پيش گفتار

Gunnar-Myrdalاز ميان بزرگان اقتصاد توسعه گونار ميردال جايگاه بسيار بالايي دارد چون ميردال در طول عمر علمي خود بيش از آنكه مبدع نظرية جديد باشد، عامل دور ريختن پاره‌اي از عقايد بود. او به طور دائم به انتقاد از نظرية اقتصاد متعارف مي‌پرداخت و آن را قابل استفاده در شرايط اجتماعي و سياسي جهان سوم نمي‌دانست.

او معتقد است كه مثال مناسب براي تغييرات اقتصادي حركت پاندول ساعت نيست، بلكه حركت بهمن از بالاي كوه است. پس با خواندن نوشته‌هاي ميردال انسان در مي‌ماند، در حاليكه درك اقتصاد توسعه مستلزم فهم علوم اجتماعي ديگري است كه با موضوع توسعه در ارتباط‌اند.

از اينرو ما برآن شديم تاگذري كوتاه بر نظريات ميردال داشته باشيم.

 

شرح حال

گونار ميردال در سال 1898 درسوئد متولد شد.او در دوران زندگي خويش هم اقتصاددان، هم جامعه‌شناس و هم سياستمدار بود. كتاب عنصر سياسي در توسعة نظرية اقتصادي كه ابتدا در سال 1930 به زبان سوئدي منتشر شد و كتاب تعادل پولي كه در سال 1931 به زبان آلماني انتشار يافت، جزو آثار كلاسيك ادبيات اقتصادي محسوب مي‌شوند و همين دو براي اعطاي جايزة نوبل در اقتصاد در سال 1974 به ميردال كفايت مي‌كرده است. كتاب ديگر او يكي از معضلات آمريكا: مسألة سياهپوستان و دموكراسي مدرن كه در سال 1944 منتشر شد اثري كلاسيك در زمينة جامعه‌شناسي بود. و سرانجام باتركيب اقتصاد، جامعه‌شناسي و سياست در سال 1968 و چاپ كتاب سه جلدي نمايشنامه آسيايي؛ كه به بررسي فقر كشورها و چالش فقر جهاني پرداخت.

ميردال دوبار به عنوان سناتور در مجلس سناي سوئد(36-1934) و (46-1942)كه در دوره دوم حضور خود درمجلس رئيس كميته اي شد كه برنامه حزب سوسيال دموكرات رادر دوره پس از جنگ تنظيم مي كرد ، يك بار در مقام وزير تجارت و بازرگاني (47-1945) انتخاب شد و نيز رئيس كميسيون برنامه‌ريزي سوئد (47-1945) و دبير اجرايي كميسيون اروپاي سازمان ملل متحد

(57-1947) بود. ميردال با كسب 30 دكتراي افتخاري سالها در دانشگاه هاي مختلف مشغول به تدريس بود سرانجام در سال 1987 درگذشت.

ميردال و نظرياتش

ميردال علت توسعه نيافتگي ممالك عقب مانده رادر عوامل خارجي جستجو مي كند. او نابرابري هاي بين المللي را بر خلاف نظريه هاي قبلي رو به رشد مي بيند. تئوري هاي قديمي به هيچ وجه توضيحي درباره علت وجودي نابرابري هاي موجود در سطح بين المللي و روند رشد آنها به دست نمي دهند، كه اين مسئله باعث شد تا ميردال به انتقاد از تئوري هاي مرسوم تجارت بين المللي بپردازد و نظريه اش را درباره قطب هاي توسعه و آثار انتشار ارائه نمايد. او در اين كتاب بيان مي كند به طور معمول هيچ گونه گرايشي به برقراري تعادل به طور خودكار، در سيستم اجتماعي وجود ندارد. زيرا يك سيستم اجتماعي به خودي خود هيچ گونه تعادلي را بين نيروها برقرار نميكند.
بلكه، برعكس، سيستم اجتماعي مايل است از وضعيت تعادل دورشود.

او همچنين به علل دوراني در فرايند اجتماعي،در جهت انباشتگي سرعت گرفتن و قدم نهادن در همان مسير قبلي معتقد است.به طوري كه فقر، فقر را مي آورد اما با اين تفاوت كه فقر مرحله دوم از فقر مرحله اول بيشتر و شديدتر است؛ پس اين يك چرخه دوراني است.اما،چرخه اي كه در مرحله بعد انباشتگي آثار نامساعد بيشتر از مرحله قبل است.

ميردال، تحليل هاي خود را از روند نابرابري بين مناطق موجود در يك كشور آغاز مي كند و آن را درمورد كل ممالك تعميم مي دهد. او معتقد است كه رشد و توسعه بالا در مناطقي از يك كشور باعث ركود يا كساد در مناطقي ديگر مي شود. كه البته همان رشد را در نهايت باعث ايجاد يك زنجيره حركات رشد مي بيند. وي در اين رابطه بر اين باور است كه از نظر تاريخي و با توجه به تجربيات گذشته، تغيير رابطه مبادله يك كشور يا

يك منطقه عاملي است كه اين نقش را بر عهده داشته و باعث پيدايي حركات زنجيره اي رشد و توسعه شده است.

به نظر ميردال، به طوركلي تجارت بين ممالك پيشرفته وتوسعه نيافته، فاصله نابرابري بين آنها را نه تنها كاهش نمي دهد، بلكه مسئله به گونه اي مشكوك امكان افزايش فاصله را نيز مي تواند منجر شود.

ميردال مي گويد: توسعه اقتصادي در واقع يك فرايند يا جريان علت و معلولي دايره وار و افزايشي است. جرياني است كه نتايج مثبت را نصيب آنهايي مي كند كه در وضعيت خوب به سر مي برد وكوشش آنهايي را كه اتفاقاً در مناطق عقب مانده زندگي مي كنند، ازبين مي برد. به اين ترتيب هرچه كشور مورد نظر فقير تر باشد آثار بازدارنده توسعه اقتصادي نيز در آن قوي تر است. او دو اثر انتشار و بازدارنده را در بيانات خود مكرراً تكرار مي نمود. در نظر ميردال، فرايند رشد و توسعه از هر دو اثر انتشار و بازدارنده برخوردار است. مثلاً رشد بخش صنعتي در يك شهر باعث مي شود تا براي مواد خام صنعتي،كشاورزي و كالاهاي مصرفي نيز تقاضا به وجود آيد، كه اين خود نوعي از اثر انتشار توسعه است.

ميردال مي گويد،آثار بازدارنده در ممالك توسعه نيافته بر آثار انتشار غالب است. زيرا در نظر وي الگوي تاريخي رشد ممالك توسعه نيافته نشان مي دهد كه در اين كشورها، آثار انتشار ناشي از فرايند توسعه ضعيف است. وي بيان مي دارد در چارچوب مرز هاي ملي ممالك ثروتمند، فرايند ادغام و يكپارچگي صورت گرفته است. در مقابل در نظر وي،ممالك توسعه نيافته از يكپارچگي برخوردار نيستند و اين مسئله، ارتباط بين مناطق را از بين مي برد و در نتيجه برقراري ارتباط بين منطقه ي در حال توسعه و مناطق ديگر بسيار مشكل مي باشد. در ادامه مباحث مشخص مي شود كه ميردال نابرابري هاي موجود در مناطق مختلف يك كشور را به نابرابري هاي موجود بين كشورها تعميم مي دهد. از اين رو، هر چه درباره نا برابري هاي منطقه اي در يك كشور مي گوييم، در مورد نابرابري هاي بين المللي نيز صادق است. به نظر او تفاوت ها و نابرابري هاي منطقه اي در ممالك فقير نسبت به ممالك ثروتمند بيشتر و رو به رشد است. اين در حالي است كه سياست هاي ملي كشورهاي پبشرفته به صورتي طراحي مي شوند كه تمايلات ذاتي موجود در اين كشورها را براي كسب يكپارچگي هرچه بيشتر، تقويت ميكند. به اين ترتيب متوجه مي شويم كه پروفسور ميردال، يكپارچگي بين مناطق و بخش هاي اقتصادي كشورهاي پيشرفته را مؤثر در تقويت “آثار انتشار”مي داند. در عين حال، عدم وجود يكپارچگي و وجود تفاوت منطقه اي را در ممالك عقب مانده، عامل مؤثر در تشديد “آثار بازدارنده” تلقي مي كند.

ميردال معتقد است كه، در صحنه ي بين المللي نيز عيناً شبيه به مورد داخلي (بين مناطق) تجارت به تنهايي كاري را در جهت برقراري برابري صورت نمي دهد. زيرا دست يابي به بازارهاي گسترده كار دشواري است. به عبارت ديگر، كشورهاي توسعه يافته از صنايعي برخوردارند كه اين صنايع علاوه بر داشتن نقش رهبري، از صرفه جويي هاي خارجي نيز برخوردار هستند. در حالي كه ممالك توسعه نيافته همواره بايد مراقب صنايع موجود خود باشند. زيرا صنايع توليدي كوچك آنها و مخصوصاً صنايع دستي اين كشورها نمي توانند با كالاهاي وارداتي ارزان كشورهاي توسعه يافته رقابت كنند. اگرچه تجارت بين المللي انگيزه لازم را براي رشد صنعتي پديد نياورده است در عوض كشورهاي توسعه نيافته را به سمت توليد كالاهاي اوليه سوق داده است. در همين مسير ممالك توسعه نيافته با كالاهاي صادراتي خود-كه همواره از تقاضاي بدون كشش برخوردار است- درگير با نوسانات قيمت ها هستند. به اين ترتيب ميردال نتيجه مي گيرد كه، تجارت بين الملل بر اثر عوامل بازدارنده همواره به زيان ممالك توسعه نيافته است. او به اين نكته نيز اشاره مي كند كه برخلاف نتيجه ي تئوري هاي مرسوم كلاسيك و نئوكلاسيك و در زمينه ي تجارت بين الملل هيچ گونه جابجايي كارگر يا سرمايه به سود ممالك توسعه نيافته و بر اثر تجارت بين المللي صورت نمي گيرد.

روش شناسي ميردال

ميردال ديدي نهادي به مسائل اقتصادي كشورهاي درحال توسعه دارد و اين ديد با شرايطي روبرو است. واقعيت هاي نهادي بساير پيچيده است و نمي توان بسادگي آن را با كمك آمار و ارقام اندازه گيري كرد و بنابراين ضمن مطالعه شرايط عمومي يك كشور بايد اين مفاهيم را در قالبهايي كه از دقت آماري كمتري برخوردارند،‌مدنظر قرار داد. علاوه بر اين، بررسي هاي نهادي را نمي توان با اتكاي به مفاهيم به كار رفته د رنوشته هاي متداول اقتصادي و مضامين به عاريت گرفته شده از مطالعات كشورهاي نوسعه يافته انجام داد: مفاهيمي نظير درآمد‏،‌پس انداز،‌عرضه،‌تقاضاو قيمت همه در شرايط بازار و در حالت مجموعه يا به صورت ميانگين است. با اين مفاهيم به ندرت مي توان به واقعيت هاي كشورهاي كم توسعه دست يافت.

دلايل توسعه نيافتگي كشورهاي توسعه نيافته از نظر ميردال دلايل توسعه نيافتگي كشورهاي توسعه نيافته به شرح زير است:

۱. توزيع مجدد درآمد تنها از طريق جمع آوري ماليات از اغنيا: تعداد فقيران زياد و تعداد ثروتمندان نسبتا كم و فرار از پرداخت مالياتي كاملا عادي شده است.

۲. حكوت نيم بند (فساد گسترده و به نفع طبقات): فساد و دامنه وسيع آن در جلوگيري از رسد اقتصادي تاثير مي گذارند. فساد حتي فساد اگر در سراسر جامعه رخنه كرده باشد ‏‌باز هم د ر راستاي منافع ثروتمندان و قدرتمدان جامعه گام بر مي دارد.به خاطر وجود فساد در سطوح بالا مجالس قانون گذاري به نفع منافع مردم گام بر نمي دارند. چون در كشورهاي در حال توسعه حكومت در دست افراد مرفه است و اينكه هرگونه كمك بايد با مذاكره اينان صورت يابد موجب مي شود كه در اين كشورها افراد تهيدست ماليات مي دهند تا به ثروتمندان كمك شود.

۳. كم سوادي مردم فقير:‌ افراد فقير نسبت به برنامه پيچيده اصلاحات پس از استقلال آگاهي پيدا مي كنند. ليكن افراد مرفه نسبت يه منافعشان آگاهي كامل دارند و در اين صورت برنامه اصلاحات حتي اگر به نفع فقيران باشد،‌آنان فريب افراد مرفه را خورده و دچار اختلاف مي شوند.

۴. انفجار جمعيت: با وجود پيشرفتهاي چندي كه در زمينه مواليد در معدودي از كشورها حاصل شده است(كه با افزايش روزافزون فقر ادامه آن مشكل به نشر مي آيد)‌، روند رشد جمعيت طي چند دهه به دليل جواني بافت جمعيت فعلي به همان شدت ادامه خواهد يافت، خصوصاًآنكه افرادي كه دست كم تا ابتداي قرن آينده به سن فعاليت خواند رسيد از هم اكنون پا به جهان گذاشته اند. هم چنين در بخش كشاورزي جمعيت اضافه بوجود مي آيد كه به خاطرناچيز بودن بهره وري زمين و نيروي انساني به شهرها مهاجرت مي كنند و بخصوص افرادبي زمين را طي بخشي از سال يا تمام آن بيكار باقي مي گذارد.

هم چنين در بخش كشاورزي جمعيت اضافه بوجود مي آيد كه به خاطرناچيز بودن بهره وري زمين و نيروي انساني به شهرها مهاجرت مي كنند و بخصوص افرادبي زمين را طي بخشي از سال يا تمام آن بيكار باقي مي گذارد.

۵. از ميان رفتن سريع جنگل ها: از ميان رفتن سريع جنگل ها سبب افزايش فرسايش خاك مي شود و آثار نامطلوبي بر آب و هوا و رشد جمعيت باقي مي گذارد.

 ۶. قحطي: قحطي روز به روز مشكل خردكننده تري مي شود. قرائن نشان مي دهد كودكان فقيري كه از گرسنگب جان سالم به در مي برند‏‌،‌ بواسطه سوء تغذيه دچار عقب ماندگي ذهني مي شوند. اين امر زيان ناشي از نبودن آموزش ابتدايي يا مدارس ناكافي و نامناسب را افزايش خواهد داد.

۷. افزايش مخارج تسليحاتي توسط كشورهاي در حال توسعه:‌ در بخش بزرگي از جهان در حال توسعه، برخوردها و حتي جنگ هاي آشكار ملتها‏، ‌امري بسيار عادي شده است. به طور كلي،‌ كشورهاي كم توسعه مخارج تسليحاتي خود را حتي با تخفيف هايي كه ابر قدرتها در مورد آن قائل مي شوند،‌ به طور روزافزون سنگين تر مي سازند. دولتهاي كشورهاي كم توسعه روزبه روز بيشتر به دست اغنيا و قدرتمندان افتاده و بخش هاي بزرگي از جهان كم توسعه هم اكنون زير سلطه ديكتاتورهاي نظامي قرار گرفته است.

۸. كشورهاي توسعه نيافته از اجراي اصلاحات نهادي كه موجب افزايش سطح مصرف طبقات فقير و بهره دهي آنها خودداري كرده بودند.

۹. عدم وجود يكپارچگي دركشورهاي توسعه نيافته: سطح پايين توسعه اقتصادي ، سطح پايين تحرك اجتماعي، ارتباطات آموزش همگاني و سهم ملي در اعتقادات و ارزش ها به همراه مي آ ورد كه اينها خود جلوي آثار انتشار را سد مي كنند. دولت هاي فقير به دليل نابرابري هاي داخلي موجود اغلب كمتر دمكرات هستند و چون فقيرند به منابع مالي كمي دسترسي دارند و محدوديت هاي رواني نيز باعث مي شود تا كمتر به سياست هاي برقرار كننده موقعيت هاي مساوي بپردازند.

آرا و نظرات اساسی میردال

1- علیت تراکمی
او در مقوله نظری، به‌جای مسئله تعادل، از تجزیه و تحلیل “علیت تراکمی” استفاده می‌کرد و با کاربرد این نظریه در امور سیاستی به حل فقر و ایجاد بهبود زندگی فقرا اهتمام ورزید. تجزیه و تحلیل علیت تراکمی، ابتدا توسط ویکسل مطرح شد؛ اما میردال آن‌را توسعه داد و اهمیت آن‌را نشان داد. در این فرآیند، متغیرهای A و B روی همدیگر اثر می‌گذارند و این روند به‌صورت زنجیره‌ای ادامه می‌یابد. در نتیجه، دیگر، نقطه تعادلی وجود ندارد. میردال این تجزیه و تحلیل را در سال 1975، در تحلیل مربوط به توسعه اقتصادی و در رفع فقر مورد استفاده قرار داد. به اعتقاد میردال، مفهوم علیت تراکمی یک وسیله مؤثر برای تحلیل واقع‌بینانه از تحولات اجتماعی و در نتیجه گوشه‌ای از تئوری عمومی کم رشدی و رشدیافتگی است. مثلا آدم فقیر در معرض این خطر است که از تغذیه کافی برخوردار نباشد، در عین حال، کم‌غذایی او را در معرض ابتلا به بیماری قرار می‌دهد. از سوی دیگر، ضعف جسمانی، قدرت کار فرد را پایین می‌آورد و این امر، برای فرد یعنی نداشتن قدرت انجام کار؛ یعنی نداشتن وسیله تحصیل غذا و … و این یعنی باقی ماندن در فقر.

به‌نظر میردال، پدیده‌های اقتصادی و اجتماعی در کشورهای در حال توسعه دارای رابطه علت و معلولی هستند. مثلا بیکاری، باعث فقر و آن هم باعث سوء تغذیه و نهایتا کاهش کارآیی می‌شود و کاهش کارآیی به فقر می‌انجامد. به‌نظر وی، در همه زمینه‌ها و ساختارها این رابطه برقرار است. وی علیت تراکمی (در بعضی کتب “علیت دوری”) را عاملی می‌داند، که اثرات بازدارنده را تشدید می‌کند. در روند متراکم، شرایط به‌نحوی تنظیم می‌شود که فقر در واقع عامل ایجاد فقر خواهد شد. به‌بیانی خلاصه، از نظر میردال، “یک کشور، فقیر است برای اینکه فقیر است”.

2- توسعه
از نظر میردال توسعه دو بعد دارد:

1. بعد فیزیکی؛ که اساسا به انباشت سرمایه می‌انجامد.

2. بعد فرهنگی؛ باورها را باید جابه‌جا کرد. بعد فیزیکی می‌تواند بعد فرهنگی را تحت تأثیر قرار دهد و باورها هم می‌توانند بعد فیزیکی را تحت تأثیر قرار دهند. معمولا بعد فرهنگی، خیلی کندتر عمل می‌کند. اگر از دید سرعت، توسعه را نگاه کنیم فرهنگ زیربنای توسعه است.

میردال توسعه را به مفهوم ارتقای نظام اجتماعی در کلیت آن تعریف می‌کند و رشد اقتصادی را تنها یک جنبه خاص از این تحوّل همه جانبه اجتماعی می‌داند. لذا کشورهای توسعه‌نیافته برای توسعه خود، نیازمند اصلاحات مؤثر، گسترده و همه جانبه‌ای هستند که باید توسط خود این کشورها و مبتنی بر شرایط خاص هرکدام صورت پذیرد. میردال را پیرو مکتب “توسعه درون‌گرا” می‌دانند. صاحب‌نظران پیرو این مکتب، معتقدند شرایط گذار برای کشورهای توسعه‌یافته و توسعه‌نیافته امروز متفاوت است؛ چون کشورهای توسعه‌نیافته امروزی، ناچار از مقابله با موانع درون‌زا و برون‌زای توسعه‌نیافتگی است. اصلاحات مورد نظر میردال را پنج مسئله اساسی دربر می‌گیرد؛ مسئله نابرابری‌های اقتصادی-اجتماعی، مسئله کشاورزی و مالکیت اراضی، مسئله کنترل جمعیت، مسئله آموزش و پرورش و مسئله اصلاحات قانونی و اداری.

3- توسعه‌نیافتگی
میردال تئوری توسعه‌نیافتگی اقتصاد خود را بر پایه نابرابری‌های منطقه‌ای و تأثیر عوامل خارجی بر آن بنا کرد. برای توصیف تئوری خود از مفهوم اثرات بازدارنده و تهییج‌کننده استفاده کرد. وی اثرات بازدارنده را چنین تعریف می‌کند: تمام تأثیرات منفی تغییراتی که در اقتصاد انجام می‌شود نتیجه فعالیت نیروهایی در خارج از سیستم است؛ مانند اثر مهاجرت، نوسانات سرمایه، تجارت و نیز شامل اثرات تراکمی که نتیجه عمل روند عوامل درونی بین تمامی عوامل اقتصادی و غیر اقتصادی است. اثرات تهییج‌کننده شامل توسعه ایجاده‌شده در یک منطقه و تأثیر آن بر مناطق دیگر است. به‌عقیده میردال، عامل اصلی نابرابری‌های منطقه‌ای، اثرات قوی بازدارنده و اثرات ضعیف تهییج‌کننده در کشورهای توسعه‌نیافته است.

اثرات بازدارنده و تهییج‌کننده هیچ‌گاه برابر نبوده و لزوما به تعادل نخواهند رسید. میردال برای اثبات این نکته به دو بررسی جامع انجام شده از سوی کمیسیون اقتصادی سازمان ملل متحد برای اروپا تکیه می‌کند: اولا نابرابری‌های منطقه‌ای در کشورهای فقیر، بسیار گسترده‌تر از کشورهای غنی است؛ ثانیا: نابرابری‌های منطقه‌ای در کشورهای در حال توسعه فقیرتر در حال افزایش و در کشورهای در حال توسعه غنی‌تر در حال کاهش است. این دو بررسی نشان می‌دهد که هرچه ابعاد توسعه اقتصادی گسترده‌تر باشد، اثرات تهییج‌کننده آن قوی‌تر خواهد بود؛ چراکه توسعه اقتصادی توأم با بهبود نسبی تسهیلات زیربنایی، مانند حمل و نقل، مخابرات، بهبود شرایط آموزشی و … می‌شود. تمام این عوامل به‌صورت مجموعه‌ای از اثرات گریز از مرکز دستاوردهای توسعه اقتصادی را از یک منطقه به سایر مناطق خواهند رسانید. از نظر میردال دولت‌های کشورهای در حال توسعه باید سیاست‌هایی را اتخاذ کنند که اثرات بازدارنده را تضعیف و اثرات تهییج‌کننده را تقویت کنند؛ تا بتوان هرچه سریع‌تر نابرابری‌های منطقه‌ای را از بین برده و بنیاد رشد مداوم اقتصادی را تقویت نمایند.

به‌عقیده میردال علت اصلی نابرابری‌های منطقه‌ای نحوه عمل و فعالیت عوامل غیراقتصادی است. معمولا سرمایه‌گذاری در مناطقی صورت می‌گیرد که انتظار سود بیشتری در آنجا وجود دارد. اگر نرخ سود در منطقه‌ای اندک باشد، آن منطقه توسعه‌نیافته باقی خواهد ماند. به‌عبارت دیگر، نیروهای داخل بازار در اقتصاد باز سرمایه‌داری به‌نحوی فعالیت می‌کنند که به‌جای کاهش نابرابری‌های منطقه‌ای بر ابعاد این می‌افزاید.

میردال معتقد است که تئورهای به ارث‌رسیده در کشورهای در حال توسعه کاملا ناکافی‌اند و قادر نیستند که مشکل عقب‌افتادگی اقتصادی در این کشورها را حل کنند. تئوری تجارت بین‌المللی به‌طور خاص و تئوری‌های اقتصادی به‌طور عام هیچ‌گاه تلاشی در جهت توصیف علل واقعی عقب‌ماندگی اقتصادی کشورهای در حال توسعه به‌عمل نیاورده‌اند. او عقیده دارد که برای توسعه جهان سوم دولت‌های باید با انجام برنامه‌ریزی به‌طور جدی در اقتصاد دخالت کنند.

4- رشد و عدالت
جالب است که با وجود اعتقاد بسیاری از اقتصاددانان قبلی (مثل کوزنتس و پیگو) در مورد وجود رابطه مبادله (یا بده-بستان) بین عدالت و رشد اقتصادی، میردال این رابطه را رد می‌کند و عقیده دارد که برابری بیشتر و توزیع درآمد عادلانه‌تر منجر به رشد بیشتر خواهد شد و برعکس، عدم توزیع عادلانه، به‌خاطر پیامدهای روان‌شناختی و جامعه‌شناختی فقر، باعث کاهش رشد خواهد شد.

آثار گونار میردال
1. عناصر سیاسی در توسعه نظریه اقتصادی؛ کتابی است که در سال 1930 به‌زبان سوئدی منتشر شد.

2. تعادل پولی؛ که در سال 1931 به‌زبان آلمانی انتشار یافت، جزو آثار کلاسیک ادبیات اقتصادی محسوب می‌شوند.

3. اوضاع غامض آمریکا: مسئله سیاهان و مردم‌سالاری جدید؛ که در سال 1944 منتشر شد، اثری کلاسیک در زمینه جامعه‌شناسی است.

4. درام آسیایی: تحقیقی درباره فقر ملت‌ها؛ این کتاب سه جلدی تألیف سال 1968 ترکیبی از اقتصاد، جامعه‌شناسی و سیاست است. درام آسیایی آن‌چنان که از عنوان بسیار گویایش پیداست درباره بزرگ‌ترین معضل آسیای جنوبی و کشورهای توسعه‌نیافته این منطقه سخن می‌گوید. ماحصل کتاب او این است که برای تعمق در مسائل مربوط به کشورهای توسعه‌نیافته می‌توان با معیارها و ضوابط دنیای غرب حرکت کرد.

5. عینیت در تحقیقات اجتماعی؛ وی در کتاب “عینیت در تحقیقات اجتماعی” در سال 1969 از موضوع مورد علاقه خود یعنی ناممکن بودن تفکیک قضاوت‌های ارزشی از علوم اجتماعی روی گرداند.

6. چالش فقر جهانی: رئوس برنامه جهانی مبارزه با فقر؛ او این کتاب را در سال 1970 منتشر نمود. او نتایج به‌دست آمده در کتاب درام آسیایی را در چارچوب برنامه مثبتی ارائه می‌نماید.

7. ارزش در نظریه اجتماعی: مجموعه مقالاتی در باب روش‌شناسی؛ بسیاری از مقالات نوشته‌شده توسط میردال در این کتاب توسط اقتصاددان دیگری به‌نام پل استریتن ویراستاری و منتشر شده است.

8. خلاف جریان: نقد اقتصاد؛ این کتاب که در سال 1974 منتشر شد، حاوی تعداد دیگری از مقالات نوشته شده توسط میردال است.

 

 

برگرفته: اینجا و اینجا

بازدیدها: 5

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *