متاسفانه بسیاری از مدیران، سرپرستان و اعضای هيات رييسه قادر نیستند افراد زیر دستشان را به نحو موثر رهبری کنند یا از قبول مسوولیتهای مديريت سر باز میزنند.
اغلب اوقات تنها مسیر ممکن به سوی پیشرفت شغلی، ترفیع گرفتن به سطوح بالاتر در سازمان است. اما همه افرادی که ترفیع مییابند، آگاه نیستند که ترفیع گرفتن به معنی ایجاد توقع از فرد جهت رهبری کردن افراد زیر دست است. اینکه افراد بدون درک مسوولیتهای رهبری یا عدم تمایل به قبول آنها، چنین ترفیعی را بپذیرد چندان غیرمعمول نیست.
واقعیتی درباره مديريت در سازمانها
چه دوست داشته باشید و چه نداشته باشید، کارمندان انتظار دارند افرادی که دارای سمتهای مدیریتی رسمی در سازمان هستند، آنها را رهبری کنند. هر چند رهبر ممکن است از بین کسانی انتخاب شود که فاقد اختیار رسمیاند، اما این شکل خاص از رهبری جای رهبران دارای اختیار را نمیگیرد.
دید کارمندان نسبت به رهبران غیررسمی متفاوت از دیدشان نسبت به رهبران رسمی است. آنها انتظار ندارند که رهبران غیررسمی مشکلاتشان را حل کنند یا راهی پیش پای آنها قرار دهند، چرا که آنها دریافتهاند برخی موارد تنها هنگامی انجام میشوند که رهبر قدرت رسمی برای اعمال تغییرات را داشته باشد و رهبر غیررسمی فاقد این قدرت است.
کنارهگیری مدير
دلایل مختلفی برای خودداری مديران رسمی از رهبری وجود دارد. بسیاری از دلايل آنها از دیدگاه انسانی قابل درک هستند، قابل درک بودن این دلایل از میزان نامناسب بودن نتایج کار رهبرانی که از رهبری خودداری میکنند، نمیکاهد.
به عنوان مثال یک رهبر با بیان اینکه «رهبر میبایست برآمده از دل کارمندان باشد»، از رهبری یا حتی اتخاذ تصمیمهای مدیریتی خودداری کند. یا ممکن است رهبر دیگری عنوان کند که سرش بسیار شلوغ است و نمیتواند نقش دیگری را بپذیرد. بهانه دیگر این است که کارمندان افراد بالغی هستند و به رهبری که برای آنها همچون پدر و یا مادر باشد، نیاز ندارند.
صرفنظر از علت، مدیرانی که از رهبری خودداری میکنند، خود را درباره نحوه عملکرد رهبری فریب میدهند. آنها به جای دنیای «است» در دنیای «باید باشد» زندگی میکنند و این دو دنیا را با هم اشتباه گرفتهاند.
دنیای «است» دنیای سادهای است. اگر سمتی دارید و متناسب با این سمت قدرتی رسمی در اختیار دارید، میبایست مسوولیت رهبری را نیز بپذیرد. اگر این مسوولیت را نپذیرید، بهای آن را خواهید پرداخت؛ چراکه کاملا غیرممکن است که فرد دیگری بدون قدرت رسمی بتواند خلا رهبری ناشی از عدم رهبری فرد دیگر را پر کند.
خلأ مديريت
چند مورد از نتایج عملکرد مديراني که از مديريت خودداری میکنند:
• کارکنان نسبت به مديراني که از انجام مسوولیتهای رهبری سر باز زند، بدگمان میشوند و این بدگمانی ممکن است چنان تاثیری بر روحیه افراد بگذارد که بهرهوری را نیز تحتالشعاع قرار دهد.
• اهمیت و مفهوم کار فراموش میشود. یکی از وظایف رهبر کمک به کارکنان برای معنی دادن به وظایف شان است. کارمندی که کارش را بیمعنی میپندارد، یا دچار آشفتگی میشود یا نسبت به کار و عملکرد خود بیتفاوت میشود.
• یکی از وظایف رهبران وضع و تشریح استانداردهای اخلاقی و تشریح مدلی برای نحوه انجام کارها است. در حالتی که با فقدان رهبری مواجه باشیم، کارمندان فاقد شیوه عملکرد ثابتی هستند که بتواند در هنگام مواجه شدن با مشکلات اخلاقی بدان رجوع کنند. حتی ممکن است در مواردی فاقد فرهنگ سازمانی باشند و ندانند که چه کاری مناسب و چه کاری نامناسب است.
• رهبر میبایست کارکنان را در مسیری مشخص هدایت کند. حتی در مواردی که رهبران غیررسمی وجود داشته باشد، کارکنان تمایل دارند که در مسیرهای متفاوت گام بردارند. چرا که نیروی رهبری متحد که بتواند آنها را به مسیر واحدی سوق دهد وجود ندارد.
اگر شما مديری هستید که از مديريت خودداری میکنید
اگر از موقعیتی فاقد مسوولیتهای مديريت ترفیع گرفتهاید، کاملا محتمل است که مدیریت و رهبری تخصصتان نباشد. آیا از اینکه مردم به شما وابسته باشند، متنفرید؟ آیا در تعامل با مردم احساس نارضایتی میکنید و نمیتوانید با استفاده از قدرت کنار بیایید؟ آیا شما از دیدگاه فلسفی به این موضوع اعتقاد دارید که مردم نباید به رهبری شما نیاز داشته باشند؟
علاوه بر اینها آیا شما به مجموعهای از باید و نبایدها متعهد هستید که باعث میشوند از قبول مسوولیتهای مديريت خودداری کنید؟ اگر اینگونه است بایستی به درستی مسیر شغلی خود را تحت نظر داشته باشید. در حالی که خودداری از رهبری به سازمانها و کارکنان آنها صدمه میزند، ممکن است به فردی که از مديريت خودداری میکند نیز ضربه شدیدی وارد کند. زیرا بدون مديريت واحدی که در آن مشغول به کار هستید، به آسانی ممکن است در ارائه عملکرد موثر شکست بخورد. از آنجایی که شما در قبال عملکرد موثر مسوولیت دارید، مسوولیت دستیابی به آن نیز بر عهده شماست. همچنین در نظر بگیرید که وقتی رهبران از قبول رهبری صرفنظر کنند، نه تنها به کار لطمه وارد میشود، بلکه رفتار کارکنان را نیز نامناسب میکند و محیط کاری را نیز تحت تاثیر قرار میدهد.علاوه بر رهبرانی که از قبول مسوولیت سرباز میزنند، افراد دیگری نیز به علت استرسها و مشکلات عاطفی ناشی از تلاش برای انجام وظایفی که به دلیل مشکلات ناممکن شدهاند، متضرر میشوند.در نهایت اگر به هر دلیلی رهبری را ترجیح نمیدهید یا احساس میکنید شایسته آن نیستيد، مدیریت شغل مناسبی برای شما نیست. البته تنها خودتان هستید که میتوانید تصمیم بگیرید از عهده چه کاری برمیآیید.
به عنوان آخرین نتیجه به یاد داشته باشید که ممکن نیست رهبری به صورت کامل تفویض شود، اما این امکان وجود دارد که بسیاری از وظایف مدیریتی به افراد دیگر محول شود.
مترجم: محمد حسین رفعت نژاد
برگرفته: دنیای اقتصاد
Hits: 0