چرا اقتصاد آرژانتین پس از خوان پرون نابود شد؟ – «پرونیسم»: اسطورهای که در انحطاط فرو غلتید
نوشته: فریدون خاوند (استاد اقتصاد دانشگاه رنه دکارت – پاریس)
انحطاط قدرتها و رمز و رازهای آن همواره یکی از مهمترین مباحث مورد علاقه مورخان، کارشناسان روابط بینالمللی و نیز بخش مهمی از افکار عمومی بوده و هست. چرا امپراتوریهای کهن همانند پارس و روم از اریکه اقتدار به زیر افتادند و چگونه، طی یک قرن گذشته، قدرتهای بزرگی چون عثمانی و اتریش-هنگری و شوروی فرو پاشیدند؟ آیا قدرتهای کنونی خواهند توانست بر آفت انحطاط غالب آیند؟
آرژانتین یکی از مهمترین آزمایشگاههایی است که تاریخ برای بررسی پدیده انحطاط در اختیار صاحبنظران قرار داده است. بخش بزرگی از نسلهای امروزی به احتمال فراوان نمیدانند که این کشور آمریکای جنوبی در فاصله سالهای پایانی قرن نوزدهم و نیمه اول قرن بیستم میلادی، یکی از ثروتمندترین کشورهای جهان بوده است؛ ستاره اوجگیرندهای که معتبرترین سرمایهگذاران بینالمللی و پویاترین مهاجران اروپایی را به سوی خویش میکشاند. بد نیست بدانیم که طی همین دوران جوانان ایتالیایی و اسپانیایی که در آرزوی زندگی بهتر به آن سوی اقیانوس اطلس پر و بال میکشیدند، در انتخاب میان دو گزینه آرژانتین یا کالیفرنیا، نمیدانستند کدام را انتخاب کنند. در فاصله سالهای 1920 تا 1950، آرژانتین نهمین قدرت اقتصادی جهان بود و از لحاظ تولید ناخالص داخلی سرانهاش کم و بیش در سطح فرانسه قرار داشت. امروزه آرژانتین، بر پایه همین شاخص، به رده شصتم در جهان سقوط کرده و بخش بزرگی از جمعیتش زیر خط فقر روزگار میگذرانند.
این انحطاط شگفت، آن هم در فاصله چند دهه، طبعاً عوامل فراوان دارد، ولی مهمترین و مهلکترین آن بدون تردید زاییده «پرونیسم» است؛ دکترینی که از نام خوان دومینگو پرون، نظامی و سیاستمدار آرژانتینی منشأ گرفته است. البته شخص خوان پرون تنها در فاصله سالهای 1946 تا 1955 و نیز چند ماهی در 1973 و 1974، جمعاً حدود ده سال، زمام رهبری کشورش را در دست داشت. ولی دکترین ساخته و پرداخته او و هوادارانش همچون بختکی به جان آرژانتین افتاد و آموزههای مسموم آن در بخش مهمی از آمریکای لاتین و حتی دیگر قارهها پراکنده شد.
«پرونیسم»، که بخش مهمی از بنیانهای فکری آن از فاشیسم بنیتو موسولینی در ایتالیا سرچشمه گرفته، یکی از رایجترین اشکال «پوپولیسم» مدرن را به آمریکای لاتین و دنیای در حال توسعه عرضه کرد. تئوری اقتصادی پرون را میتوان چنین خلاصه کرد: دولت توانایی آن را دارد که با حمایتهای خود یک اقتصاد خودکفا و درونگرا را، بدون رویارویی با رقابت خارجی، در چارچوب مرزهای ملی سازماندهی کند. پرون در سال 1955 با کودتای نظامیان از صحنه خارج شد و در سال 1973 نیز، بعد از بازگشت به قدرت در سن 78سالگی چند ماهی بیش زندگی نکرد، ولی دیدگاههای اقتصادی و اجتماعی او به گونههای مختلف بر شمار زیادی از بازیگران صحنه سیاست آرژانتین سنگینی کرده است. ویژگیهای عمده این دیدگاهها را، که در واقع رویاهایی بیش نبودند، میتوان چنین خلاصه کرد:
1- به مزایای ترجیحی موجود دلخوش کردن: اقتصاد آرژانتین در چند دهه نخستین قرن بیستم عمدتاً بر پایه مواد کشاورزی و به ویژه تولید گوشت به رشد و ثروت رسید. در واقع همزمان با به قدرت رسیدن پرون، بهای گوشت در بازار جهانی به دلیل نیازهای رو به افزایش اروپای بعد از جنگ جهانی دوم به این محصول، به سرعت رو به افزایش گذاشت. با این رویداد اقتصاد آرژانتین بیش از پیش به صادرات گوشت وابسته شد و به نوعی، در وضعیت کم و بیش تکمحصولی قرار گرفت. «پرونیسم»، با تکیه بر مزایای ترجیحی مواد کشاورزی و به ویژه گوشت، در راه زایش و گسترش بخشهای صنعتی قابل بقا از راه منطبق کردن آنها بر رقابت جهانی تلاشی نکرد. این سیاست برای آرژانتین بسیار گران تمام شد.
2- ارزهای حاصل از صادرات یک محصول را در خدمت وعدههای اجتماعی به کار گرفتن: عدالت و پیشرفت اجتماعی یکی از درونمایههای اصلی گفتمان «پرونیستی» است (ژوستیسیالیسم). تردید نمیتوان داشت که اینها شریفترین هدفهایی است که میتوان برای یک سیاستمدار در نظر گرفت، به شرط آنکه برای تحقق آنها به وعدههای عوامفریبانه و غیرعملی متوسل نشود. افزایش بهای گوشت در بازارهای جهانی به خصوص تحت تاثیر بالا رفتن تقاضا در اروپای بعد از جنگ، چند سالی دوام آورد و دولت پرون، با تکیه بر این بالش نرم ارزی، توانست برنامههای وسیعی را در عرصههای آموزش، بهداشت و مسکن به اجرا بگذارد. ولی در پی بازسازی کشاورزی و دامپروری اروپا و اجرای طرح معروف «مارشال»، بهای گوشت فرو ریخت و دست و بال پرون نیز برای تحقق وعدههایش به سرعت بسته شد. در اقتصادی درونگرا، و متکی بر توان رقابتی یک یا شمار اندکی کالا، بحرانهایی از این دست همه چیز را در هم میریزد.
3- «پوپولیسم» را به ابزار اصلی اعمال و حفظ قدرت بدل کردن: پرون یکی از شاخصترین چهرههای پوپولیستی آمریکای لاتین است، رهبری که به برکت بهرهبرداری از جاذبه شخصی و توان سخنوری، به قهرمان بدل میشود، «توده»ها را علیه «الیگارشی» و دشمنان داخلی و خارجی بسیج میکند و همه کاسهکوزهها را بر سر آنها میشکند. پرون بر دوش تودهها به قدرت دست یافت، ولی با نشستن بر دوش تودهها نمیتوان به جنگ تورم و بیکاری رفت. منطق اقتصاد با منطق «پوپولیسم» نمیخواند.
پرون در سال 1955 از اریکه قدرت به زیر کشیده شد، ولی بهرغم شکستهایش در عرصههای گوناگون در خاطره جمعی به اسطوره بدل شد. جاذبه نام و تئوریهای او چندین دهه دوام آوردند، هر چند که در جریان بازگشت کوتاهمدتش به قدرت معلوم شد برای مقابله با دشواریهای کشور چیزی در چنته ندارد. تجربههای به دستآمده در طول تاریخ تمدن انسانی نشان میدهد ملتها به سختی از اسطورهها دل میشویند، حتی زمانی که این اسطورهها جز مصیبت چیزی برای آنها به ارمغان نیاورده باشند. این یکی از رازهای بزرگ روانشناسی انسانی است.
«پوپولیسم» پرون در آمریکای لاتین پیروان فراوان یافت، که مشهورترین آنها هوگو چاوس رئیسجمهوری پیشین ونزوئلاست. میان «چاویسم» و «پرونیسم»، نکات مشترک کم نیست. بانیان هر دو دکترین نظامی بودند، هر دو در مهار تودههای انسانی و بسیج آنها در خدمت هدفهای خود، مهارت فراوان داشتند. نفت در ونزوئلا، همان نقشی را ایفا کرد که گوشت و مواد کشاورزی در آرژانتین. هر دو رهبر ارزهای حاصل از صدور کالاهای خود را، در هنگامه رونق بازار، در خدمت هدفهای اجتماعی و سیاسی به کار گرفتند، بیآنکه به فرجام کار بیندیشند و اقتصاد کشورشان را برای روز مبادا آماده کنند. «پرونیسم» آرژانتین را در مرداب انحطاط فرو برد و «چاویسم» ونزوئلای ثروتمند دارای غنیترین منابع نفتی جهان را به ورشکستگی کشاند. امروز همه شاهد آن هستند که امواج گرسنگان در کوچه و خیابانهای شهرهای ونزوئلا به راه افتادهاند و در این کشور سرشار از منابع «طلای سیاه»، بیش از 80 درصد جمعیت از قدرت خرید کافی برای تامین غذای مورد نیاز خود محروم هستند.
در عرصه جهانی نیز، الگوی اقتصادی ملهم از «پرونیسم» آرژانتینی دگمهای فاجعهآمیزی را در سراسر دنیای در حال توسعه پراکنده کرد. یکی از این دگمها، استراتژی «صنایع جانشین» بود که از سوی رائول پربیش، اقتصاددان آرژانتینی، در دهه 1950 ساخته و پرداخته شد. بر پایه این استراتژی، کشورهای در حال توسعه باید به تدریج کالاهای صنعتی ساخت داخل را جانشین کالاهای صنعتی وارداتی کنند. برای این کار، به گفته رائول پربیش، دولتها باید دروازههای کشورشان را ببندند و واحدهای تولیدی را، فارغ از هر گونه رقابت خارجی، در درون بازار داخلیشان زیر حمایت بگیرند. رائول پربیش در سال 1964 به دبیر کلی سازمان معروف کنفرانس تجارت و توسعه سازمان ملل، «آنکتاد» منصوب شد و تئوریهای خود را در سراسر جهان پراکنده کرد.
استراتژی درونگرایانه «صنایع جانشین» که بهرغم اختلافنظرهای سیاسی میان رائول پربیش و خوان پرون، با الهام از «پرونیسم» شکل گرفته بود، در بسیاری از کشورها با بنبستهای ناشی از بازار محدود داخلی و نبود رقابت روبهرو شد. کشورهای دیگری، برای رها شدن از این بنبستها، به استراتژی «صنایع برونگرا» روی آوردند که پیامدهای مثبت آن را در سراسر جهان به روشنی میبینیم.
Hits: 2