بحث موانع رشد با مهمترین موضوع امروز ما سر و کار دارد. ولی شکل خاصی که این بحث به خود میگیرد، معمولا نمیتواند عملکرد مناسبی را همراه بیاورد.
بحث در مورد این موضوع در صورتی که با سه تغییر خاص در رویکرد همراه شود، میتواند منجر به کانالهای کارآتری شود. اول اینکه در بحث در مورد این موضوع خاص، تاکید را بیشتر از اینکه روی موانع فیزیکی بگذاریم، روی موانع اجتماعی قرار دهیم. دوم اینکه به جای تمرکز بر محدودیتهای جهانی، به محدودیتهای ملی توجه کنیم و سوم هم اینکه به جای دقت کردن بر اثرات کوتاهمدت یا بلندمدت یک مساله خاص، روند تغییرات مسائل را در طول زمان ببینیم و اینکه روندهای کوتاه مدت و بلند مدت چگونه بر یکدیگر تاثیر میگذارند.
در ابتدا تاکید باید از روی تمرکز بر محدودیتهای فیزیکی برداشته شود و به محدودیتهای اجتماعی تسری یابد. این تناقضی که بر محدودیتهای فیزیکی احساس میکنیم، به این تاثیر منجر میشود که رشد در صورتی که محدودیتهای فیزیکی از میان برداشته شوند، قابل حصول است. اگرچه این نکته را معمولا نادیده میگیریم که هر چه محدودیتهای فیزیکی کمتر شوند یا حد اقل ما انتظار کاهششان را داشته باشیم، تاکید بر کمتر کردن جمعیت هم کاهش پیدا میکند. ولی نکته اینجا است که افزایش تمرکز جمعیتی همیشه منجر به افزایش استرسهای اجتماعی میشود. استرسهای اجتماعی به صورت افزایش عدم اطمینان میان گروهها، دورافتادگی افراد از جامعه، احترام قائل نشدن برای دولت، درگیریهای میان افراد و حتی درگیریهای بینالمللی. با پیچیدهتر شدن تکنولوژی، مشکلات اجتماعی به بزرگترین مانع رشد تبدیل میشوند. تا حالا، موانع رشد یکی از موضوعات مطرح برای طرفداران محیط زیست، اقتصاددانها و تکنولوژیستها شده است. ولی با واضحتر شدن بدهبستانها میان موانع فیزیکی و اجتماعی، این بحثها باید گسترش پیدا کنند تا بتوانند دیدگاههای اجتماعی، مذهبی و سیاسی را هم پوشش دهند.
سپس تاکید باید از موانع جهانی و راهحلهای جهانی، به سمت موانع ملی و برقراری تعادل میان این موانع و محیط زیست تبدیل شود. مباحثاتی که تاکنون در مورد موانع رشد مطرح شده است، بیشتر دنیا را به صورت یک کل در نظر گرفته است، زمینههای بزرگ و مسائلی که خارج از حیطه کشور هر فرد خاص هستند. چنین دیدگاههای خارجی منجر به این میشود که این مشکلات به افراد دیگری تعلق دارد. ولی هیچ کشوری نمیتواند از موانع فیزیکی و اجتماعی رشد، شانه خالی کند. علاوه بر اینها تنها ملیتها، فرآیندهای سیاسی لازم را دارند. رویکرد خارجی، فشارهای دنیا را به صورت یک عامل خارجی میبیند و راهکار مواجهه با آنها را جنگ میبیند. رویکرد داخلی، فشارهای دنیوی را مجموعه ای از فشارهای داخلی میداند و راهکار آن را ایجاد تعادل میبیند. تا زمانی که رویکرد داخلی پایهگذاری نشده است، جنگ، بیشتر و بیشتر به یکی از موانع رشد تبدیل میشود.
سوم هم اینکه تاکید باید از نقاط فراز و نشیب سیکلهای کوتاه مدت کسبوکار و زندگی بلند مدت رشد گرفته شود و بیشتر از اینها به نوسانات میان اتفاقهای میانی این دورهها توجه شود. گروههای مختلف یک جامعه روی مدهای مختلف رفتاری تمرکز میکنند. دولت، کسب و کار و مردم بیشتر به سیکل کوتاه مدت کسب و کار توجه میکنند. در سمت دیگر این طیف زمانی، طرفداران اجتماع متعادل بیشتر با دوره عمر رشد، سر و کار دارند. میان این سیکل کسب و کار و دوره عمر رشد، برخی تغییرات دینامیکی برای چند دهه اتفاق میافتند. مدهای میانی که معمولا به وسیله افرادی که طرفدار هر کدام از نهایتهای این طیف هستند، نادیده گرفته میشوند. یکی از نوساناتی که در این میان اهمیت بسیاری دارد، احتمال وقوع نوسانی در اقتصاد در هر دوره پنجاه ساله است که به عنوان سیکل کاندراتیف شناخته شده است.
اگر این سیکل کاندراتیف در اقتصاد وجود دارد در این صورت روی تفکر ما در مورد سیکل کسب و کار و دوره عمر رشد تاثیر بسیاری میگذارد. سیکل کسب و کار معمولا بدون توجه به احتمال تاثیر گرفتن از یک نوسان میانی مانند سیکل کاندراتیف بررسی شده است. تعاملات میان سیکل کسب و کار و کاندراتیف ممکن است به توضیح بسیاری از رکودها و تنزلها کمک کند و در نهایت ممکن است منجر به برخی سیاستهای نامناسب برای ثبات اقتصاد شوند. در همان زمان، دوره ارتقای سیکل کاندراتیف ممکن است با رشد بلند مدت اشتباه گرفته شده باشد. یک نوسان میانی با دوره عمر پنجاه ساله بر علائم سیکل کسب و کار و دوره عمر رشد تاثیر میگذارد و میتواند به عنوان پلی برای کم کردن فاصله ارتباطی میان علائق کوتاهمدت و بلندمدت به کار رود.
اولین تغییر رویکرد، شیفت پیدا کردن از موانع فیزیکی به موانع اجتماعی است. بسیاری از موانع رشد به صورت بسیار محدودی تنها به محدودیتهای فیزیکی پرداختهاند و به اینترتیب این امید را ایجاد کردهاند که تکنولوژی میتواند این مانع را از میان بردارد. در واقع تکنولوژی همین کار را هم میتواند انجام دهد. ولی برای مدتی کوتاه. ولی به اینترتیب دولتها و افراد از رفع کمبودهای انرژی و غذا برای مواجه نشدن با این نکته که از میان برداشته شدن موانع فیزیکی منجر به رشد بی رویه جمعیت و افزایش استرس میشود، استفاده میکنند.
با رشد جمعیت، کاهش فشارهای فیزیکی به افزایش فشارهای اجتماعی منجر میشوند. اگر موانع فیزیکی کمخطرتر به نظر میرسند، در این صورت نگرانی در مورد افزایش جمعیت برای مدت کوتاهی به فراموشی سپرده میشود. اگر حمایتهای فیزیکی ممکن باشند، در این صورت روش سادهتر نادیده گرفتن جمعیت رو به رشد است. ولی چگالی جمعیت رو به رشد از ریشههای افزایش استرسهای اجتماعی است. شلوغی، فشارهای روانی و نبودن اهداف فردی که در نتیجه افزایش جمعیت و یک جامعه تکنولوژیکی پیچیده ایجاد میشود، ناکامیها را برجسته میکند و منجر به رفتارهای ضداجتماعی میشود. به عقب راندن موانع فیزیکی به جمعیت اجازه رشد داده است. ولی همین کار منجر به افزایش استرسها در جامعه هم میشوند.
موانع اجتماعی همین الان هم فشارهای رو به رشد فراوانی را به شکل اعتیاد رو به رشد به مواد مخدر، آدمربایی، هواپیماربایی، دزدی و جنایت ناشی شده است. پیچیدگی تکنولوژیکی هم منجر به افزایش فشارهایی به شکل زیر سوال بردن میزان قانونی بودن سازمانها میشود. موانع اجتماعی با تکیه کردن بر تکنولوژی از میان برداشته نمیشود. بلکه دقیقا در مقابل، تکنولوژی رو به رشد سرانه در آمد را افزایش داده است و در عین حال یک جامعه پیچیده و آسیب پذیر خلق کرده است. درک و پذیرش یک جامعه پیچیده تکنولوژیک بسیار دشوار است و ایجاد اختلال در آن هم سادهتر است. پیچیدگی، ناکامیو عدم خوشحالی را افزایش میدهد و در عین حال باعث آسیبپذیری افراد و جوامع میشود.
در مناظرات اجتماعی در مورد موانع رشد معمولا کسی از میزان خوب بودن موفقیتهای تکنولوژیکی حرف نمیزند و کسی آن را زیر سوال نمیبرد. برای مثال در مورد کمبود انرژی اولین سوالی که از خودمان میپرسیم نباید این موضوع باشد که آیا تکنولوژی میتواند انرژی بی پایان را نتیجه دهد یا خیر. بلکه باید این باشد که اگر دست یافتن به انرژی بی پایان امکان پذیر میبود آیا باید خواستار آن میشدیم؟ خواستن انرژی بیپایان همان شیفت دادن موانع رشد از موانع فیزیکی به موانع اجتماعی است. انرژی میتواند برای تولید غذا برای جامعه رو به رشدی استفاده شود که در آینده برای رشد حتی متمایلتر از گذشته خواهد بود تا زمانی که یک شکست اجتماعی رخ دهد. ما به جای آن باید به دنبال فشارهای متعادل از طرف موانع مختلف رشد باشیم. برخی خطرات اجتماعی، برخی کمبودهای انرژی و مواد، برخی کمبودهای غذا و و برخی آلودگیها لازم هستند تا بالاخره جمعیت را متوجه افزایش جمعیت و کاهش کیفیت زندگی کنند و به جوامع بفهمانند که تنها از میان بر داشتن موانع فیزیکی، برای رشد کافی نیست.
به همین دلیل هم مناظرات میان موانع فیزیکی به نظر متعادل نمیآید. این موضوع میتواند دولتها را مجبور به توجه کردن به استانداردهای کافی برای زندگی، جمعیت متعادل و محیط طبیعی کند. موضوع توجه کردن بیش از حد به موانع فیزیکی منجر به نادیده گرفتن موانع اجتماعی شده است. با ادامه یافتن رشد جوامع و گسترش تکنولوژی، پیچیدگی هم افزایش پیدا میکند. با افزایش پیچیدگی احتمال نابود شدن جوامع هم زیاد میشود. در مباحثات موانع رشد در یک طرف طرفداران محیط زیست قرار دارند و در طرف دیگر تکنولوژیستها و اقتصاددانها. ولی این موضوعات را باید گسترش داد تا ورودیهای بیشتری از هر کدام از این گروهها بگیرد. چرا که سمت غیر تکنولوژیک آدمها نیاز بیشتری به ارائه شدن دارد.
مدیرانی که به سمت یک آینده پایا حرکت میکنند باید راهشان را از میان چند جریان تغییر اجتماعی و اقتصادی باز کنند. مدیریت کارآ باید بر اساس حساسیت به این ترید افهای حساس، هوشیاری نسبت به تاثیرات سازمانی و دانش از شکل گرفتن آینده با استفاده از فرآیندهای اجتماعی بنا گذاشته شود. همانطور که گفته شد، برای رسیدن به این آینده باید به تاثیرات متقابل میان موانع فیزیکی و اجتماعی توجه کرد. بیشتر به تاثیر ملتها بر تغییرات دنیا توجه کرد تا به تاثیر خود دنیا به عنوان یک عامل خارجی و در نهایت به تغییرات میانی که در طول چند دهه روی میدهند؛ چرا که اینها است که در نهایت انتظارات را شکل میدهد، جمعیتها را حرکت میدهد و اقتصادها را متحول میکند.
شکل خاص مناقشه موانع رشد معمولا جلوی عملکرد کارآ را میگیرد. برای اینکه بتوانیم این مباحث را به سمت کانالهای کارآتری حرکت دهیم، باید به این سه نکته مهم که چند بار به آنها اشاره کردیم، توجه کنیم.
نوشته: سریما نازاریان
منبع: جی فارستر
برگرفته: دنیای اقتصاد
Hits: 0