گزارش لگاتوم چه تصویری از رفاه در جهان نشان میدهد؟

جای شگفتی نیست که فقیرترین کشورهای جهان، خانه‌های پایینی شاخص رفاه را پر کرده‌اند و رده‌های بالایی جدول، به تصاحب ثروتمندترین کشورها درآمده است. اما این تمام داستان نیست. رفاه، بیش از آنکه به ثروت مربوط باشد، به آسایش و خوشبختی ربط دارد.

گزارش اخیر لگاتوم از رتبه‌بندی کشورها فراتر رفته و بر اینکه کشورها، چگونه به تناسب سطح ثروت به رفاه دست می‌یابند متمرکز شده است. با استفاده از سرانه تولید ناخالص داخلی، سطح رفاه هر کشور با سطح رفاهی که از آن انتظار می‌رود، مقایسه شده است. اینجاست که مشخص می‌شود عملکرد کدام کشورها بهتر بوده است، و می‌توان آنهایی را که به نسبت آنچه از آنها انتظار می‌رود، به رفاه بیشتر یا کمتری دست یافته‌اند شناسایی کرد. لگاتوم گروه اول را دارای «رفاه مازاد» (prosperity surplus) و گروه دوم را دارای «کسر رفاه» (prosperity deficit) نامیده است. بدین ترتیب کشورهای فقیر هم می‌توانند در دستیابی به رفاه تا حد زیادی موفق باشند، و در عین حال ممکن است ثروتمندها به دلیل «کسری رفاه» در این مسابقه عقب بمانند. به همین دلیل است که نیوزیلند در مقایسه با آمریکا، ثروت کمتری را (بر مبنای سرانه GDP) به رفاه بیشتری بدل کرده است.

اما آنچه از شاخص رفاه لگاتوم بر‌می‌آید در مقایسه با سال گذشته، جای تعمق بیشتری دارد. آسیای جنوبی و جنوب شرقی در دستیابی به رفاه گام‌های بلندی برداشته‌اند. رفاه در آمریکای شمالی همچنان بالاست اما با رکود مواجه شده است. یک دهه دستاوردهای رفاهی در آمریکای لاتین در حال ناپدید شدن است. رفاه اروپا رو به رشد است اما نابرابری در رفاه شرق و غرب آن مشاهده می‌شود. امارات متحده پیشگام دستیابی به رفاه در میان کشورهای منا‌ست و در آفریقای سیاه گرچه تصویر رفاه رو به بهبود است اما هنوز از متوسط جهانی عقب‌تر ایستاده است. این همه بخشی از یافته‌های کلیدی شاخص رفاه سال جاری میلادی هستند. در رتبه‌بندی رفاه، جای تعجب نیست که نیوزیلند صدرنشین جدول است و یمن در قهقرای آن جای گرفته است. بعد از نیوزیلند، کشورهای نروژ، فنلاند، سوئیس، کانادا، استرالیا، هلند، سوئد، دانمارک و بریتانیا در رتبه‌های دوم تا دهم جای گرفته‌اند. آمریکا رتبه هفدهم شاخص رفاه را کسب کرده است و کشورهای افغانستان، جمهوری آفریقای مرکزی، سودان و جمهوری دموکراتیک کنگو به ترتیب قبل از یمن قرار دارند. ایران امسال رتبه 118 جهان را به نام خود رقم زده و به نظر می‌رسد در مقایسه با رتبه سال گذشته (106 در میان 142 کشور) دچار کسری رفاه شده است. مانند سال گذشته، بهترین نمره ایران مربوط به شاخص آموزش و بدترین نمره کشور مربوط به شاخص آزادی‌های فردی است. پس از آموزش، بهترین عملکرد ایران مربوط به شاخص سرمایه اجتماعی است که نمره 74 را کسب کرده است.

happy-world-and-grim-world

راه‌ رفاه
نیوزیلند در صدر جدول مرفه‌های دنیا قرار گرفته است. این کشور در یک دهه گذشته، به سبب تلفیق عواملی چند از جمله جامعه مستحکم، بازار آزاد و باز و سطح بالایی از آزادی‌های فردی، پیوسته از «مازاد رفاه» چشمگیری بهره‌مند شده است. این مسیر در رسیدن به رفاه، از سوی دیگر کشورهای مشترک‌المنافع توسعه‌یافته الگوبرداری شده و اثبات شده است که بهترین راه برای دستیابی به رفاه است. یکی از این کشورها انگلستان است که در دستیابی به رفاه، مقام سوم جهان را به خود اختصاص داده و از آلمان و آمریکا، بالاتر ایستاده است.

آمریکا نیز در یک دهه گذشته، پیوسته «رفاه مازاد» ایجاد کرده، اما اکنون رفاه این کشور به رکود رسیده است. این رکود، همراه با این تفکر که جهانی‌سازی عده زیادی را تنها و بدون حمایت رها کرده است، سبب نارضایتی در میان آمریکایی‌ها شده است؛ شهروندانی که حالا برای درمان فوری دردهایشان، به دام پوپولیسم افتاده‌اند. اروپا هم داستان مشابهی دارد؛ گسترش پوپولیسم در اروپا، یکی از مرفه‌ترین قاره‌های جهان را به خطر انداخته است.

دو پیشگام رشد رفاه در جهان در مدت 10 سال گذشته، پرجمعیت‌ترین کشورهای جهان، یعنی چین و هند بوده‌اند. میلیون‌ها نفر از شهروندان این دو کشور از فقر نجات پیدا کرده‌اند و به جاده رفاه رسیده‌اند. موفقیت این کشورها، مرهون آزادسازی اقتصاد و پیوستن به اقتصاد جهانی است اما، هر دو با مشکلات زیست‌محیطی جدی مواجه شده‌اند و البته هرکدام پروفایل رفاه کاملاً متفاوتی به دست آورده‌اند. عملکرد چین در حکمرانی و آزادی‌های فردی همچنان ضعیف است در حالی که هند، در دو حوزه بهداشت و آموزش دچار عقب‌افتادگی است.

موانع رفاه
این واقعیت که ثروت معادل رفاه نیست، به وضوح در کشورهایی که به ذخایر نفتی عظیمی دسترسی دارند قابل مشاهده است. در مدت 10 سال گذشته، دولت‌های حاشیه خلیج فارس، پیوسته در دستیابی به رفاهی که متناسب با ثروت‌شان باشد، ناکام مانده‌اند. در این میان امارات متحده عربی خود را مستثنی کرده و ونزوئلا، بزرگ‌ترین «کسری رفاه» را به نام خود رقم زده است. مانند گذشته، بزرگ‌ترین مانع بر سر راه رفاه، جنگ و سایر انواع خشونت است. برخی از کم‌رفاه‌ترین کشورهای جهان -عراق، یمن و لیبی- اخیراً درگیر جنگ‌های داخلی بوده‌اند. در آمریکای لاتین، پیشرفت‌های بسیار زیاد اجتماعی و اقتصادی که در سال‌های اخیر حاصل شده است، به دلیل سطح بالای خشونت، به ویژه خشونت‌های مربوط به مواد مخدر، در معرض خطر است. مانع دیگر مهم رفاه یعنی فساد، در همه جای دنیا رواج دارد و حتی در کشورهای اروپایی مانند ایتالیا، به اندازه سایر کشورها مخرب و زیان‌بار است.

happy-world-and-grim-world

رفاه؛ منطقه به منطقه
در آفریقای سیاه، رفاه رو به رشد است اما همچنان پایین‌تر از متوسط جهان قرار دارد. گرچه محیط کسب‌وکار در اقتصادهای وابسته به مواد خام (commodity-dependent) در کل بهبود پیدا کرده اما این کشورها همچنان با چالش‌های متعددی روبه‌رو هستند. آموزش و بهداشت نیز بهبود یافته اما هنوز بزرگ‌ترین مانع این منطقه برای دستیابی به رفاه محسوب می‌شود.

شهروندان اروپایی، از ثروتمندترین، سالم‌ترین و ایمن‌ترین مردم جهان به شمار می‌روند. در فهرست رده‌بندی، از میان 20 کشور برتر جهان، 15 کشور اروپایی هستند. با وجود این، تداوم آشفتگی‌های اقتصادی در کشورهای ناحیه یورو، بحران مهاجران و رای مردم انگلستان به جدایی از اتحادیه منجر به بروز اختلافاتی شده است که پیشرفت رفاه در آینده را تهدید می‌کند.

در خاورمیانه و شمال آفریقا (MENA) کشورهای حاشیه خلیج فارس که به نفت دسترسی دارند، در تلاش‌اند تا به متنوع‌سازی اقتصادی برسند اما همگی، در فراهم کردن رفاه برای شهروندانشان ناموفق بوده‌اند. هیچ منطقه دیگری به قدر این ناحیه از پیامدهای نامطلوب جنگ صدمه ندیده است، کم‌رفاه‌ترین کشورهای مِنا (عراق، یمن و لیبی) همگی درگیر جنگ داخلی هستند. در این میان، در شمال آفریقا، بهار عربی دورنمای دیگری را برای رفاه کشورها رقم زده است.

گزارش لگاتوم نشان می‌دهد در آسیا و اقیانوسیه، چهار کشور به معنای واقعی به رفاه دست پیدا کرده است. کلمبیا، سریلانکا، اندونزی و نپال. به علاوه، در چین و هند به مدد رشد سریع اقتصادی میلیون‌ها نفر از فقر نجات پیدا کرده‌اند و در نتیجه سبب افزایش رفاه جهانی شده‌اند. در این حین، استرالیا و نیوزیلند که از سطح رفاه مشابهی بهره‌مند بوده‌اند، در مدت شش سال گذشته با یکدیگر تفاوت‌های قابل ملاحظه‌ای پیدا کرده‌اند.

در یک دهه گذشته، آمریکای شمالی شاهد رکود قابل توجهی در رفاه بوده است. رفاه کانادایی‌ها تا حدی افزایش یافته در حالی که رفاه آمریکا، در مقایسه با سال 2007 تغییری نکرده است. هم در کانادا و هم در آمریکا، دستاوردهای حوزه سلامت، ایمنی و امنیت، پایین‌تر از دستاوردهای دیگر مناطق جهان است.

happy-world-and-grim-world

آمریکای لاتین در 10 سال گذشته تحولات اجتماعی و اقتصادی عمیقی را تجربه کرده است. در حالی که این تحولات به دستاوردهای ارزشمندی در حوزه آموزش، دموکراسی و رفع فقر منجر شده اما آمریکای لاتین هنوز نتوانسته است رفاهی متناسب با ثروتش برای شهروندان خود فراهم کند.

این ناحیه، در مقایسه با برخی از کشورهای کمتر ثروتمند آسیا، هنوز مرفه به شمار نمی‌رود.

یافته‌های کلیدی

رفاه جهانی، در بالاترین سطح خود در 10 سال گذشته قرار دارد

رفاه جهانی پس از آن حرکت چراغ خاموش و آهسته در دوران بحران اقتصادی سال‌های 2008 و 2009 اینک به سطح بی‌سابقه‌ای ارتقا پیدا کرده است: فرقی نمی‌کند که به متوسط جهانی نگاهی بیندازیم یا امتیاز کشورها را به نسبت جمعیتشان ارزیابی کنیم. نتیجه یکسان است: رفاه جهانی اینک در مقایسه با سال 2007، سه درصد افزایش پیدا کرده است.

لگاتوم می‌گوید پیشران‌های اصلی رفاه جهانی، بهبود آزادی‌های فردی به ویژه در اروپای غربی، آمریکای مرکزی و لاتین، بهبود بهداشت و آموزش در آسیا، و محیط بهتر کسب‌وکار در آسیای میانه و شمال آفریقا، آفریقای جنوبی و اروپای شرقی هستند. با وجود این، تصویر جهانی این پیشرفت چندان مثبت نیست. ظهور داعش و سایر گروه‌ها مانند AQAP در خاورمیانه از زمان بهار عربی، محدودیت شدید و جدی برای رشد رفاه در این منطقه ایجاد کرده است. غرب نیز از مواجهه با چالش‌های مختلف، مصون نبوده است. رفاه آمریکا در 10 سال گذشته، رشد و پویایی خود را از دست داده است. حتی کشورهایی مانند استرالیا که بحران اقتصادی تاثیر کمتری بر آنها گذاشت، در دهه گذشته شاهد کاهش رفاه بوده‌اند. در واقع، در میان 20 کشور برتر رده‌بندی رفاه، استرالیا تنها کشوری است که این کاهش را تجربه کرده است.

این یافته‌ها نشان می‌دهد با وجود آنکه تصویر کلی رفاه در جهان رو به بهبود است اما، کشورها نمی‌توانند روی افزایش رفاه، حساب قطعی باز کنند. تداوم بهبود رفاه جهان، مستلزم حل تعارض‌های موجود، تخفیف از هم‌گسستگی اقتصادی و برطرف کردن رکود شاخص‌های اجتماعی کلیدی، در اکثر کشورهای توسعه‌یافته است.

اثر مشترک‌المنافع
شاخص رفاه لگاتوم در سراسر جهان، «اثر مشترک‌المنافع» (commonwealth effect) قابل توجهی را شناسایی کرده است. کشورهای مشترک‌المنافع به نسبت متوسط جهانی از رفاه بیشتری برخوردارند و دلیل این رفاه ثروت بیشتر این کشورهاست.

happy-world-and-grim-world

«رفاه مازاد» این کشورها، عمدتاً از محیط کسب‌وکار، حکمرانی، آزادی‌های فردی و زیرشاخص‌های سرمایه اجتماعی آنها حاصل شده است. کشورهای مشترک‌المنافع، تمام متوسط‌های جهانی رفاه به استثنای یکی از زیرشاخص‌ها را بهبود بخشیده‌اند. «اثر مشترک‌المنافع»، فراتر از ثروت است. شاخص لگاتوم نشان می‌دهد، کشورهای انگلوساکسونِ مشترک‌المنافع نظیر نیوزیلند، استرالیا، کانادا و انگلستان در مقایسه با بلوک‌های دیگر -نظیر کشورهای نوردیک یا اروپای غربی- رفاه بیشتری ایجاد کرده‌اند. در آفریقا، کشورهای مشترک‌المنافع باعث ارتقای متوسط همه زیرشاخص‌ها شده‌اند.

دلیل دیگری که سبب شده است این کشورها فراتر از ثروت به رفاه دست یابند، منشأ «اثر مشترک‌المنافع» است. چه در آفریقا و چه در استرالیا، الگو یکسان است. این مازاد رفاه، از بازارهای آزادتر (که در محیط کسب‌وکار رقابتی‌تر و برخی شاخص‌های حکمرانی انعکاس پیدا می‌کند)، شهروندان آزادتر با فرصت‌های بیشتر و مهم‌تر از همه، جامعه مدنی مستحکم‌تر ناشی می‌شود.

کشورهای مشترک‌المنافع، اتحادیه‌ای متشکل از 52 کشور مستقل و تحت پادشاهی است. 2.2 میلیارد شهروند در این کشورها ساکن هستند که 60 درصد آنها، زیر 30 سال دارند. اتحادیه مشترک‌المنافع، دربرگیرنده برخی از بزرگ‌ترین، کوچک‌ترین و فقیرترین کشورهاست که در پنج قاره جهان پراکنده‌اند.

چین و هند: بزرگ‌ترین تولیدکنندگان رفاه
اغلب کشورها در یک دهه گذشته، شاهد افزایش رفاه بوده‌اند اما میزان مشارکت آنها در رفاه جهانی یکسان نبوده است. اینکه کشورهای فقیرتر دستاوردهای بیشتری داشته‌اند تعجب‌آور نیست، اما چین و هند از این نظر سرآمد بوده‌اند. آنها به اتفاق، 40 درصد از رشد رفاه جهانی را در یک دهه گذشته، رقم زده‌اند.

چین، با ادغام بیشترین جمعیت جهان با رشد و توسعه سریع اقتصادی، توانسته است بخش عمده‌ای از شهروندان خود را از فقر به سوی رفاه هدایت کند و بدین ترتیب 19 درصد از رشد رفاه جهانی، مدیون و مرهون این کشور است. شاخص لگاتوم می‌گوید، حرکت به سمت آزادسازی و پیوستن به اقتصاد جهانی، عامل موفقیت چین در دستیابی به رفاه بوده است.

هند نیز که دومین کشور پرجمعیت جهان است، مانند چین به سمت آزادسازی و جهانی‌سازی اقتصاد خود حرکت کرده و شهروندان بیشتر و بیشتری را از دام فقر رهانیده است. 20 درصد از رشد رفاه جهانی در یک دهه گذشته، ناشی از رشد رفاه در هند است.

پروفایل رفاه در چین و هند البته با یکدیگر متفاوت است. ضمن آنکه هر دو با مشکلاتی روبه‌رو هستند. حکمرانی و آزادی‌های فردی در چین ضعیف است. هند، که عنوان بزرگ‌ترین دموکراسی دنیا را یدک می‌کشد، با مشکلات دیگری در حوزه بهداشت و آموزش روبه‌روست. این یافته تشریح می‌کند که چرا هر دو کشور تا رسیدن به سطح رفاه کشورهای اروپایی و آمریکایی راهی طولانی در پیش دارند. با وجود این، پیشرفت هر دو، مسوول عمده پیشرفتی است که رفاه جهانی شاهد آن بوده است.

چرا برخی تصور می‌کنند، دولت‌های بد، خوب هستند؟
شاخص رفاه، از نظر تلفیق داده‌های عینی و ذهنی، در نوع خود منحصر به فرد است. داده‌های عینی بر مبنای واقعیت‌ها هستند و داده‌های ذهنی بر مبنای ادراک پاسخ‌دهندگان مطالعه، گردآوری می‌شوند. در اغلب موارد، داده‌های ذهنی، هم‌ردیف داده‌های عینی هستند. اما، جالب است که در برخی موارد داده‌های عینی و ذهنی خلاف یکدیگرند؛ یعنی در مواردی که بین واقعیت و ادراک مردم از آن، تفاوت وجود دارد. مثالی از این دست، رابطه بین اعتماد مردم به دولت‌های ملی خود و ارزیابی عینی و تخصصی از کارایی واقعی دولت‌هاست. محققان لگاتوم انتظار داشتند بین این دو متغیر رابطه مثبتی بیابند؛ یعنی برای آنکه مردم به دولت خود اعتماد داشته باشند، دولت باید کارآمد باشد. اما در برخی موارد چنین رابطه‌ای صدق نمی‌کند. در کشورهایی مانند مصر و بنگلادش، مردم به‌رغم ناکارآمدی دولت، اعتماد بالایی به آن دارند؛ در برخی دیگر مانند استرالیا و ایسلند، با وجود عملکرد خوب و مطلوب دولت، اعتماد مردم به دولت اندک است. این مساله تا حدی ناشی از تفاوت حکمرانی بین کشورهاست. در کشورهای اقتدارگرا، مردم از بیان دیدگاه واقعی خود درباره حکومت می‌ترسند، یا شاید از وجود انواع دیگری از حکومت که می‌تواند موثرتر و کارآمدتر باشد، بی‌خبرند.

happy-world-and-grim-world

علت این شکاف بین داده‌های ذهنی و عینی -مانند آنچه در مورد کارایی حکومت گفتیم- هر چه باشد، نکته مهمی را یادآور می‌شود. رفاه، هم ابعاد ذهنی دارد و هم ابعاد عینی، و این حقیقت که این دو گاهی برخلاف یکدیگر هستند، نشان می‌دهد هر دو جنبه باید ارزیابی و اندازه‌گیری شود.

چرا انگلستان در ایجاد رفاه موفق و در تسهیم آن ناکام بوده است؟
بریتانیا با عملکردی مطلوب در تبدیل ثروت به رفاه، به پیشرفت چشمگیری نائل شده است. اما رفاهی که در این کشور ایجاد شده، به درستی میان شهروندان تقسیم نشده و فرصت پیشرفت برای همه یکسان نیست. می‌توان گفت به‌رغم ایجاد رفاه، نبود فرصت‌های زندگی در مناطق شهری، دسترسی به رفاه را محدود کرده است.

انگلستان یکی از پیشگامان جهان در ایجاد رفاه به شمار می‌رود. اگر کشورها را بر مبنای اینکه از هر پوندی که در اقتصاد تولید می‌شود، چقدر رفاه ایجاد می‌کنند، با یکدیگر مقایسه کنیم، انگلستان در رتبه سوم جهان قرار می‌گیرد. این بدان معناست که گرچه این کشور 12 درصد از آلمان و 32 درصد از آمریکا فقیرتر است، اما از هر دوی آنها مرفه‌تر است.

بریتانیا همچنین، به نسبت سال‌های قبل از بحران مالی جهانی، رفاه بیشتری به ازای هر پوند ایجاد کرده است. افزایش رفاه در یک دهه گذشته با وجود ثبات درآمد ناخالص ملی، انگلستان را از نظر ایجاد رفاه به یکی از بهترین کشورها در میان کشورهای توسعه‌یافته تبدیل کرده است. اما، مشکل اینجاست که نتوانسته است دسترسی همگان به این رفاه را تضمین کند. «شاخص رفاه بریتانیا» که در اکتبر 2016 از سوی لگاتوم منتشر شد، حاکی از عدم توفیق انگلستان در توزیع رفاه در مناطق شهری -ثروتمند یا فقیر- است. اما، مناطق روستایی در حال پیشرفت هستند. این ناکامی تا حد زیادی ناشی از نبود فرصت‌های زندگی در بسیاری از شهرهای انگلستان است. آموزش، بهداشت و حمایت اجتماعی ضعیف، فقدان فرصت و خوشبختی و شادکامی اندک همگی مناطق شهری این کشور را به عقب رانده است. رفاه و فرصت‌هایی که به همراه می‌آورد، هنوز درِ خانه شهروندان انگلستان را نزده است. با وجود قرارگرفتن در جایگاه دهم شاخص رفاه و کسب مقام سوم در بیشترین تاثیر بر رفاه جهانی، رفاه انگلستان دچار محدودیت است، چراکه شامل حال تمامی شهروندان این کشور نشده است.

نابرابری در رفاه جهانی، رو به کاهش است
وقتی صحبت از نابرابری جهانی می‌شود، همه به توزیع ثروت در جهان می‌اندیشند اما این تمام ماجرا نیست. اگر دامنه نگاه خود را به فراتر از ثروت و به تعریف گسترده‌تر رفاه تعمیم دهیم، چه خواهیم دید؟

شاخص رفاه در مقایسه با زمانی که دیدگاه خود را به «ثروت» محدود می‌کنیم، تصویر خوش‌بینانه‌تری به دست می‌دهد. از سال 2007 تاکنون، تفاوت بین رفاه در کشورهای مختلف کاهش پیدا کرده است. کاهش این شکاف تا حد زیادی ناشی از رشد سریع‌تر کشورهایی است که در گذشته کمتر مرفه بوده‌اند. این کشورها با رشد سریع‌تر، فاصله رفاه خود را با کشورهای پیشرفته، کمتر کرده‌اند. تعجبی ندارد که کشورهایی نظیر توگو، پیشرفت چشمگیری داشته‌اند. و البته، بیشترین رشد متعلق به کشورهایی نظیر آلمان است که نرخ بالایی از رشد رفاه را تجربه کرده‌اند. خط مرکزی نمودار نشان می‌دهد، کشورهای مرفه‌تر در مقایسه با کمتر مرفه‌ها، رشد رفاه کمتری داشته‌اند. همین واقعیت است که سبب کاهش نابرابری بین کشورها شده است. تمرکز بر رفاه، به جای تاکید بر ثروت، داستان جدیدی برای گفتن دارد: جهانی که رفاه در آن رو به افزایش است، متشکل از کشورهایی است که به تدریج به سمت برابری بیشتر گام بر‌می‌دارند.

happy-world-and-grim-world

جهان هرگز تا این اندازه، آزاد نبوده است، اما برخی مناطق از سایرین آزادترند
گرچه در مقایسه با سال 2007، بسیاری از مردم احساس می‌کنند از آزادی فردی بیشتری برخوردارند، اما این تصویر در سراسر جهان یکسان نیست. سه منطقه از جهان، یعنی آفریقای جنوبی، اروپای شرقی و خاورمیانه و شمال آفریقا (مِنا)، شاهد کاهش تدریجی آزادی‌های فردی بوده‌اند. در مقابل، اروپای غربی، آمریکای مرکزی و لاتین، بیشترین پیشرفت را در آزادی‌های فردی تجربه کرده‌اند و این شاخص در آسیا و آمریکای شمالی، پیشرفتی جزیی داشته است.

جالب است بدانیم که افزایش سطح آزادی‌های فردی در اروپای غربی، در مواجهه با مهاجرت گسترده و فشار پناهجویان، تا حد زیادی ناشی از سطح بالاتر تحمل اقلیت‌های قومی و مهاجران است؛ و این همه در حالی است که کل منطقه شاهد واکنش‌های شدید پوپولیستی سیاستمداران است. در آمریکای مرکزی و لاتین، بهبود آزادی‌های فردی، ناشی از سطح تحمل بالاتر در برابر دگرباش‌ها (LGBT) است. ضمن آنکه افراد بیشتری از آزادی انتخاب احساس رضایت می‌کنند.

در نقطه مقابلِ اروپای غربی، آزادی‌های فردی در اروپای شرقی، به دلیل کاهش تحمل اقلیت‌های قومی و مهاجران، کاهش یافته است. کاهش آزادی در کشورهای منا نیز تا حد زیادی متاثر از زوال آزادی‌های مدنی در بسیاری از دولت‌های عرب به دلیل جنگ داخلی و ناآرامی‌های پس از بهار عربی در منطقه است.

تحلیل منطقه‌ای

فساد در جنوب اروپا
آیا درمان به اندازه بیماری خطرناک است؟
2000 سال از امپراتوری روم باستان می‌گذرد؛ حالا دیگر رم «شهر جاویدان» نام ندارد بلکه پس از رسوایی سال 2014، «پایتخت مافیا» نام گرفته است. رسوایی رم از پلاتزیو سناتوریو آغاز شد؛ جایی که شورای شهر رم -یکی از هفت شورای مهم این شهر- در دل آن قرار دارد. در این سال مطبوعات ایتالیا افشا کردند اعضای شورای شهر رم، با همدستی ماموران فاسد دولت، میلیون‌ها یورو از بودجه خدمات دولتی را به جیب زده‌اند.

happy-world-and-grim-world

فساد البته، مختص رم نیست. ایتالیا در مجموع از شاخص‌های ضدفساد و حکمرانی مطلوب امتیاز خوبی نگرفته است و مطالعات اخیر نشان می‌دهد اغلب ایتالیایی‌ها معتقدند فساد در دولت و کسب‌وکار کشورشان به طور گسترده وجود دارد. آیا به حالشان فرقی می‌کند؟ اکثر ایتالیایی‌ها از زندگی خود راضی‌اند اما دومین اقتصاد بزرگ ناحیه یورو، در رتبه‌بندی کلی رفاه، پایین‌تر از 30 کشور نخست جدول قرار گرفته است. ساموئل هانتینگتون، دانشمند سرشناس علوم سیاسی می‌گوید، فساد می‌تواند سبب افزایش رفاه شود چراکه به افراد امکان می‌دهد، در یک نظام بوروکراسی ناکارآمد، به شیوه خود رشوه‌خواری کنند. گرچه این دیدگاه تا حدی درست است اما، یافته‌ها نشان می‌دهد فساد، با تضعیف اعتماد اجتماعی و اعمال قانون، پایه‌های رفاه را به شیوه‌های ویرانگری سست و فرسوده می‌کند.

در پی رسوایی «پایتخت مافیا»، شهردار در اکتبر سال 2015، از سمت خود کناره گرفت. هشت ماه بعد با پیروزی جنبش پنج ستاره در انتخابات شهرداری‌های ایتالیا، ویرجینیا راجی جایگزین او شد. راجی در مورد دولتمردان فاسدی که پیش از او بر سر کار بودند، به آبزرور می‌گوید: «آنها رم را غارت کردند!» راجی تمام تلاش خود را به مبارزه با فساد معطوف کرده است که بی‌تردید سیاست درستی است. اما گفته می‌شود این سیاست بیشتر مبتنی بر ایدئولوژی جنبش پنج ستاره است؛ ایدئولوژی اکولوژیک و ضدسرمایه‌داری که رفاه را در معرض خطر قرار خواهد داد.

فساد، رفاه را در جنوب اروپا تهدید می‌کند
تجربه گسترده‌تر در اروپای جنوبی، از اسپانیا گرفته تا یونان، نشان می‌دهد این دو سیاست -مبارزه با فساد و مقابله با سرمایه‌داری- اغلب دست در دست یکدیگر دارند. وقتی فساد در دولت و تجارت فراگیر است، مردم به سیاستمداران ضد‌ساختاری نظیر راجی، یا احزاب ضد‌سرمایه‌داری که به آن تعلق دارند رای می‌دهند. بدین ترتیب با حمایت آنان از قانونگذاری، ملی‌‌سازی و مالیات بیشتر، محیط اقتصادی ایجاد می‌شود که مانع تجارت آزاد است.

happy-world-and-grim-world

گلدن داون (سپیده‌دم طلایی)، حزب ضد‌جهانی‌سازی و فاشیست یونان، بر موج خشم عمومی سوار شد و در سال 2012 به پارلمان این کشور راه پیدا کرد. این حزب موفقیت خود را مرهون نارضایتی مردم از فساد مزمن، ریاضت اقتصادی و مهاجرت بود. گلدن داون به مردم وعده داد که هیچ‌یک از اعضای آن، تعلق و رابطه‌ای با دولت فاسد قبل نخواهند داشت. برنامه‌های این حزب برای کاهش زد و بندهای سیاسی و فساد، به دولتی کردن بانک‌ها و منابع طبیعی یونان منجر شد.

به نظر می‌رسد رای‌دهندگان مداخله دولت را ابزاری برای مجازات تاجران و دولتمردان فاسد می‌دانند. در واقع، آنها حاضرند بهای این مجازات را خود بپردازند تا به اقتصادی دست یابند که آن را عادلانه‌تر می‌پندارند.

آیا رفاه در ایالات متحده، رو به زوال است؟
همان‌گونه که نوبلیست مشهور پل ساموئلسون در بسیاری از کتاب‌های خود پیش‌بینی کرده بود، قدرت اقتصادی آمریکا، در برابر شوروی سابق کاهش پیدا نکرد. قدرت این کشور در برابر ژاپن هم کاهش نیافته است. اما به نظر می‌رسد، آمریکا رو به زوال است و این واقعیتی است که نمی‌توان کتمان کرد. در سال 1976 و در جریان کمپین‌های انتخاباتی، آگهی در تلویزیون پخش می‌شد که ادعا می‌کرد هرالد فورد رئیس‌جمهوری است که دوباره افتخار را به آمریکا باز خواهد گرداند. کمپین انتخاباتی رونالد ریگان در سال 1984 مدعی بود خورشید دوباره در آمریکا طلوع خواهد کرد. اکنون سال 2016 میلادی است و آمریکا، دونالد ترامپ را رو به روی خود دارد. مردی که می‌گوید دوباره آمریکا را مقتدر می‌کند! شاخص رفاه نشان می‌دهد، آمریکا رو به انحطاط نسبی است. گرچه این تصویر چندان هم نگران‌کننده نیست اما بی‌تردید برنامه‌های ضد‌تجارت، ضد‌مهاجرت و ضد‌دولتی ترامپ برای مقابله با این انحطاط، همه‌چیز را بدتر خواهد کرد. در واقع، این ترس از انحطاط و زوال در میان آمریکاییان بود که سبب شهرت و پیروزی ترامپ شد.

happy-world-and-grim-world

چرا رفاه آمریکاییان به رکود رسیده و حتی در حال زوال است؟

همه ما تصور می‌کنیم کشوری در حال پسرفت است که استانداردهای زندگی در آن در حال سقوط آزاد باشد، و جامعه رو به انحطاط. این نوع از زوال -زوال مطلق- چیزی است که امپراتوری روم باستان در سال‌های پایانی خود تجربه کرد؛ جمعیت یکباره کاهش یافت، زیرساخت‌ها فروریخت و سرحدات امپراتوری به بخش‌های مختلف تقسیم شد تا زمانی که دیگر چیزی از آن باقی نماند.

واقعیت آن است که اکنون خانوارهای طبقه متوسط در آمریکا، در مقایسه با دهه 1990، درآمد کمتری دارند. به تناسب تورم، این درآمد در سال 1999 افزایش پیدا کرد، پس از بحران مالی جهانی، به سطح پایین‌تری رسید و از آن پس، در همان سطح شناور باقی ماند. اما استانداردهای زندگی فراتر از درآمد، بهبود پیدا کرده است. آمریکایی‌ها از تکنولوژی‌های بهتری بهره‌مند هستند، در خانه‌های بزرگ‌تری زندگی می‌کنند، اوقات فراغت بیشتری دارند و طولانی‌تر، عمر می‌کنند.

پوپولیسم، آمریکا را مقتدر نخواهد کرد
دست کم در سیاست‌های توئیت‌شده ترامپ می‌توان نوعی وفاق و یکپارچگی ملاحظه کرد: یک دیوار در مرزهای مکزیک خواهیم ساخت، مهاجرت مسلمانان را محدود می‌کنیم، حمایت مالی از متحدان ناتو را کاهش می‌دهیم و نبرد تجاری با چین را آغاز خواهیم کرد! هرکدام از این شعارها، رفاه آمریکا را تهدید می‌کند. محدود کردن مهاجران و بازگرداندن آنها، در حدی که ترامپ پیشنهاد می‌کند، نیازمند یک دولت پلیسی است که دائم هویت‌ها را چک و خانه‌ها را بازرسی می‌کند و همسایگانی می‌طلبد که جاسوسی یکدیگر را می‌کنند؛ به این ترتیب آزادی‌های فردی و سرمایه اجتماعی آمریکاییان نابود خواهد شد. مواضع ترامپ در قبال ناتو، ایمنی و امنیت آمریکا و جهان را مخدوش می‌کند و برنامه‌های ضد‌تجاری او، این کشور را از مقام نخست در شاخص محیط کسب‌وکار به زیر خواهد کشید.

happy-world-and-grim-world

انحطاط، مولد پوپولیسمی است که رفاه آمریکا را به خطر می‌اندازد
مردم سطح رفاه را درک نمی‌کنند بلکه رویدادهای جاری زندگی است که به شدت روی آنها تاثیر می‌گذارد. خوشبختی ما در دوران رشد رفاه، چند برابر می‌شود و در مدت رکود یا کاهش رفاه، با سرعت بیشتری کاهش می‌یابد. مطالعه‌ای که از سوی اقتصاددانان نوبلیست، دانیل کاهنمن انجام‌شده نشان می‌دهد ما در برابر باخت و شکست، بیش از منفعت پیروزی، حساس هستیم. باخت می‌تواند «مطلق» باشد، مانند آنچه روم باستان تجربه کرد، و می‌تواند «نسبی» باشد، مانند آنچه امروز شهروندان آمریکا تجربه می‌کنند.

گرچه آمریکا هنوز هم یکی از مرفه‌ترین کشورهای جهان است اما رکود و توقف رفاه آن در مدت 10 سال گذشته، سبب نارضایتی گسترده‌ای شده است. احساس زوال، رای‌دهندگان را افسرده و خشمگین کرده و در نتیجه بر جذابیت پوپولیست‌هایی نظیر ترامپ که با تضمین تغییرات بنیادی، وعده رهایی از رکود را به مردم می‌دهند، افزوده است.

اما رهاورد پوپولیسم برای مردم، چه از سوی ترامپ باشد چه دیگران، به جای زوال نسبی، زوال مطلق است: آمریکایی که مردم در آن آزادی کمتر و سرمایه اجتماعی ضعیف‌تری دارند؛ آمریکایی که ناامن است و در برابر تجارت خارجی بسته.

به غیر از آزادی‌های فردی که شاخص لگاتوم نشان می‌دهد اخیراً بهبود یافته است، اینها ستون‌های رفاه هستند که بیش از همه باید بهبود و ارتقا پیدا کنند. سرمایه اجتماعی، ایمنی و امنیت و کیفیت اقتصاد در آمریکا، اکنون به نسبت 10 سال پیش، در پایین‌ترین سطح خود قرار دارد.

چرا پوپولیسم پایه‌های رفاه رو به رشد اروپا را به لرزه درآورده است؟
تغییرات سریع اقتصادی و اجتماعی مولد ترس و عدم تردید است، چیزی که پوپولیسم می‌تواند از آن بهره‌برداری کند.

happy-world-and-grim-world

مارگارت کنووان، نظریه‌پرداز سیاسی می‌گوید پوپولیسم «مانند یک سایه در تعقیب دموکراسی» است. در اروپای امروز اما، پوپولیسم تنها یک سایه نیست بلکه یک نیروی بدیمن و شوم است. چه از چپ رادیکال نشات گرفته باشد و چه از راست رادیکال، ظهور پوپولیسم، منطقه‌ای را که زمانی مرفه‌ترین نقطه جهان بود در معرض خطر بی‌ثباتی قرار داده است.

گرچه رفاه در مدت 10 سال گذشته در این قاره، همواره رو به افزایش بوده است اما بسیاری از مردم احساس خشم می‌کنند و معتقدند به آنها خیانت شده یا نادیده گرفته شده‌اند. تغییرات، حتی تغییرات مثبت می‌تواند سبب ناآرامی شود؛ به ویژه که اروپای پس از جنگ شاهد تحولات سریع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بوده است. گرچه جهانی‌سازی، سبب رشد اقتصادی منطقه شده اما، بسیاری از اروپاییان از فواید این رشد بهره‌ای نبرده‌اند. نابرابری در درآمد رو به افزایش است، بسیاری از افراد طبقه کارگر شغل خود را از دست داده‌اند و بدتر از همه، کارشان به نیروی کار خارجی ارزان‌تر، تفویض شده است. پیشرفت سریع تکنولوژی، صنایع را دستخوش تحولاتی کرده که کارگران و سالمندان، مهارت و دانش لازم برای رقابت با آن را ندارند. بحران مالی سال 2008 نیز به تمام این رویدادهای نامطلوب دامن زده است. پس جای تعجب نیست که بزرگ‌ترین حامیان احزاب پوپولیست، از گروه‌های خاص جامعه هستند: فقرا، سالمندان و کارگرانی که احساس می‌کنند از سوی «نظام» کنار گذاشته شده‌اند، یعنی «بازندگان جهانی‌سازی».

گرچه رفاه در مجموع، در اروپا رشد کرده اما برابری اقتصادی در رکود مانده است و این همان چیزی است که مردم تاثیر نامطلوبش را حس می‌کنند. فرانسه، دانمارک، انگلستان، اتریش و سوئد -تمام کشورهایی که رفاه مازاد تولید کرده‌اند و خود از مرفه‌ترین کشورهای جهان هستند- در کنار رشد رفاه، شاهد کاهش برابری اقتصادی و در کنار آن افزایش محبوبیت احزاب پوپولیست بوده‌اند. حتی آلمان هم از این پدیده در امان نمانده است. رفاه یونان در مجموع به دلیل بحران قرض‌ها و کاهش شدید کیفیت اقتصادی، دچار تنزل شده است. پوپولیست‌ها، گرچه با وعده افزایش رفاه، کسب محبوبیت کرده‌اند اما در واقع با اقداماتی که سبب تضعیف سرمایه‌داری لیبرال و بازار آزاد اروپا شده، رفاه اقتصادی را به خطر انداخته‌اند.

علاوه بر این، جهانی‌سازی نه‌فقط اقتصاد، که جامعه اروپا را هم دستخوش تغییر کرده است. اروپا بیش‌ازپیش دچار تنوع فرهنگی و سکولار شده و البته با فرهنگ‌ها، مذاهب و دیدگاه‌های جنسی مختلف، مدارای بیشتری پیدا کرده است. این تغییر را می‌توان در افزایش امتیاز آزادی‌های فردی در سراسر اروپا، به ویژه در اروپای غربی مشاهده کرد. اما همه از این تغییرات مثبت خشنود نیستند. پوپولیست‌های جناح راست از احساس ترس و تردید مردم نسبت به تغییر هنجارهای اجتماعی سوءاستفاده می‌کنند و گسترش تروریسم در اروپا و بحران ادامه‌دار پناهجویان نیز هیزمی است که به آتش آنها ریخته می‌شود!

گرچه آزادی‌های فردی در این منطقه افزایش یافته اما سرمایه اجتماعی با ایستایی روبه‌رو شده یا حتی رو به تنزل گذاشته و همین امر درها را بیشتر به روی پوپولیسم باز کرده است. پوپولیست‌ها می‌گویند جامعه بهای افزایش آزادی و مدارا را با کاهش سرمایه اجتماعی (چند‌فرهنگی شدن جامعه و ناامنی) می‌پردازد. در نهایت تصویر اروپا نگران‌کننده است: گر چه رفاه رو به افزایش است اما تغییر در کیفیت اقتصاد، آزادی‌های فردی و سرمایه اجتماعی که به سبب بحران پناهجویان تشدید شده، زمینه را برای ظهور پوپولیسم فراهم کرده است؛ پوپولیسمی که خود تهدیدی برای رفاه به شمار می‌رود.

رهایی از بلای نفت
امارات متحده عربی، با گذر از اقتصاد وابسته به مواد خام، پیشگام رفاه شده است.

happy-world-and-grim-world

عربستان سعودی، زمانی قلمرو زندگی مرفه و آسان بود. شهروندان سعودی، نشسته بر دومین ذخایر عظیم نفتی جهان، از نعمت خدمات بهداشتی جامع، آب و برق یارانه‌ای، و خیابان‌هایی پر از خودروهای شاسی‌بلند، لذت می‌بردند. در کشوری که بنزین ارزان‌تر از آب است، معدودی از افراد نگران مصرف نفت بودند و به لطف حقوق بیکاری سخاوتمندانه‌ای که گاه‌به‌گاه، با کمک‌های نقدی ‌ترمیم می‌شد، حتی نگران شغل خود هم نبودند.

حالا قیمت نفت به نصف میزان خود در دو سال قبل، تقلیل پیدا کرده است. با پیش‌بینی‌های ناامیدکننده‌ای که برای قیمت نفت در 10سال آینده می‌شود، پادشاهی عربستان با کسری بودجه‌ای معادل 20 درصد تولید ناخالص ملی، روبه‌روست. این واقعیت نشان می‌دهد، سود حاصل از نفت خام می‌تواند ثروت تولید کند اما، رفاه نه. عربستان گرچه در میان 11 کشور ثروتمند جهان قرار دارد، اما در شاخص رفاه لگاتوم، در رتبه 85 جهان قرار گرفته است؛ یعنی پایین‌ترین جایگاه در میان شش کشور عضو شورای همکاری خلیج فارس. عربستان اکنون یکی از منابع «کسری رفاه» دنیاست که هشدار می‌دهد سیاست تبدیل ثروت بادآورده نفت به پیشرفت اقتصادی و اجتماعی، ناکارآمد است.

ناکارآمدی نظام سیاسی استبدادی در این کشور، به وضوح سبب ضعف عملکرد آن در زیرشاخص‌های حکمرانی و آزادی‌های فردی شده است. به علاوه، مانع اصلی رسیدن به رفاهِ متناسب با ثروت در این کشور، در قلب نظام اقتصادی آن قرار دارد. عربستان نیز مانند بیشتر کشورهای غنی از نفت، تقریباً تمام اقتصاد خود را مبتنی بر صنعت نفت و گاز بنا کرده است؛ به طوری که 90 درصد درآمد دولت، ناشی از منابع نفتی است. از سوی دیگر صنعت نفت به دلیل وابستگی شدید به سرمایه، نمی‌تواند خالق فرصت‌های شغلی زیادی باشد. این صنعت استعدادها و سرمایه‌ای را که می‌تواند صرف متنوع‌سازی اقتصاد، تقویت بخش خصوصی و ایجاد مشاغل بیشتر شود، در خود حبس کرده است. اغلب مشاغل در بخش خدمات و زیرساخت‌ها به نیروی کار ارزان خارجی واگذار شده به همین سبب دو‌سوم نیروی کار این کشور ناگزیر در استخدام دولت هستند. تقریباً 60 درصد از نیروی کار و تقریباً یک نفر از هر پنج زن در عربستان، در جست‌وجوی شغل هستند و این همه نشان می‌دهد استعدادهای این کشور در حال اتلاف است.

البته، عربستان تنها قربانی وابستگی بیش از حد به نفت نیست. به طور متوسط، کشورهای وابسته به نفت، 22 مرتبه پایین‌تر از جایگاه متناسب با ثروت خود قرار گرفته‌اند. در نقطه مقابل، کشورهایی که درآمد آنها وابسته به نفت نیست، به طور میانگین چهار مرتبه بیشتر رفاه تولید کرده‌اند. کشورهای وابسته به نفت، هم از نظر سطح رفاه واقعی و هم توانایی تبدیل ثروت به زندگی مرفه، بسیار بد عمل کرده‌اند.
پیشرفت‌های اخیر امارات متحده عربی، شاید بتواند برای حرکت به سمت اقتصاد متنوع و جامعه مرفه، الگویی برای منطقه باشد. امارات در تلاش برای دستیابی به رفاه، بیش از همسایگان خود، از کشورهای عضو اوپک الگو گرفته است. سیاست‌های این کشور در یک دهه گذشته، وابستگی آن را به نفت کاهش داده و در مقابل، با تشویق صنایع تولیدی و مالی، اقتصاد را متنوع ساخته است. امارات به دلیل گشودگی برای سرمایه‌گذاری خارجی، سیاست‌های کاری منعطف، زیرساخت‌های پیشرفته و دسترسی آسان به تسهیلات (اعتبار)، به قطب تجارت خلیج تبدیل شده است. این شرایط به نوبه خود سبب تقویت اقتصاد شده و فرصت‌های شغلی بیشتری خلق کرده است. آزادسازی بازار که با اجرای قانون رقابت در سال 2012، شدت گرفت سبب تشویق رقابت بین و درون بخش‌های مختلف شده و کشور را از وابستگی به نفت دور کرده است. تمامی این تحولات در نهایت به بهبود عملکرد امارات در شاخص‌های کیفیت اقتصاد و محیط کسب‌وکار انجامیده و جایگاه آن را در رتبه‌بندی شاخص رفاه، به مقام 41 جهان رسانده است. در سال جاری، امارات متحده عربی در میان کشورهای وابسته به نفت جهان، بالاترین امتیاز رفاه را به خود اختصاص داده و کسری 20‌رتبه‌ای از نظر زیرشاخص‌های مربوط به اقتصاد خود را عملاً پاک کرده است. تجربه امارات نشان می‌دهد، نفت ابدی نیست. کشورهای غنی از نفت با مشوق‌های درست می‌توانند از دام وابستگی به نفت رهایی پیدا کنند و به اقتصادی پویا دست یابند و تنها از این طریق است که می‌توانند رفاه را در جامعه خود افزایش دهند.

افزایش رفاه در آفریقا، کیفیت آموزش را بهبود نداده است
وقتی این پرسش مطرح می‌شود که چرا آفریقای سیاه نتوانسته است یک دهه رشد را به رفاه بیشتر تبدیل کند، اولین پاسخی که به ذهن می‌رسد، همواره موانع اقتصادی و ساختاری است. در واقع، وابستگی به منابع، تاثیر رشد اقتصادی را کمرنگ کرده است. گزارش لگاتوم در آغاز سال 2016 حاکی از بهبود حکمرانی و افزایش نهادهای حافظ رفاه در این منطقه بود اما بر ناکامی بسیاری از کشورهای آفریقای سیاه در ایجاد رهبری و ثبات لازم برای رسیدن به شرایط بهتری از رفاه نیز تاکید می‌گذاشت. مهم‌تر از این یافته، بسیاری از کشورهای منطقه در توسعه و سرمایه‌گذاری در سیستم آموزشی خود، ناموفق بوده‌اند. حتی با در نظر گرفتن ثروت، منطقه آفریقای سیاه از نظر زیرشاخص‌های آموزش، عملکرد بسیار نامطلوبی دارد. در اکثر این کشورها، هیچ برنامه‌ای برای مدرسه‌سازی وجود ندارد. در مواردی هم که مدرسه وجود دارد بچه‌ها از تحصیل محروم می‌مانند چراکه ناچارند برای حمایت از خانواده خود کار کنند یا دختران ناگزیر به ازدواج هستند.

اما پرسش اصلی اینجاست، چرا مساله‌ای با این اهمیت، یعنی آموزش، نادیده گرفته می‌شود؟

happy-world-and-grim-world

یک دلیل، توسعه بازارهای وابسته به کالاست که نیاز به سرمایه‌گذاری روی افراد و زیرساخت‌ها را در سایه قرار داده است. حالا که این نرخ رشد رو به کاهش گذاشته، بسیاری از کشورهای آفریقایی به این نتیجه رسیده‌اند که فاقد نظام آموزشی توسعه‌یافته‌ای هستند که لازمه رشد اقتصادی است. حتی کشورهای مرفه‌تر منطقه مانند آفریقای جنوبی، رواندا و غنا، از این قاعده مستثنی نیستند. هر سه کشور، از سال 2007 به بعد، در حوزه حکمرانی و آزادی‌های فردی عملکرد مطلوبی داشته‌اند اما، هنوز هم‌سطح آموزش در آنها پایین است.

یافته دیگر گزارش لگاتوم در مورد آفریقا آن است که این منطقه باید بر توسعه بخش تولید خود متمرکز شود، این فرآیند عکس اتفاقی است که در نیجریه و کشورهای مشابه رخ داده و اقتصاد در آنها از صنایع اولیه، به سمت خدمات روی آورده است. غیرصنعتی شدن نابهنگام، قابلیت توسعه بلندمدت را با فشار بر شکل‌گیری طبقه متوسط و ممانعت از افزایش دستمزدها، محدود می‌کند. این فرآیند همچنین بدان معناست که سرمایه انسانی به قدر کافی توسعه پیدا نکرده است. جهش به بخش خدمات، به معنای جهش از کارهای کشاورزی کم‌مهارت، به مشاغل کم‌مهارت در صنعت خدمات است. در نبود یک نظام آموزشی کارآمد، این جهش به توسعه‌ای با کمترین پایداری منجر می‌شود. تولید و رشدی که برای منطقه به همراه می‌آورد، به سطحی از سرمایه انسانی و مهارت‌های فردی نیاز دارد که بسیاری از کشورها از آن محروم‌اند. لذا به نظر می‌رسد برطرف کردن موانع آموزشی در آفریقای سیاه، کلید بالا رفتن از پله‌های نردبان رفاه برای این قاره است. «اگر از ثروت استفاده کنید، به پایان می‌رسد، اما اگر آموزش به کار گیرید افزایش می‌یابد.»

چرا آمریکای لاتین، راه رسیدن به رفاه را نمی‌داند؟
بر خلاف سایر مناطق جهان، رفاه در آمریکای لاتین تابع چرخه اقتصادی است. وقتی اقتصاد رو به رشد است، رفاه نیز بهبود می‌یابد. وقتی اقتصاد دچار رکود می‌شود، رفاه هم سقوط می‌کند. چرا رفاه آمریکای لاتین تا این حد به شرایط اقتصادی وابسته است؟

تعداد افرادی که سالانه در برزیل به قتل می‌رسند، تقریباً برابر با تعداد کشته‌شدگان جنگ داخلی سوریه است. برزیل در این فاجعه تنها نیست. آمریکای لاتین خشونت‌بارترین منطقه جهان است؛ در حالی که تنها 10 درصد از جمعیت جهان در این منطقه زندگی می‌کنند، نیمی از کشتار جهان به نام آن رقم خورده است. هندوراس از این منظر شرایط بدتری دارد تا آنجا که شهر سن پدرو سولای آن، عنوان «پایتخت قتل» جهان را از آن خود کرده است. فقدان ایمنی فردی به راحتی تبیین می‌کند که چرا منطقه در رسیدن به ابتدایی‌ترین ملزومات رفاه، ناکام مانده است. بدتر آنکه تنها مساله ایمنی مطرح نیست، امنیت هم در آمریکای لاتین، معنایی ندارد.

حکمرانی در آمریکای لاتین از بیخ و بن ضعیف است. منطقه، از نظر زیرشاخص اعتماد به حاکمیت و کارآمدی آن، امتیاز بسیار پایینی کسب کرده است. در حالی که میزان اعتماد مردم به دولت ملی در اروپا و آسیا به ترتیب 41 و 58 درصد است، تنها 37 درصد از شهروندان آمریکای لاتین به دولت‌های خود اعتماد دارند. سایر ابعاد رفاه هم در این منطقه، ضعیف و غیرقابل قبول‌اند. پس از ایمنی و امنیت، بدترین عملکرد منطقه در زیرشاخص‌های آموزش مشاهده می‌شود. کیفیت نامطلوب آموزش و سطح پایین سرمایه انسانی هر دو مانعی جدی بر سر راه رشد رفاه محسوب می‌شوند.

در نبود بستر و زیربنای مناسب، رفاه آمریکای لاتین تا حد زیادی به عملکرد اقتصاد وابسته شده است. وقتی چرخ اقتصاد به خوبی می‌چرخد، فرصت‌های اقتصادی فراوان‌تر می‌شود و چالش‌های آموزش ضعیف و حکمرانی نامطلوب را می‌پوشاند. نتیجه آن است که رفاه افزایش پیدا می‌کند، اما روی زمینی که سست و لرزان است. بالعکس وقتی اقتصاد از رونق باز می‌ایستد، رفاه هم سقوط می‌کند. بدون وجود زیربنای لازم، رفاه بادآورده را باد می‌برد. در واقع، چیزی وجود ندارد که تضمین‌کننده تداوم و بقای رفاه باشد.

تاثیرات رکود در رشد اقتصاد وابسته به مواد خام در منطقه، اکنون به خوبی حس می‌شود. رفاه در برزیل رو به تنزل است و در شیلی و کلمبیا دچار ایستایی شده است. در جایی که رشد رفاه مشاهده می‌شود، مانند آرژانتین، نرخ رشد به طور قابل ملاحظه‌ای با کندی روبه‌رو شده است.

به همین دلیل است که گزارش لگاتوم می‌نویسد، آمریکای لاتین هنوز یاد نگرفته است که متناسب با ثروتش، رفاه ایجاد کند. تنها دو بخش از جهان -آفریقای سیاه و اروپا- به خوبی آموخته‌اند که چگونه باید از ثروت اقتصادی خود استفاده کنند و برای شهروندانشان رفاه بیافرینند. تمام جهان رفاه کمتری از آنچه انتظار می‌رود، ایجاد کرده اما رفاه در هیچ کجا به بدی آمریکای لاتین نبوده است.

ستارگان درخشان رفاه در آسیای جنوب شرقی
کامبوج، اندونزی و فیلیپین و ویتنام همگی در یک دهه گذشته شاهد رشد سریع رفاه بوده‌اند. سرمایه‌گذاری در زیربنای اصلی رشد رفاه در این سه کشور نخست سبب شده است آنها بتوانند تاثیر رشد اقتصادی بر رفاه را چند برابر کنند و به رفاهی دست یابند که فراتر از ثروت رو به افزایش آنهاست. بی‌تردید می‌توان گفت بیشترین رفاه فردی در دهه گذشته در کشورهای آسیایی ایجاد شده است که میلیون‌ها نفر از شهروندان خود را از فقر به رفاه رسانده‌اند. ثروت در اندونزی در این مدت 40 درصد افزایش پیدا کرده و رفاه بیشتری نیز با آن همراه شده است. این کشور اکنون در شاخص لگاتوم سومین رتبه را در جهش رفاه به خود اختصاص داده است.

اما، تنها ثروت نیست که رشد رفاه را در کشورهایی نظیر اندونزی رقم زده است. کسب رفاه از ثروت به واسطه افزایش توانمندی این کشورها در تبدیل ثروت به رفاه چند برابر شده است. اندونزی کسری رفاه را به رفاه مازاد تبدیل کرده، رفاه مازاد در فیلیپین تقریباً دو برابر شده و در کامبوج به چهار برابر افزایش پیدا کرده است. اقتصاد رقابتی و محیط کسب‌وکار نیز مانند دیگر کشورهای آسیایی در این سه کشور رو به بهبود بوده است اما منشأ رفاهِ بیشتر در آنان را باید در شاخص‌های ساختاری کلیدی مانند حکمرانی، آزادی فردی و سرمایه اجتماعی جست‌وجو کرد. مازاد در سرمایه اجتماعی هر سه کشور قابل مشاهده است و با عملکرد مطلوب در دو حوزه حکمرانی و آزادی فردی همراه شده است. همین امر رشد رفاه را چند برابر کرده است. ماجرای رفاه در سه کشور فیلیپین، اندونزی و کامبوج همین است اما ویتنام داستان دیگری دارد. ویتنام در سال 2007 سرآمد مازاد رفاه در جنوب شرق آسیا بود. از آن زمان تاکنون نیز به خوبی روند رشد خود را حفظ کرده است. گشودن درها به روی اقتصاد بازار و پیوستن به جریان تولید جهانی، در کمتر از یک نسل این کشور را از یک اقتصاد کمتر توسعه‌یافته به کشوری با درآمد متوسط تبدیل کرد. آنچه در مورد ویتنام قابل توجه است همگرایی سریع آن با کشورهای آسه آن است. رفاه ویتنام تنها در مدت پنج سال گذشته به سطح چین رسیده و حتی از آن پیشی گرفته است. دلیل این پیشرفت، بهبود قابل توجه کیفیت اقتصاد و آموزش است که سبب شده ویتنام اینک در میان 50 کشور برتر جدول رتبه‌بندی لگاتوم قرار بگیرد. نسبت افرادی که با کمتر از دو دلار در روز زندگی خود را می‌گذراندند از 22 درصد به سه درصد کاهش یافته و قریب به 10 میلیون نفر از فقر مطلق رهایی پیدا کرده‌اند. شاخص لگاتوم نشان می‌دهد روزبه‌روز تعداد بیشتری از مردم ویتنام از درآمد و استانداردهای زندگی خود احساس رضایت می‌کنند. شاخص آموزش هم نشان می‌دهد نظام آموزشی و نرخ سواد در این کشور رو به بهبود است.

گرچه مازاد رفاه ویتنام همچنان بالاست اما در مقایسه با سال 2007 کاهش اندکی پیدا کرده است. این، تا حد زیادی ناشی از ناکامی در پایه‌های زیربنایی رشد رفاه است. کسری در دو شاخص حکمرانی و آزادی فردی در ویتنام افزایش یافته است. بدین ترتیب عملکرد این کشور گرچه تاثیرگذار و تحسین‌برانگیز است اما، باید گفت در مقایسه با کشورهای همسایه، رفاه ویتنام در معرض خطر است.

ویتنام، اندونزی، فیلیپین و کامبوج در کنار هم، این قابلیت را دارند که به ستارگان درخشان رفاه جهانی تبدیل شوند، اما باید به خاطر داشته باشند بدون سرمایه‌گذاری در پایه‌های اصلی رشد رفاه، رفاه آنها در آینده تا حد زیادی به ثروتشان وابسته خواهد شد و توفان‌های اقتصادی همواره ویرانگرند. بدون مردمان آزاد، حکومت‌های عادل و جامعه‌ای مستحکم، دوام و انعطاف رفاه حتی در ثروتمندترین کشورها زیر سوال است. نور ستارگان درخشان هم در یک آسمان توفانی غبارآلود، به سرعت بی‌فروغ می‌شود!

 

ترجمه: مولود پاکروان

برگرفته: تجارت فردا

Hits: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *