاقی ، عملی و رفتاری و اجتماعی و سیاسی ، آزادی و آزاده گی ، مسئولیت پذیری و مسئولیت شناسی ، معرفت آموزی و کمال خواهی ، عشق و ایمان ، ایثار و احسان ، خداجوئی و خدا خواهی ، تعالی روحی و تکامل الهی و ده ها بعد فرهیخته و ارزشمند دیگر می داند. و انحصار او را در امورهای مادی و تاکید بر اصالت فرد یا جمع و تبلور آن را در مالکیت فردی و یا مالکیت سوسیالیستی ظلم بزرگی به عالم و آدم و بشریت و تاریخ و انسان و انسانیت می داند و این را بزرگترین دروغ تاریخ و سفسطه قرن های نوزدهم و بیستم می شناسد. و انسان را خلیفه خدا می داند و مقام ولایت او را مقام ولایت الهی می شناسد نه او را از دریچه تنگ مالکیت تعریف کندو پای بست ثروت و قدرت فدا نماید . و حقوق و آزادیهای مشروع او را فدای تزهای ساختگی و اندیشه های تعصب آمیز سردمداران کاخ سفید و یا کرملین و مانند آن بداند.
البته در درون این کشورها و مراکز نیز هرگز این ادعا جا نیفتاد و در دلها نفوذ نکرد و مدعیان و طرفداران این افکار در جمع به ده درصد جمعیت این کشورها تسّری نیافت و احزاب معروف این کشور و داعیه داران و پرچمداران نیز نه اعتقادی که بخاطر منافع و قدرت خود در برابر این عناوین تسلیم شده و یا بازی می کردند تا الاغ خود را به مقصد برسانند و از این راه نان خود را به تنور بزنند و منافع خود را تامین کنند و پلی باشد تا توده ها را به زنجیر بکشد و فریبی باشد تا مدعیان قدرت به این بهانه بر مسند بنشیند.
اولا در امر مالکیت اسلام قائل به چند نوع مالکیت است. تول موضوع خدا مالکی و مالکیت مطلق خداوند حتی نسبت به انسانهاست و این نوع مالکیت را مالکیت حقیقی و منشا آن را آفرینش خداوند متعال می داند.
ثانیا به مالکیت اعتباری و تشریعی خداوند نیز اعتقاد دارد و خداوند را در مقام تشریع و قانونگذاری نیز مالک و صاحب اختیار می داند. و در زمینه انفال و اوقاف و خمس و زکات و مالیاتهای شرعی و مشترکات و بقاع متبرکه و حوزه های مقدسه و مساجد و مدارس علمیه و نذورات و هدایا و بسیاری از امور دیگر خداوند منان را مالک و صاحب اختیار مس شناسد و به نوعی خدا مالکی در مقام تشریع و در عرصه ها و صحنه اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی و سیاسی باور دارد .
ثالثا حکومت اسلامی و حاکم اسلام را نه به عنوان شخص حقیقی بلکه به عنوان شخص حقوقی و عناوین دولت اسلامی و مانند آن را مالک می داند. و اختیار امور بند قبل را در این رابطه و یا در عناوین دیگر تعریف و تبیین می نماید.
رابعاً مالکیت عنوان ، مالکیت دولت ، مالکیت اوقاف ، مالکیت عناوین مانند فقرا ، ایتام ، مساکین ، معلولان ، از کار افتادگان و ده ها عنوان دیگر در اسلام پذیرفته است.
پنجم مالکیت مشترکات ، که مربوط به همه جامعه است اعم از اینکه اختیار آن در اختیار اشخاص باشد و یا در اختیار دولت و یا در اختیار موسسات و نهادهای عمومی و یا خصوصی و یا هر نوع عنوان مشابه دیگر .
ششم مالکیت اشخاص است که به عنوان مالکیت شخصی و یا خصوصی از این نظر تفاوت نمی کند و طیف وسیعی از فعالیت را شامل می شود . و اساس در اسلام بر حرمت مالکیت خصوصی و مالکیت اشخاص است و منظور از مالکیت اشخاص نیز همان مالکیت خصوصی در طیف وسیع آن است. البته نوع نگاه اسلام به مالکیت چه مالکیت عمومی ، چه خصوصی ، چه دولتی و چه هر عنوان دیگری که بکار برده شود تابع شرایط ، محدودیت ها ، وظائف و احکام خاص خود است.
~ dorri.ir
Hits: 1