ابطال شکاف بزرگ شومپتری
«هیچ دانشجوی تاریخ فرهنگ تمدن غرب نمیتواند ارزشهای قرون وسطی را در ذهن خویش بازسازی کند مگر اینکه آگاهی روشنی از اسلام داشته باشد.» پیرس باتلر در کتاب «نشر قرن پانزدهم مولفان عرب با ترجمه لاتینی» (1933)
1 – مساله تز شکاف بزرگ
جوزف شومپتر در اثر به یادماندنی خود با عنوان «تاریخ تحلیل اقتصادی» (1954)، تز شکاف و فاصله تاریخی حدود پانصد ساله در تاریخ علم اقتصاد را پس از شروع آن در یونان باستان مطرح میسازد. به ادعای شومپتر درون این «شکاف تاریخی» که از افول تمدن یونان تا نوشتههای توماس آکوییناس طول میکشد «هیچ چیزی گفته، نوشته یا ممارست نشده بود که ارتباطی با علم اقتصاد داشته باشد.» زیرا به نظر شومپتر، قرنهای زیادی درون آن دوره، خالی و سفید است. شومپتر نویسنده کتاب تاریخ تحلیل اقتصادی، با تاکید بر آثار علمی توماس آکوییناس، که به نظر شومپتر در پایان دادن به آن پانصد سال «گسستگی تاریخی» مؤثر بوده است، مینویسد: «تا جایی که به بحث ما مربوط میشود امکان جهش از روی این500 سال را داریم تا به آغاز دوره قدیس توماس آکوییناس (74-1225) برسیم که رساله حکمت الهی وی در تاریخ اندیشهها، شبیه سرمناره جنوب غربی کلیسای جامع شارتر در تاریخ معماری است.» به نظر شومپتر، آنچه قرن سیزدهم میلادی را از قرون دوازده، یازده و پیشتر متفاوت میسازد انقلابی بود که به واسطه پیدایش آکوییناس و نهضت فکری مدرسی در اندیشه حکمت و فلسفه رخ داد. شومپتر ادعا میکند این انقلاب دو علت داشت: کشف دوباره نوشتههای ارسطو، و آنچه او دستاوردهای برجسته سنت توماس آکوییناس مینامد. شومپتر در تلاش برای بیاهمیت کردن علت اولی مینویسد: «خواننده مشاهده خواهد کرد که من به بازیابی نوشتههای ارسطو، همان نقش و علت اصلی تحولات قرن سیزدهم را نسبت نمیدهم.» هوادارای از تز شکاف بزرگ شومپتری به هیچ وجه محدود به کتاب 1954 شومپتر نشده بود. آنطور که نویسندگان اسلامی مثل میرآخور، غضنفر، اصلاحی و دیگران ثابت کردهاند این تز، که سهم و نقش اندیشمندان صدراسلام را (دستکم تا همین اواخر) نادیده میگیرد، «عمیقا ریشهدار» بوده است و همانطور که در کتاب ویلیام اشلی «مقدمهای به تاریخ اقتصادی انگلیس» در (1988) آشکار است بخشی از سنت پذیرفته شده در بین تاریخنگاران اندیشه اقتصادی شده است. هرچند این تز در کتاب تاریخ تحلیل اقتصادی شومپتر صریحتر و احتمالا با قوت بیشتر بیان شده است، اما آن در قرن نوزدهم کاملا تثبیت گشته بود. حتی جاکوب واینر که مارک بلاگ وی را بزرگترین تاریخدان اندیشه اقتصادی که تاکنون وجود داشته است نامید، قاطعانه تز شکاف را میپذیرد. در واقع، واینر در مقالهای که به معرفی و نقد کتاب شومپتر اختصاص دارد، به راحتی «شکاف» را پذیرفته و ادعای شومپتر را همردیف کردن با «هر نویسندهای که نقش چشمگیری در بسط تئوری اقتصادی داشت» به رسمیت میشناسد. به هر دلیلی، واینر نیز مثل شومپتر، نقش اسلام را در علم اقتصاد طی قرون سفید و خالی نادیده میگیرد. البته همین را میتوان درباره متون تاریخ اندیشه اقتصادی دست کم تا همین اواخر گفت.
تز شکاف بزرگ شومپتری مسالهدار است، زیرا در این قرون به اصطلاح«سفید»، گسستگی تاریخی وجود نداشته است؛ قطعا این ادعا درست نیست که «قرنهای بسیاری در آن دوره سفید بوده است.» بهعلاوه انقلاب توماسی که شومپتر سعی در القای آن دارد میکند واکنشی به نفوذ یونانی- اسلامی در غرب لاتینی و نیز تاثیری که از آنها پذیرفته بوده است.با وجود تفکیکهایی جوهری و عرضی کارل پولانی در علم اقتصاد، یک واقعیت این است که بسیاری از تمدنهای غیراروپایی، نقش و سهمی برجسته در توسعه علم اقتصاد طی این قرنهای «سفید» داشتهاند. این خصوصا درباره اندیشمندان صدر اسلام- حکما، فقها، فیلسوفان با پشتوانه فلسفه یونان، و نویسندگان سیاستنامه و اندرزنامه (یا آیینه شاهان) به زبان فارسی برای پادشاهان- صادق است. این نویسندگان- که خردگرایی یونانی، حس واقعگرایی و عملگرایی مشخصه سیاستنامههای با منشاء ایرانی، تعالیم این جهانی و مادی اسلام، و نهاد اقتصادی «نوگرایانه» حاضر در جامعه اسلامی قرون وسطی را بازتاب میدادند- تئوریهایی نزدیکتر به مفاهیم اقتصادی قرون اخیرتر نسبت به زمان یونانیها یا مسیحیت لاتین ماقبل مدرن بوجود آوردند. البته اینها قبل از اینکه علم اقتصاد یک رشته دانشگاهی مستقل بشود، رخ داد. نکته دیگری که شومپتر و سایر تاریخدانان اقتصادی نادیده میگیرند، اینکه مسلمانان قرون وسطی بر نظرات اقتصادی نهضت مدرسی مسیحیت و توماس آکوییناس نیز نفوذ گذاشتند. بهعلاوه نفوذ تمدن اسلامی بر علم اقتصاد حتی به قرنهای فراتر از عصر توماس آکوییناس گسترش یافته است.جالب است که نهضت مدرسی لاتین، در ابتدا دین اسلام و آثار فلسفی مسلمانان را تهدیدی به اصول اعتقادی مسیحیت میدید و شاهد آن بیش از دویست سند محکومیت است که اسقف وقت پاریس به عنوان بدعتهای ابنرشد منتشر ساخت. ترجمههای بیشماری در قرون یازده، دوازده و سیزدهم از کارهای فیلسوفان مسلمان و یونانی به زبان لاتین انجام شد که بسیار متفاوت از عقاید مسیحیت بودند و در کلام ویل دورانت «آنها تهدیدی بودند که خطر به کلی نابود کردن مسیحیت وجود داشت مگر اینکه مسیحیت بتواند یک ضدفلسفه بسازد. آکوییناس برای غلبه بر این ترس، نظرات غزالی الهیدان برجسته مسلمان (فارسیزبان) قرون وسطی را بسط داد. غزالی برای نوشتن کتاب «تهافت الفلاسفه» (به معنای پریشانگویی یا تناقضگویی فلاسفه)، علم، فلسفه و منطق را در موضعی پستتر از دین و حکمت قرار داد. طبق نظر میرز، نهضت مدرسی این نظر غزالی را پذیرفت و آن را ویژگی بسیاری از کارهای فلسفه خویش ساختند. آثار غزالی و سایر اندیشمندان برجسته مسلمان قبل از سال 1150 به زبان لاتین ترجمه شده بوده است.»
اشپنگلرو ابن خلدون
اندیشمندان مسلمان همچنین در انتقال ایدههای ارسطویی به غرب لاتین مؤثر بودهاند، نکتهای که شومپتر نادیده گرفته است.
بررسی جوردین درباره اندیشمندان قرون یازده و دوازده حتی «یک عبارت پیدا نکرد که نشان دهد یکی از این مولفان تردید داشتند به دنبال ثروت رفتن، که غربیها تحقیر میکردند، جایگاه رفیعی در زندگی ملی و نیز فردی اشغال نمیکند و موضوعی سودمند به فلاسفه برای تفکر و استدلال ارائه میکند.» کاملا مستند گردیده است که تمامی اندیشمندان اروپایی که در فصل دوم کتاب شومپتر نام برده شدهاند، در واقع تحت نفوذ متفکران مسلمان بودهاند.
بخشهای زیر درباره سهم و نقش اندیشمدان مسلمان قرون وسطی، علل و ریشههای این تشریک مساعی، و تاثیر آنها بر نهضت مدرسی اروپایی بحث خواهد کرد. ما همچنین دلایلی را بررسی خواهیم کرد که چرا به مشارکتجویی مسلمانان طی آن چند قرن گذشته اعتراف و از آنها تقدیر نشده است. اما نخست درباره اهمیت مقاله راهگشای جوزف اشپنگلر در 1964 درباره ابنخلدون (1406- 1332) بحث خواهیم کرد؛ اما چون مقاله 1964 اشپنگلر نتوانست پیوستگی تاریخی اندیشه اقتصادی را اثبات کند و بدان سبب تز شومپتری را در کلیت آن ابطال سازد، ما همچنین درباره تاثیر چالشهای جدیتر به تز شکاف که بعدها ظاهر گشت، بحث خواهیم کرد.
2 – مقاله 1964 جوزف اشپنگلر: تاکید بیش از حد بر عنصر یونانی در اندیشه اقتصادی اسلامی و چیزهای دیگر
مقاله 1964 جوزف اشپنگلر نخستین ضربت را بر تز شکاف بزرگ شومپتری وارد ساخت بدون اینکه حتی ذکری از آن به میان آورد. اشپنگلر با نوشتن این مقاله، نخستین تاریخدان اقتصادی در دنیای غرب شد که به نقش و سهم متفکران مسلمان «قرون وسطی» اعتراف کرد و آن را قابل توجه دید؛ چون اشپنگلر در بین بسیاری چیزها، معتقد بود که ابنخلدون «بینشی عمیق در اصول و مبانی دانشهای انباشته شده زمان خویش داشت، توانست جلوههایی از فرهنگ روزگار خویش را ارزیابی کند، توانست با صداقت درکی را که قضات و فقهای معاصر از موضوعات اقتصادی و مالی عملی داشتند و معمولا در کتابها به آنها پرداخته نمیشود، بازتاب دهد.»
مقاله اشپنگلر در حالی که در اقرار به نقش و سهم نادیده گرفتهشدهاندیشمندان مختلف مسلمان اهمیت داد، با این حال در ایجاد برخی مسائل و شبههها نیز شریک بود. به گفته میرآخور، «شاید به علت تعصب وی در نشان دادن نفوذ و تاثیر نوشتههای یونانیان بر مسلمانان است که او هر صفحه از بخش نخست مقاله خود را به این امر اختصاص داده است، اشپنگلر فقط برخی از شواهد در دسترس از قرن نهم به بعد را ملاحظه کرد.»
در حالی که ما نمیتوانیم منکر تاثیر اندیشه یونانی بر تمدن اسلامی شویم، چون در واقع تمدن اسلامی از تلاقی و همآمیزی عناصر عربی، یونانی و ایرانی بهوجود آمده است؛ در عین حال نباید تاکید بیش از حدی بر سهم اجزای منفرد در آن آمیزه بکنیم؛ اما اشپنگلر با اغراق و مبالغه نسبت به سهم یونانیها در کلیت تمدن بزرگ اسلامی، میزان سهم و نقش اندیشمندان مسلمان ماقبل ابنخلدون را که بررسی کرده، به شدت تنزل داده است: «چنین توجهی که به علم اقتصاد تئوریک معطوف گشته بود به نظر میرسد بیش از آنچه که ناشی از علاقه اولیه و مداوم به مالیاتستانی در اسلام باشد از تماس با نوشتههای فلسفی و علمی یونانی ناشی میشده است؛ خصوصا آنهایی که گرایشهای مابعد افلاطونی و نئوافلاطونی داشتند.»
اشپنگلر که از برتری دانش ابنخلدون درباره رفتار اقتصادی نسبت به متفکران یونانی مثل بروسون هراکلیا آگاه بود، نتوانست این واقعیت را درک کند که دانش چشمگیر ابنخلدون در موضوعات اقتصادی، واقعیتهای جامعه اسلامی قرون وسطی و دانش بسیاری از اندیشمندان مسلمان در قرون «شکاف» را منعکس میساخت.
بهعلاوه اشپنگلر با تمرکز بر مشارکتهای علمی ابنخلدون- که پس از قرون سفید شومپتری زندگی کرد- در واقع تدارکات کافی برای نفی تز شکاف بزرگ شومپتری فراهم نساخت. مقاله اشپنگلر بهطور کلی به پشتیبانی از پیوستگی تاریخی اندیشه اقتصادی برنخاسته است؛ هر چند که قدمی در جهت درست بود. بهعلاوه اشپنگلر، با تاکید بیش از حد بر اندیشه یونانی، سهم و نقش مسلمانانی را که (اصلا یا خیلی زیاد) از اندیشه یونانی تاثیر نپذیرفتند، کم اهمیت جلوه داد. او همچنین سهم و نقش آن اندیشمندانی را که طی دو و نیم قرن نخست تاریخ اسلام آثاری به رشته تحریر درآوردند، نادیده گرفت؛ چون در واقع حدود دو و نیم قرن پس از ظهور اسلام بود که آثار متفکران یونانی به زبان عربی ترجمه شد.
با وجود اهمیت مقاله راهگشای 1964 اشپنگلر، چالش واقعی به تز شکاف بزرگ شومپتری در نتیجه کارهایی که چندین اقتصاددان با ریشههایی در سرزمینهای اسلامی انجام دادند، حادث گشت (هر چند کارهای اقتصاددان بلژیکی لویس بانک و تشویق شخصی تاد لاوری را نباید نادیده گرفت). این تاریخنگاران اقتصادی علاوه بر نشان دادن سهم و نقش اندیشمندان مسلمان قرون وسطی، دقت تز شومپتری را نیز به چالش کشیدند و سعی کردند تا تاثیر دانشوری اسلامی قرون وسطی بر آکوییناس و نهضت مدرسی مسیحیت را نشان دهند.
3 – فعالیت اقتصادی در اسلام قرون وسطی
اظهارنظر جوردین (در بالا) نشانهای از نگاه نکوهشبار دانشوران مسیحی قرون وسطی به دنبال جمعآوری ثروت رفتن بود. یونانیها نیز نسبت به مسلمانان قرون وسطی، به دنبال جمعآوری ثروت رفتن را کمتر تایید میکردند.
طبقه سرمایهدار درصدر اسلام
در آثار افلاطون، تحقیرکردن فعالیت اقتصادی دیده میشود که با توصیف وی از ترتیبات مالکیت برای هر طبقه جامعه تقویت گردیده است.
از نظر وی، فقط پایینترین طبقات اجتماعی- کشاورزان و هنروران- اجازه داشتند تا برای کسب سود و انباشت دارایی کار کنند؛ پول درآوردن بر این مبنا، حسادت حاکمان را بیش از اعمال قدرت دوراندیشانه توسط حاکمان که دشمنی هنروران و کشاورزی را برمیانگیزد برنخواهد انگیخت. و آنطور که مکنولتی در مقاله «یادداشتی بر تقسیم کار از دید افلاطون و آداماسمیت» (1975) بیان میدارد از نظر افلاطون، اشتیاق به انجام مبادله، یک ویژگی انسانی همگانی نیست، بلکه یک فعالیت تخصصی است. این نگاه در کتاب «جمهوری» افلاطون و در بحث بین سقراط و آدیمانتوس واضح است. افلاطون مالکیت خصوصی را حداقل برای طبقات بالادستی جامعه رد میکند؛ چون که باعث خودخواهی میشود. هر چند ارسطو از مالکیت خصوصی دفاع کرد، او مبادله را رد کرده و هیچ درک و فهم افلاطونی از تقسیم کار نداشت.
اندیشمندان مسلمان در قرون وسطی، نگاه مثبتتری به ثروت و فعالیتهای سودآور داشتند. این تا حدی به ریشههای سوداگری و تجارت در دین اسلام باز میشود. قابل ذکر است که قرآن (کلام مستقیم خدا به پیامبر) و حدیث (شامل گفتار و کردار پیامبر) نگاه منفی به آنچه قرآن ربا مینامد، دارد (ربا، بهره پول است یا آن طور که عدهای استدلال میکنند فقط نزولخواری شدید.) اما این دو منبع معتبر قانون اسلامی، ثروت و سود حاصله از فعالیت تولیدی و مبادله را بسیار مثبت ملاحظه میکند.
در قرآن و حدیث، تولید و تجارت به عنوان اعمالی شرافتمندانه تلقی میشود (برخلاف کلیسای مسیحیت قرون وسطی که اصرار میورزید هیچ مسیحی نباید بازرگان باشد). طبق نوشته سامی زبیدا در مقاله «فعالیتهای اقتصادی و سیاسی در اسلام» (1972) «محیط زمان محمد و پیروان وی محیط کسب و کار و تجارت بود. محمد (ص) قبل از فراخواندن مردم به دین اسلام، با شریک زندگی خویش مبادرت به تجارت در سطحی وسیع میکرد. محمد یک تاجر نسبتا کوچک بود؛ اما به عنوان نماینده سایر تجار با سوریه نیز کار میکرد. مسلمانان صدراسلام در مکه و مدینه به تجارت ادامه دادند.»
به نظر ماکسیم رودینسون در کتاب «اسلام و سرمایهداری» (1978)، در جامعه اسلامی قرون وسطی، «بخش سرمایهداری بیتردید از برخی جنبهها کاملا توسعه یافته بود که مشهودترین آن جنبه تجاری بود.» به نوشته ناصر خسرو (60 -1003)، شاعر، نویسنده و جهانگرد ایرانی، در سال 1052، در اصفهان از شهرهای مرکزی ایران، حدود دویست صراف وجود داشت؛ هر چند که ربا در اسلام ممنوع است. بسیاری از تاریخنگاران اقتصادی- از قبیل اودویچ (1970)، لابیب (1969) توما (1965) و گویتین (1957)- این جنبههای جامعه اسلامی در قرون وسطی را با شرح و تفصیل بحث کردند. این نویسندگان، تلاش رهبران مسلمانان اولیه را نشان دادهاند که به تقویت سیاستهای مالی و پولی، تامین مالی کسری بودجه، استفاده از مالیاتستانی برای تشویق تولید، و وجود اعتبار و ابزارهای اعتباری برای مقدمهسازی حساب جاری و پسانداز، نهادهای بانکداری و رویههایی برای تشکیل شراکت، قراردادهای خاص (commendam contracts) و انحصارات پرداختند و تمامی اینها قبل از قرن نهم میلادی توسعه یافتند. در قرن نهم، این تحولات و پیشرفتها در حقوق اسلامی (یعنی کتب فقهی) حرمت پیدا کرد.
به نظر گویتین در مقاله «فراز و فرود بورژوازی خاورمیانهای در دوران صدر اسلام» (1957)، «یک موضوع ارزشمند برای بررسی ویژه، طبقه تجار و سرمایهدار صدر اسلام است. این طبقه به آهستگی طی صد و پنجاه سال ابتدای عصر اسلامی شکل پیدا کرد، در پایان قرن دوم به بلوغ کامل رسید، طی قرن سوم مورد پذیرش اجتماعی واقع شد و در قرن چهارم به عنوان قدرتمندترین عامل اجتماعی- اقتصادی عرض اندام کرد.»
البته طبقه سرمایهدار صدراسلام نتوانست قدرت سیاسی کسب کند و نیز نتوانست از سایر قدرتهای لازم برای اثربخشی برخوردار شود آن گونه که سرانجام در اروپای غربی قرنها بعد ظاهر شد. علت این است که این سرمایهداران اولیه «هرگز یک هویت و تشکل سازمانیافته از نوع طبقه اقتصادی نشدند، هرگز قدرت سیاسی کسب نکردند هر چند بسیاری از اعضای آنها مناصبی در بالاترین ردههای اجرایی حکومت را اشغال کردند.» آن طور که گویتین اظهار میدارد «اما قبل از اینکه همه این اتفاقات بیفتد، اسلام به عنوان یک دین و تمدن، به صورت کامل شکل پیدا کرده بود و عمدتا این اعضای طبقه سرمایهدار بودند که قوانین دینی اسلام که ستون فقرات و اساس اسلام است را بسط و توسعه دادند.»
4 – نگاه اسلام به اقتصاد و سیاست اقتصادی قبل از قرن نهم میلادی
مسلمانان حتی قبل از قرن نهم میلادی نگاه مثبتی به فعالیت اقتصادی نشان داده و ابراز میداشتند، یعنی زمانی که مامون خلیفه عباسی دستور ترجمه آثار یونانی را به عربی داد. در واقع اندیشمندان و فقهای بیشماری درباره موضوعات اقتصادی، تقریبا از همان بدو اسلام نوشته بودند. مشهور است که حضرت محمد (ص) گفته است دولت نقش محدودی در فرآیند تولید، در ساختار بازار و در تغییرات قیمتها دارد. به اعتقاد الیاس توما در مقاله «سیاست اقتصادی صدراسلام» (1965)، نقش دولت «محدود به کنتترل عواملی بود که شرایط عادی اقتصاد را مختل میساخت، شرایط عادی اقتصاد شامل رقابت و تعیین قیمت از طریق نیروهای نامریی اراده و خواست خداوندی و تعامل عرضه و تقاضا بود. اما وقتی هم که دخالت دولت در اقتصاد فرض انگاشته میشود، لازم است این دخالت معمولا در حداقل ممکن بوده و از طریق نظام بازار عمل کند.»
دانشمندان مسلمان و علم اقتصاد
توما میافزاید: حضرت محمد (ص) به عنوان پیامبر و رهبر سیاسی جامعه اسلامی، از مقابله با افزایش قیمتها بهوسیله اقدام مستقیم خودداری میورزید و میفرمود فقط خدا است که قیمتها را تعیین میکند (که معنایی جز دست نامریی آداماسمیتی ندارد).
حضرت محمد (ص) اعلام میکرد کسی که کالایی را به بازار عرضه کند درآمدی که دریافت میکند حکم رحمت و نعمت دارد، اما انحصارگری که جلوی عرضه کالا به بازار را میگیرد درآمد دریافتیاش برایش لعنت میآورد.
در بین اندیشمندان مسلمان قبل از قرن نهم که برخوردار از درک عمیق مسائل و موضوعات اقتصادی بودند، حقوقدان عراقی ابویوسف (98-731) نمونه آشکاری است. او که زیر نظر ابوحنیفه (بنیانگذار مکتب فکری سنی حنفی) فقه اسلامی را یاد گرفته بود، در دوره چندین خلیفه عباسی، به شغل قضاوت مشغول بود و سرانجام خلیفه عباسی هارون الرشید وی را به قاضیالقضات در بغداد پایتخت حکومت اسلامی منصوب کرد. او در مقام قاضی القضاتی بود که «کتاب الخراج» را نوشت و برای خلیفه هارون الرشید فرستاد. در این کتاب ارزشمند، قاضی قرن هشتم میلادی درک و فهم خویش از مالیاتستانی، مالیه عمومی، تولید کشاورزی و سایر موضوعات اقتصادی مرتبط را به نمایش میگذارد. ابویوسف در کتاب الخراج ترجیح خود به مالیات تناسبی بر تولیدات کشاورزی را نشان میدهد به جای اینکه اجاره ثابتی بر زمین وضع شود. او مالیات تناسبی بر محصولات کشاورزی را عادلانهتر میبیند در عین حال که انگیزه بیشتری برای زیرکشت آوردن زمین بیشتر فراهم میسازد؛ بهطوری که درآمد بیشتری عاید دولت میسازد. ابویوسیف شدید مخالف به مزایده گذاشتن زمین بود، رسمی که طبق آن مامور مالیاتی میتوانست در صورت بدهی معوقه مالیاتی، زمین را مصادره کند. بسیار جالب است که این حقوقدان مسلمان قرن هشتم میلادی، ضوابط معینی را پیشنهاد داد که جلوتر از اصول پیشنهادی 1000 سال بعد آداماسمیت (1776) به عنوان چهار معیار مالیاتستانی بود؛ یعنی عدالت، قطعیت، آسانی وصول و کارآیی اقتصادی. در نتیجه این اصول و کاهش دادن بار مالی مالیاتها بر مالیاتدهندگان بود که ابویوسف پیشنهاد اصل توانایی پرداخت و آسانی را با ملاحظه زمان، مکان و شیوه پرداخت این مالیاتها داد. بهعلاوه برای کاهش احتمال فساد در جمعآوری مالیاتها، ابویوسف پیشنهاد مدیریت متمرکز مالیاتی و استفاده از کارکنان حقوق بگیر تحت نظارت اکید را به عنوان ماموران وصول مالیات داد. ابویوسف همچنین بینشی عمیق درباره مسائلی مثل توزیع درآمدهای مالیاتی، مسوولیتهای دولت در رابطه با رفاه اجتماعی، کمک به توسعه اقتصادی و ساختن زیرساختهای اقتصادی- اجتماعی و کارهای عمومی از قبیل جاده، پل و کانالهایی جهت حمل و نقل یا آبیاری داشت. او همچنین درباره انواع مختلف مالیاتها شامل مالیات معین بر کالاها، مالیات بر ارث، عوارض وارداتی و مسائل مرتبط با عرضه آب، شیلات، جنگل و زمینهای مرتع داد.او در مورد پروژههای خصوصی و مسوولیتهای دولتی مینویسد: «و اما درباره کانالهای کوچکتری که مردم برای آبیاری زراعت، باغ میوه، صیفی کاری و غیره استفاده میکنند، هزینه لایروبی و مرمت آنها باید برعهده ساکنان محل باشد. در این موارد نباید هیچ باری بر خزانه دولت بیفتد.»از نظر ابویوسف، اگر پروژهای به کل جامعه مسلمین نفع نمیرساند هزینه آن نباید بردوش مالیاتدهندگان بیفتد.
5 – نقش مسلمانان در تاریخ علم اقتصاد
اگر چه اندیشمندان طی دو و نیم قرن اولیه تاریخ اسلام درک جامعی از اقتصاد زمانه خویش را نشان دادند، درک آنها از اقتصاد بالا رفت زمانی که شاهد برآمدن اندیشهها و تفکرات غیراسلامی در این میانه بودند. درک اسلامی از موضوعات اقتصادی، از آثار اساتید یونانی و سیاستنامههای با منشا فارسی که به عربی ترجمه میشد منتفع میگشت.فلسفه طی قرن نهم، زمانی وارد اسلام شد که مامون خلیفه عباسی به مسیحیان سوری ساکن بغداد دستور داد تا آثار یونانیها را به عربی ترجمه کنند. این ترجمهها باعث شد تا حجم بسیار زیادی فعالیت فلسفی و برخی از بزرگترین فلاسفه در تاریخ بوجود آید. کسانی که آثار فلسفی یونان باستان را به بحث گذاشته، باز تولید کرده و شرح و تفسیر بر آنها نوشتند. نخستین فیلسوف مسلمان الهام گرفته از فلسفه یونان، الکندی عرب (متوفا به 870) بود که خیلی زود بسیاری کسان دیگر عمدتا ایرانی به او پیوستند. اما حتی قبل از الکندی، یک «مکتب فلسفی» اسلامی خردگرا- مکتب معتزله- ظاهر شده بود که اوج آن در زمانی بود که عبدالجبار یک جلد کتاب در قالب دیالکتیکی به نگارش درآورد.آن لمتون در کتاب «نظریه و عمل در دولت ایرانی قرون وسطی» (1980) مینویسد: ادبیات سیاستنامهنویسی یک «شاخه مهم و مشخصه از آثار ادبی فارسی بود.» آن زمانی وارد اندیشه اسلامی شد که ابنمقفع ایرانی (57-724) یک زرتشتی که به دین اسلام گروید، چهار کتاب (بیش از اسلام در دوره ساسانی) «اندرزنامهها» را به عربی ترجمه کرد و دو سیاستنامه دیگر به عربی نوشت. بهزودی نویسندگان بسیار دیگری به ابنمقفع پیوستند و با نوشتن به زبانهای عربی، فارسی و سایر زبانهای اسلامی، شاخهای از تفکر بهوجود آوردند که درک غنی از فعالیت اقتصادی داشت.در دسترس بودن منابع فارسی و یونانی به عربی که زبان گفتمان روشنفکری و علمی در بین همه اندیشمندان جامعه اسلامی قرون وسطی بود، این اندیشمندان را با موضوعات (اقتصادی یا غیر آن) آشنا ساخت که مورد بحث و جدل متفکران یونان باستان بوده یا در کتب سیاستنامه فارسی پیش از اسلام مطرح شده بود. دسترسی به این کتب، بحثهای اقتصادی اندیشمندان را غنا بخشیده و تراز بحثها را بالاتر برد.
دانشمندان مسلمان کسب ثروت را تحسین میکردند
از قرن نهم میلادی به بعد، اندیشمندان بسیاری از قبیل حکما و فقهای اسلامی و نیز فیلسوفان و نویسندگان سیاستنامهها به نویسندگان متقدم پیوستند،…
البته همچنین گاهی نویسندگان به آنها میپیوستند که هیچ تناسبی با هرکدام از این دستهبندیها نداشتند از قبیل ابوریحان بیرونی (متولد 973) دانشمند و نویسنده ایرانی، الدمشقی تاجر سوری قرن دوازدهم، یا ابنخلدون تاریخنگار و نظریهپرداز اجتماعی آفریقای شمالی. در بین حکما یا فقهایی که به توسعه اندیشه اقتصادی کمک کردند، میتوان اینها را شامل کرد: غزالی (1111- 1058)، الماوردی (1158-1075)، ابن تیمیه (1328-1263) و المقریظی. در بین فیلسوفان بسیاری که نقش و سهم داشتند میتوان فارابی (950 – 873)، ابن سینا (1037- 980)، ابنمسکوی (متولد 1030)، خواجه نصیر طوسی (74-1021)، اسعد دوانی (متولد 1444) و بسیاری دیگر را نام برد. پس از اینکه ابن مقفع یک چند کتاب اندرزنامه را ترجمه کرد و دوتا از نخستین سیاستنامههای اسلامی را نوشت، اندیشمندان مسلمان مختلفی با زبانهای گوناگون، سیاستنامههای زیادی برای شاهان نوشتند. این آثار که به تدبیر و اصلاح مملکت میپرداختند پندها و سخنان حکیمانه فارسی (و بنابراین زرتشتی) قبل از اسلام را که ماهیت موعظه اخلاقی و آموزنده داشتند به حالت اسلامی در میآوردند و استفاده منصفانهای از مثالهای شاهان ایرانی ساسانی، همچنین خلفای عربی (یعنی اسلامی)، اولیای صوفی و دانایان فارسی میکردند. اینها شامل تعداد زیادی مفاهیم اقتصادی میشد. جالب است که نوشتههای ایرانی قبل از اسلام به سیاستنامهها راه پیدا کرد که بر حکمای ایرانی و غیرایرانی نیز تاثیر گذاشتند. یک نمونه، نصیحه الملوک نوشته ابوحامد غزالی است. یاسین اسعد در کتاب «نقدی بر منشاء اقتصاد اسلامی» (1995) درباره الماوردی از متکلمان عرب بحث میکند که آثارش تحت تاثیر منابع ایرانی قبل از اسلام بود.اندیشمندان مسلمان پس از دو و نیم قرن از تاریخ اسلام، با کمال تعجب بحثهای مفصلی از موضوعات مختلف اقتصادی ارائه میدهند. نمونههایی از این مباحث را در ادامه آوردهایم.
5-1 ثروت، فقر و مالاندوزی
نویسندگان مسلمان در قرون وسطی برخلاف همتایان اروپایی خود، فعالیت اقتصادی و انباشت ثروت را تحسین میکردند و انسانها را موجوداتی زیاده طلب نگریسته و فقر را تحقیر میکردند. کیکاوس در قابوسنامه این نصیحت را به فرزند خویش میکند: «پسرم، نسبت به کسب ثروت بیتفاوت نباش. اطمینان حاصل کن که هر چه بهدست میآوری بهترین کیفیت را داشته باشد و حتما لذت و خوشی عایدت سازد.» به نظر خواجه نصیر طوسی «انسان عاقل نباید از ذخیرهسازی آذوقه و مال و منال غافل باشد.» طبق نظر امام غزالی «انسان، عاشق گردآوری ثروت و تملک همه نوع اموال است. اگر او دو همیان طلا داشته باشد خواهان داشتن سومی است.» در احیاءالعلوم. به اعتقاد کیکاوس «باید بفهمید که عوام الناس از ثروتمندان بدون ملاحظه علاقه شخصی به آنها، تاثیر میپذیرند و از فقرا متنفر هستند، حتی وقتی منافعشان به خطر میافتد. علت اینست که فقر بدترین شرارت انسانی بوده و هر شایستگی که به ثروتمندان اعتبار میبخشد، نشانه خواری و خفت فقرا است.» کیکاوس مثل یک طرفدار نفع شخصی، به طریق سنت آداماسمیتی مینویسد: «و هرگز در هیچ چیزی نفع شخصی خود را فراموش نکن- که در غیر اینصورت زیادی حماقت کردی.» یا براساس نظر ابن مسکویه فیلسوف «طلبکار میل به تندرستی بدهکار دارد تا پول خود را از او بگیرد نه اینکه چون عشق و علاقهای به وی دارد. از طرف دیگر بدهکار دلبستگی زیادی به طلبکار ندارد.»
5-2 تقسیم کار
مسلمانان مختلف در قرون وسطی، تقسیم کار و منافع آن در فرآیند اقتصادی را بحث میکردند. در بین آنها کیکاوس، غزالی و فلاسفه و علمای اخلاق فارابی، ابن سینا، ابن مسکویه، خواجهنصیر طوسی و دوانی هستند. بحثهایی که این ادیبان از تقسیم کار ارائه کردند بسیار پیچیدهتر از مباحث یونانیها بوده و شامل تقسیم کار درون خانواده، درون جامعه (یعنی تقسیم کار اجتماعی)، درون کارگاه (تولیدی یا فنی) و در بین ملتها میشد. در حالی که اعتقاد بر ایناست که نخستینبار توماس هاگسکین (1869-1787) در سال 1829 تقسیم کار در خانوار را بهکار برد، اما ایرانیان مسلمان مثل ابن سینا و نصیر طوسی چندین قرن زودتر آن را بکار بردند. همه این نویسندگان تقسیم کار اجتماعی را بحث کردند و فارابی، غزالی و کیکاوس به حوزه بینالمللی تعمیم دادند. به نظر فارابی، هر جامعهای ناقص است، چون فاقد همه منابع ضروری است. جامعه کامل فقط در صورتی قابل دست یافتن است که تجارت در سطوح داخلی، منطقهای و بینالمللی انجام شود. همین نظر را کیکاوس در قابوسنامه ابراز میدارد: «به نفع ساکنان غرب است که ثروت شرق را وارد کنند و به نفع ساکنان شرق که ثروت غرب را وارد کنند و با اینکار ابزارهای تمدن، جهانی میشوند. بنابراین، این دو اندیشمند قرون وسطی مثل آداماسمیت، تجارت بینالمللی را بازی برد- برد یا حاصل جمع مثبت میدیدند.» با اینکه نویسندگان مسلمان قرون وسطی، قبل از عصر صنعتیشدن مینوشتند کاربرد تقسیم کار به یک واحد تولیدی (از قبیل کارگاه) و مفید بودن آن را تا حد زیادی درک میکردند. با تشخیص اینکه «هزار کار باید صورت بگیرد قبل از اینکه کسی بخواهد یک لقمه نان را در دهانش بگذارد.» آنها میفهمیدند که مفید است وظایف مختلف به کارگران مختلف واگذار شود. غزالی استدلال میکرد که «شما باید بدانید گیاه و حیوان را نمیتوان همینطور که هستند خورد و هضم کرد. هر کدام نیاز به تغییرات، تمیز کردن، مخلوط کردن و پختن دارند قبل از اینکه مصرف شوند. برای مثال در مورد نان دقیقا تصور کنید چه تعداد کار باید انجام شود که فقط برخی را ذکر میکنیم و تعداد افرادی که این وظایف گوناگون را انجام میدهند تصور کنید.» که یادآور جملات آداماسمیت در کتاب ثروت ملل درباره تولید کت پشمی است که محصول کار مشترک چندین کارگر است.
ابوریحان، جلوتر از مالتوس
همانند اسمیت، برای غزالی و طوسی، مبادله و تقسیم کار مرتبط هستند. جالب است که طوسی شبیه اسمیت استدلال میکند که مبادله و تقسیم کار، پیامدهای ضروری قوای عقلی و بیانی هستند و هر دو حکایت از این دارند که حیوانات، از قبیل سگ، یک استخوان را با استخوان دیگر معاوضه نمیکنند.
تحلیل اقتصادی ذاتی اسمیت از تقسیم کار با مثال مشهور بهرهوری کارخانه سنجاق ظاهر میشود. این مثال خیلی شبیه بحث غزالی در احیاءالعلوم الدین است که: «حتی سوزن کوچک زمانی مفید میشود که حدود بیست و پنج بار از میان دستان سازندگان سوزن عبور کند و در هر بار فرآیند متفاوتی روی آن اجرا میشود.»
5-3 – تهاتر و پول
ابن خلدون و مسلمانان گوناگون قبل از وی در قرون وسطی، مشکلات اقتصاد تهاتری و پایاپای و اهمیت و وظایف پول را در یک اقتصاد پیچیدهتر درک میکردند. برای مثال غزالی (1111-1058) در احیاءالعلوم سه شکل مرتبط با اقتصاد تهاتری را شناسایی کرد- عدم همزمانی دو طرفه خواستهها، تقسیم ناپذیری کالاها به دلیل فقدان مضرب مشترک و تخصص محدود. غزالی توانست سیر تکامل یک نظام مبادله پولی و وظایف پول را با اصطلاحاتی مدرن ردیابی کند؛ به خصوص، اینکه نوشت پول ابزار و وسیله مبادله است. غزالی همچنین استفاده از طلا و نقره به عنوان پول را بحث کرد و اثرات زیانبار پول تقلبی و کاستن از ارزش پول را گوشزد کرد. غزالی حتی توانست نسخه اولیه از قانون گرشام را بسط دهد.
5 – -4 تقاضا، عرضه و مکانیزم بازار
اندیشمندان مسلمان قرون وسطی، درک و فهم نیروهای عرضه و تقاضا و نقش آنها در تعیین قیمت را به اثبات رساندند. از نظر بسیاری از این متفکران، فقط بازارهای آزاد و مبادله داوطلبانه وجود دارد. کیکاوس با نصیحت کردن به پسرش چنین میگوید: «پس باید زمانی که بازار کساد است خرید کنی و وقتی گرم و پررونق است بفروشی.» مطابق با نوشته ابن تیمیه «اگر میل به کالاها افزایش یابد در حالیکه در دسترس بودن کالا کاهش یابد قیمت بالا میرود. از طرف دیگر اگر در دسترس بودن کالا افزایش و میل به آن کاهش یابد قیمت پایین میرود.» ابنتیمیه و سایر نویسندگان، جابجا شدن (منحنیهای) عرضه و تقاضا را نیز درک میکردند.غزالی نیز این نیروها و اثراتشان را درک میکرد. او در احیاءالعلوم مینویسد: «اگر کشاورز نتواند برای محصول خود خریداری پیدا کند پس با قیمت بسیار پایینی کالا را میفروشد.» غزالی در احیاءالعلوم ظاهرا آنچه را ما اکنون کشش قیمتی تقاضا مینامیم درک میکرد وقتی که اظهار داشت کاهش در حاشیه سود با کاهش قیمت، باعث افزایش فروش و بنابراین سود میشود. ابن مسکویه حتی قیمت تعادلی را بحث میکند، قیمتی که غزالی، قیمت «حاکم و شایع» مینامد.متفکران مسلمان قرون وسطی سایر موضوعات شامل تولید و کارآیی، وظیفه اقتصادی دولت و تنظیم مقررات، متنوع ساختن دارایی به عنوان تامینی در برابر زیان و بسیاری چیزهای دیگر را بحث کردند. آنها همچنین بسیاری مفاهیم اقتصادی مدرن شامل تئوری جمعیت مالتوس را پیشبینی کردند. چندین نویسنده- ابن مسکویه، نصیر طوسی، اسعد دوانی و ابوریحان بیرونی- استدلالاتی شبیه آنچه توماس مالتوس قرنها بعد معرفی کرد ارائه کردند، و حتی از محاسبات ریاضی برای اثبات استدلالات خود استفاده کردند. حقیتا اشپنگلر در مقاله خود درباره بیرونی متفکر ایرانی، توجه ما را به این متفکر قرن یازدهم جلب کرد که میتوان پیشتازتر از داروین و مالتوس تلقی کرد. بیرونی در کتاب خود درباره هند مشکل اضافه جمعیت را هشدار داد و استدلال کرد که رشد هر چیزی بوسیله محیط قابل دسترس به آن محدود میشود و تشخیص داد چون ظرفیت برای رشد تعداد انواع موجودات نامحدود است، رشد واقعی آن با محدود ساختن و (ظاهرا) عوامل بیرونی تقریبا انحصاری مهار میشود. بیرونی، همانطور که چارلز داروین پس از خواندن نظریه مالتوس نظر داد، گفت که فشار تعداد فزاینده انواع، به گزینش طبیعی خواهد انجامید.هر چند اقتصاد سیاسی شاخه مستقلی از علوم بوده که منشا آن به آداماسمیت برمیگرد، و نخستین کاربرد آن (در 1615) را میتوان به نویسنده فرانسوی آنتوین مونتچرنین نسبت داد، برخی مسلمانان قرون وسطی حداقل به طور ضمنی از نیاز به چنین رشته علمی آگاه بودند. در واقع خواجه نصیر طوسی از نیاز به علمی که او حکمت مدنی (علم زندگی شهری) مینامد بحث میکند که تعریف آن شباهت نزدیکی به تعریف مارشال از علم اقتصاد دارد. در سومین گفتار کتاب اخلاق ناصری، طوسی این علم را چنین تعریف میکند «بررسی قوانین جهان شمول حاکم بر منافع (رفاه) عمومی به نحوی که از طریق همکاری، جامعه را به سمت حد مطلوب (کمال) هدایت میکند.»
6 – انتقال دانش و نفوذ بر فلسفه علمی (متکلمین)
انقلابی که آکوییناس و فلسفه علمی بوجود آوردند تحت نفوذ عالمان مسلمان قرون وسطی بود؛ آن همچنین واکنشی به فردگرایی یونانی- اسلامی بود که ابتدا توسط کسانی مثل ابنسینا، فارابی و ابنرشد به مسیحیت لاتینی قرون وسطی معرفی شد. اما چگونه این نفوذ به بار نشست؟نخست، همانطور که تاریخنگاران متعدد و سایرین یادآور شدهاند، عالمان اسلامی در قرون وسطی، «حاملان مشعل تابان فرهنگ و تمدن در سرتاسر جهان» بودند. دوم اینکه، به دلایل متعدد، اروپای غربی قرون وسطی نمیتوانست از تاثیر این نفوذ فرار کرده و خود را مصون بدارد.
اسلام، تجارت را فعال کرد
سرزمینهای مسلمانان و مسیحیان نزدیک هم بود؛ اسپانیا متجاوز از هفتصد سال، همچنین بخشهایی از جنوب ایتالیا به مدت یک قرن، تحت حکومت اسلامی بودند؛ جنگهای صلیبی که مدت زمان طولانی ادامه یافت، مسیحیان را با مفاهیم و نهادهای اسلامی آشنا ساخت؛ آثار عالمان بزرگ جهان اسلام به لاتین ترجمه شد و انواع دیگر تماسها بین دو تمدن وجود داشت.
طی قرون یازدهم و دوازدهم میلادی بود که اروپای غربی به علم، ریاضیات و فلسفه علاقهمند شد. وقتی این شاخههای فکر و اندیشه جدید، در جهان اسلام در اوج خود قرار داشتند. اروپاییها مجبور بودند هر چه را میتوانند از مسلمانان بیاموزند قبل از اینکه بتوانند پیشرفت بیشتری بکنند. انتقال دانش از سرزمین مسلمین به اروپای غربی به چندین شکل اتفاق افتاد:
1 – طی سدههای یازده و دوازده میلادی، پژوهشگران مختلف مسیحی به سرزمینهای اسلامی مسافرت کردند تا زبان عربی و «علوم اسلامی» را بیاموزند و به محض بازگشت، کتبی بنویسند و آموزش دهند. یک نمونه لئوناردو داپیزا معروف به فیبوناچی (اهل پیزا و متوفا پس از 1240) است که برای یادگیری ریاضیات به الجزایر سفر کرد و به محض بازگشت، کتاب «محاسبات» را در 1202 نوشت. جالب است که هارو برناردلی، شروع تحلیل اقتصادی در اروپا را به کتاب محاسبات لئوناردو نسبت میدهد.
2 – بسیاری دانشجویان از ایتالیا، اسپانیا و جنوب فرانسه در مدارس دینی مسلمانان شرکت میکردند تا ریاضیات فلسفه، پزشکی و علوم را بیاموزند. در فرصت مقتضی، بسیاری از این دانشجویان «داوطلب استادی در نخستین دانشگاههای غرب شدند که از مدارس دینی مسلمانان الگو گرفته بودند.»
3 – شورای وین (1311) با دریافت یک عریضه از ریموند لولی (1315-1232) که مسافرت گستردهای به سرزمینهای اسلامی کرده بود، پنج مدرسه زبانهای شرقی در رم، بولوگنا، آکسفورد، پاریس و سالامانکا تاسیس کرد که به دانشجویان زبان عربی آموزش میدادند.
4 – نسخههای خطی بسیاری متعلق به مسلمانان به اروپای شمالی برده شد که از قرن دوازدهم به بعد شروع شد. طی این دوره «اروپا ثروت اسپانیا را در کتابهایش دید. دانشمندان اروپایی در تولدو (طلیطله)، قرطبه و سویل (اشبیلیه) فرود میآمدند، و سیلی از دانشهای جدید از فراز کوهای پیرنه به نواحی شمالی سرازیر شد که انقلابی در حیات فکری بوجود آورد.»
5 – اروپا طی «اواخر قرن دوازدهم و سرتاسر قرن سیزده و چهارده شاهد نهضت بزرگ ترجمه بود که بسیاری از آثار علمای مسلمان به لاتین ترجمه شد. این ترجمهها در مکانهای مختلف در اروپا- بهخصوص تولدو و بورگوس در اسپانیا و سیسیل و ناپل در ایتالیا- طی دو قرن نخست از این قرون انجام شد. بعد از آن، نسخههای خطی عربی که به زبان عبری ترجمه شده بود به لاتین ترجمه شد. اینها نشاندهنده پایان انزوای فکری غرب از دنیای اسلام بود.»
متفکران اسلامی در بسیاری حوزههای علمی بر علمای مسیحی تاثیر گذاشتند. برای مثال نفوذ علمای اسلامی بر توسعه علوم فیزیک، شیمی، ستارهشناسی و کیهان شناسی در اروپا طی دوران وسطی و نیز در بسیاری حوزهها مثل علوم تاریخی، روش علمی و سازگاری ایمان و فلسفه (همانند نفوذ غزالی بر آکوییناس) ثابت شده است.
اگر آنطور که باور همگانی شده است، مسلمانان بر متکلمین غربی در حوزههای فلسفه، اخلاق و علوم تاثیر گذاشتند چه دلیلی میتوان آورد که علمای اسلامی بر اندیشه اقتصادی علمای مسیحی تاثیری بر جای نگذاشته باشند! میتوان اثبات کرد که دلایل بیشتری برای نفوذ مسلمانان بر علمای مسیحی در موضوعات اقتصادی نسبت به فلسفه، اخلاق و علوم وجود دارد. دو طریق اضافی برای این نفوذ اقتصادی وجود داشت: تجارت و اشاعه فرهنگی نهادها و فرآیندهای اقتصادی مسلمانان به جوامع اروپای قرون وسطی.
در ارتباط با این عوامل نفوذ، اسپولر در مقاله «تجارت در کشورهای اسلامی شرقی» (1970) ادعا میکند هر جا که اسلام قرون وسطی وارد شد «زندگی تجاری را فعال کرد، مبادله کالاها را تقویت کرد و نقش مهمی در توسعه اعتبارات ایفا کرد.» بازرگان جهان اسلام از طریق اسپانیا، مدیترانه و بالتیک، واسطههایی حیاتی برای تجارت با غرب شدند.
نتیجه این تجارت، اشاعه نهادها و فرآیندهای اقتصادی بود. فنون تجاری پیشرفتهتر و انعطافپذیرتر مسلمانان شرق و اسپانیا، به زودی به اروپای لاتین گسترش یافت. عدهای معتقدند قراردادهای commendam که در اروپای لاتین قرون وسطی رواج یافته بود منشاء رومی دارد. اما همانطور که اودویچ ثابت کرده است، قراردادهای commendam و سایر قراردادهای شراکت از ابداعات مسلمانان بود که به علت تماس بین مسلمانان و اروپایلاتین، شامل نوشتههای علمای مسلمان قرون وسطی به سرزمینهای اروپای این دوره وارد شد.
شکاف بزرگ در اندیشه اقتصادی
آخرین بخش از نوشته حمید حسینی که توسط همکار ارزشمندمان آقای خیرخواهان برای صفحه تاریخ اقتصاد ترجمه شده، یک پرسش اساسی دارد و آن این است که چرا ژوزف شومپتر در کتابهایش به نقش اندیشمندان اسلامی در تاریخ عقاید اقتصادی اشاره نکرده است؟
همین موضوع در مورد سایر انواع نهادها نیز صادق است – اعتبارات و اسناد تجاری و مصرفکننده، همچنین ابزارهای اعتباری مثل سفته و حواله- ابزارهای تجاری که مسلمانان بهوجود آوردند و اروپاییها اخذ کردند. اودویچ و سایر تاریخنگاران اقتصادی همچنین اشاعه سایر نهادهای اسلامی به اروپای لاتین را نشان دادهاند.مطالب پیش گفته از استدلال ما حمایت میکند که متکلمین مسیحی تحت نفوذ مسلمانان قرون وسطی در نظراتشان درباره موضوعات اقتصادی بودند، اما به چندین دلیل نمیتوان در نوشتههای مسیحیان، استناد دادن به کارهای این علمای اسلامی را پیدا کرد:
1 – آنطور که با جنگهای صلیبی نشان داده شد، مسیحیان – شامل علمای مسیحی- اسلام مسلمانان را تحقیر میکردند. شاید در نتیجه این نگاه منفی به مسلمانان بوده است که اروپا «در وابستگی خود به میراث یونانی و رومی اغراق کرده است» بهطوری که نفوذ اسلام را کوچک جلوه داده است.
2 – علمای مسیحی تصور میکردند که اسلام و اندیشههای مسلمانان تهدیدی بر اصول اعتقادی مسیحیت هستند. فهرست محکومیت اندیشههایی که توسط استفن تامپیر، اسقف پاریس در 1277 منتشر شد (و سایر محکومیتهای مشابه در آکسفورد و جاهای دیگر) جلوهای از این هراس بود. بنابراین آکوییناس، رساله خویش را برای جلوگیری از تهدید انحلال و تصفیه دین مسیحیت، در برابر تفسیر مسلمانان از ارسطو نوشت؛ سعی و کوشش آکوییناس به خاطر عشق وی به ارسطوی یونانی نبود؛ بلکه ترس وی از ابن رشد اسلامی بود. اگر یک عالم مسیحی به یک عالم مسلمان ارجاع میداد (معمولا هنگامی که درباره حکمت الهی مینوشت) فقط به این خاطر بود که نشان دهد چگونه اشتباه کرده است و به خطا رفته است دقیقا همانطور که آکوییناس در «رساله جامع در رد کفار» اینکار را کرد. در سایر موارد، علمای مسیحی از ایدههای مسلمانان بهره میگرفتند بدون اینکه هیچ اشارهای به آن سند بکنند.
3 – اقتباس و وامگیری بدون تصدیق و ذکر منبع، عمل مرسومی از جانب مدرسیون بود. ریچارد دالس نمونههایی از نویسندگان مدرسی قرن سیزدهم ارائه میدهد که کارهایشان توسط علمای همعصرشان به یغما میرفت. تاریخنگاران بسیاری با صداقت شگفتآور نشان دادهاند که ذهن و فکر اروپایی قرون وسطی، نوشتهها و آموزههای مسلمانان را وام گرفته، بررسیکرده، تقلید کرده و به نام خویش شرح و تفصیل میدادند. برای مثال ابوالفرج عبری دانشمند نسطوری و کشیش کلیسای سریانی و مشهور طی قرن سیزدهم، فصولی از کتاب احیاءالعلوم الدین ابوحامد غزالی- شامل فصلی حاوی اندیشههای اقتصادی غزالی- را بدون اشاره به آن اثر کپی میکند. کتاب ابوالفرج عبری نیز در تعالیم صومعهای بسیار اساسی ملاحظه میشد. نمونه دیگر ریموندمارتینی راهب کلیسای کاتولیک اسپانیا که از کتاب «تهافت الفلاسفه» غزالی و سه کتاب دیگر، شامل احیاءالعلوم وام گرفته بود بدون اینکه هیچ اشارهای به آنها بکند. در واقع رابرت هاموند (1947) دامنه وامگیری، جذب و همانندسازی اندیشههای متفکران مسلمان را با درکنار همگذاشتن برخی استدلالات توماس آکوییناس در برابر استدلالات فارابی نشان داده است که آنها واقعا یکسان هستند. نویسندگان دیگری نیز همینکار را کرده و ریشه اندیشههای گروستست، آلبرت کبیر، راجر بیکن و ویتلو را در نوشتههای عالمان مسلمان ردیابی کردهاند.
4 – توضیحات پایانی
تز شکاف بزرگ که در تاریخ اندیشه اقتصادی دست کم از قرن نوزدهم مستتر بوده است، در 1954 توسط جوزف شومپتر به صراحت مطرح شد. اما مشاهده جلوههای روشنی از پیوستگی تاریخی تفکر اقتصادی، به رد کردن این تز منجر شد. این جلوهها شامل نقش و سهم علمای مسلمان قرون وسطی در تاریخ علم اقتصاد طی پنج قرن که متهم به شکاف بزرگ بودند، انتقال دانش مسلمان قرون وسطی به اروپای غربی طی قرون یازده، دوازده و سیزده میلادی، و تاثیر این مجموعه اندیشهها بر نهضت فکری مدرسی و توماس آکوییناس است.تاریخنگاران علم اقتصاد که دارای کنجکاوی علمی هستند گرایشی به سمت جستوجوی پیشگامان تئوریهای گوناگون دارند. تا همین اواخر، این کنجکاوی در برخورد با سهم و نقش علمای اسلامی قرون وسطی مشاهده نشده بود. تاریخنگاران علم اقتصاد «که معمولا در یافتن یک پیشگام متوفی برای هر نظریهپرداز خیلی سریع عمل میکنند» درباره سهم و نقش مسلمانان قرون وسطی ساکت باقی مانده بودند. چگونه این سکوت از جانب تاریخنگاران علم اقتصاد را توضیح دهیم؟این احتمال هست که معتقدان به تز شکاف، معمولا از شواهد علیه تز شکاف که پیوستگی تاریخی اندیشه اقتصادی را ثابت میکند باخبر نبودهاند. اما به چندین دلیل این احتمال را نمیتوان درباره شومپتر داد. نخست اینکه شومپتر ابدا بیخبر از سهم و نقش مسلمانان قرون وسطی نبود. در غیراینصورت او از ابنخلدون در دو پانویس در اثر جدی 1954 خود (در صفحات 136 و 788) در اشاره به جامعهشناسی تاریخی نام نمیبرد. دوم اینکه او طی دوره شکلگیری افکارش، مدتی را در کشور مصر بسر برد (سالهای 8-1907 که شومپتر برای یک بنگاه حقوقی ایتالیایی کار میکرد). از آنجا که مصر یک کشور فوقالعاده مهم از حیث مطالعات و فرهنگ عربی و اسلامی است به سختی باورکردنی است که شومپتر که به اعتقاد واینر، هر نویسندهای را که سهمی جدی در بسط و توسعه تحلیل اقتصادی داشته است به حساب آورده است، از نقش و سهم ابنخلدون یا سایر علمای مهم مسلمان قرون وسطی در مصر چیزی نشنیده باشد. سوم اینکه شومپتر از 1932 تا 1950 استاد اقتصاد در دانشگاه هاروارد بود. از آنجا که هاروارد برخی از بهترین تاریخنگاران اروپای قرون وسطی و اسلام قرون وسطی را جذب و تربیت کرد و کتابخانههای آن در بین بهترینها در جهان در زمینه مطالعات اسلامی قرون وسطی هستند، شومپتر در حالیکه در هاروارد بود نمیتوانسته است بیاطلاع از نقش و سهم مسلمانان قرون وسطی در تاریخ علم اقتصاد باشد، حتی اگر فرض کنیم در مصر آنها را به وی معرفی نکرده باشند. اگر این استدلالها صحیح باشد، پرسش همچنان پاسخ داده نشده این است: چرا شومپتر، علمای غیراروپایی خصوصا مسلمانان قرون وسطی، را در بین نویسندگانی که سهم و نقش زیادی در توسعه علم اقتصاد داشتند شامل نکرد؟
نوشته: حمید حسینی
مترجم: جعفر خیرخواهان
برگرفته: دنیای اقتصاد
Hits: 0