پدر خوب: پدر توسعه سنگاپور که بود؟
ترجمه: مینا جوشقانی
لی کوآنیو که با رهبری اغلب زمخت اما موثرش موجب شد سنگاپور از مستعمره باتلاقی بریتانیا به یکی از منضبطترین و پررونقترین کشورهای جهان بدل شود، در 23 ماه مارس سال 2015 در سن 91سالگی درگذشت.
لی کوآنیو به علت ذاتالریه شدید از ماه فوریه در بیمارستان بستری شده بود تا اینکه در ماه مارس، دفتر نخستوزیر مرگش را اعلام کرد.
لی از سال 1959 تا 1990 در مقام نخستوزیر به مردم سنگاپور خدمت کرد، در جریان آزادسازی و استقلال سنگاپور از بریتانیا، ادغام با کشور همسایهاش مالزی و سپس جدایی از آن و همچنین در دوران تنشهای نژادی قبل از تبدیل این دولت آسیای جنوب شرقی به یکی از «ببر»های اقتصاد آسیا، نیز پیشوای ملت بود. لی کوآنیو با 31 سال خدمت در مقام صدارت، رکورددار طولانیترین نخستوزیری جهان است.
لی کوآنیو در دولت دو تن از کسانی که بعد از او به مقام نخستوزیری رسیدند، از جمله پسر بزرگش، نیز وظیفه مشاور ارشد را بر عهده داشت تا اینکه در می سال 2011 استعفا داد. وی در کل 52 سال در دولت خدمت کرد و در دوران جلوس او بر کرسی ریاست بود که سنگاپور اوج گرفت و تبدیل به یکی از مراکز پیشروی اقتصاد جهان و صاحب شلوغترین بنادر شد. سرانه تولید ناخالص داخلی در سنگاپور، رتبه سوم جهان را دارد. لی حتی پس از ترک مقام، نفوذ شدیدی داشت و در زمینههای مختلف از جمله چگونگی رسیدن به ثبات سیاسی تا رشد اقتصادی و حتی روشهای مراوده با چین، مشاوره میداد.
هرچند، زمختی و رفتار بیپردهاش گاهی اوقات کار دستش میداد، به خصوص وقتی در مجامع عمومی کشورهای دیگر را موعظه میکرد یا مواقعی که اظهارنظرهایش درباره مقامات آمریکایی در محافل خصوصی، به عموم درز پیدا میکرد. سازمان «ویکی لیکس» دست به افشای اسرار دیپلماتیک آمریکا زد و بر اساس آن مطالب، لی کوآنیو در سال 2007 گفته بود «سروکله زدن با دیکتاتوری نظامی میانمار، مانند حرف زدن با مردهها بوده است.» در سال 2009 نیز یک کانال افشاکننده ادعا کرد لی ظاهراً مقامات کره شمالی را اینطور توصیف کرده است: یکمشت «روانی با یک رهبر زهوار در رفته که با فخر و تکبر دور استادیومها راه میرود و به دنبال ستوده شدن است».
زندگی و شکوه لی کوآنیو
لی کوآنیو، اولین نخستوزیر سنگاپور و یکی از بنیانگذاران «حزب عمل خلق»، در سن 91سالگی درگذشت. در زمان قیام سنگاپور علیه بریتانیا و گذار از یک پایگاه مستعمره گرمسیری برای بریتانیا به مرکز مالی و تجاری جهانی، لی رهبر کشور بود.
وی که از شورشهای نژادی مرگبار که در دهه 60 سنگاپور را لرزاند، زخم خورده بود قدمهای بزرگی برداشت تا بتواند تکاپوی ناشی از تنشهای نژادی و مذهبی بین دولتهای جزیرهای چین، مالایی و مردم هند را آرام کند. او با تحمیل ادغام و ایجاد قوانین سختگیرانه تلاش کرد تا مطمئن شود سنگاپوریهای با پیشینههای مختلف، میتوانند در کنار هم به کار و تحصیل معیشت بپردازند.
لی که تحصیلکرده بریتانیا بود و تمرین وکالت کرده بود، موفق شد دولتی را هدایت کند که همواره به طور وسیع به دوراندیش و صادق و پرثمر بودن شهرت داشت، البته میتوانست از خودراضی و رئیسمآب هم باشد. نتیجه صدارت لی یک کشور منظم و قانونمند بود اما از آن نوع که بازدیدکنندههای خارجی همیشه از آن با صفات خشک و استریل و کسلکننده یاد میکنند.
هرچند منتقدان معتقدند در دولت لی، بازداشت بدون دادگاه مجاز بوده، سانسور مطبوعات رواج داشته و آزار و اذیت مخالفان سیاسی شیوع داشته است، مضاف بر اینکه دولت چشمش را بر بدرفتاری پلیس با متهمان بسته بود.
برخی مردم سنگاپور گله کردهاند که حکومت به وضوح «پدرسالارانه» کشور با آنها مانند بچه رفتار میکرده و نمیگذاشته شهروندان دیشهای ماهواره شخصی نصب کنند و افرادی را که در دستشوییهای عمومی سیفون را نمیکشیدند، دستگیر و در ملأعام تحقیر و جریمه میکرده و حتی یک قانون وضع کرده بود که کل ملت را از جویدن آدامس منع میکرد.
یک بار خبرنگار «بیبیسی» به لی پیشنهاد داده بود که جویدن آدامس خلاقیت را افزایش میدهد و او نیز در جوابش گفته بود: «اگر به خاطر اینکه نمیتوانی آدامس بجوی، فکر هم نمیتوانی بکنی، بهتر است موز بخوری.»
لی کوآنیو صبورانه از موضع سختگیرانهاش در قبال مخالفان سیاسی دفاع میکرد و توجیهاش نیز این بود که در کشوری مانند سنگاپور که اکثریت جمعیتش چینی بودند و بسیاری دیگر مالایی و هندی، سختگیری امری ضروری است.
در زندگینامه لی کوآنیو که در سال 1997 به نام «لی کوآنیو: آن مرد و اندیشههایش» منتشر شد از او نقل قول آمده است که «کسی شک ندارد که اگر با من درگیر شود، پنجه بکس به دستم میکنم و ته یک بنبست گیرش میاندازم. اگر فکر میکنید میتوانید مرا بیش از آنچه من میتوانم شما را آزار دهم، اذیت کنید، امتحان کنید. هیچ راه دیگری برای حکومت بر یک اجتماع چینی وجود ندارد.»
زندگینامه
هری لی کوآنیو در 16 سپتامبر سال 1923، در سنگاپور که آن زمان مستعمره انگلیس بود، متولد شد. پدر پدربزرگش در سال 1862 از ایالت گوانگدونگ چین به آنجا مهاجرت کرده بود. پدرش لی چون کون، مغازهدار بود و مدیریت انبار شرکت نفت «شل اویل» را نیز بر عهده داشت. مادرش، چوآ جیم نئو، دختر یک تاجر ثروتمند بود که بعدها معلم آشپزی معروفی شد.
لی کوآنیو طی سه دهه اول زندگیاش بیشتر به اسم هری لی شناخته میشد اما بعدها که شغل سیاسیاش اوج گرفت، اسم کوچک انگلیسیاش را نیز کنار گذاشت.
وی در «کالج رافل» سنگاپور تحصیل کرد اما برنامهاش برای ادامه تحصیل در سطوح عالی به خاطر شروع جنگ جهانی دوم و اشغال سنگاپور توسط ژاپن، قطع شد. لی زبان ژاپنی آموخت و در دپارتمان پروپاگاندای رژیم استعمارگر کشورش به عنوان مترجم و ویراستار مشغول کار شد.
استعمار سنگاپور از سال 1942 تا 1945، تاثیر عمیقی در لی جوان گذاشت. او در خاطراتش نوشته است که به خاطر دارد وقتی جلوی یک سرباز ژاپنی تعظیم نکرده بود، به او سیلی زده و مجبور به زانو زدن شده بود. او و دیگر سنگاپوریهای جوان «با عزمی راسخ با این باور که هیچکس -نه ژاپنی و نه بریتانیایی- حق ندارد ما را از این سو به آن سو پرتاب کند، پدیدار شدند». بعدها از او نقل شد که «مصمم بودیم که میتوانیم بر خودمان حکومت کنیم».
لی در خاطراتش نوشته بود: اشغال سنگاپور البته باعث شد درسهایی از قبیل قدرت مطلق و تاثیر مجازاتهای سخت در ریشهکنی جرائم، رواج پیدا کرده و نهادینه شود.
لی بعد از جنگ، از دانشگاه کمبریج مدرک حقوق گرفت و آنجا بود که با کوا گئوک چو، همکلاسش که در سنگاپور ملاقات کرده بود، آشنا شد. آنها مخفیانه در سال 1947 در لندن ازدواج کردند و سه سال بعد در سال 1950 وقتی به سنگاپور برگشتند، دوباره و این دفعه به طور رسمی ازدواج کرده و همانجا به وکالت مشغول شدند.
این زوج دو پسر داشتند به نامهای لی هسین لونگ که در سال 2004 نخستوزیر شد و لی هسین یانگ، رئیس سازمان هواپیمایی کشوری از سال 2009. دختری هم داشتند به اسم لی وی لینگ که ریاست موسسه ملی نوروساینس را بر عهده دارد. آنها آنقدر زنده ماندند که توانستند هفت نوهشان را ببینند تا اینکه کوآ در سال 2010 با 89 سال سن درگذشت.
در سال 1954، لی و تعدادی دیگر از سنگاپوریهای تحصیلکرده بریتانیا، حزب عمل خلق (PAP) را تشکیل دادند که یک سازمان پوپولیستی و سوسیالیستی با هدف استقلال از بریتانیا بود که بعد از اتمام جنگ، دوباره مستعمره قدیمیاش را اشغال کرده بود. سال بعد از آن توانست یک کرسی قانونی به دست آورد و به مدت 50 سال دیگر نیز آن را حفظ کرد. لی در سال 1959 به عنوان اولین نخستوزیر سنگاپور برگزیده شد و ریاست یک حکومت خودگردان را به جز در مسائل دفاعی و روابط خارجی، به دست گرفت.
در سال 1961، کشور همسایهاش، مالایا پیشنهاد ادغام را با سنگاپور مطرح کرد که در این صورت سنگاپور هم به فدراسیون مالزی میپیوست. لی کوآنیو با رویی گشوده از این پیشنهاد استقبال کرد، چرا که آن را به عنوان راهی برای تضمین قابلیت زندگی از لحاظ سیاسی و اقتصادی در جزیره کوچک و فقیر از منابعش میدانست. رایدهندگان نیز در یک رفراندوم از او حمایت کردند و بدین ترتیب در 31 آگوست 1963، لی از بریتانیا اعلام استقلال کرد و درصدد هموار کردن راه پیوستن سنگاپور به فدراسیون برآمد.
شورشهای نژادی در سال 1964 که طی آن حداقل 34 نفر کشته شدند و بیش از 560 نفر در زد و خوردهای بین چینیها و مالاییها مجروح شدند، مشاجرات سیاسی بین حزب عمل خلق لی و حزب حاکم بر مالزی یعنی سازمان ملی اتحاد مالای را تشدید کرد. به تدریج، تونکو عبدالرحمن، نخستوزیر مالزی، در راستای اخراج سنگاپور از فدراسیون اقدام کرد.
لی کوآنیو در برابر این موضوع به شدت احساسی واکنش نشان داد و هنگامی که در سال 1965 در تلویزیون ملی جدایی سنگاپور از مالزی را اعلام میکرد، شیون میکرد و آن را «لحظه عذاب» خواند و گفت: «به معنای واقعی کلمه هر آنچه برایش تلاش کرده بودیم در هم شکست.»
در نتیجه آن، سنگاپور استقلال کامل به دست آورد و در طول تاریخ مدرن جهان، تنها کشوری است که برخلاف میل خود به این مهم دست یافته است.
لی بر آن شد که با اتخاذ سیاستهای طرفدار کسبوکار و تجارت آزاد، سنگاپور را آباد کند. به شدت با فساد مقابله میکرد، اصلاحات حومهای به راه انداخت و زاغههای کثیف را با بولدوزر با خاک یکسان کرد. او در راستای رسیدن به هویت واحد سنگاپور تلاش میکرد و میخواست چندفرهنگی را میان مردم جا بیندازد.
دولت لی برای جلوگیری از پدیدهای به نام «محاصره نژادی» قوانین استادانهای طرح کرد و درصد چینیها، مالاییها و هندیهایی را که میتوانستند در پروژههای مسکن عمومی زندگی کنند، به صراحت اعلام کرد. لی اظهار کرد: «نمیتوانیم اجازه تفکیک بدهیم.»
در عین حال، لی در برابر نفاق تاب نداشت. میگفت سنگاپور «همیشه باید یک کشتی منسجم باقی بماند»، او از قانون امنیت داخلی آزادانه استفاده میکرد، قانونی که تاریخچهاش به زمان قبل از استقلال میرسید و به آنها اجازه میداد بدون برپایی دادگاه مظنونان را دستگیر و بازداشت کنند.
مورد چیا تای پوه، زندانی سیاسی سنگاپوری، میل شدید لی به انتقامجویی سیاسی را نشان میداد. چیا، یک معلم فیزیک ساده سابق و عضو پارلمان در حزب سوسیالیست مخالف، در سال 1966 دستگیر شد و بدون حکم دادگاه، به 23 سال زندان محکوم شد. او یکی از طولانیترین دوران محکومیت بین زندانیان سیاسی را دارد. دولت به او مظنون شده بود که یک آشوبگر مخفی کمونیست باشد، چیا به طور کل این اتهام را رد کرد و سرسختانه از امضای اعترافنامه امتناع ورزید. در حالی که امضای این اعترافنامه ضمانت آزادیاش بود.
چیا در سال 1989 از زندان آزاد شد اما دولت لی نوعی تبعید عجیب و غریب به خارج از جزیره اصلی سنگاپور را به او تحمیل کرد. او را به پاسدارخانه سابق کوچکی در جزیره سنتوزا فرستادند. سنتوزا یک استراحتگاه و معادل شهری «دیزنی لند» است. تا سال 1998 طول کشید تا سرانجام مسوولان تصمیم گرفتند ممنوعیتها و مجازاتهایش را متوقف کنند.
چیا گفت: «میخواستند برای اینکه جلویشان سجده نکردم، تاوان شدیدی بپردازم.»
در لی کوآنیو آثاری از ندامت مشهود نبود. او در سال 1986 گفته بود: «باید مردم را بدون محاکمه زندانی کنیم. چه کمونیست باشند و چه شوونیست زبانی، یا حتی افراطی مذهبی. اگر این کار را نکنید، کشور تبدیل به ویرانه خواهد شد.»
منتقدان لی را به استفاده از قوانین توهینآمیز سنگاپور برای سرکوب نفاق و با استفاده از مخالفان سیاسی، محکوم کردند. یکی از افرادی که بار اول چنین انتقادی را مطرح کرد، دوان نیر بود که در دهه 80 مقام ریاستجمهوری سنگاپور را داشت. او در سال 2005 در کانادا درگذشت.
نیر از تبعیدگاهش در توصیف لی کوآنیو گفته بود «او به شدت به عدالت خود اعتقاد دارد و فکر میکند همه چیز را میداند» و دستیارانش نیز یکمشت «احمق فروشگاهی» بودند. لی بعدها از همتای سابقش به خاطر توهین و افترا شکایت کرد اما سرانجام از شکایت صرفنظر کرد.
عامل بزرگتر خشم لی، جی بی جیاراتنام، رهبر حزب کارگر بود. خرمگس جمع و اولین سیاستمدار مخالفی که از زمان استقلال به بعد، توانست در پارلمان یک کرسی ببرد. طی سالیان به دفعات از او به خاطر تهمت و افترا شکایت شد. پس از اینکه نتوانست هزینهها و صدمات وارد آمده را تقبل و جبران کند، نهایتاً در سال 2001 اعلام ورشکستگی کرد و از کرسی پارلمانی بیرون انداخته شد.
سنگاپور توانست در زمان صدارت لی، برخی از قویترین قوانین کنترل استفاده از اسلحه و مواد مخدر را به اجرا در بیاورد. جزای جرائم این چنینی در سنگاپور، اعدام بود. برای مثال در مورد قاچاق کمی بیش از یک اونس کوکائین یا شلیک با اسلحه در حال ارتکاب به یک جرم دیگر، چه کسی آسیب دیده باشد و چه نه، دار زدن رواج داشت. در نتیجه آن، جرائم سلاح گرم در سنگاپور عملاً صفر است و تقریباً هیچ مشکل اعتیادی در آن یافت نمیشود. هرچند همواره در لیست کشورهایی با بالاترین آمار سرانه اعدام قرار داد.
لی همچنین یکی از طرفداران پر و پا قرص تنبیه بدنی، به خصوص چوبزنی بود. تعصب سنگاپور روی این مجازات به کدورتی میان این کشور و آمریکا منجر شد. در سال 1994 یک نوجوان آمریکایی، مایکل فی، به خاطر خرابکاری محکوم به مجازات چوبزنی شد. مقامات آمریکایی این اقدام را مساوی با رد کلی مسامحات آمریکایی میدانستند.
تمایل به کارهای سرسری در عرصه مهندسی اجتماعی، گاهی اوقات لی را از نظر منتقدان خارجی و همچنین زنان سنگاپوری، در جایگاه بدی قرار میداد. دولت لی در دهه 80 تنها آژانس همسریابی دولتی را بنا نهاد و بر آن شد که برای شمار فزاینده زنهای دانشگاه رفته و مجرد سنگاپور، شوهر پیدا کند. یک برنامه دیگر نیز برای انگیزهبخشی به مادرهای فارغالتحصیلی به راه افتاد که چند فرزند دارند و کمپین برنامهریزی برای یک خانواده فوق موفق آغاز شد.
نخستوزیر سابق سنگاپور در سخنرانی سال 1983 خود تصریح کرده بود: «اگر زنان تحصیلکرده را به استخر پرورش جمعیت نیفزاییم، در آخر با یک اجتماع احمقتر روبهرو خواهیم شد.»
در سال 1994 به خاطر اینکه چند دهه قبل در زمان ترویج حقوق مساوی تحصیل و استخدام برای زنان، دولتش «جوان، جاهل و ایدهآلگرا» بود، عزاداری میکرد. متعاقباً میگفت برای زنها پیدا کردن شوهر سخت بود زیرا «مردهای آسیایی دوست ندارند همسرشان در زمینه کاری با آنها برابر باشد». برخی از جنجالیترین اظهارات لی درباره دموکراسی و پیادهسازی آن بر جوامع آسیایی است. او در سخنرانی سال 1922 خود در توکیو، گفته بود: «به جز در چند مورد معدود، دموکراسی برای کشورهای در حال توسعه خوب عمل نکرده است. چیزهای ارزشمند برای آسیاییها لزوماً با ارزشهای آمریکاییها و اروپاییها یکسان نیست.» لی در همان سال به خاطر بیتوجهی به دو دهه حکومت استبدادی در مانیل آتشی به پا کرد. او به یک تاجر فیلیپینی گفته بود که کشورشان «بیش از دموکراسی، نیاز به انضباط دارد. وفور دموکراسی به بیانضباطی و بینظم و ترتیبی منجر میشود که برای توسعه مضر است». میتوان گفت زندگینامهای که در سال 1997 از او منتشر شد، به بهترین نحو چشمانداز لی کوآنیو را گردآوری کرده است. او به نویسنده زندگینامهاش گفته بود: «بین مورد عشق یا مورد ترس واقع شدن، من همیشه با ماکیاولی موافق بودهام. اگر کسی از من نترسد، بیمعنا میشوم.»
Hits: 2