روایت جامع – نگاهی به کتاب «شهامت اقدام» تازهترین نوشته بن برنانکی
نویسنده: جعفر خیرخواهان
هنگامی که بن برنانکی در سال 2006 به ریاست فدرالرزرو رسید اقتصاد آمریکا به نظر قوی دیده میشد. اما نشانههایی از وجود مشکلات در زیر سطح کمین کرده بود. دقیقاً یک سال بعد بود که حباب مسکن ترکید و سرمایهگذاری بانکهای بزرگ در وامهای رهنی بیاعتبار باعث شد چفت و بستهای والاستریت مثل بئراسترنز و لمانبرادرز ازهمگسیخته شود. اقتصاد آمریکا وارد بدترین بحران مالی از هنگام بحران بزرگ 1929 شد. در این سالها فدرالرزرو به رهبری برنانکی حرکتی بیسابقه برای نجات اقتصاد در آستانه فاجعه انجام داد.
او به دفاع از نجات بئر استرنز و غول بیمهای AIG میپردازد و میگوید نجات والاستریت تنها راه برای نجات اقتصاد واقعی بود. او سناریوهای مختلف و ریسکهای گوناگون در فضای مهگرفته جنگ با بحران مالی را شرح میدهد. او به اهمیت اطلاعرسانی و ارتباط داشتن با عموم و سخنرانیهایی که انجام داد، اشاره میکند. او میخواهد در این کتاب بگوید چه اتفاقاتی افتاد، چه کارهایی انجام دادیم و چرا این کارها را انجام دادیم. او البته در این کتاب سعی دارد کسانی را که هنوز معتقدند نجات والاستریت به زیان نجات اقتصاد واقعی بوده است نیز قانع سازد. او میگوید واقعاً نمیفهمم چرا بخش واقعی اقتصاد اینقدر نسبت به تلاشهای او نگاه منفی داشته است. او از این ناراحت است که چرا کسانی فکر میکنند او سعی نکرده است سلامت کل اقتصاد را حفظ کند.
برنانکی در کتاب خاطراتش یک روایت جامع از اقداماتی که طی هشت سال ریاست فدرالرزرو انجام داد، ارائه میدهد و اساساً استدلال میکند که اگر مداخلات سرانجام موفق فدرالرزرو نبود سرنوشت آمریکا به شکل نامعلومی بدتر شده بود. برنانکی معتقد است همه شرایط را که در نظر بگیریم بهبودی اقتصاد آمریکا آنچنان هم بد نبوده است. چرا که فدرالرزرو با ابزارهایی که استفاده کرد توانست اطمینان را به بازارها برگرداند، هراس عمومی را متوقف سازد، بیشتر وامها با سود بازپرداخت شد و شبح تورمی که تصور میشد هرگز تحقق نیافت.
او به تاکتیکهای اشتباه برای توقف بحران هم اشاره میکند مثلاً تصویب لایحهای به نام برنامه تخفیف داراییهای مشکلدار (TARP) بود. ایده این بود که با پولهای فدرالرزرو شروع به خرید داراییهای مشکلدار بانکها و سایر نهادهای مالی کنیم و اینکه با خارج کردن برخی از داراییهای مشکوک به بهبودی سیستم کمک خواهد شد. متاسفانه در مدت زمان کوتاهی که ما داشتیم مشخص شد چنین شیوهای عملی نیست چون بحران بهسرعت در حال گسترش بود و راهبرد جایگزین این بود که پول را به عنوان سرمایه بانکها قرار دهیم به نحوی که سرمایهگذاری عمومی در بانکها بشود و بانکها را تقویت کنیم به جای اینکه داراییها را بخریم.
برنانکی اینک میگوید کاش وزارت دادگستری با تحقیقاتی که میکرد کسانی را به عنوان مجرم مالی و مسوول اوضاع بحرانی که پیش آمد به محاکمه میکشید. عدهای به او اعتراض میکنند که شجاعت واقعی نام بردن از این اشخاص در آن زمانی بود که او ریاست فدرالرزرو را بر عهده داشت نه الان که کنار رفته است.
برنانکی خودش را به عنوان یک فرد بازنشسته از شهری کوچک در کارولینای جنوبی توصیف میکند که عاشق بیسبال و تاریخ اقتصادی است و ناگهان در بدترین بحران پس از جنگ جهانی دوم در سمت ریاست فدرالرزرو قرار میگیرد. تخصص دانشگاهی او در زمینه تاریخ بحران بزرگ در مهارتهایی بود که او را برای چنین وظیفهای آماده کرد و از نظر او خیلی سادهاندیشانه است که بحران سالهای 2007 تا 2009 را نتیجه مستقیم رونق مسکنی بدانیم که فدرالرزرو اجازه داد از کنترل خارج شود. او در عوض عنصر اصلی را از بین رفتن وحشتناک اطمینان و اعتماد به بخش مالی و کل اقتصاد میداند. به نظر او، بحران مالی که به وجود آمد بدترین نوع در تاریخ بشر بود.
نظریه اقتصادی برنانکی در حمایت دولت از بانکها این بود که بانکها خدماتی یگانه ارائه میدهند که عرضه آن از سوی هر نهاد دیگری دشوار است. بن برنانکی، مدتها پیش از ریاست بر فدرالرزرو، در تحلیل خود از بحران بزرگ سالهای ۱۹۳۰ تا ۱۹۳۳ به این دیدگاه متوسل شد. از دید او، «واسطهگری بین برخی از طبقات وامگیرندگان و وامدهندگان مستلزم خدمات مهم بازارسازی و گردآوری اطلاعات است». بنا به گفته برنانکی، ورشکستگی بانکها موجب کاهش وامدهی شد، که بحران بزرگ را به راه انداخت. او بر این باور ماند که اختلال در توانایی بانکها به وام دادن، دلیل اصلی ایجاد رکود بزرگ فعلی هم بود.
برنانکی درباره انتخاب عنوان کتاب دوپهلو حرف میزند؛ در یک جا آن را الهامگرفته از تلاش همکاران خود در فدرالرزرو، سیاستگذاران و کارکنانی میداند که در دولت جرج بوش پسر و باراک اوباما حضور داشتند. به گفته برنانکی هنگامی که رفاه کشور به خطر افتاده بود و کل جامعه واکنش قوی و خلاقانهای طلب میکردند آنها این شهامت را به خرج دادند که با وجود محکومیتها و انتقادهای تند و تیز دست به کار شوند و به مهار خطرناکترین بحران اقتصادی جهانی بپردازند. اما در عین حال میگوید همسرش آنا که اعتقاد دارد او شهامت داشته است پیشنهاد این عنوان را داده است.
یک خبرنگار پس از انتشار کتاب از برنانکی میپرسد او در کجا این شهامت را یافت که کلمه «شهامت» را در عنوان کتاب خاطراتش استفاده کند؟ در اینجا نیز برنانکی پاسخی سیاستمدارانهتر میدهد و با قاطعیت میگوید: «متهم اصلی این کار همسرم است. این تماماً ایده او بوده است. او من را دوست دارد و تصور میکرد که من وظیفهام را به خوبی انجام دادم.»
کتاب او ابزاری برای تضمین میراث او با توجه به ادعاهایی از جانب راست است که مداخلاتش از قبیل تسهیل مقداری باعث تورم و سقوط دلار شده و از جانب چپ که واکنش رسمی او کمک به والاستریت بوده و نفعی برای مردم عادی نداشته است. برنانکی موانعی را که با آنها مواجه بوده است شرح میدهد؛ از نمایندگان بدگمان کنگره که مرتب اشکالتراشی میکردند تا مقرراتگذاران پرسر و صدا و کسانی که خواهان افزایش نرخ بهره بودند، همچنین سیاستگذاران بیچاره در اروپا. او مینویسد در بیشتر دوران هراس مالی، «فدرالرزرو به تنهایی با ابتداییترین ابزارهایی که در اختیار داشت بار جنگیدن با بحران را بر دوش کشید».
پرسشی که هنوز پاسخ داده نشده است این است که چرا پس از تزریق میلیاردها دلار محرک اقتصادی از سوی برنانکی و همکارانش، اقتصاد آمریکا هنوز هم به توان و رشد لازم نرسیده است. بیتردید بخشی از پاسخ به نمایندگان مجلس برمیگردد که سمت و سوی برنامه محرک مالی را در میانه بحران منحرف کردند. حقیقتاً پیام اساسی از کتاب برنانکی این است که بدون همکاری بیشتر از مجموعه قانونگذاران معقول و عاقبتاندیش، فدرالرزرو همیشه بدون دست و پا خواهد بود. او به یاد میآورد که سیستم موجود بیشتر اوقات گرفتار زورآزمایی، ایدئولوژی کور، و سوءنیتهایی بود که اجازه هیچ حرکت مفیدی را نمیداد تا زمانی که همه رویکردهای اشتباه ابتدا امتحان میشدند.
در کتاب برنانکی، که باراک اوباما او را «تجسم آرامش» مینامید، از حملات شخصی شدیداللحنی که در بیشتر کتابهای خاطرات دیده میشود، خالی است. افشاگریها در عوض در بخشهایی از کتاب درباره اقتصاد پولی آمده که او به مخالفتها با استفاده از هدفگذاری تولید ناخالص داخلی اسمی پاسخ میدهد و روایتهایی از بحثها پشت صحنه درباره تصمیمات حیاتی مثل خرید داراییها از سوی فدرالرزرو ارائه میدهد. در دوایر مالی به بن برنانکی به واسطه سیاستهای پولی آسانی که در پیش گرفت و طرفداری از تسهیل مقداری لقب «بن بالگردی» دادهاند. نقل قولهای او به سمت اذعان به مجرمیت خودش و فدرالرزرو در آستانه بحران پیش میرود که استدلال میکند مقامات مربوطه ریسکهای به وجودآمده در بازار مسکن را نادیده گرفتند و نتوانستند تصور کنند چگونه تهدیدهای متنوع میتوانست با سقوط مالی عظیم درهم آمیزد. اما برنانکی با دقت از آلن گرینسپن فاصله میگیرد و پافشاری میکند که برخلاف همتای پیشین خود، او همیشه باور داشت که مقرراتگذاری سفت و سخت برای جلوگیری از رونق و رکودهای زیانبار ضروری است.
شاید همانند کتاب میلتون فریدمن و آنا شوارتز درباره علل بحران مالی دهه 1930 که در دهه 1960 نوشته شد درباره بحران مالی اخیر هم باید چند دهه بگذرد تا درک دقیقتری به دست آید. با این حال کتاب خاطرات برنانکی روایت دست اول از سوی مردی است که شخصاً در قلب این ماجرا قرار داشته است. او سفر پرماجرای خود از شهری کوچک در کارولینای جنوبی به سکانداری فدرالرزرو را شرح میدهد. این کتاب در آستانه یکسالگی جدایی برنانکی از فدرالرزرو نوشته شده است.
گزیدهای از ابتدای کتاب
کتاب برنانکی از سه بخش تشکیل شده است: یک پیشدرآمد که زندگینامه نویسنده است، 12 فصل جذاب درباره بحران، و بحثهایی از نقش فدرالرزرو در سالهای پس از بحران که عمدتاً به تسهیل مقداری مربوط میشود.
برای آشنایی با لحن و محتوای کتاب، ترجمه گزیدهای از ابتدای کتاب در اینجا آورده شده است:
ساعت هشت شب سهشنبه ۱۶ سپتامبر ۲۰۰۸ بود. من خسته و از لحاظ ذهنی و احساسی بریده بودم اما توان نشستن هم نداشتم. از پنجره اتاق کارم در ساختمان اکلس فدرالرزرو میتوانستم نور چراغهای راهنمایی در خیابان قانون اساسی و سایه روشن درختان نارون ردیفشده در پارک ملی مرکز شهر واشنگتن را ببینم. دهها عضو کارکنان برای ادامه کار باقیمانده بودند اما راهرو کناری اتاقم ساکت و خالی بود. میشله اسمیت، مسوول واحد ارتباطات و رئیس دفتر من، تنها شخصی بود که بیصدا در اتاق نشسته بود. او منتظر مانده بود تا من چیزی بگویم.
چهار ساعت پیش از آن، هانک پاولسون وزیر خزانهداری و من در کنار هم روی صندلیهای راحتی چرمی خرماییرنگ در اتاق بدون پنجره روزولت در کاخ سفید که چند قدم تا دفتر بیضیشکل رئیسجمهور فاصله داشت نشسته بودیم. عکسی از تئودور روزولت در کسوت سوارهنظام در جنگ با اسپانیا بر بالای شومینه آویخته شده بود. روبهروی هانک و من در آنسوی میز چوبی صیقلی اتاق، مستاجر حاضر کاخ سفید، جرج بوش غمزده، با دیک چنی معاون رئیسجمهور در کنارش نشسته بودند. مشاوران رئیسجمهور، مشاوران عالی هانک، و نمایندگانی از سایر نهادهای مقرراتگذاری مالی 12 صندلی باقیمانده اطراف میز را پر کردند.
معمولاً رئیسجمهور دوست داشت جلسات را بدون استرس و آرام نگه دارد که با شوخی کردن یا سر به سر یک مشاور نزدیک گذاشتن، سر صحبت را باز میکرد. اما آن بعدازظهر اینطور نبود. او بیپرده پرسید «چطور شد که به این نقطه رسیدیم؟»
این پرسش بینیاز از پاسخ بود. ما بیش از یک سال بود که با بحران مالی خارج از کنترلی میجنگیدیم. در ماه مارس، فدرالرزرو ۳۰ میلیارد دلار برای کمک به جیپیمورگانچیس وام داد تا بانک سرمایهگذاری بئر استرنز را از خطر ورشکستگی نجات دهد. در ابتدای سپتامبر، دولت بوش فانیمی و فردی مک را به تملک درآورد تا جلوی سقوط دو شرکت مسوول تامین مالی تقریباً نیمی از وامهای مسکونی در آمریکا را بگیرد. و دقیقاً روز پیش در ساعت یک و چهل و پنج دقیقه بود که لمانبرادرز- چهارمین بانک سرمایهگذاری ملت آمریکا، پس از جستوجوی دیوانهوار و نهایتاً بیفایده به رهبری هانک و تیم گایتنر رئیس جدید فدرالرزرو نیویورک برای یافتن یک شریک ادغام، درخواست ورشکستگی داده بود.
من در آن اتاق داشتم به رئیسجمهور توضیح میدادم که چرا فدرالرزرو تصمیم داشت ۸۵ میلیارد دلار به گروه بینالمللی آمریکایی (AIG) که بزرگترین شرکت بیمه جهان بود وام بدهد. این شرکت بدون هیچ دقت و ملاحظهای ریسک کرده بود و با استفاده از ابزارهای مالی سمی، اوراق بهادار به پشتوانه وامهای بیاعتبار مسکن را بیمه کرد. اکنون که این وامهای مسکن با نرخهای بیسابقهای بیارزش شده بود، بنگاههای مالی که بیمه خریداری کرده بودند، همراه با سایر همتایان AIG، بیمه خسارت خود را میخواستند. بدون پول نقد، AIG در عرض چند روز یا حتی چند ساعت ورشکسته میشد. من به رئیسجمهور گفتم ما هیچ انگیزهای برای کمک به AIG، کارکنان یا سهامدارانش نداریم. بلکه نکته اینجا بود که به نظر ما نظام مالی، – و مهمتر اینکه اقتصاد، نمیتوانست در برابر این ورشکستگی مقاومت کند.
بازارها پیش از این در واکنش به ورشکستگی لمان در وحشت کاملی فرو رفته بودند که از زمان بحران بزرگ دیده نشده بود. میانگین شاخص داو جونز در روز دوشنبه ۵۰۴ عدد سقوط کرد شدیدترین افت یکروزه از ۱۷ سپتامبر ۲۰۰۱ که نخستین روز کاری پس از حملات تروریستی ۱۱ سپتامبر بود و موج فروش به بازارهای سراسر جهان گسترش یافته بود. در حینی که اطمینان در نهادهای مالی ناپدید میشد نرخهای بهره وامهای بینبانکی سر به فلک زد. ما گزارشهای ناگواری دریافت میکردیم که سرمایهگذاران بزرگ و کوچک در حال بیرون کشیدن نقدینگی خود از صندوقهای سرمایهگذاری بازار پول بودند پس از اینکه به دلیل سقوط لمان یک صندوق سرمایهگذاری متحمل زیانهای سنگینی شده بود.
هر کسی در اتاق میدانست که نجات AIG یک تصمیم سیاسی وحشتناک در سال انتخابات ریاستجمهوری است. دقیقاً دو هفته پیش بود که حزب متبوع رئیسجمهور رکوپوستکنده در موضعگیری حزبی خود اعلام کرده بود «ما از طرحهای نجات دولت برای نهادهای خصوصی پشتیبانی نمیکنیم.» دخالت پیشنهادی فدرالرزرو این اصل اساسی را نقض میکرد که شرکتها باید مشمول انضباط سفت و سخت بازار باشند و دولت نباید سپر بلای آنها در برابر پیامدهای اشتباهاتشان قرار گیرد. در عین حال من میدانستم که شرایط مالی اکنون آنچنان پرهرج و مرج بود، که به شکل غیرقابلتصوری بدتر میشد اگر AIG نکول میکرد با عواقب نامعلوم و بدون تردید فاجعهباری که برای اقتصاد آمریکا و جهان داشت.
AIG با بیش از یک تریلیون دلار دارایی، بیش از ۵۰ درصد بزرگتر از لمان بود. این موسسه در بیش از ۱۳۰ کشور فعالیت میکرد و بیش از ۷۴ میلیون مشتری انفرادی و شرکتی در سطح جهان داشت. این موسسه خدمات بیمه تجاری به ۱۸۰ هزار بنگاه کوچک و سایر شخصیتهای حقوقی که ۱۰۶ میلیون نفر (دوسوم کارگران آمریکایی) را در استخدام داشتند ارائه میداد. محصولات بیمهای آن از شهرداریها، صندوقهای بازنشستگی، و شرکتکنندگان در طرحهای بیمهای حمایت میکرد. سقوط AIG میتوانست باعث ورشکستگیهای پیاپی غولهای مالی بیشتری هم در آمریکا و هم در خارج شود.
رئیسجمهور با چهرهای گرفته اما با دقت گوش میداد. پالسون اوایل همان روز به او هشدار داده بود که شاید اقدام به نفع AIG لازم باشد و او میدانست که گزینههایش بهشدت محدود هستند. هیچ سرمایهگذار خصوصی علاقهمند به خرید یا وام دادن به AIG نبود. دولت جرج بوش هیچ پول و هیچ اقتداری برای نجات دادن آن نداشت. اما فدرالرزرو میتوانست به AIG وام دهد تا که نگذارد غرق شود اگر بسیاری از شرکتهای تابعه AIG ارزش کافی میداشتند تا به عنوان وثیقه برای وام استفاده شوند.
بوش این بار هم مثل همیشه که در طول بحران مالی به قضاوت هانک و من اعتماد میکرد واکنش نشان داد. او گفت ما باید هر آنچه لازم است انجام دهیم و اینکه او هر آنچه را که میتوانست برای پوشش دادن سیاسی فراهم کند انجام میدهد. من از اعتماد او به ما و تمایلش به اینکه کار درست را انجام دهد بدون ملاحظه تبعات سیاسی که برای او و حزبش به بار خواهد آورد مسرور شدم. داشتن پشتیبانی رئیسجمهور بسیار حیاتی بود. در همان اثنی، ناگهان دیدم که سناتور رید از روی خستگی با هر دو دست صورتش را میمالد. سرانجام او هم سخن گفت. «آقای رئیس، آقای وزیر، من از شما تشکر میکنم که امشب اینجا آمدید تا درباره این قضیه با ما سخن بگویید و به پرسشهای ما پاسخ دهید. اینها خیلی راهگشا بود. شما برخی نظرات و واکنشها را شنیدید. اما اشتباه نکنید. اینکه هر چیزی که هر کسی در اینجا گفته است به منزله تایید قانونی کنگره از این اقدام نیست. من میخواهم خیلی روشن بگویم. این تصمیم شما و مسوولیت شماست.»
من به دفتر کارم برگشتم. تیم گایتنر که درباره طرح نجات مذاکره کرده بود، با رسانهها صحبت کرد که روسای AIG با شرایط پیشنهادی ما موافقت کردهاند. شرایط خیلی سختی بود که دلیلش هم روشن بود. ما نمیخواستیم به شکستها پاداش دهیم یا به سایر شرکتها این انگیزه را بدهیم که انواع ریسکهایی را بپذیرند که AIG را به لبه پرتگاه کشانده بود. ما یک نرخ بهره بالا برای وام خود تعیین کردیم و سهام مالکیتی تقریباً ۸۰درصدی از شرکت را گرفتیم به طوری که اگر نجات نتیجه میداد مالیاتدهندگان نفع میبردند. اعضای هیاتمدیره فدرالرزرو هم ابتدای آن روز معامله را تایید کرده بودند. تنها کاری که ما باید اکنون انجام میدادیم یک بیانیه مطبوعاتی بود.
اما من نیاز به چند لحظه فکر کردن درباره همه اینها داشتم. من معتقد بودم که ما کار درست را انجام دادیم و هیچ انتخاب معقول دیگری نداشتیم. اما من همچنین میدانستم که برخی اوقات فرآیند تصمیمگیری یک نیروی فزاینده مخصوص به خود را به دست میآورد. اطمینان یافتن از این هم مهم بود.
بدون تردید، ریسکهایی که ما باید میپذیرفتیم خیلی عظیم بودند. اگرچه خود ۸۵ میلیارد دلار مبلغ هنگفتی بود، چیزهایی بیشتر از پول در خطر بود. اگر AIG حتی با دریافت وام ورشکسته میشد، هراس مالی شدت میگرفت و اطمینان بازار به توانایی فدرالرزرو در کنترل بحران میتوانست نابود شود. به علاوه، آینده فدرالرزرو نیز میتوانست به خطر بیفتد. سناتور رید این را روشن ساخت که کنگره هیچ مسوولیتی را نخواهد پذیرفت. رئیسجمهور از ما دفاع خواهد کرد اما در چند ماه بعد، او نیز پستش را ترک خواهد کرد. اگر ما شکست بخوریم یک کنگره خشمگین شاید پدر فدرالرزرو را درآورد. من نمیخواستم به عنوان کسی به یاد آورده شوم که تصمیماتش منجر به تخریب فدرالرزرو شده است.
من همانطور که به قانون اساسی نگاه میکردم با خودم فکر کردم که هنوز میتوانم این روند را متوقف سازم. پرداخت وام نیازمند تصویب به اتفاق آرای اعضای هیاتمدیره بود، پس تنها کاری که میتوانستم بکنم این بود که رای خودم را تغییر دهم. من همین را به میشله گفتم و افزودم «ما چیزی را اعلام نکردهایم».
اگر ما اقدام میکردیم هیچکس از ما تشکر نمیکرد. اما اگر اقدام نمیکردیم چه کسانی تشکر میکردند؟ دلیل اینکه فدرالرزرو به شکل یک بانک مرکزی مستقل سیاسی وجود دارد این است که تصمیمات نامطلوب سیاسی برای منافع بلندمدت کشور میگیرد. این بانک دقیقاً برای همین هدف ایجاد شده بود: آنچه را که باید انجام دهد انجام دهد- آنچه را که دیگران نمیتوانند یا نمیخواهند انجام دهند.
میشله افکارم را به هم ریخت. او آهسته به من گفت «ما باید چیزی ارائه دهیم.»
برخی نقل قولها از بن برنانکی
– درس تاریخ این است که مادامی که نظام مالی دچار بحران است بهبودی پایدار اقتصادی نخواهید داشت.
– سیاست پولی نمیتواند کمکی به رشد بلندمدت بکند، تنها کاری که میتواند بکند این است که دورههایی را که اقتصاد به دلیل کمبود تقاضا، دچار رکود شده است، هموار سازد.
– رسیدن به قیمتهای باثبات و تورم ملایم، نهتنها بهخودیخود مهم است بلکه برای رسیدن به سایر اهداف اقتصادی مثل حداکثر اشتغال پایدار و نرخ بهره معقول بلندمدت نیز اهمیت دارد.
– بانک مرکزی باید بتواند بدون توجه به دغدغههای سیاسی کوتاهمدت اقدام به سیاستگذاری کند.
– هر اندازه بانک مرکزی بتواند راهنمایی بیشتری به عموم بکند که سیاستگذاری چگونه در طی زمان احتمالاً متحول خواهد شد شانس اینکه شرکتکنندگان در بازار استنتاجها و تصمیمات مناسبتری بگیرند، بیشتر است.
– من رشته اقتصاد را انتخاب کردم چون میخواستم وضع زندگی افراد معمولی جامعه را بهتر سازم.
– در بسیاری از عرصههای مجاهدت انسانی، از علم تا بازرگانی، از تحصیلات تا سیاستگذاری اقتصادی، تصمیمات خوب به ابزارهای سنجش و محاسبه خوب بستگی دارد.
تورم پایین و باثبات دستاورد مهمی است که منافعی چشمگیر عاید کشورها خواهد کرد.
– به عنوان یک مدرس در دانشگاه، من تاثیر عمیقی را که آموزگاران خوب و کیفیت آموزشی عالی بر زندگی جوانان ما دارد کاملاً درک میکنم.
– در هر ماه تعداد زیادی از کارگران استخدام شده یا شغل کنونی خود را ترک میکنند، این بیانگر پویایی بازار کار آمریکاست.
– در اقتصادهای بالغی مثل اقتصاد هند، که به یک اقتصاد مدرن و مالیمحور تبدیل میشود بانک مرکزی مستقل، بانک مرکزی مسوول، واقعاً نقش مهمی در موفقیت دارد.
– اگر میخواهید از زمینشناسی سر در بیاورید زمینلرزهها را بررسی کنید. اگر میخواهید از اقتصاد سر در بیاورید بحرانهای اقتصادی را بررسی کنید.
– این نکته پنهانکردنی نیست که بانک مرکزی در همه کشورها با فشارهای سیاسی شدید روبهرو بوده و در بسیاری از محافل و دوایر نامحبوب است.
– معلوم است که خوشبینی چیز خیلی خوبی است چون که باعث میشود مردم بیرون بیایند و شروع به راهاندازی کسب و کار و خرید کنند و هر چه را لازم است تا اقتصاد به حرکت بیفتد، انجام دهند.
– ماموریت ما آنگونه که کنگره تعیین کرده است اینهاست: حفظ ثبات قیمتها، تقویت حداکثر رشد و اشتغال پایدار و ایجاد یک نظام مالی باثبات و کارا که در خدمت همه مردم به شکل عادلانه باشد.
Hits: 3