چرا شکست میخوریم
در سالهای اولیه ورود به عرصه کارآفرینی اقدام به تاسیس یک شرکت خدمات کامپیوتری و یک رستوران کردم. هر دو این کسب و کارها به دلایل گوناگون دچار شکست و بدبیاری شد.
یکی از دلایل شکست من، دادن اعتبار خرید به شرکتهایی بود که عملا از اعتبار لازم برخوردار نبودند و دلیل دیگر، عدم دقت من در استخدام کارمندان لایق و شایسته برای هر دو کسب و کار بود. خلاصه کلام اینکه من اشتباهات زیادی در آن کسب و کارها مرتکب شدم و کسی جز خود من به خاطر آن اشتباهات مقصر نبوده است. اگر من وقت بیشتری را صرف تحقیق و بررسی، برنامهریزی و درک و شناخت تهدیدهایی که مرا محاصره کرده بود میکردم، احتمالا دچار چنان شکستی نمیشدم.
اگر من به ریسکهای احتمالی موجود در شرکت خدمات کامپیوتری توجه کافی نشان میدادم و درک بهتری از همه جوانب بازار کامپیوتر داشته یا از پیچیدگیهای مربوط به حرفه رستورانداری به خوبی آگاه میبودم، شاید سرنوشت کسب و کار من به گونه دیگری رقم میخورد. اگر من مدیریت بهتر و شایستهتری را برای اداره رستوران به کار میگرفتم و به جای آنکه خود در همه جزئیات امور آن دخالت کنم، به قول معروف کار را به کاردان میسپردم، به احتمال زیاد کسب و کار من دچار چنان شکستی نمیشد. من حتی زمان و مکان مناسبی را هم برای دایر کردن آن رستوران انتخاب نکرده بودم و به همین سبب شکست آن کسب و کار، یک سرنوشت محتوم و از پیش رقم زده شده بود و این سرنوشتی است که ممکن است در اثر ندانمکاریها و سطحینگریها گریبان هر کارآفرینی را بگیرد. در واقع شکستها و کامیابیهای ما کارآفرینان اغلب ریشهها و دلایل مشترکی دارد؛ اما کارآفرین خوشبخت و موفق کسی است که از شکستها درس عبرت بگیرد و از آنها برای بررسی و مطالعه همه جوانب کسب و کارهایی که قصد انجامش را دارد، استفاده کند. به نظر من کارآفرین موفق کسی است که یک اشتباه را هرگز دو بار تجربه نکند، چون ما هر اندازه آدمهای دقیق و هوشمند و حسابگری باشیم نمیتوانیم خود را به طور مطلق از انجام اشتباه مصون و محفوظ بدانیم، مهم این است که اولا جنس اشتباهاتی را که مرتکب میشویم از جنس اشتباهات گذشته نباشد و در ثانی از نوعی باشد که به اصطلاح تیشه به ریشه کسب و کار ما نزند و بتوانیم با چند اقدام ساده آن را جبران کنیم.
من از نخستین روز ورودم به کسب و کار ارتباطات در سال 1998، اقدام به تهیه یک طرح عملیاتی سالانه برای شرکت کردم که طبق آن طرح عملیاتی کلیه اجزا و جوانب کسب و کارمان بخش به بخش مورد بررسی و ارزیابی قرار میگرفت و نقاط ضعف و قوت و فرصتها و تهدیدهای آن از هم بازشناسی میشد و علاوه بر آن میزان قدرت رقابت شرکت در بازار کسب و کار ارتباطات نیز به دقت مورد بررسی قرار میگرفت. تعداد صفحات کتابچه طرح عملیاتی سالانه مابین 50 تا 100 صفحه بود که در آن هیچ یک از جزئیات مربوط به رویکردها، روشهای اجرایی کارها، شناخت بازار و محیط حاکم بر کسب و کار و … از قلم نمیافتاد. در واقع آن کتابچه آیینه تمامنمای مسیر حرکت شرکت مادر طی یک سال کاری محسوب میشد. نوعی کتاب مقدس کسب و کار که همه اجزای شرکت از خود من گرفته تا سادهترین نیروی کار باید از فرامین آن اطاعت میکردیم.
ما با مدیران شبکههای ارتباطات تلفن همراه وارد گفتوگو میشدیم تا از استراتژی آنها برای توسعه شبکههایشان بیشتر آگاه شویم و خود را با آن هماهنگ سازیم و حتی در جریان این گفتوگوها آمادگی خود را برای دادن هرگونه کمک و همفکری در راه دستیابی به اهدافشان به مدیران شبکهها اعلام میکردیم. همه این تلاشها حاصل توجهی بود که به امر تحقیق و پژوهش نشان میدادیم و به کمک آن توانسته بودیم جایگاه خود را در عرصه آن کسب و کار تا حد زیادی ارتقا دهیم.
ایدههای نو در عین حال که راه کارآفرینان را به سوی موفقیت هموار میسازد، نباید بیش از حد پیچیده یا با سوددهی اندک باشد. به همین سبب منطق حکم میکند که از صرف وقت یا منابع خود برای اجرای چنین ایدههایی پرهیز کنیم. برای پی بردن به درجه ارزش و اهمیت یا قابلیت اجرایی هر ایده نو باید تمرینهایی را انجام داده و درباره آن به طرح پرسش بپردازیم. درباره نحوه انجام این تمرینها و پرسشگریها به طور مشروح توضیح خواهم داد.
روشهای پرسشگری
اولین اقدامی که درباره یک ایده نو که به ذهنمان خطور کرده انجام میدهیم، چیست؟ آیا ایده خود را با فرد یا افراد دیگری که میتوانند دوستان، آشنایان یا همکاران ما باشند، در میان میگذاریم. بسیار خوب. این کار درستی است مشروط بر آنکه آنها با اشتیاق و بذل توجه کافی به ما گوش دهند و متقابلا چنانچه نقطهنظراتی درباره آن ایده دارند، بیان کنند، اما چنانچه آنها دست رد به ایده شما بزنند و آن را پوچ و بیارزش بدانند یا به قول معروف بگویند که این لقمه برای دهان شما بزرگ است و شما از تجربه کافی برای عملی کردن چنان ایدهای برخوردار نیستید، تکلیف شما چه خواهد بود؟
توصیه من به شما این است که در صورت روبهرو شدن با چنین وضعیتی خود را مخاطب قرار داده و از خود بپرسید که آیا از استعداد و توانمندی کافی برای پیشبرد ایده خود برخوردارید و چنانچه پاسخ شما به این سوال مثبت بود آن گاه به ایده خود اجازه دهید نفسی تازه کند و اگر با بررسی دقیق جوانب کار به این نتیجه رسیدید که آن ایده واقعا قابلیت اجرایی ندارد یا خود شما برای اجرای چنان ایدهای ساخته نشدهاید با شجاعت و بدون احساس ناراحتی آن را کنار بگذارید؛ اما بدانید که با کنار گذاشته شدن یک ایده، دنیا به آخر نمیرسد و شما میتوانید با بهرهگیری از قوه تخیل خلاق خود همچنان به خلق ایدههای نو بپردازید.
تجربههای شخصی من نشان داده که بعضی از کارآفرینان بنا به دلایلی چند در ارتباط با ایدههایی که به ذهنشان خطور میکند، دچار مشکل و دردسر میشوند. این کارآفرینان را میتوان به دو دسته به شرح زیر تقسیم کرد:
- دسته اول کارآفرینانی هستند که از شدت شیفتگی نسبت به ایده خود هیچ انتقاد سازنده، توصیه خیرخواهانه و حتی نداهای برخاسته از ضمیر ناخودآگاه خود را برنمیتابند و با تعصب و یکدندگی تصمیم به عملی کردن ایده خود میگیرند و کاری هم به کار عواقب و نتایج آن ندارند.
دسته دوم با حرکت در جهتی برخلاف کارآفرینان دسته اول، در همان مراحل اولیهای که ایدهای به ذهنشان میرسد شخصا علم مخالفت با آن را برمیدارند و ایده خود را حتی بیرحمانهتر از منتقدان منفیباف به باد انتقاد میگیرند و در مقابل هر ساز مخالفی که علیه ایده آنها نواخته شود، به راحتی سرتسلیم فرود میآورند و حس اعتماد خود را نسبت به ایدهای که نطفه آن در ذهنشان بسته شده، به کلی از دست میدهند.
به نظر من هر دو گروه این کارآفرینان به شدت راه خطا میپیمایند. چون راه عاقلانه و میانه این است که یک ایده جدید قبل از عملیاتی شدن به اصطلاح خوب چکش کاری شده، به دور از افراط و تفریط یا تعصبورزیهای ناشی از خودشیفتگی، جنبههای مثبت و منفی آن همراه با تهدیدها و فرصتهای موجود در بازار خوب مورد بررسی و مداقه قرار گیرد و زمانی که از هر جهت نسبت به پختگی ایده اطمینان حاصل کردید، با دل وجرات و ریسکپذیری منطقی آن را عملی سازید در غیر این صورت، با شجاعت و شهامت آن را کنار بگذارید و به خلق ایدههای جدید دیگر بپردازید. این شیوهای است که کارآفرینان نوع tycoon از آن پیروی کرده و به موفقیت دست یافتهاند.
کارآفرینان باید با سعه صدر به منتقدان خود و کسانی که حرفی برای گفتن درباره ایدههای آنان را دارند فرصت دهند تا نظراتشان را آزادانه ابراز کنند، چون همین انتقادها و اظهارنظرها است که به آنها امکان میدهد نقاط تاریک و روشن ایدههای خود را شناسایی کنند. شما باید به کسی که ایده شما را به چالش میکشد به چشم یک مشتری بالقوه برای محصول یا خدماتی نگاه کنید که قصد تولید و عرضه آن را به بازار دارید و از این بالاتر شما باید خود را در جای سرمایهگذاران یا دوستان و همکارانی بگذارید که در آینده میخواهند روی ایده شما سرمایهگذاری یا در پیشبرد اهداف با شما همکاری کنند.
چنین سعه صدری نسبت به ایدهها، شما را از آزادی عمل لازم برای شناخت هر چه بیشتر و روشنتر چشمانداز ایدهای که قصد پیاده کردن آن را دارید برخوردار میسازد.
توصیه دیگر من به شما این است که در زمان مناسب به سراغ آدمهای مناسب و صاحبنظر بروید و زیر وبم ایده خود را با آنها در میان گذارید. آدمهایی که مورد احترام شما هستند، آدمهایی که به فهم و شعور و تخصص و دانش و معلومات آنها اعتماد دارید. از کسانی که درآینده ممکن است مشتریان بالقوه شما باشند و کسانی که نبض بازار را در دست دارند درباره ایده خود نظرخواهی کنید، اما همه این نظرخواهیها را زمانی باید انجام دهید که ایده شما از هر جهت پخته و تکامل یافته باشد و به قدر کافی درباره چشمانداز آن تحقیق و پژوهش انجام داده باشید چون تنها در این صورت است که آدمهای وارد و صاحبنظر طرف مشاوره شما میتوانند به طور کارشناسی درباره ایدهای که در سر دارید، اظهارنظر کنند.
البته منظور من این نیست که درک و برداشت شخصی خود را که بعد از مطالعات و تحقیقات بسیار درباره ایده خود به آن دست یافتهاید، به کلی کنار بگذارید و تسلیم نقطهنظرات و دیدگاههای دیگران شوید، بلکه منظورم این است که تصمیمگیری نهایی درباره اجرا کردن و نکردن ایده خود را به بعد از زمانی که نظرات موافق و مخالف را دریافت و جمعبندی کردهاید و اطمینان دارید که دیگر موضوع ناگفتهای درباره آن ایده برایتان باقی نمانده است، موکول کنید.
والت دسینی بنیانگذار پارک (مجموعه تفریحی) معروف (DISNEY LAND) آمریکا به توصیه کسانی که او را از احداث یک پارک تفریحی جدید برحذر میداشتند و به او میگفتند به دلیل وجود تعداد زیادی از این گونه پارکهای تفریحی سرمایهگذاری روی چنین پروژهای مقرون به صرفه نیست، اعتنایی نکرد، چون او به گونه دیگر درباره آن پروژه میاندیشید و چون درس خود را به خوبی آموخته بود میخواست به گونهای کاملا متفاوت از پارکهای تفریحی موجود، پروژه خود را اجرا کند و چنین هم کرد و حاصل کار او شهرت جهانی یافت.
خود من هم زمانی که ایده اجرای شوی تلویزیونی (Amenieam Imventor) به ذهنم خطور کرد، حتی پس از آن که دو تن از مدیران برجسته تلویزیون درباره موفقیت ایده من ابراز شک و تردید کردند، از روشی مشابه روش والت دسینی پیروی و ایده خود را با موفقیت عملیاتی کردم. در تاسیس یکی از شرکتهایم به نام(GENERATION TELECOM) نیز به دلیل آنکه جنبههای مختلف آن را خوب سنجیده و ارزیابی کرده بودم، همین روش را در پیش گرفتم و توصیههای مدیر مالی خود که ورود به آن کسب و کار را به صرفه و صلاح من نمیدانست، نادیده گرفتم و موفق هم شدم. جی.کی. رولینگ (J. K.ROWLING) و استیو جابز (STEVE JOBS) هم که بیشتر در این کتاب آنها را به شما معرفی کردم، در اجرای ایدههای خود از همین روش پیروی میکردند؛ یعنی آنها اول چند و چون ایده خود را در معرض بحث و بررسی و انتقاد افراد آگاه و صاحبنظر قرار میدادند، اما در نهایت همان کاری را میکردند که خود به درستی و حقانیت آن اطمینان داشتند. آنها در کار خود به موفقیتهای بزرگی هم دست یافتند.
از سن 17 سالگی که من آکادمی تنیس خود را تاسیس کردم تا به امروز همواره هر ایدهای را که به ذهنم خطور کرده با دیگران در میان گذاشتهام، اما هرگز انتظار نداشتهام که همه آنها بتوانند دقیقا ایدههای مرا تایید کنند.
این روشی است که همه کارآفرینان بزرگ از آن پیروی کردهاند. در آن سالها بعضی از کسانی که شنونده ایدههای من بودهاند، میگفتند من برای این جور کارهای بزرگ خیلی جوان هستم، اما خود من چنین تصوری را درباره خود نداشتم و با جد و جهد هرچه تمامتر برای عملی ساختن ایدههای خود تلاش میکردم. البته در بعضی مواقع خردهگیریها و انتقادهای بجا و درستی را که نسبت به ایدههای من صورت میگرفت، میپذیرفتم و آنها را کنار می گذاشتم. این هنر یک کارآفرین است که بتواند موازنه لازم را میان نظرات موافق و مخالف درمورد ایدههای خود برقرار و از آنها به نحو مناسب بهرهبرداری کند. مهم این است که یک کارآفرین بتواند درک درستی از آنچه درباره ایده خود میشنود پیدا کند و به قول معروف سره را از ناسره تشخیص دهد.
حسن دیگر جویا شدن نظر دیگران در این است که شما با این اقدام، علاقه و حساسیت آنها را نسبت به ایده خود برمیانگیزید و زمانی که طرفهای مشاوره شما در مییابند که شما نظرات آنها را به حساب میآورید و برایشان ارزش قائل میشوید، خود به حامیانی برای پیشبرد ایدههای شما تبدیل خواهند شد و ایده شما را دهان به دهان برای دیگران بازگو خواهند کرد و به این ترتیب جو مساعدی نسبت به ایدهای که شما قصد انجامش را دارید در پیرامون شما ایجاد خواهد شد.
تلخ و شیرینهای ریسکپذیری
یکی از ایدههایی که در یکی از برنامههای تلویزیونی لانه اژدها از سوی فردی به نام هیوگیتر «Huw Gwyther» پیشنهاد شد و من سرمایهگذاری روی آن ایده را پذیرفتم. این مربوط به انتشار نشریه «Wonderland» بود که سایر اعضای پانل لانه اژدها حاضر به مشارکت در آن سرمایهگذاری نشدند. بازار آن نشریه بسیار پررقابت بود و سرمایهگذاری در انتشار آن به ریسکپذیری بالایی نیاز داشت و دقیقا به خاطر همین دو عامل منفی بود که سایر اعضای پانل برنامه پای خود را از آن کنار کشیدند؛ اما هیو برای ایده پیشنهادی خود هم از تجربه لازم برخوردار بود و هم شواهد زیادی برای اثبات موفقیت آن در آستین داشت. نقطه قوت اصلی او سابقه مفیدش در سمت سردبیری مجلهای در نیویورک بود. اطلاعات و آمار بسیار ارزشمند مطالعات بازار او که ثابت میکرد ایده پیشنهادیاش پایه و اساس درست و حسابی دارد، یکی دیگر از مزیتهای آن ایده بود و نشان میداد که هیو جنس آن کار را به خوبی میشناسد. وجود همین مزیتها و جنبههای مثبت بود که مرا به سرمایهگذاری در ایده پیشنهادی او علاقهمند ساخت. در واقع این بار اولی بود که من اقدام به سرمایهگذاری در یکی از ایدههای مطرح شده در برنامه لانه اژدها میکردم. مطابق معمول در حرفه نشر، بیشتر نشریات در همان سال اول انتشار دچار ناکامی و شکست میشوند؛ اما مجله «Wonderland» هر روز از روز قبل قویتر و موفقتر میشد تا جایی که در سال 2007 توانست روی مجلد شمارههای خود را به مسائل مربوط به شخصیتها و چهرههای معروف اختصاص دهد.
چه در برنامههای لانه اژدها و چه در زندگی واقعی معمولا رسم بر این است که صاحبان سرمایه یا همان کارآفرینها زمانی حاضرند با کارفرمای دیگری برای سرمایهگذاری در ایده و کسب و کاری شریک شوند و به عبارتی از پول نازنین خود چشم بپوشند که اطمینان حاصل کنند و متقاعد شوند که آن ایده از هر لحاظ، چه از نظر موقعیت بازار و چه از جهت چشماندازهای دور و نزدیک، از جذابیتهای لازم برخوردار است و سرمایه آنها را همراه با سود مناسب در مدت زمان منطقی به آنها بازمیگرداند. ما چنین وضعیتی را بارها در برنامه لانه اژدها تجربه کردیم. بارها در آن برنامه ایدهها نظر سرمایهگذاران را به خود جلب کرد و قول و قرارهای لازم در برنامه با صاحبان ایده گذاشته شده یا صاحبان ایدهای دست خالی برنامه را ترک کردند.
به عنوان مثال، در یکی از برنامههای سری اول لانه اژدها، فردی به نام چارلز اجوگو Charles Ejogo ایدهای را در خصوص توزیع و فروش چتر در ایستگاههای مترو لندن مطرح کرد و یادآور شد که در همین ارتباط یک قرارداد 15 ساله را با شرکت مترو لندن امضا کرده که به موجب آن انحصار توزیع و فروش چتر در کلیه ایستگاههای مترو لندن در اختیار او خواهد بود. او ضمن طرح ایده خود اطلاعات و آمار دقیق و بررسی شدهای هم درباره ساعات اوج سفر با قطارهای مترو، شلوغترین ایستگاهها و دیگر اطلاعاتی که میتوانست توجه سرمایهگذاران را نسبت به ایده او جلب کند، به اعضای پانل لانه اژدها ارائه داد.ایده چارلز اجوگو در ظاهر بسیار فوقالعاده و جذاب به نظر میرسید و من به قدری تحت تاثیر آن ایده قرار گرفتم که پیشنهاد کردم بهتر است شبکه تلفنهمراه «Orange» را هم در سرمایهگذاری روی آن ایده مشارکت دهیم؛ یعنی از توزیع چتر در ایستگاههای مترو به عنوان وسیلهای برای بازاریابی «Orange» استفاده کنیم. حتی یک شعار و پیام تبلیغاتی برای بازاریابی هم برای آن پروژه انتخاب کردیم. شعار تبلیغاتی چنین بود: «حتی در روزهای بارانی هم آینده روشن است». قرار شد در ایستگاههای مترو، ماشینهای خودکار فروش «Vending Machine» مجهز به صفحه نمایش به منظور پخش ویدئوی تبلیغاتی موبایلهای «Orange» نصب کنیم تا به قول معروف با یک تیر چند نشان بزنیم. همه شواهد موجود حکایت از آن داشت که آن ایده میتوانست بسیار پولساز و موفق از کار درآید.اما همه چیز به همان خوبی که ما انتظارش را داشتیم، پیش نرفت؛ زیرا زمانی که بررسیهای مقدماتی را درباره گفتههای آقای اجوگو شروع کردیم و از او خواستیم مدارک و اسناد مربوط به امضای قرارداد انحصاری با شرکت مترو لندن را به ما ارائه دهد، چیزی که او به دست ما داد یک مجوز تاریخ گذشته باطل شده دست دوم با شرکت کادبری «Cadbury» بود که تازه به خاطر استفاده از آن مجوز هم باید مبلغ یکمیلیون پوند به شرکت مترو لندن پرداخت میشد. بنابراین وقتی همه قراین و شواهد را زیر ذرهبین گذاشتیم معلوم شد صحبتهای آقای اجوگو پایه و اساسی ندارد و طبیعی بود که هیچ نوع سرمایهگذاری روی ایده او صورت نگرفت.
توجه به قابلیتهای اجرایی
نتیجهای که از تجربههای به دست آمده در برنامههای «لانه اژدها» به دست میآید، این است که قبل از اتخاذ هر تصمیمی درباره یک ایده کارآفرینی به ظاهر جذاب و دلفریب باید جنبههای گوناگون آن را با دقت و حوصله مورد بررسی و ارزیابی قرار دهیم تا ببینیم آیا اصولا آن ایده زمینهای برای اجرایی شدن دارد یا نه اگر دارد چه چالشها و مشکلاتی بر سر راه اجرای آن قرار گرفته و یک سرمایهگذار از چه طریقی میتواند آن مشکلات را از پیش پای خود بردارد.
علاوه بر همه اینها یک کارآفرین باید کاملا اطمینان حاصل کند آنچه را که دارد درباره یک ایده کارآفرینی از زبان کسی میشنود، تا چه اندازه با واقعیت انطباق دارد و تا زمانی که تمامی شک و تردیدهایش درباره صحت و سقم صحبتهای صاحب ایده کاملا برطرف نشده، از اتخاذ هرگونه تصمیمی چه مثبت و چه منفی خودداری کند.
موضوع مهم دیگر که در تصمیمگیری برای سرمایهگذاری روی یک ایده کارآفرینی بسیار حائز اهمیت است، ظرفیت و تقاضای موثری است که در بازار برای محصول آن ایده وجود دارد. پاسخ به این سوال مستلزم ارائه شواهد و مدارک و آمارهای واقعی و قابل قبول است؛ یعنی باید دقیقا معلوم شود که آیا میتوان پیشاپیش با مشتریان بالقوه برای فروش محصول یا خدماتی که قرار است تولید شود، قرارداد امضا کرد یا نه؟ شما تنها زمانی که توانستید پاسخ همه این سوالها را با ضریب اطمینان بالا پیدا کنید، میتوانید برای سرمایهگذاری روی ایده پیشنهادی تصمیم بگیرید؛ اما باید اذعان کنم، بهرغم همه این توصیههای احتیاطی، شما باید مقداری هم خود را برای پذیرش ریسکهای احتمالی که در بسیاری از سرمایهگذاریها و کسب و کارها وجود دارد، آماده سازید؛ چون بدون ریسکپذیری حتی انجام کوچکترین سرمایهگذاریها برای شما دشوار و غیرممکن خواهد شد.
زنجیره نوآوریها
نوآوری واژهای است که در کسب و کار بسیار به کار برده میشود؛ اما به باور من بعضیها در کاربرد این واژه بیش از حد افراط میکنند. اصولا نوآوری محض یک پدیده نادر و کمیاب است؛ زیرا بسیاری از ایدههای خوب امروزی در واقع شکل تکاملیافته ایدههای موفقی است که قبلا تجربه شده است. به عبارت دیگر نوآوریها ساختار زنجیرهای دارند و هر نوآوری در کسب و کار زمینهساز نوآوریهای دیگری است که به دنبال آن میآید و به تولید محصولات و خدمات متفاوت و کاملتری در مقایسه با گذشته منجر میشود. پس راز مهم دستیابی به نوآوری این است که شما بتوانید با توسل به خلاقیت ذهنی و چشمانداز روشنی که برای کسب و کار خود ترسیم میکنید، یک محصول، یک خدمت یا یک برداشت ذهنی را که هماکنون وجود دارد تا عالیترین سطح ممکن و متناسب با نیاز امروز بازار تکامل ببخشید و آن را عرضه کنید، به نحوی که کمترین شباهت میان محصول و خدمات جدید با اسلاف آن وجود داشته باشد.
زمانی که به یک ایده بزرگ میاندیشیم باید بلافاصله از خود سوال کنیم، آیا چنین ایدهای قبلا هم وجود داشته و به مرحله عمل هم رسیده است یا نه؟ حتی اگر پاسخ به این سوال مثبت باشد، به حکم عقل نباید آن ایده را کنار بگذاریم، بلکه باید با تکامل بخشیدن به آن و بهرهگیری از هر نوآوری، کاری کنیم که محصول آن ایده کاملا بکر و متفاوت از آنچه در گذشته وجود داشته به نظر آید و جای خود را در بازار پیدا کند. اصلا این توهم را که یک ایده نو هرگز و تحت هیچ شرایطی نباید مسبوق به سابقه باشد، از ذهن خود دور کنید. بهترین مثال آن سیستمهای مخابراتی یا وسایل ارتباطی مانند تلفن و تلویزیون است که ایده اولیه ایجاد آنها به گذشتههای نسبتا دور بازمیگردد، اما در هر برهه از زمان کسانی پیدا شدند که بر روی آن ایدههای نوین اولیه، ایدههای جدیدی را بنا کردند؛ به نحوی که میان تلفنها و تلویزیونهای امروزی شباهت بسیار اندک و غیرقابل مشاهدهای در مقایسه با نسلهای اولیه این دو پدیده ارتباطی و مخابراتی به چشم میخورد. در واقع تلفنها و تلویزیونهایی که امروز مورد استفاده انسانها است، به جز از نقطه نظر ماهیت و ذاتی هیچ شباهتی به اجداد خود ندارند و تنها نام و عنوان آنها را با خود یدک میکشند.در عین حال نباید فراموش کنیم که نحوه استفاده از نوآوریها هم در موفقیت یا شکست آنها نقش و تاثیر دارد. مصادیق این مدعا را میتوان در حوزه کسب و کارهای مشابه به وفور مشاهده کرد. مثلا در هر یک از مراکز خرید، تعداد زیادی فروشگاههای پوشاک وجود دارد. بعضی از این فروشگاهها کسب و کار پررونقی دارند و برخی دیگر کسب و کارشان کساد و بیرونق است. چرا چنین است؟ در نگاه اول، هر دو گروه فروشگاه پوشاک شبیه هم به نظر میرسند، اما در عالم واقع تفاوت زیادی میان آنها وجود دارد. این تفاوتها را میتوان در عوامل مختلفی جستوجو کرد که موقعیت محلی، کیفیت و نوع طراحی و دوخت لباسها، رفتار و برخورد دوستانه و پرجاذبه فروشندگان با مشتریان، شیوه چیدمان لباسها در سطح فروشگاه، نوع مدیریت، برند لباسها و در نهایت قیمت لباسها، از جمله این عوامل است. هر یک از این عوامل به تنهایی یا به صورت به هم پیوسته میتواند در میزان موفقیت یک فروشگاه لباس در قیاس با فروشگاه دیگر تاثیر داشته باشد.
بسیار خوب، در هر یک از شاخصهای فروشگاه پوشاک موفق مورد بحث ما نوع یا انواعی از نوآوری که آن را از رقبایش متفاوت میسازد، وجود دارد، اما هنوز شاخصهای دیگری هم هستند که اگر فیالمثل من یا شما بخواهیم وارد کسب و کار پوشاک شویم، میتوانیم برای کسب موفقیت بیشتر از آن شاخصها به عنوان شاخصهای نوآوری استفاده کرده، کاری کنیم که فروشگاه پوشاک ما از هر لحاظ یک سر و گردن بالاتر از سایر فروشگاههای پوشاک به نظر آید.
برندها و مدلهای متنوعتر و متفاوتتر، پوشاک جدیدتر و کمیابتر، رنگبندیهای متفاوت و در نهایت مشتریانی در کلاس بالاتر و با قدرت خرید بیشتر از جمله دیگر شاخصهایی هستند که ما میتوانیم در این حوزه کسبوکار برای خود انتخاب کنیم تا فروشگاه پوشاک ما متفاوت از سایر فروشگاههای پوشاک به نظر آید.
باید این واقعیت را بپذیریم که تا زمانی که تقاضا در بازار وجود دارد، هر اقدام نوآورانه ما در کسبوکار میتواند مشتریان خاص خود را داشته باشد. نکته مهم این است که شما با کنکاش و پژوهش شاخصهایی را که میتواند کار شما را از دیگران متمایز سازد به خوبی شناسایی کنید. و البته چنانچه شما به راستی به ایدهای دست یافتهاید که پیش از این مشابه آن در هیچ نقطهای از جهان وجود نداشته است، امری که به ندرت ممکن است اتفاق بیافتد، در آن صورت باید وجود رقابتهای احتمالی را هم در نظر داشته باشید، زیرا حتی اگر در حال حاضر رقیبی در ارتباط با آن ایده نوین، برای شما وجود نداشته باشد، مطمئن باشید که سر و کله این رقیب بهزودی پیدا خواهد شد. چون تجربه نشان داده که ورود هر محصول و خدمات جدید و بیسابقه به بازار همیشه جماعتی را وسوسه میکند تا از آن کپیبرداری کرده، سهمی از بازار پررونق آن را به دست آورند. بعضی از کپیبرداریها هم به قدری دقیق و هنرمندانه است که کمتر کسی میتواند تفاوت محصولات تقلیدی را از محصولات اصلی که ایده اولیه آن مربوط به شما بوده است، به درستی تشخیص دهد. حتی بعضی از رقبا تا آنجا پیش میروند که چیزهایی هم به آنچه که شما به بازار عرضه کردهاید اضافه کرده و محصول خود را بهعنوان محصولی برتر از محصول شما به بازار عرضه میکنند. اینها همان رقبای احتمالی هستند که شما از نقطه آغازین خلق یک ایده جدید باید در نظر بگیرد و برای مقابله با خطراتی که از ناحیه آنها متوجه کسبوکار نوین شما خواهد شد، راهحلهای لازم را پیدا کنید. اما در هر صورت باید قبل از عملی کردن هر فکر و ایده نوین یک مطالعه و بررسی دقیق از وضع موجود به عمل آورید و فرصتها و تهدیدهایی را که در ارتباط با ایده شما وجود دارد، خوب شناسایی کنید و تنها زمانی که اطمینان نسبتا کافی نسبت به چند و چون کسبوکار فعلی ایده نو خود کسب کردید، برای عملیاتی کردن آن دست به کار شوید.
من قبلا بر ضرورت تحولپذیری کارآفرینان به قدر کافی تاکید ورزیدهام و حالا بار دیگر تاکید میکنم که یک کارآفرین واقعی، خود معمار تغییرات و تحولات است و این همان خصیصهای است که یک Tycoon را از دیگران متمایز میسازد. بنابراین همیشه مترصد ایجاد تغییرات در کسبوکارهای موجود باشید و تصور نکنید چون کسبوکاری قبلا وجود داشته یا در حال حاضر وجود دارد، شما دیگر نباید وارد این کسبوکار شوید. نه، این اندیشه درستی نیست. چون همانطور که قبلا گفتهام امکان نوآوری و ایجاد تحول در هر کسبوکاری به وفور وجود دارد و این تنها یک Tycoon است که میتواند ایدههای نو و متفاوت را وارد آن کسبوکار کند.
اصولا بسیاری از کارآفرینان از نوع Tycoon، کسبوکاری را صرفا به خاطر احساس دلزدگی از وضعیت موجود در یک بازار خاص شروع میکنند که خود این مساله سرچشمه یک انرژی سرشار برای کارآفرین به منظور دست زدن به تغییر و تحولات بزرگ در آن بازار است و حتی میتواند به منبع الهام دیگران برای پذیرش تغییر و تحول تبدیل شود.
هنگامی که سر ریچارد برانسون کارآفرین و میلیاردر معروف انگلیسی، شرکت هواپیمایی و شرکت خدمات مالی خود را رونمایی کرد، نظیر چنان شرکتهایی قبلا هم وجود داشت، اما آنچه که برانسون به راه انداخت با دیگر شرکتها از هر جهت متفاوت بود. ذهن خلاق و قوه تخیل ریچارد برانسون به او کمک کرد تا با دست زدن به نوآوری تمام عیار در آن دو عرصه کسبوکار و با به چالش کشیدن وضعیت موجود در صنعت هوانوردی و خدمات مالی- اعتباری، طرحی نو دراندازد و حق انتخاب گستردهای را برای مشتریان ایجاد کند.
اصولا کارآفرینان بزرگ و موفق متفکرانی اصالتگرا هستند و گهگاه هم دست به نوآوری میزنند. اما در هر دو صورت دغدغه همیشگی آنها این است که هر کاری را متفاوت از دیگران انجام دهند و برای مشتریان حق انتخاب بهتر و بیشتری را قائل شوند. آنها دائما برای شکستن قالبهای حاکم بر کسبوکار و بازار تلاش میکنند که رمز اصلی موفقیت آنها را هم باید در همین نوآوریها و قالبشکنها جستوجو کرد. شما هم اگر میخواهید کارآفرین بزرگ و موفقی باشید، چارهای جز دست یازیدن به نوآوری و متفاوتاندیشی در کسبوکار خود ندارید، چون اگر در دام کلیشههای حاکم بر بازار ایسر شوید، دیگر نمیتوانید خود را یک کارآفرین موفق بدانید. توجه به این نکته مهم به ویژه برای کارآفرینانی که در ضمیر ناخودآگاه خود به محافظهکاری یعنی حفظ وضعیت موجود گرایش دارند، حائز نهایت اهمیت است.
شما باید همواره خود را در ارتباط با محصول یا خدماتی که به بازار عرضه میکنید، مورد سوال قرار دهید و مثلا از خود بپرسید آیا ایدهای که در سر میپرورانید میتواند پاسخگوی نیازها و انتظاراتی باشد که دیگران تاکنون موفق به برآورده ساختن آن نشدهاند. آیا ایده شما میتواند اساس صنعتی را به لرزه در آورد و همه چشمها را به خود خیره سازد. آیا در حال حاضر در ارتباط با یک محصول یا خدمات خاص خلاء و شکافی در بازار وجود دارد که ایده شما میتواند آن را برطرف سازد؟ یا از خود بپرسید که اصولا مردم از کدام بخش وضعیت موجود ابراز نارضایتی میکنند و شما تا چه حد خواهید توانست رافع نارضاییهای مردم باشید؟
ایدههای جذاب
تا این مرحله فرض ما بر این است که شما بهعنوان یک کارآفرین دارای ایدههای ناب، درجه توانمندیها، نقاط ضعف، فرصتها و تهدیدهایی را که متوجه ایده شما است بهطور کامل ارزیابی کردهاید.
درباره ایده خود و آنچه را که قصد انجامش را دارید با دیگران به بحث گذاشته به بازخوردها و انتقادهای سازنده طرفهای بحث توجه لازم را نشان دادهاید. اما برای آنکه اثبات کنید که ایده شما تا چه اندازه قابلیت اجرایی دارد، باید جذابیتهای آن و تقاضایی را که در بازار برای آن وجود خواهد داشت به روشنی بازگو کنید و توضیح دهید که مردم به چه دلیل و با چه انگیزهای از محصول یا خدماتی که قصد تولید و ارائه آن را به بازار دارید، استقبال خواهند کرد، مردم مورد نظر شما به چه گروههای اجتماعی تعلق دارند و به چه دلیل تصور میکنید که آنها محصول ایده شما را به دیگر محصولات ترجیح خواهند داد و چرا باید پولی را که به سختی در میآورند برای خرید محصول تولیدی شما هزینه کنند.
فرض را بر این میگیریم که شما از طریق مطالعات بازار توانستهاید از وجود تقاضای موثر برای محصول تولیدی خود اطمینان حاصل کنید. بسیار خوب، اما کار شما نباید به همین جا خاتمه پیدا کند. بلکه شما باید بدانید چه نوع محصولات و خدمات پرفروشی که شما قصد تولید و عرضه آن را دارید، در حال حاضر در بازار وجود دارد. برای دستیابی به این مقصود شما باید نشریات تجاری و اقتصادی را مطالعه و آمارهای موجود را بررسی کنید. سپس باید به سراغ اتحادیهها و انجمنهای بازرگانی بروید و به کسب اطلاعات لازم از آنها بپردازید. کار دیگری که شما باید انجام دهید جستوجو در شبکههای اینترنتی به منظور کسب اطلاعات آماری درباره وضعیت منحنی تقاضا در بازار برای چنان محصولی است. باید از کسانی که میتوانند مشتریان بالقوه محصول شما باشند درباره میزان علاقه و نیاز آنها به محصولات مشابهی که در حال حاضر در بازار وجود دارد، پرسوجو و بازخوردهای لازم را دریافت کنید. بنابراین یک ایده کارآفرینی نباید فقط برای شخص شما جذابیت داشته باشد، بلکه باید معلوم شود که آیا آن ایده به همان اندازه برای دیگران هم جذابیت دارد یا نه.
انجام این کنکاشها و بررسیها به شما در خلق نقاط فروش (USPS) منحصر به فرد که به محصول شما بر کلیه انواع مشابه آن در بازار برتری دارد، کمک شایانی خواهد کرد و شما با اطمینان خاطر میتوانید برای تولید یا خدمات مورد نظر دست به کار شوید. مثلا ممکن است ایده شما مربوط به تولید نوعی جعبههای ذخیرهسازی و نگهداری اجناس مختلف باشد. اما باید قبلا بر شما معلوم شود که این جعبهها تا چه حد نیاز مشتریان فرضی را برآورده خواهد ساخت و آیا شکل ظاهری، اندازه و میزان استحکام این جعبهها مشکل مشتریان را برای نگهداری لوازم و اجناس مورد نظرشان برطرف میسازد؟ اصولا آیا شما قبلا اطلاعات کاملی از نوع کاربری و محل استفاده این جعبهها به دست آوردهاید؟ نواقص و کم و کاستیهایی که در حال حاضر در جعبههای موجود در بازار وجود دارد، چیست و جعبههای تولیدی شما تا چه اندازه این کم و کاستیها را جبران خواهد کرد؟ تنها زمانی که با دقت و بهطور جامع توانستید پاسخ این سوالها را پیدا کنید، عملیاتی کردن ایدهای که در سر دارید ارزش اقتصادی پیدا خواهد کرد.
بیانیه ماموریت
فراموش نکنید که یک معنای کسبوکار برقراری ارتباط با مردمی است که مخاطب اصلی کسبوکار شما هستند. شما باید هنر برقراری چنین ارتباطی را داشته باشید و هر اندازه رویکردها، نحوه توضیح دادنها و ادبیاتی که به کار میبرید شفافتر و گویاتر باشد، بازار و مشتریان روی خوشتری به شما و محصول و خدمات شما نشان خواهد داد. اینها نیازهایی حیاتی برای راهاندازی و پیشبرد هر کسبوکار است. در عین حال شما باید ماموریت روشنی را برای کسبوکار خود تعیین کنید. بسیاری از صاحبان کسبوکارهای موفق هر کدام ماموریتی را برای خود اعلام کردهاند که چند نمونه آن را برایتان ذکر میکنم:
- ماموریت مایکروسافت کمک به صاحبان کسبوکار و سایر مردم برای کشف استعدادهای نهفته و بالقوه آنهاست.
- ماموریت شرکت (Phomes Imtermationnal Group) این است که بهعنوان یک گروه برخوردار از مهارتهای بسیار بالا با کارکنانی جدی و مصمم، ملزم و متعهد به رعایت ارزشهای اخلاقی در سطح جهان شناخته شود و الگو و سرمشقی برای دیگر شرکتها باشد.
- ماموریت گروه شرکتهای ویرجین متعلق به ریچارد برانسون، عرضه خدمات باکیفیت، ارزشمند، مبتکرانه، رقابتی و چالشی همراه با تفنن و سرگرمی به مشتریان است. ریچارد برانسون این چند اصل را از سالهای دهه 1970 بهعنوان ماموریت کسبوکار خود اعلام کرد و همچنان بر این اصول پایبند است. اصول تعیین شده از سوی برانسون هرکدام به یک برند با ارزش برای کسبوکار او تبدیل شده است.
با این اوصاف، شما نیز باید برای کسبوکار خود ماموریتی واجد ارزش که برند کسبوکارتان باشد برای خود تعیین و اعلام کنید.
شما برای دستیابی به نقاط منحصر به فرد فروش (USPS) و تهیه بیانیه ماموریت خود نیازمند درک و شناخت مزیتهایی هستید که شما را از دیگران متمایز میسازد. برای این منظور باز باید به سوالهای زیادی پاسخ دهید. آیا شما قادرید ارزش افزوده بیشتری از همه دیگر کسانی که در این نوع کسبوکار حضور دارند، به مشتریان ارائه دهید؟
آیا میتوانید با محصول و خدمات خود تسهیلاتی در زندگی مشتریان ایجاد کنید؟ آیا استفاده از محصول و خدمات شما برای مشتریان صرفه اقتصادی خواهد داشت یا به آنها در غلبه بر برخی مشکلات کمک خواهد کرد؟ آیا محصول یا خدمات شما میتواند به عنوان یک وسیله کمک آموزشی در جهت ارتقای توانمندیهای مشتریان به کار گرفته شود؟
با دادن پاسخهای دقیق و روشن به این گروه از سوالها و اثبات مزیتها و برتریهای منحصر به فردی که محصول و خدمات تولید شده از ایده بکر شما برای خریداران و مشتریان فرضی، آنها انگیزه لازم را برای تحقیق و پرسوجو درباره آنچه شما ادعا کردهاید، پیدا خواهند کرد. مشروط بر آنکه شما در نهایت ایجاز و با موثرترین ادبیات پیام خود را به بازار و به مشتریان فرضی انتقال دهید. در واقع این همان بیانیه ماموریت شرکت و کسب و کار شماست.
گاهی اوقات از بیانیههای ماموریت با عنوان (بیانیههای آسانسوری) نام برده میشود که اشارهای استعارهای به کوتاه و موجز بودن متن یک بیانیه ماموریت است تا حدی که افراد میتوانند در فاصله ورود تا خروج از آسانسور آن را مطالعه کنند یا حتی خود شما بتوانید چنانچه در داخل یک آسانسور با آدم صاحبنام و با نفوذی برخورد کردید متن بیانیه ماموریت را به طور کامل برایش بازگو کنید.
کسانی که از طریق طرح ایدههای کارآفرینی ناب خود در برنامه تلویزیونی لانه اژدها توانستهاند علاقه مرا به سرمایهگذاری روی ایدههایشان جلب کنند، آنهایی هستند که ایدههای خود را با وضوح هرچه تمامتر و به صورت مختصر و مفید در برنامه مطرح ساختهاند. بنابراین فراموش نکنید که تنها داشتن ایده خوب کافی نیست، بلکه باید بتوانید فروشنده خوب و چیرهدستی هم برای فروش ایده خود به خریداران فرضی باشید و کاری کنید که صاحبان سرمایه از صمیم قلب به سرمایهگذاری روی ایده شما علاقهمند شوند. البته ویژگیهای شخصیتی عرضهکننده یک ایده هم در تاثیرگذاری بر مخاطبان هدف، نقش بسیار مهمی ایفا میکند.
تاکنون افراد زیادی ایدههای کارآفرینی بکر و درخشانی را در سلسله برنامههای تلویزیونی لانه اژدها مطرح ساختهاند، اما به دلیل آنکه ایدههای آنها از وضوح و شفافیت کافی برخوردار نبوده و صاحبان ایده هم نتوانستهاند مبانی استدلالی مستحکمی را برای ثمربخش بودن آن ایدهها ارائه کنند، صاحبان سرمایه رغبتی به سرمایهگذاری روی آنها پیدا نکردهاند. بنابراین هرگاه نقطه تاریک و مبهمی در یک ایده به ظاهر عالی و خلاقانه وجود داشته باشد و صاحب ایده نتواند بیانیه ماموریت آن را به درستی و به صورتی تاثیرگذار اعلام کند و همچنین فرصتها و سود بالقوه حاصل از اجرای آن به خوبی تعریف و تبیین نشود، کمتر کسی علاقهای به سرمایهگذاری روی آن پیدا خواهد کرد، زیرا کارآفرینان موفق معمولا زمانی حاضر به پذیرش ریسک سرمایهگذاری میشوند که نقطه ابهام و غیرشفافی در ایدههای پیشنهادی وجود نداشته باشد.
در نظر خود من، جذابیت و فریبندگی ظاهری یک ایده کارآفرینی تنها نیمی از یک بطری خالی را پر میکند، اما نیمه دوم آنکه مهمتر و اساسیتر است، وضوح و شفافیت اعداد و ارقام، فرصتها و چشمانداز روشن و دقیقی است که صاحب ایده باید به منظور برانگیختن علاقه و اشتیاق من برای سرمایهگذاری روی آن ایده ارائه دهد و این میسر نمیشود مگر آنکه شخص صاحب ایده خود مطالعات و محاسبات دقیق و قابل اثبات را درباره ایده خود انجام داده باشد.
مبنایی برای تصمیمگیری
وقتی از وجود فرصتها برای سرمایهگذاری روی ایده شخصی خود یا دیگران صحبت میکنیم باید به خاطر داشته باشیم که فرصتها صرفا به وجود تقاضا برای محصول یا خدمات موردنظر محدود نمیشود، بلکه عوامل دیگری چون سهم بازار، میزان رشد و امکانات دسترسی به بازار و عزم و تصمیمی که در صاحب ایده برای عملی ساختن آن وجود دارد، بستگی خواهد داشت. ممکن است برای محصول یا خدماتی تقاضای زیادی در بازار وجود داشته باشد، اما شما در محاسبه هزینه ورود به آن بازار اشتباهاتی را مرتکب شده باشید. یکی از این اشتباهات درباره میزان سهم رقبای بزرگ در بازار است. مثلا ممکن است شما از این واقعیت غافل مانده باشید که یکی از بزرگترین رقبا حدود 70 درصد سهم بازار آن محصول یا خدمات را با مشتریانی بسیار وفادار که تغییر نظر آنها به سادگی امکانپذیر نیست، در اختیار دارد یا ممکن است دریافته باشید که در ارتباط با محصول یا خدماتی که قصد تولید و عرضه آن را دارید، شکافی در بازار وجود داشته باشد. اما باید از خود بپرسید آیا در آن شکاف تقاضای موثری هم وجود دارد یا نه و حتی اگر وجود دارد آیا تقاضا در حدی هست که پرکردن آن برای شما به قدر کافی سودآور باشد؟ و تازه بعد از همه اینها باید معلوم شود که آیا تقاضای موجود در بازار، پایدار و دراز مدت است یا موقتی و زودگذر، اینها موضوعات و مبانی اساسی برای تصمیمگیری شما در سرمایهگذاری است.
سرمایهگذار برای سرمایهگذاری روی حجم و اندازه کار و به فرصتهایی که برای آن مترتب است، تمرکز میکند. موضوع دیگر حائز اهمیت برای سرمایهگذار این است که بداند آیا منحنی بازار صعودی، ایستا یا نزولی است. به همین سبب چنانچه بازاری روبهرشد با انبوهی از خریداران برای ایده شما وجود داشته باشد، میتوانید برای عملی ساختن آن ایده دست به کار شوید. این نوع سرمایهگذاری به مراتب آسانتر و بیدردسرتر از سرمایهگذاری روی ایدههایی است که برای آن رقبای قدری با مشتریانی پروپا قرص وفادار در بازار وجود دارد. خود من زمانی تصمیم به سرمایهگذاری در حوزه تله کام گرفتم که بازار ارتباطات بیسیم و صنایع دیتا در جهان به سرعت رو به رشد بود و برای هر سرمایهگذار جدیدی به قدر کافی تقاضا در بازار وجود داشت. اولین شرکتی که من در حوزه ارتباطات اقدام به خرید آن کردم (WIRLESS LOGIC) نام داشت که خدمات ارتباطی بیسیم به شرکتها و بنگاهها ارائه میداد و تقاضا برای این نوع خدمات پیوسته در حال افزایش بود، همچنان که در حال حاضر هم رو به رشد و گسترش است، اما متاسفانه بعضی از کارآفرینان به این شاخصهای مهم توجه لازم را نشان نمیدهند.
من در سری برنامههای تلویزیونی لانه اژدها با نمونههای زیادی از این نوع کارآفرینان دیدار و گفتوگو داشتهام. کسانی که تصمیم به ورود به یک بازار روبهرشد در یک زمان نامناسب گرفته بودند؛ یعنی زمانی که بازار روبهرشد به حد اشباع رسیده بود و در آن دیگر ظرفیت چندانی برای خوشامدگویی به عرضهکنندگان جدید وجود نداشت.
…. ادامه دارد….
Hits: 0