اقتصاددانان انگشتشماري بروز بحران سال 2008 را پيشبيني كردند و توافق اندكي ميان آنها درباره عوامل اساسي پديدآورنده آن وجود دارد. از اين رو جاي تعجب نيست كه اقتصاددانها در موضع مناسبي براي پيشبيني سرعت پايان بحران نيز قرار نداشته باشند.
البته همه ما عوامل تقريبي پيدايش يك بحران اقتصادي را ميدانيم: مردم خرج نميكنند، چون درآمدهايشان كاهش يافته يا مشاغلشان ناامن شده است يا هر دو. اما ميتوان يك گام به عقبتر رفت. درآمد افراد به اين خاطر كاهش يافته و مشاغلشان به اين دليل ناامنتر شده است كهاندكي قبلتر خرج نميكردند و به همين ترتيب ميتوان اين روند را در مسيري رو به گذشته و در چرخه بازخوردي تكرارشوندهاي ادامه داد.
اين دوري باطل است، اما كجا و چرا آغاز شد؟ چرا وضع آن رو به وخامت نهاد؟ چه چيزي روند آن را دگرگون خواهد كرد؟
اين پرسشهايي است كه اقتصاددانان نتوانستهاند پاسخهايي شفاف و روشن به آنها ارائه دهند.
وضعيت دانش اقتصاد در دوره ركود بزرگ چنان بد بود كه به سقوط بازار بورس در سال 1929 انجاميد. اقتصاددانها آن رخداد را هم پيشبيني نكردند. در دهه 1920 برخي از آنها راجع به قيمتهاي بسيار زياد در بازار بورس هشدار دادند، اما بروز ركودي كه يك دهه به درازا بكشد و بر كل اقتصاد اثر بگذارد را پيشبيني نميكردند.
در آگوست 1938 يعني در اواخر ركود بزرگ، رالف بلجن در مقالهاي كه در كريستين سانيس مانيتور منتشر شد، به گزارش مجموعه مصاحبههايي غيررسمي با «اساتيد، كارشناسان بانكي، رهبران اتحاديهها و نمايندگان انجمنهاي تجاري و جناحهاي سياسي» پرداخت كه در تمام آنها يك سوال يكسان پرسيده شده بود: «چه چيزي باعث بروز ركود ميشود؟» گوناگوني پاسخها گيجكننده به نظر ميآمد، و اطميناني از اين كه فردي ميداند عامل عميقترين بحران سرمايهداري چه بوده است را به وجود نياورد.
دلايلي كه از سوي اين افراد ارائه ميشدند، «به طرزي پراكنده ميان دولت، نيروي كار، سياستها، صنعت و سياست بينالمللي توزيع شده بودند.» اين دلايل عبارت بودند از؛ دخالت نادرست دولت در بازارها، وضع مالياتهاي بالا بر درآمد و عايدات سرمايه، سياستهاي نادرست پولي، وجود فشارهاي صعودي بر دستمزدها، انحصار، موجودي بيش از حد انبارها، عدماطمينان ناشي از برنامه بازسازماندهي دادگاه عالي، تجهيز اروپا به تسليحات جديد و نگراني از بروز جنگ، تشديد كشمكشهاي كار توسط دولت، وفور پسانداز در اثر كاهش جمعيت و اعتبار آسان پيش از ركود.
هر چند امروزه نظريه اقتصادي بسيار بهبود يافته است، اما اگر از افراد درباره عامل رخداد بحران فعلي سوال كنيم، در بيشتر موارد با همان پاسخها روبهرو خواهيم شد. البته بيترديد جوابهاي تازهاي را نيز خواهيم شنيد، مانند حبابهاي بيسابقه در بازار املاك، افزايش پساندازها در سطح دنيا، عدمترازهاي تجاري در عرصه بينالمللي، قراردادهاي نامتعارف مالي، وامهاي فاقد اولويت رهني، بازارهاي بدون نظارت، اشتباهات آژانسهاي رتبهبندي، برآوردهاي بياعتبار از بازار املاك و خوشخيالي نسبت به ريسكهاي موجود.
بسياري از اين افراد يا غالب آنها كم و بيش درست ميگويند، چرا كه بحران اقتصادي فعلي در اثر همآميزي عواملي زياد و همزماني تصادفي تعداد زيادي از رويدادهاي نامطلوبي كه نظام مالي را به نقطهاي فراتر از آستانه تحملش بردند، به وقوع پيوست. مشكلي كه در اين نقطه به وجود آمد، توجه گستردهاي را به خود جلب كرد، اعتماد عمومي را ويران ساخت و چرخه بازخوردي منفي را به راهانداخت.
گذشته از همه اينها، توجه ما طبيعتا به سمت بدترين رخدادها جلب ميشود. دقيقا به اين خاطر كه اين بدترين رويدادها پرتافتاده و دور از مركز هستند، احتمالا عواملي چندگانه را در پس خود دارند.
مساله پيشبيني رويدادهايي همانند زلزلهاي كه در ژانويه 2010 درهائيتي رخ داد و به مرگ بيش از 200هزار نفر انجاميد را در نظر بگيريد. اين مساله توجه ما را به اين دليل به خود جلب كرد كه از نظر خسارات جاني و مالي بسيار فاجعهآميز بود، اما اگر از تلاش براي پيشبيني وقوع زلزله فراتر رفته و سراغ پيشبيني دامنه صدمات ناشي از آن ميرفتيم، يقينا ميتوانستيم فهرست بلندبالايي از عوامل موثر –حتي شامل عوامل سياسي، مالي و بيمهاي – را آماده كنيم كه به فهرست عوامل موثر در پيدايش بحران اقتصادي دنيا شباهت مييافت.
در واقع هيچ پاياني براي فهرست عوامل بروز بحران قابل تصور نيست، زيرا در نظام اقتصادي پيچيدهاي كه به شيوههاي بسياري بازخورد ميشود، رويدادهاي آغازكننده يك دور باطل ميتوانند در ظاهر بهاندازه پروانهاي كه در جنگلهاي آمازون پرواز ميكند، ناچيز و بياهميت باشند، اما همين پروانه با جنباندن بالهايش زنجيرهاي از رخدادهايي را آغاز ميكند كه دست آخر به توفاني در دوردست ميانجامند. نظريه آشوب در رياضي اين نوع وابستگي به شرايط ابتدايي و ظاهرا پيش پا افتاده در دوردست را شرح داه و توضيح ميدهد كه چرا حتي تخمين يك حركت به ظاهر دقيق سيارهاي، وقتي بهاندازه كافي در زمان پيش برويم، ناممكن ميشود.
پيشبينيهاي هواشناسي نيز نميتوانند به زمانهايي چندان دور تسري يابند، اما دست كم مدلهاي رياضي دقيقي دارند. ابركامپيوترها به گونهاي برنامهريزي شدهاند كه راهحلهايي عددي را براي معادلات ديفرانسيل برگرفته از نظريه ترموديناميك و ديناميك سيالات به دست دهند. به نظر ميآيد دانشمندان سازوكار دگرگونكننده آبوهوا را ميشناسند، هر چند برونيابي و تخمين آن در آيندهاي دور ذاتا سخت است.
مشكلي كه در اقتصاد كلان وجود دارد، آن است كه سامانبخشي به انواع عواملي كه در بالا در ارتباط با بحران كنوني آورده شدند، مشكل است. مدلهاي رياضياي كه اقتصاددانهاي كلان در اختيار دارند، از برخي جهات شبيه مدلهاي هواشناسي است، اما نميتوان يكپارچگي ساختاريشان را با استفاده از چيزي شبيه به يك نظريه تغييرناپذير و بيكموكاست تضمين كرد.
مهمترين كتابي كه به تازگي درباره ريشههاي بحران اقتصادي نوشته شده است، «اين بار فرق ميكند»، نوشته كارمن راينهارت و كنث راگاف است كه در اصل خلاصهاي است از درسهايي كه عملا تمام بحرانهاي مالي در همه كشورها در تاريخ ثبتشده به ما آموختهاند. اما اين كتاب تقريبا به كل غيرنظري است و صرفا الگوهاي تكرارشونده را به ثبت رسانده است. شوربختانه در 800 سال تاريخ مالي تنها يك نمونه انقباض واقعا عظيم در سطح دنيا وجود دارد كه چيزي نيست غيراز ركود بزرگ دهه 1930. از اين رو سخت است كه بدانيم بر پايه تحليل راينهارت – راگاف دقيقا بايد چه چيزي را در انقباض فعلي انتظار بكشيم.
اين امر ما را وادار ميكند كه از الگوي بحرانهاي نامشابه گذشته استفاده كنيم و بكوشيم به دورنمايي احتمالي براي بحران كنوني پي ببريم. از اين رو به هيچ وجه نميدانيم كه آيا بهبود، يكپارچه و كامل خواهد بود يا نااميدكننده.
نوشته: رابرت شيلر
مترجم: محسن رنجبر
برگرفته: دنیای اقتصاد
Hits: 0