با وجود آنکه میدانیم وقتی سوالها درباره بالا بردن بهرهوری و افزایش الگوهای رفتاری موفقیت است، هیچ کس پاسخ کاملی ندارد، اما با این حال هر کسی که مدیریت کرده، بهتر پاسخ این سوالها را میشناسد.
وقتی مشغول انجام کاری میشویم که به علت زمان طولانی و مداومت به یک عادت تبدیل میشود و باعث افزایش تلاش و بالا بردن کیفیت کارهای خودمان میگردد، دو سوال اساسی در ذهن ما نقش میبندد:
1-آیا موفق میشوم؟ وقتی شخصی باید تلاشهای خود را افزایش دهد، حال چه برای رسیدن به یک هدف والاتر باشد و چه برای تسلط بر یک مهارت جدید یا افزایش بهرهوری، ابتدا از خود سوال میکند: چه شانسی برای موفقیت دارم؟ اگر در ذهن او این پاسخ بیاید:«سعی میکنم، اما شکست میخورم» او به هیچ وجه تلاش نخواهد کرد. یک انسان عاقل تنها وقتی تلاش و انرژی خود را بالا میبرد که نتایج را پیش بینی کند و از درگیری در کارهای بیفایده و به ظاهر غیرممکن پرهیز کند. در نتیجه وقتی ما سوال (آیا موفق میشوم؟) را از خودمان بپرسیم و بر اساس میزان درک خود از سختی کار، مقاومت و تلاش خود را میسنجیم.
من و شما به عنوان یک مدیر، روزانه با مشکلات بزرگی برای تغییر نظر آن دسته از کارمندان خود، رو به رو هستیم. چون آنها انجام کار یا حداقل به سر انجام رساندن آن را بیش از حد توان و میزان کارآیی خود میبینند. ما ممکن است بدانیم که کار مورد نظر آنقدرها هم مشکل نبوده، اما برای آنها این مساله مهم نیست . فرقی نمیکند ما چه فکر میکنیم، تنها آنچه کارمندان فکر میکنند مهم است.
چگونه باید روی طرز فکر کارمندان خود اثر بگذاریم؟ البته نباید سعی کنیم به کارمندان این حقیقت را القا کنیم که این کار را خیلی راحتتر از آنچه فکر میکنند، میتوانند انجام دهند. شما به عنوان یک مدیر میتوانید به شخص مورد نظر بگویید که این کار آنقدر سخت نیست. اما شما دارید وقت تلف میکنید، زیرا در برابر اسلحههای بزرگ مخالفت که به طرف شما نشانه رفته است، ایستادهاید (مخالفتهایی را که میشنوید یا به نحو دیگری به شما منتقل میشود).
تنها با حرف نمیتوان شناخت شخص از میزان سختی کار را تغییر داد. خواهید دید که تنها امید واقعی برای تغییر نظر کارمندان، تحول میزان آگاهی آنها از خودشان است. کارمندی را در نظر بگیرید که به تواناییهای خود شک دارد، سپس او را هیزمشکنی فرض کنید که بر روی یک تبر دو لبه قابل اطمینان تکیه زده است. در این وضعیت رییس میگوید: «فردا میخواهم دو برابر درختهایی که در گذشته میبریدید، قطع کنید.» شانس هیزم شکنی که پاسخ میدهد: «مشکلی نیست» برای تخمین زدن، این احتمال بسیار کم است. از طرف دیگر در نظر بگیرید، اگر رییس اضافه میکرد: «این اره برقی و من به شما یاد میدهم چگونه از آن استفاده کنید.» پاسخ احتمالی چه میبود؟ اضافه کردن ابزار کار مناسب، ناگهان تصور افراد از میزان توانایی خودشان را تغییر میدهد. افزودن ابزار و تجهیزات برای یک عملکرد بهتر، از جمله طرحهای بازاریابی جدید، روشهای جدید، تجهیزات مدرن و در بیشتر اوقات افزودن ابزار کمک فکری شامل اطلاعات جدید و آموزش جدید باعث میشود، فرد مهارت های بالای خود را بهبود بخشیده و فکر کند، میتواند کار را در سطح بالاتری انجام دهد.
چقدر کار برایم ارزش دارد؟
دومین سوالی که مردم، هنگام برخورد با یک مشکل جدید از خود میپرسند، این است: «کار مورد نظرم چقدر برایم ارزش دارد؟» اگر افراد ارزش بالاتری برای کار قائل باشند آن را انجام میدهند. از طرف دیگر، اگر انجام ندادن آن کار به نفع آنها باشد، راحت آن را انجام نخواهند داد.وقتی من میگویم، مردم از خود میپرسند این مساله یا عمل چقدر برایشان ارزش دارد، منظورم ارزش مالی نیست. بهطور مسلم اگر به کارمندان پول ندهند، آنها فعالیت نخواهند کرد، ولی همگان تنها برای پول کار نمیکنند، مگر این که از لحاظ مادی تحت فشار باشند. شخصی که تحت فشار مادی است، عملا هر کاری انجام میدهد. بدون توجه به اینکه چقدر برایش ناخوشایند است و تا زمانیکه آن را انجام میدهد که بتواند پول مورد نیاز را به دست آورد و فشار مالی از رویش برداشته شود. وقتی این فشار دیگر از روی او برداشته شد، آن را انجام نخواهد داد.
وقتی یک نفر میپرسد، این کار برایم ارزش دارد؟ در واقع منظورش این است که چقدر این عمل برایم اعتماد به نفس میآورد.من و شما بیش از هر چیز دیگری به دنبال کسب اعتماد به نفس هستیم. ما اگر از انجام کاری احساس غرور کنیم، آن را به مدت طولانی، آنقدر انجام میدهیم تا یک عادت شود، ما تنها وقتی به فعالیتی علاقهمند میشویم و از انجام آن به طور عادی احساس غرور میکنیم که با انجام آن، اعتماد بهنفسمان بالا برود. من اطلاع دارم در سال 1981 که یکی از بالاترین آمار بیکاری در سالهای اخیر را داشته است، بیش از 10 میلیون آمریکایی دست از کار کشیدند. اجازه بدهید به شما اطمینان بدهم که علت ترک کار آنها پول نبوده است، بلکه تنها به این علت کار خود را رها کردند که از انجام آن، به اعتماد به نفس نمیرسیدند.
به دست آوردن اعتماد به نفس
افرادی که بر پرسش «چقدر این کار برایم ارزش دارد» پاسخ میدهند، به همان طریق به این سوال که « چه فرصتهایی برای موفقیت دارم» نیز جواب میدهند. یعنی آنها با در نظر گرفتن کار یا فعالیتهایی که مستلزم آن است، ارزشی از لحاظ عدد برای آن شغل در نظر میگیرند، مانند: (1 تا 5) و برای خودشان نیز از میان اعداد (1 تا 5) عددی انتخاب میکنند. این افراد اگر از لحاظ اعتماد به نفس، خودشان را در شماره «3» ببینند و کار مورد نظر را نیز شماره «3» بدانند، میتوانند آن کار را انجام دهند و از انجام آن احساس اعتماد به نفس میکنند. احساس غروری که در این موقعیت به دست میآورند، آنها را قادر میسازد که به مرور زمان کار را در سطح بالاتری از میزان بهرهوری به انجام رسانند. اگر شمارهای که برای شغل مورد نظر انتخاب میکنند، بالاتر از شماره انگیزه شخصی خودشان باشد، آنها تلاش بیشتری از خودشان نشان میدهند، تا به آن برسند.در یک فرآیند ارزیابی ذهنی، اگر یک نفر خود را شماره «3» ببیند و شغل مورد نظر را شماره «5» به دلیل به دست آوردن اعتماد به نفس، آن کار را انجام میدهد و از انجام این کار انرژی میگیرد. این عمل به او انگیزه میدهد. ما در امر مدیریت، نیاز به افرادی داریم که با تمام وجود به آنچه انجام میدهند، باور داشته باشند، افرادی که اهمیت کار خود را بدانند و به کاری که انجام میدهند افتخار کنند.
منبع: کتاب 13 اشتباه مهلک مدیران
Hits: 0