پیشران توسعه

Arthur-Lewisنویسنده: شیوا عشق‌الهی

شهروند بریتانیایی، آرتور لوئیس در سال 1979، جایزه نوبل را به طور مشترک با شولتز برای «پژوهش‌های پیشگامانه در زمینه توسعه اقتصادی، با توجه ویژه به وضعیت کشورهای در حال توسعه» دریافت کرد. یکی از مهم‌ترین کارهای لوئیس مقاله او در سال 1954 است که در آنجا به بحث درباره مفهومی که خودش آن را «اقتصاد دوگانه» در کشورهای فقیر تعریف می‌کند، می‌پردازد. به گفته لوئیس اقتصاد کشورهای فقیر شامل دو بخش است، یک بخش «سرمایه‌داری» کوچک و یک بخش بسیار بزرگ سنتی (کشاورزی) است. کارفرمایان در بخش سرمایه‌داری کارگران را برای به دست آوردن پول بیشتر استخدام می‌کنند و از سوی دیگر کارفرمایان در بخش سنتی به دنبال حداکثر کردن سود خود نیستند و بنابراین کارگران زیادی را استخدام می‌کنند که همین باعث می‌شود بهره‌وری آنها پایین بیاید. (اولین سوالی که مطرح می‌شود این است که چرا کارفرمایان در بخش سنتی‌ این گونه رفتار می‌کنند، اقتصاددانان هنوز هم درباره توضیحات لوئیس با هم اختلاف‌نظر دارند.) لوئیس بر این اساس بحث می‌کند که مسیر حرکت کشورهای فقیر به توسعه، هدایت نیروی کار به بخش تولید صنعتی است، جایی که بهره‌وری در آن بیشتر است. سرمایه‌داران سود خود را پس‌انداز می‌کنند و از این پس‌انداز در گسترده کردن صنایع‌شان استفاده می‌کنند و همین است که به رشد اضافه خواهد کرد. لوئیس مدلش را بر مبنای این فرض گذاشت که کارگران در بخش کشاورزی هیچ پس‌اندازی نمی‌کنند، بنابراین تنها منبع پس‌انداز، پس‌انداز سرمایه‌داران در تولید است.

لوئیس از مدلش استفاده کرد تا الگوی رشد را در کشورها به طور کلی توضیح دهد. و به همین صورت بود که او با توجه به درآمد سرانه یک کشور، منحنی U معکوس را توضیح داد. برای هر کشور فقیری مانند بنگلادش، رشد اقتصادی آهسته است چرا که بخش تولید یا کوچک است یا وجود ندارد، بنابراین منبعی هم برای پس‌انداز نیست. برای کشورهای با درآمد متوسط مانند کره و تایوان، رشد بالاست، زیرا بخش تولید در حال رشد و جذب نیرو از بخش کشاورزی است. برای کشورهای با درآمد بالا، با بخش تولید بزرگ، مانند ایالات متحده، رشد آهسته‌تر است، زیرا منافع حاصل از انتقال نیروی کار از بخش کشاورزی به بخش صنعت تقریباً حاصل شده است. در همان مقاله سال 1954 لوئیس، بحث جداگانه‌ای درباره کشورهای فقیری که درگیر تجارت هستند مطرح و اشاره کرد: کشورهای فقیر منافع ناچیزی از افزایش صادرات خود کسب می‌کنند. در عوض او ادعا کرد، این صادرات منافع مصرف‌کنندگان کالاهای وارداتی در کشور مقابل را تامین خواهد کرد. او این طور مثال می‌زند که: کشورهای ثروتمند فولاد و مواد غذایی تولید می‌کنند و کشورهای فقیر هم قهوه و مواد غذایی تولید می‌کنند. فرض کنیم قبل از اینکه صادرات افزایش یابد، 10 پوند (هر پوند تقریباً معادل 452 گرم است) قهوه به جای یک تن فولاد مبادله می‌شود. حالا، به دلیل اینکه تولیدکنندگان در کشورهای فقیر هزینه فرصت کمی از افزایش صادرات قهوه عایدشان می‌شود (چرا که مواد غذایی که آنها می‌توانند تولید کنند ارزش کمی دارد)، صادرات را افزایش می‌دهند. اما انجام چنین کاری قیمت قهوه را کاهش می‌دهد و قیمت قهوه را به 20 پوند قهوه در مقابل یک تن فولاد می‌رساند. این معامله خوبی برای خریداران قهوه است ولی معامله خوبی برای تولیدکنندگان قهوه نیست.

در اصل، لوئیس این طور استدلال می‌کرد که کشورهای فقیرتر قدرت انحصاری پنهانی در صادرات خود دارند که همین خود به شکست آنها منجر می‌شود. برای این کشورها بهتر این است که تولیدات‌شان را به سمت مواد خوراکی هدایت کنند و از صادرات دور بمانند. لوئیس، که خود زاده یکی از مستعمرات فقیر انگلستان، سنت لوسیا بود؛ با بورس تحصیلی به مدرسه اقتصاد لندن راه یافت. او بعدها می‌گوید: «خواستم مهندس شوم، اما نه یک دولت استعماری و نه هیچ کدام از آن مزارع شکر یک مهندس سیاهپوست را استخدام نمی‌کردند.» به همین دلیل بود که تصمیم گرفت اقتصاد بخواند، او دکترای خود را در سال 1940 از مدرسه اقتصاد لندن گرفت. بعد از آن به پیشنهاد دوستش فردریش هایک، شروع به کار بر روی مشکلات اقتصاد جهانی کرد و سپس رئیس بخش اقتصاد مدرسه اقتصاد لندن، LSE شد. پس از جنگ جهانی دوم زمانی که بسیاری از مستعمرات سابق مستقل شدند لوئیس مطالعات خود را درباره توسعه اقتصادی آغاز کرد. لوئیس هیچ اعتقادی به این نظریه که کشورهای فقیر باید برای توسعه یافتن، توسط دیکتاتورها اداره شوند نداشت.

لوئیس از سال 1938 تا 1948 در دانشگاه لندن استاد دانشگاه بود و سپس از سال 1948 تا 1958 استاد اقتصاد سیاسی در دانشگاه منچستر. او همچنین در سال‌های 1959 تا 1963 قائم‌مقام دانشگاه هند غربی و از سال 1963 تا زمان مرگش استاد اقتصاد سیاسی در دانشگاه پرینستون بود.

آرتور لوئیس، پیشتاز توسعه اقتصادی
همان‌طور که پیش از این اشاره کردیم، شناخته‌شده‌ترین کار آرتور لوئیس تلاش در عرصه توسعه اقتصادی برای انتقال نیروی کار از بخش سنتی به بخش سرمایه‌داری مدرن، در شرایط عرضه کار نامحدود بود. «توسعه با عرضه نامحدود نیروی کار» نام مقاله‌ای بود که آرتور در سال 1954 منتشر کرد که منجر به پایه‌گذاری توسعه اقتصادی به عنوان زیرشاخه‌ای از مطالعات اقتصادی شد. مطالعه‌ای که مکانیسم آن انتقال نیروی کار اضافی بخش سنتی به مدرن بود.

در این مدل، دستمزدها در بخش سرمایه‌داری مدرن با توجه به بهره‌وری نیروی کار تعیین نشده‌اند بلکه با توجه به هزینه فرصت‌شان مشخص شده‌اند. یک محیط سنتی و غیر‌سرمایه‌داری – مخلوطی از دهقانان، تولیدکنندگان محلی و کارگران داخلی- که به دلیل افزایش جمعیت و ورود زنان به نیروی کار تحت فشار هستند، بخش سرمایه‌داری را با «عرضه نامحدود» نیروی کار با دستمزدی بالاتر از سطح امرار معاش فراهم می‌آورند. با گسترده شدن این بخش، اشتغال و تولید نیز افزایش می‌یابد و سهم سود (پس‌انداز) در درآمد ملی بیشتر می‌شود. در نهایت، وقتی مازاد نیروی کار به پایان می‌رسد، دستمزدها شروع به افزایش می‌کند. در این مرحله اقتصاد از مرز یک اقتصاد دوگانه به یک بازار کار واحد و یکپارچه عبور می‌کند و دستمزدهای واقعی با افزایش بهره‌وری، مطابق با مدل‌های رشد متعارف افزایش می‌یابد.

مدل لوئیس نشان داد دستمزدهای پایین و کمبود مازاد نیروی کار در اقتصاد تا زمانی که هزینه فرصت نیروی کار در رفتن به بخش سرمایه‌داری پایین باشد، ادامه خواهد داشت. این تز همچنین به عنوان ایده غالب برای برنامه‌های صنعتی به رهبری دولت، در دهه 1950 و دهه 60 مورد استفاده واقع شده است. ایده‌ای که لوئیس در تمام زمان ارتباط خود با سازمان ملل متحد درباره آن بحث می‌کرد. لوئیس این ایده را برای صنعتی کردن کشورها با استفاده از مزیت نسبی که آن کشور در مازاد نیروی کار دارد نیز پیشنهاد داد، و آن را در سال 1951 در توسعه صنعتی جزایر کارائیب به کار برد، بحث او بر موفقیت پروژه «بوت استرپ» در پورتوریکو بنا شده بود، جایی که او از تولید کالاهای صنعتی برای بازارهای داخلی و منطقه‌ای دفاع کرده بود. موضع او در آن زمان یک موضع رادیکال محسوب می‌شد، زمانی که اقتصاد کشاورزی هند غربی به لحاظ تاریخی بر پایه ارائه کالاهای کشاورزی و سایر کالاهای ابتدایی به دیگر قدرت‌های استعماری، بنا شده بود.

تاثیر رکود بزرگ بر روی اقتصاد هند غربی، بر آرتور لوئیس غیرقابل‌انکار بود. او در سال 1913 در سنت لوسیا، یک جزیره کوچک در مجمع‌الجزایر کارائیب (که همچنین زادگاه شاعر و نقاش بزرگ درک والکات نیز بوده است) به دنیا آمد. پسر یک معلم مدرسه در حالی که در محاصره کارخانه‌های شکر و بریتانیا بودند. لوئیس تحصیلات ابتدایی خود را در 14‌سالگی تمام کرد. او برای گرفتن بورسیه تحصیلی جزیره‌ای که در آن زندگی می‌کرد خیلی جوان بود اما با این حال، این بورسیه را گرفت و به انتخاب خود برای ادامه تحصیل به یکی از دانشگاه‌های بریتانیا رفت. او چهار سال را به عنوان یک کارمند ارشد در خدمات عمومی گذراند.

لوئیس که نمی‌خواست دکتر یا وکیل شود (دو راه متداول برای بالا بردن تحرک اجتماعی) گفت که می‌خواهد مهندس شود اما همان‌طور که گفتیم امیدی به یافتن شغلی به عنوان یک مهندس سیاهپوست نداشت و همین او را به سمت اقتصاد سوق داد. لندن در دهه‌های 1930 و 1940 مرکز فکری مبارزات ضداستعماری و مکان جلسات و میتینگ‌های رهبران زیرزمینی آنها بود که بسیاری از آنها بعدها به رهبران کشورهای تازه استقلال‌یافته آفریقا و آسیا تبدیل شدند. «در لندن، در جلسه با حضور رفقای ضد امپریالیستم از سراسر جهان، من بر مطالعه سیستماتیک امپراتوری استعماری بریتانیا و تاثیرات آن بر مثلاً -منع آفریقایی‌ها از کشت قهوه در کنیا تا آنها را مجبور به ورود به بازار نیروی کار برای پرداخت نقدی مالیات‌هایشان کنند متمرکز بودم و… . (1984)-» لوئیس مشکلات هند غربی را در تعدادی از مقالات و نوشته‌هایش تسلیم کمیسیون Moyen کرد. او بعد از آن در اواخر دهه 1930 در ناآرامی‌های کارگری در سراسر هند غربی نقش بسزایی داشت و همچنین برای جامائیکا برنامه توسعه اقتصادی بر پایه اصلاحات رادیکال زمین نوشت.

این محقق برجسته در زمان مسوولیتش در LSE اولین سیاهپوستی بود که به ریاست موسسه‌ای این چنین معتبر منصوب شده بود. او تحلیل اقتصادی را تدریس می‌کرد وقتی در سال 1948 در سن 35‌سالگی استاد تمام دانشگاه منچستر شد. در همین زمان بود که به سوالی که از همان روزهای اولش در سنت لوسیا مطرح می‌کرد بازگشت: «چرا کارگران در سنت لوسیا سخت کار می‌کنند و دستمزد بسیار پایینی می‌گیرند در حالی که کارگران در کشورهای صنعتی ضمن لذت بردن از شرایط کاری بهتر دستمزدهای به مراتب بالاتری هم دریافت می‌کنند؟» لوئیس در سال 1984 می‌گوید: «علاقه من به توسعه اقتصادی راه خروج از امپریالیسم بود» و همین منجر شد او با بازوی فکری حزب کارگر بریتانیا، انجمن فابین، ارتباط بگیرد و با افرادی مثل سیدنی و بئاتریس وب و جرج برنارد شاو آشنا شود. نوشته‌های او شامل «اصول برنامه‌ریزی اقتصادی» و مقاله‌ای در مدیریت اقتصاد مختلط می‌شد. در اوایل قرن نوزدهم در انگلستان، لوئیس در ذهنش این تز را پایه‌ریزی می‌کرد که رشد اقتصادی نیاز به بخش سرمایه‌داری دارد که قادر به انباشت سرمایه و گسترده کردن صنایع و در نتیجه افزایش اشتغال باشد.

با اشاره به «مزیت نسبی» لوئیس می‌گوید یک کشوری با تراکم جمعیت کم، مثل جامائیکا باید در تولید صنعتی متخصص شود و مواد غذایی را از کشورهایی که در آن مزیت نسبی دارند مانند آمریکا و کانادا وارد کند، سرمایه‌گذاران خارجی باید به معرفی تکنولوژی مدرن راه‌های تجارت آسان برای تسهیل دسترسی به بازارهای خارجی تشویق شوند. در زمانی که مقامات استعماری با هر‌گونه صنعتی‌سازی برخورد خصمانه‌ای داشتند چنین پیشنهادی، کاملاً رادیکال محسوب می‌شد.

در حقیقت، صنعتی‌سازی برای شروع باید از پرداختن به بازارهای داخلی چه در جامائیکا و چه در آفریقا شروع می‌شد جایی که در آن لوئیس به عنوان اولین مشاور اقتصادی به دولت تازه‌تاسیس غنا، جایگزینی واردات به همراه توسعه کشاورزی را توصیه کرد. لوئیس همچنین، افزایش بهره‌وری مواد غذایی را به عنوان پیش‌نیازی برای توسعه اقتصادی می‌دانست و بر آن اصرار داشت. او یکی از اعضای گروه متخصصان سازمان ملل بود که سایر اعضای آن هم بعدها برنده جایزه نوبل شدند، از آنها می‌توان به تئودور شولتز در شیکاگو اشاره کرد. لوئیس مسیری را برای توسعه طرح‌ریزی کرد که نیاز به صنعتی شدن سریع و اصلاحات اجتماعی داشت. کار او در سازمان ملل متحد، با همکاری رائول پربیسچ، سیمون کوزنتس، یان تینبرگن و دیگران قدم بزرگی در تلاش برای رسیدن به توسعه اقتصادی در دهه موسوم به «دهه توسعه» محسوب می‌شد.

جست‌وجو برای یافتن راه‌حل برای مشکلات توسعه کشورهای «گرمسیری» دغدغه ثابت لوئیس بود. این منجر شد تا او پژوهشی همه‌جانبه را درباره تاریخ تکامل اقتصاد بین‌المللی از پژوهش‌های کوچک تا تحقیقات عمده روی تولید کالاهای اولیه انجام دهد و آن را تحت عنوان، «رشد و نوسانات از سال 1870 تا 1913» منتشر کند. او در سخنرانی خود راجع به شومپیتر که با عنوان «تکامل نظم بین‌المللی اقتصادی» در سال 1978 منتشر شده است، معتقد است فقدان صنعتی‌سازی در کشورهای گرمسیری در سال‌های 1870 تا 1914 به علت شکست تجاری رو به گسترش نبوده بلکه علت آن شرایط تجارت بوده است. راه‌حل‌ آن هم در اصلاح روابط تجاری نیست بلکه در تحولات سازنده داخلی برای ساختن زیرساخت‌هاست، به ویژه در افزایش بهره‌وری مواد غذایی در بخش داخلی.

لوئیس و تاریخ اقتصاد
لوئیس همیشه معتقد بود تاریخ اقتصادی کلید درک چگونگی رسیدن به رشد اقتصادی است. کار خود لوئیس که در زمینه تاریخ انجام شده در ابتدای مقاله‌اش تحت عنوان «بررسی‌های اقتصادی 1939-1919» است که در سال 1949 نوشته شده است که هنوز هم مورد استفاده قرار می‌گیرد. زمینه اصلی آن اهمیت قیمت کالاها در سیر تکامل اقتصاد جهان است که بعدها در کتاب «تجارت در کشورهای گرمسیری 1965-1883» که در سال 1969 نوشته شد به طور مفصل‌تری به آن می‌پردازد. بسیاری از تاریخ‌نویسان اقتصادی معاصر از عدم اعتماد به نفس تاریخ‌نویسان اقتصادی هم‌دوره لوئیس می‌گویند که همین منجر به طول کشیدن مباحث توسعه اقتصادی تا به امروز شده است. کارهای تاریخی لوئیس نشان‌دهنده این است که این عرصه تلاش‌های بیشتری را می‌طلبد.

لوئیس و ریشه‌های کلاسیک
معمولاً این طور ادعا می‌شود که مدل ساده‌شده لوئیس بر پایه آموزه‌های کلاسیک بنا شده است. مثل اینکه این مدل شامل دو بخش است: کشاورزی و غیر‌کشاورزی، با فرض رفتارهای متفاوت برای هر بخش. این مفهوم که ذهنیتی میراث ذهنیت پیشین باشد به طور کلی قابل قبول به نظر می‌رسد اما اگر از نزدیک‌تر نگاه کنیم هم چنین انحرافات قابل توجهی را می‌بینیم. به طور مثال اینکه در مکتب کلاسیک در حقیقت بخش کشاورزی به عنوان بخش سرمایه‌داری به تصویر کشیده می‌شد با سه عامل: کشاورزان سرمایه‌دار که زمین را از زمین‌داران اجاره می‌کنند و نیروی کار ارزان استخدام می‌کنند، صاحبان زمین اجاره خود را می‌گیرند و با توجه به نظریه بهره‌وری نهایی نئوکلاسیک، سپس سرمایه‌داران دوباره با کارگران بر سر چگونگی تقسیم سود معامله می‌کنند. صاحبان زمین معمولاً به عنوان مصرف‌کنندگان بی‌خاصیت دیده می‌شوند، بخش غیر‌کشاورزی از سود بخش کشاورزی تغذیه می‌شود.

همه اینها در تقابل با مدل لوئیس است که با اینکه جهان دوبخشی را به تصویر می‌کشد اما در آن کشاورزی در قالب غیرسرمایه‌داری است که با آن فقط می‌توان امرارمعاش کرد که تنها دو زیر‌بخش دارد: کارگران و صاحبان زمین و دستمزدها در چانه‌زنی تعیین می‌شود. لوئیس تمرکزش را روی دوگانگی سازمانی گذاشت و نه دوگانگی محصولات در این دو بخش. در واقع می‌توان گفت نه کلاسیک‌ها و نه لوئیس خود را با جزییات مربوط به تجزیه و تحلیل روابط بین‌بخشی وارد نمی‌کردند.

در آخر
امروزه کشورهای در حال توسعه مجبورند حتی بیشتر از گذشته با هم رقابت کنند. اقتصاد آنها طوری طرح‌ریزی شده است که حتی در آینده بیش از امروز به صادرات وابسته باشند. در همین زمان افزایش حجم نیروی کار ارزان دستمزدهای واقعی و سطح زندگی افرادی را که در این طبقه اجتماعی هستند هر چه بیشتر به سمت پایین سوق می‌دهد. ارتباط بین تجارت و توسعه که مرکز توجه همه نوشته‌های لوئیس است، یک مشکل حل‌نشده در جهان معاصر باقی مانده است و بینش لوئیس درباره مکانیسم «صادرات اولیه اقتصادهای کشورهای گرمسیری» هنوز هم به اعتبار خود باقی است. هر چند تجربه کارائیب بسیار از کار او الهام گرفته است، نظریات او بسیاری از روابط معاصر نیم کره شمالی و جنوبی را هم توضیح می‌دهد.

 

 

برگرفته: تجارت فردا

Hits: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *