cold-war-economists.در دوران طولانی جنگ سرد که در پی تشکیل دو اردوگاه سرمایه‌داری و اقمار شوروی سابق آغاز شد، برخی نیز حضور در یکی از دو جبهه‌ی متخاصم را برگزیدند. آنان گمان می‌کردند جهان تنها و تنها عرصه‌ی نبرد این دو اردوگاه است و در این دوراهه، لاجرم باید یک مسیر را برگزید. دهه‌ی ۱۹۸۰، اما، پایان دوران جنگ سرد بود، چنان‌که برخی آن را «پایان تاریخ» تعبیر کردند؛ چرا که گمان می‌کردند سرزمین موعود خود را یافته‌اند.

اکنون بیشتر از دو دهه از آغازِ «پایان تاریخ» می‌گذرد. جهان چهره‌ای دیگر به خود گرفته است. سرمایه‌داری که از دهه‌ی ۱۹۷۰ در تلاش برای کاستن از رکود به ایدئولوژی و سیاست‌های نولیبرالی تمسک جست و اقتصاد را به حال خود رها کرد تا عرصه‌ی جولان سرمایه‌های سوداگرانه شود، بر تفاوت‌های طبقاتی درون جامعه‌ی خود افزود و ازاین­رو رکود اقتصادی خود را هرچه شدیدتر کرد.

روسیه و کشورهای اقماری‌اش، با اصلاحات شوک‌درمانی، مسیر بازاری‌شدن همه چیز را برگزیدند و پی‌آمد آن روی کار آمدن الیگارشی‌های مالی مافیاییِ بود و هر چه ضعیف­تر­شدن جامعه‌ی نوپای مدنی.

کشورهای درحال‌توسعه، گرفتار اجماع واشنگتنی، مسیر تعدیل ساختاری را پی‌گرفتند که تفاوت‌های طبقاتی را تشدید کرد، از رشد اقتصادی کاست و بر پیچیدگی بحران‌هایشان افزود. چین، که به اتکای مزیت‌های نسبی‌اش مسیر رشد سرمایه‌داری را دنبال کرد در عمل، خلاف آن‌چه اجماع واشنگتنی می‌گفت، صرفاً با دولتی متمرکز و سرکوب‌گر توانست گذار به اقتصاد سرمایه‌داری را سامان دهد.

رشد اقتصادی جهان از هنگام پذیرش راهکارهای نولیبرالی در دهه‌ی ۱۹۷۰ طی چهار دهه، مدام کاهش یافته است. چنین پیداست که جهان سرمایه‌داری درگیر چنان بحران مالی‌ای شده است که به قول گرینسپن از آن رخدادهایی است که ممکن است هر قرن یک‌بار رخ دهد. اکنون، دستان نامرئی بازار «مرئی» شده است و به‌وضوح می‌بینیم که حاصل سه دهه حاکمیت بازار ناب چیزی نبوده مگر توالی مکرر حباب و شکستن حباب.

باری، جنگ سرد به پایان رسیده است و دستاوردهای دورانی که «پایان تاریخ» تلقی می­شد در ایالات متحده به صورت بحرانی فراگیر ظهور کرده، در روسیه به شکل حاکمیت الیگارشی­های مالی مافیایی درآمده، در چین در جامه‌ی نوعی سرمایه‌داریِ بی‌رحم و غیر دمکراتیک ظاهر شده، و در کشورهای درحال­توسعه به شکل بیماری­های مزمن اقتصادی و اجتماعی تجلی یافته است. اکنون که پیامدهای کالایی­کردن حیات اقتصادی و اجتماعی در برابر دیدگان ما قرار گرفته است، همگی از این فرصت برخورداریم که درباره‌ی نظام­ بازار با تامل بیشتر بیاندیشیم. مدافعان نظام بازار باید پی ببرند که دیگر «اردوگاه کمونیسم» که اسباب واهمه باشد حضور ندارد. آنان اکنون قادرند سنگرهای ایدئولوژیک خویش را ترک کنند و درباره‌ی بازار و معضلاتش معقولانه حرف بزنند. از سوی دیگر، ناقدان نظام بازار نیز دریافته‌اند که کافی نیست فقط سودای جامعه­ای بهتر را در سر بپرورانند بلکه باید با دشواری‌های برپاسازی چنین جامعه­ای نیز دست­و­پنجه نرم کنند. باری، جنگ­ سرد به پایان رسیده است و «پایان تاریخ» نیز خود را جلوه داده است. این فرصتی است برای بازاندیشی.

در چنین فضایی هنوز برخی در تلاش‌اند گفتمان دوران جنگ سرد را بازتولید کنند، گویی پارانویای دشمنان آن سوی «پرده‌ی آهنین» چنان ذهن و روان آنان را آزرده که همچنان اسطوره‌های آن دوران بر ذهن‌شان چیرگی دارد و از آن خلاصی ندارند. کسانی کماکان نظام اسطوره‌ای جنگ سرد را بازتولید می­کنند و از یاد می­برند که جنگ سرد حالا دیگر رویدادی است متعلق به تاریخ، گویی نمی­بینند مجریان جنگ سرد در کشورهای کمونیستی سابق اکنون نظام‌های مالی مافیایی تشکیل داده‌اند، در بازارهای مالی جهان و در بانک‌‌های فلات قاره مشغول پول‌شویی‌اند و آنان اکنون به عنوان مدافعان بی‌کم‌وکاست «بازار آزاد» نقش‌‌آفرینی می‌کنند.

از فردای جنگ سرد و از بامداد «پایان تاریخ»، اندیشه­ی ­مدافع نظام بازار کوشید در قلمروهای دانشگاهی و روشنفکری و سیاست­گذاری به موقعیتی هژمونیک دست یابد. تا حد زیادی نیز در شکل­دهی به موقعیت هژمونیک توفیق داشت؛ اما نه کاملاً. هم در عرصه­ی دانشگاهی، هم در جامعه­ی روشنفکری، و هم در حوزه­ی سیاست­گذاری کمابیش بودند فضاهایی که از گزند هژمونی نولیبرال در امان ماندند، فضاهای مقاومت­ در برابر گفتار قدرت­مدارِ هژمونیک نولیبرال. هر جا که قدرت هست، مقاومت هم هست. این مقاومت­ها گاه برنامه­ریزی­ناشده و خودجوش بوده است. اکنون که سالیانی از پایان جنگ سرد می‌گذرد، موقعیت هژمونیک پروژه­ی نولیبرال بیش از پیش ترک برداشته است و مقاومت‌ها از وجه سلبی فاصله گرفته و به شکل ایجابی درآمده است. اما اقتصاددانان «جنگ سرد» و «دانش‌آموختگانی» که با غروری کودکانه اسطوره‌های جنگ سرد را بازتولید می‌کنند با تمسک بر گفتمان نابهنگامی که دوره­اش سپری شده درصدد سرکوب بی‌صدای صداهای مخالف­خوان هستند.

جنگ سرد به پایان رسیده است. اقتصاددانان «جنگ سرد» باید سنگرهای ایدئولوژیک خویش را ترک کنند. اکنون وقت بازاندیشی فرار رسیده است.

 

برگرفته: سایت تحلیلی البرز (نقد اقتصاد سیاسی)

Hits: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *