خلف فریدمن؟ – مروری بر اندیشهها و تالیفات اقتصادی بن برنانکی
نویسنده: سید محمدامین طباطبایی
تحصیلکرده هاروارد، دانشآموخته دکترا از امآیتی، و استاد فعلی پرینستون! این سه عبارت، اولین چیزی هستند که هنگام خواندن زندگینامه بن برنانکی جلب توجه میکنند. اگر حتی کسی با علم اقتصاد آشنایی نداشته باشد، نام این سه دانشگاه آنقدر پرآوازه هست، که لحظهای درنگ کند و مایل باشد درباره چنین فردی بیشتر بداند. وقتی سوابق آکادمیک این اقتصاددان را بررسی میکنیم، به نظر میرسد مشی فکری این اقتصاددان 62ساله آمریکایی، به پولگرایان شباهت بیشتری داشته باشد تا سایر مکاتب مانند کینزیها و نئوکینزیها. به این منظور میتوان به برخی اقدامات برنانکی در مقام رئیس فدرالرزرو اشاره کرد. اما پیش از آن، به اختصار به توضیح مکتب یادشده و ریشههای آن میپردازیم.
منشاء اندیشهها
برای فهم بهتر این قسمت، به ناچار به دوران رکود بزرگ بازمیگردیم. پیش از انتشار کتاب تئوری عمومی اشتغال، بهره و پول به وسیله جان مینارد کینز در سال 1936، تفکر بازار آزاد رایج بود. اگرچه گهگاه نظرات متفاوتی مطرح میشد اما این موارد همیشه ناکام مانده و متوقف میشد. ادعای اصلی اقتصاد کلاسیک این بود که تقریباً پاسخ همه مسائل و مشکلات باید به نیروهای عرضه و تقاضا واگذار شود. اما در زمان وقوع رکود بزرگ، اقتصاد کلاسیک هیچگونه تفسیر و راهحلی برای گذار از رکود ارائه نکرد اگرچه کینز به معنای واقعی یک چپگرا نبود اما برای نجات سرمایهداری قیام کرد، نه برای تسخیر آن بلکه نظریه او بیان میکرد بازارهای آزاد متضمن دسترسی به اشتغال کامل نیستند و به این ترتیب منطق دخالت گسترده دولت در اقتصاد را فراهم آورد.
کینزینیسم یک اصلاح بزرگ در تفکر اقتصادی بود و به طور غیر قابل اجتنابی از سوی یک ضدانقلاب بنیانگذاری شد. اما در این میان تعداد زیادی از اقتصاددانان در فاصله سالهای 1950 تا 2000 تلاشهای زیادی برای احیا، بقا و زنده نگهداشتن اقتصاد کلاسیک بهخرج دادند، اما هیچیک از آنها به اندازه میلتون فریدمن تاثیرگذار نبودند به طوری که با پایان قرن بیستم اقتصاد کلاسیک دوباره بسیاری از نواحی تحت قلمرو سلطنتی خود را باز پس گرفت و بهراستی بخش اعظم این اعتبار را مدیون میلتون فریدمن بود.
میلتون فریدمن سه نقش عمده را در اندیشه اقتصادی قرن بیستم ایفا کرد. فریدمن اقتصاددان بود، مطالب خود را به صورت تکنیکی مینوشت و تحلیلهای او در خصوص رفتار مصرفکننده و تورم کمتر سیاسی بود. فریدمن کارآفرین سیاستی بود و حاصل چند دهه تلاش او اکنون به نام پولگرایی شناخته میشود که سرانجام فدرالرزرو و بانک مرکزی انگلستان در اواخر دهه 1970 این رویکرد را در اجرای سیاست پولی خود پذیرفتند و البته چند سال بعد نیز آن را کنار گذاشتند. فریدمن یک ایدئولوژیست هم بود، یعنی مروج بزرگ بازار آزاد. فریدمن تمامی این نقشها را با ایمان به واقعیتهای کلاسیک اقتصاد بازار به اجرا گذاشت. تاثیرگذاری فریدمن به عنوان یک مروج و مبلغ بازار آزاد تا حدی به دلیل شهرت او به عنوان یک نظریهپرداز اقتصادی با بینشی عمیق و دقیق بود. همین امر سبب شد بسیاری از اقتصاددانان بزرگ دیگر، نظیر برنانکی نیز به تنظیمات سیاست پولی و نقش موثر آن بر اقتصاد واقف باشند، هرچند که او میداند سیاست پولی همه ماجرا نیست. البته این امر بیشتر به وجهه علمی و آکادمیک برنانکی مربوط میشود و از آنجا که فدرالرزرو ساختار غیرسیاسی دارد و صرفاً به دنبال اجرای سیاستهای پولی است به نظر نمیآید به دنبال اهداف سیاسی باشند. بهعلاوه برنانکی بخش اعظم تحقیقاتش در دانشگاه در مورد رکود بزرگ بوده و جالب این است که چند سال قبل از بروز این بحران به ریاست فدرالرزرو رسید. در نوشتهها و سخنرانیهایش قویاً معتقد است که سیاستهای غیرانبساطی دوران رکود بزرگ باعث طولانی شدن آن بحران شد. در سخنرانیاش در بزرگداشت میلتون فریدمن و آنا شوارتز (دو محققی که معتقد بودند سیاستهای انبساطی پولی میتوانست از طولانی شدن رکود بزرگ جلوگیری کند) در چند سال قبل از این بحران اعلام کرد فدرالرزرو دیگر این اشتباه را نخواهد کرد. برای همین اجرای این سیاستها با تفکرات و مقالات او قبل از این بحران همخوانی دارد. سیاست پولی انبساطی به سیاستهایی اطلاق میشود که از طریق افزایش در عرضه پول خود را به هدف عمومی سیاست پولی میرساند یا به عبارت دیگر هر سیاست یا تدبیر افزایشدهنده عرضه پول را سیاست انبساطی پولی گویند. این سیاست بیشتر در حالاتی قابل تطبیق و مثمر است که اقتصاد در حالت رکود باشد که در این حالت بانک مرکزی جهت برقراری تعادل در اقتصاد کشور و رفع اثرات نامطلوب این پدیده بر مقدار عرضه پول میافزاید تا اینکه از این طریق رکود را مهار کند. اما البته بازهم باید توجه داشت که سیاستهای پولی حلال همه مشکلات اقتصادی نخواهد بود.
روزهای ریاست
جمعه سی و یکم ژانویه سال 2014 میلادی، آخرین روز حضور بن برنانکی، رئیس بانک مرکزی آمریکا در این سمت بود. طی هشت سالی که برنانکی در این مقام حضور داشت، فدرالرزرو سیاستهای انبساطی مالی را به اجرا گذاشت. او سیاست کاهش نرخ بهره و خرید اوراق بهادار در مقیاس وسیع را به اجرا گذاشته است. برنانکی مانند اغلب روسای بانک مرکزی در دهههای اخیر از شورای مشاوران اقتصادی به بانک مرکزی آمد اما برعکس گرینسپن (رئیس قبلی) او قبلاً مدتی را در بانک مرکزی مشغول فعالیت بود. تفاوت دیگر برنانکی با همتای قبلیاش، این است که قبل از تصدی مقام ریاست بانک مرکزی آمریکا، گرینسپن در بخش خصوصی مشغول به کار بود اما برنانکی فعالیتهای آکادمیک در دانشگاه پرینستون داشت.
یکی از آخرین سیاستهای جدیدی که در ماههای پایانی برنانکی اعلام شد این بود که فدرالرزرو ماهی 40 میلیارد دلار اوراق با پشتوانه وامهای مسکن را خریداری خواهد کرد و پایان آن را مشروط به بهبود بازار کار اعلام کرد. یعنی خریداری حدوداً سالی نزدیک نیم تریلیون دلار از این اوراق سیاست فدرالرزرو خواهد بود تا آیندهای نهچندان نزدیک. در سیاستهای قبلی مبلغ خریداریشده اعلام میشد ولی این بار اعلام شده که سیاست خرید اوراق تا زمانی که بازار کار بهبود نیافته ادامه پیدا خواهد کرد.
از طرف دیگر، بخش اعظم سیاستهای پولی در این دوره به نرخ بهره مربوط میشود. این سیاست کمک میکند که مصرفکنندگان و تولیدکنندگان به وامهای با بهره کم دسترسی داشته باشند. البته با وقوع بحران ریسک اعتباری افراد از سوی بانکها با دقت بیشتری بررسی میشود و اعطای وام سختتر شده است. ولی اجرای این سیاستها باعث شده تا تراز بانکها نزد فدرالرزرو به 1 /5 تریلیون دلار برسد. اگر به شواهد در سال ۲۰۰۸ نگاه کنیم میبینیم که کنگره این قدرت را به فدرالرزرو داد که به سپردهشان بهره تعلق بگیرد. بانکها هم که تمایلشان برای اعطای وام کم شده راضی هستند بهره بسیار کمی از فدرالرزرو بگیرند ولی اگر اقتصاد رشد بیشتری کند و تقاضا برای وام بالا رود بانکها میتوانند از ذخیره 1 /5 تریلیوندلاری برای پشتوانه اعطای وام استفاده کنند و این 1 /5 تریلیون تبدیل خواهد شد به پول پرقدرت که تورم بالایی به همراه خواهد داشت. در این مورد هم برنانکی کمی خیالش آسوده بوده است که تورم هنوز زیر دو درصد است. تا زمانی که نرخ بیکاری بالا باشد و ظرفیت مازاد در اقتصاد موجود باشد نگران تورم نیستند. ولی در صورت رونق اقتصاد و آزاد شدن 1 /5 تریلیون دلار پول پرقدرت وقوع تورم حتمی است مگر اینکه فدرالرزرو سیاستهای معکوس را به اجرا بگذارد. امروز که بیش از هفت سال از آن زمان میگذرد، ثابت شده است که اقدامات مذکور از سوی برنانکی به بهبود اقتصاد آمریکا کمک شایانی کرده است.
کتابها و تالیفات
نکته قابل توجه در مورد برنانکی، پیشینه قوی آکادمیک اوست. این اقتصاددان مقالات متعددی نیز در دوران تحصیل در امآیتی و نیز استادی در پرینستون منتشر ساخته است. عمده این مقالات بر سیاستهای اقتصاد کلان و بهویژه سیاست پولی تمرکز دارند. به همین جهت بن شالوم برنانکی را باید یکی از متخصصان بنام این حوزه دانست. چندین عنوان کتاب تاثیرگذار نیز در زمره تالیفات او قرار دارد که در اینجا به معرفی برخی از آنها میپردازیم.
1- مقالاتی درباره رکود بزرگ
این کتاب که در شروع هزاره سوم میلادی به بازار آمد، واقعیتهای جالبی را درباره رکود بزرگ برای خوانندگان آشکار میسازد. برنانکی مینویسد: تنها برخی دورهها در تاریخ آمریکا با رکود بزرگ قابل مقایسه هستند. در این دوره برهمریختگیهای بازار را بررسی میکند.
اما در این سالها یک مشکل اقتصادی مهم وجود داشت و آن توزیع ناعادلانه درآمد در این سرزمین بود. در سالهای دهه 1920 سهم بیشتری از درآمد به خانوادههای ثروتمند و سهم کمتری به خانوادههای طبقه متوسط داده میشد و این روند تا انتهای دهه ادامه داشت. شاید یک دلیل این باشد که در روزهایی که تجارت و تولید در آمریکا رشد چشمگیری پیدا میکرد و راندمان فعالیتهای تولیدی افزایش مییافت کارگران سهم اندکی از ثروتی داشتند که با کار در کارخانههای مختلف تولیدی ایجاد میکردند. دلیل دیگر هم این است که دولت برای تشویق به تولید اقدام به کاهش نرخ مالیات بر درآمد کرد که این امر به ثروتمندتر شدن ثروتمندان دامن زد. در فاصله سالهای 1923 تا 1929 که نرخ رشد تولید هر فرد در ساعت 32 درصد بود دستمزد کارگران تنها هشت درصد افزایش یافت که با اوضاع اقتصادی این کشور اصلاً هماهنگی نداشت. در این سالها سودهای مشارکتی بیشتر از 65 درصد رشد کرد و دولت با کاهش نرخ مالیات بر درآمد به ثروتمندان اجازه داد تا سهم بیشتری از این پولها را در اختیار داشته باشند. این اولین اشتباه آمریکا برای دامن زدن به وخامت اوضاع اقتصادی این کشور بود.
همچنین آمارها نشان میدهد طرح کاهش نرخ مالیات در سال 1926 میلادی سبب شد افرادی که بیشتر از یک میلیون دلار درآمد داشتند 60 درصد بیشتر از قبل درآمد داشته باشند. خلاصه این روند تا انتهای دهه 1920 ادامه داشت و در سال 1929 میلادی درآمدی که 1 /0 درصد از جمعیت آمریکا به دست میآوردند (ثروتمندان) معادل مجموع درآمد 42 درصد از جمعیت این کشور بود و شمار زیادی از مردمی که برنامههای تبلیغاتی برای خرید کالاهای مصرفی را میدیدند توان مالی لازم برای خریداری آنها را نداشتند. در این شرایط واژه تازهای در اقتصاد آن روز آمریکا ایجاد شد که در اقتصاد کشور تحولات زیادی به وجود آورد. این واژه «اعتبار» بود و با کمک آن مردمی که پول کافی برای خرید نداشتند میتوانستند برای خرید امروز خود در آینده پرداخت کنند. این امر زمینهساز تحولات نظام بانکی و نیز دیگر مکانیسمهای خلق پول، و پیچیدگیهای بعدی بانکداری شد.
2- جایگزینهای سیاست پولی در بازه صفر: یک ارزیابی تجربی
برنانکی در این کتاب به توفیق سیاستهای مربوط به پایین نگه داشتن نرخ بهره در کنترل وضعیت اقتصاد اشاره میکند. به طور کلی میتوان گفت هدف اصلی از اجرای این سیاست پایین نگه داشتن نرخ وامهای مسکن است تا بلکه تقاضا برای خرید مسکن بالا رود و بخش ساختمانسازی قوت بگیرد که باعث ایجاد مشاغل زیادی در بخشهای مختلف بشود. ضمن اینکه گمان میرفت در صورت بالا رفتن قیمت مسکن صاحبان مشاغل کوچک خواهند توانست به پشتوانه ارزش خانهشان وامهایی برای توسعه یا ایجاد کسب و کارشان بگیرند که اثر مثبتی بر اشتغال خواهد داشت. از بعد دیگر نحوه اعلام این سیاست هوشمندانه بود. یعنی اینکه فدرالرزرو دست خود را برای همه رو کرد که تا چند سال دیگر چه خواهد کرد. همین شفافسازی سیاست فدرالرزرو از گمانهزنی در مورد آینده سیاستهای پولی خواهد کاست. به بیان دیگر، برنانکی با اعلان این سیاست به شفافیت سیاست پولی کمک شایانی کرد. به عبارت بهتر سیاستگذاران بانک مرکزی آمریکا با کاهش نرخ بهره به نزدیک صفر سعی در نجات اقتصاد داشتند، اما با سیر نزولی که اقتصاد آمریکا طی میکرد و تبعاتی چون افزایش نرخ بیکاری را به همراه داشت، این بانک شروع به اجرای برنامه محرک اقتصادی کرد و با چاپ دلار و تزریق ماهانه 85 میلیارد دلار در قالب خرید اوراق قرضه دولتی، برای بهبود اوضاع اقتصادی تلاش کرد. نتیجه این سیاست افزایش 400درصدی ترازنامه بانک مرکزی آمریکا بود. ترازنامه این بانک در سال 2006 میلادی، 800 میلیارد دلار بود که هشت سال بعد به چهار تریلیون دلار رسید.
3- کتابهای مرجع اقتصاد کلان و اقتصاد خرد
تالیف چند جلد کتابهای اصول اقتصاد کلان و اقتصاد خرد از دیگر دستاوردهای علمی بن برنانکی است. کتابهای او ضمن معرفی اصول اولیه علم اقتصاد در دو حوزه اقتصاد خرد و کلان، به بررسی مطالعات تجربی همراه با مثالهای خواندنی پرداخته است. عموماً با مرور ادبیات اقتصادی درمییابیم انتخاب و کمیابی مسائل اصلی پیشروی این علم هستند اما به قول فردریک هایک احتمالاً لازم است که هرازگاهی خودمان را از پیچیدگیهای فنی بحث برهانیم و کودکانه و بیهیچ آلایشی بپرسیم که بحث اصلاً درباره چیست. این موارد چیزهایی هستند که برنانکی مانند سایر همتایان خود، سعی در پاسخگویی به آنها دارد. ضمن آنکه به پیچیدگیهای فنی و ریاضی علم اقتصاد نیز میپردازد.
4- شهامت اقدام
در نهایت، برنانکی در تازهترین کتاب خود با نام «شهامت اقدام» به مرور تجربههای هشتسالهاش در دوران تصدی ریاست بانک مرکزی آمریکا پرداخته است. او به حباب وامهای مسکن در سال 2007 و آسیبپذیری پنهان نظام مالی آمریکا اشاره کرده و خواستار مجازات عاملان این اتفاق شده است. او معتقد است بسیاری از مدیران شرکتها و کمپانیها باید به دلیل بیتدبیری و اشتباهاتشان به زندان بروند. برنانکی که سابقه کار کردن با دو رئیسجمهور آمریکا را دارد، در این کتاب که مملو از جزییات دقیق تصمیمگیریهای او در دوران ریاست خود بر فدرالرزرو است، بدترین بحران مالی و سقوط اقتصادی آمریکا را از زمان رکود بزرگ به بعد شرح میدهد. او اظهار داشته که: «فکر میکنم ما شانس بالایی برای محدود کردن ثبات در نظام مالی داشتیم که میتوانست ما را به بحرانهای اقتصادی به سبک دهه 1930 میلادی دچار کند و وحشت ناشی از این بحرانها در تاریخ آمریکا بیسابقه بود.»
Hits: 3