آنای روزنامهنگار هم دو چهره دارد؛ درست مانند کشورش، درست مانند فرمانده کشورش. این دوگانگی از همان نخستین دقایق ورود به سرزمین او، دیدنی است، گویی «تمایز»، تمایز این خاک و مردمان آن است. اینجا جزیره بینهایت زیبایی است که رسانهها بیشتر بر سیمای توسعهنیافتگی آن متمرکز بودهاند، متاثر از فرماندهی که در اندیشه ارزانی برای مردمش بود اما مخالفانش او را دیکتاتوری سختدل توصیف میکردند و میکنند. آنا نیز هم دلباخته ایدئولوژی رهبر در دوران قدرت است و هم دلداده اصلاحات محافظهکارانهاش در دوران بازنشستگی. چهره آنا به طبیعت کوبا میماند، اما باورش به سرسختی فرمانده. وقتی از او دلیل این دوگانگیها را میپرسم، میگوید: «اینجا کوباست؛ کشور تضادها! خوش آمدید!»
سفر ما به کوبا چند هفته قبل از مرگ فرمانده فیدل انجام شد و ناخوشی کاسترو در عکسهای تازه منتشرشده آشکار بود. آنا میگفت: «من از دیدن این عکسها حقیقتا غمگینم، اما خوشحالم که اصلاحاتی که با چراغ سبز او انجام شدند، زندگی ما کوباییها را درگیر تجربههای بهتری کرده است.» او این روزها باید از داغداران مرگ رهبر سوسیالیسم کوبایی باشد، اما سرزمین تضادها در مرگ «فیدل» نیز دو چهره دارد. همان قدر که باورمندان به سیاستهای انقلاب تقریبا 60 ساله کوبا گریانند، کسانی که خود را قربانیان سرکوب 5 دههای میدانند، شادانند.
در میان این اشکها و لبخندها، دلبستگیها و کینهها، اساسیترین پرسش سال این است: نسبت کوبایی که کاسترو به ارث گذاشت با جزیرهای که به چنگ آورد چیست؟ و دومین سوال حیاتی: میراث فیدل اکنون چه راهی در پیش خواهد گرفت؟
جزیره سوسیالیست
زیبایی مسحورکننده این جزیره انقلابی از همان نخستین لحظات خروج از فرودگاه کوچک «خوزه مارتی» چشمنوازی میکند، زیباییای که میوه غریب طبیعت و تاریخ و سیاست است. ترکیب دشتهای سبز، ساختمانهای نوستالژیک و خودروهای عتیقه، آمیزهای است که در هیچ جایی نخواهید یافت. اینجا بزرگترین جزیره کارائیب است که با حدود 109 هزار کیلومتر مربع وسعت، دومین تراکم جمعیت را در جزیرههای منطقه دارد. کوبا در میعادگاه دریای کارائیب، خلیج مکزیک و اقیانوس اطلس واقع شده تا به لحاظ جغرافیایی هم موقعیتی یگانه داشته باشد.
اسپانیا که از اواخر قرن پانزدهم بر این منطقه چیره شده بود، فرهنگ خود را بسط داده، اما سیاستهایش در اواخر قرن نوزدهم از سوی ایالات متحده که میرفت ابرقدرت تازهای شود، به چالش کشیده شد. هنگامی که امپراطوری اسپانیا شروع به رنگ باختن کرد، اهمیت کوبا که 4 قرن مستعمره این کشور بود دوچندان شد. مفهوم اتحاد فرهنگی که آکادمیسینهای اسپانیایی برای مقابله با دیگر امپراتوریها خلق کرده بودند، کوبا را بخشی از اسپانیا میکرد. با تدوین «دکترین مونرو» در سال 1823 میلادی، ایالات متحده اعلام کرد که تلاش بیشتر دولتهای اروپایی برای گسترش متصرفات استعماری در قاره آمریکا یا دخالت در کشورهای تازه استقلال یافته نیمکره غربی را نخواهد پذیرفت. این معنایی روشن داشت و گرچه واشنگتن بنای احترام به وضعیت موجود مستعمرههای حاضر را داشت، صنعت بردهداری آمریکا، کوبا را قلمرویی جذاب دید و پیشنهاد خرید و الحاق کوبا را داد. البته که این پیشنهاد به جایی نرسید و بعد جنگ داخلی آمریکا آغاز شد.
نسبت آمریکایی
وقتی در سال 1898، جنگ آمریکا-اسپانیا آغاز شد، چند سالی بود که کوباییها تلاش خود را برای استقلال آغاز کرده بودند. ورود آمریکا به این جنگ به نوعی پشتیبانی از استقلالطلبان بود. آمریکا به نام حمایت از منافع و شهروندانش ناوی به هاوانا اعزام کرد که به طرز عجیبی غرق شد تا دموکراتها به دولت وقت جمهوریخواه برای مداخله فشار وارد کنند و دست آخر کوبا در سال 1902 از قلمروهای تحت حفاظت آمریکا شود. از این مقطع، جزیره برای نیرو بخشیدن دموکراسی تقلا کرد اما فولخنسیو باتیستا کشور را تماما در دست گرفت و نهایتا با حمایت مالی و نظامی ایالاتمتحده، دیکتاتوری عیانی را در جزیره استوار کرد. نفرت از او، بیزاری از آمریکاییها را در دل کوباییها کاشت، همان طور توجه به ایدهآلهای تازه را که به انقلاب منجر شد. با پیروزی چگوارا در نبرد «سانتا کلارا» در شب سال نو 1959، «جنبش 26 جولای» فیدل کاسترو در کوبا به قدرت رسید. کوبای کاسترو دو وجه به زندگی کوباییها داد و این هر دو، در گفتوگو با مردم و قدم زدن در خیابانهای هاوانا ملموس است. در گفتوگوهای رسمی، هراس و محافظهکاری واضح است، حتی حالا که چند سالی است از روی کار آمدن رائول کاسترو و اصلاحات گذشته است. پس گفتوگوهای غیررسمی، دادههای بیشتری دارند. آنا وقتی میخواهد به سوال من درباره ناراحتکننده بودن رابطه با آمریکا پاسخ دهد، ابتدا به همکار ارشدش نگاهی میاندازد و وقتی او به ابرام سری تکان میدهد، میگوید: «ناراحت نیستیم.» تقریبا همه کسانی که با آنها صحبت میکنم، از برقراری رابطه با همسایه پیشتر دشمن و باز شدن سفارتخانهها راضیاند گرچه برخی یکدلشدنشان را به وفاداری به ارزشها مشروط میکنند. هستند کسانی که هنوز از برقراری رابطه با کشوری که همیشه نقش خرابکاری داشته نگرانند و البته حق ندادن به آنها دشوار است. ایالات متحده گرچه به استقلال کوبا یاری رساند، پس از استقلال کوبا، از مسیری دیگر اعمال سلطه کرد و پس از انقلاب این کشور هم هر آنچه در توان داشت، برای به زمین زدن کوباییها خرج کرد.
شکوه توسعه
در قانون اساسی کوبا که در سال 1975 پس از 16 سال گذار از انقلاب به همهپرسی گذاشته و تصویب شد، دولت علاوه بر کنترل بازار، موظف به فراهم آوردن آموزش و خدمات پزشکی رایگان برای همه شد و در همین دو حوزه است که عمده فخر کوبای انقلابی جا گرفته است.
نرخ بیسوادی و مرگ و میر کودکان در کوبا به یکی از پایینترین میزانها در نیمکره غربی رسیده و این از دلایل آن است که در رتبهبندی شاخص توسعه انسانی در سال 2015، کوبا جایگاه 67 دارد. این رتبه در آمریکای شمالی و کارائیب حتی به 8 میرسد و در آمریکای لاتین به 5. اهمیت این رتبه که از 193 کشور جهان، 185 مورد را واکاوی میکند، در آن است که شاخص توسعه انسانی، آماری ترکیبی از شاخصهای امید به زندگی، تحصیلات و درآمد سرانه است. امید به زندگی در بدو تولد در کوبا 79 سال است که سی و سومین میزان در جهان است. همچنین متوسط سالهای تحصیل افراد 25 سال به بالا در کوبا 5/ 11 سال است که سیامین جایگاه را در جهان به کوبا میدهد. میزان امید به تحصیلات یعنی شمار سالهایی که انتظار میرود یک فرد آموزش دریافت کند هم در کوبا 8/ 13 سال است که در جهان رتبه 73 را به کوبا میدهد. «گرانما»، روزنامه کمیته مرکزی حزب کمونیست کوبا که نام خود را از کشتیای که فیدل کاسترو و 81 شورشی دیگر را در سال 1956 به کوبا رساند، میگیرد، در ژانویه سال جاری میلادی از قول مسوولان برنامه توسعه سازمان ملل متحد نوشت: «کوبا همچنان بهترین رشد شاخصها را نشان میدهد، امری که به دلیل استانداردهای بالای سلامت و تحصیل در این جزیره ممکن شده و مقیاس سیاستهای عمومی اجرا شده در دوره انقلاب را نمایان میکند.» آلفونسو، از کارگران هتل ناسیونال- محل اقامت ما که در دهه 1930 که کوبا از مقصدهای اصلی گردشگری آمریکاییها بود شروع به کار کرد- به این خدمات دولت میبالد: «من راضیام و فرزندانم هم راضی خواهند بود.» البته او هم به دشواری زندگی در ساختمانی چند دهساله اشاره میکند اما از تکان نخوردن قیمتها خوشحال است و مانند بیشتر مردمان لاتین مدام لبخند میزند. یکی از ساکنان ایرانی هاوانا حتی از ارزانتر شدن قیمت محصولات مختلف در ماههای گذشته میگوید: «اینجا کوبا است. قیمتها هیچ وقت تغییر نمیکنند، فقط شاید ارزانتر شوند! تغییر مهمتر، متنوع شدن اجناس در یک سال گذشته است.»
نگاه دیگران
با این حال، حداقل دستمزد در کوبا پایین است و بیشترین حقوقها هم فاصله قابل توجهی از این حداقل ندارد. حداقل حقوق در سال 2014 افزایش قابل ملاحظهای پیدا کرد و در سال 2015 به 687 پزوی کوبایی رسید، اما هنوز هم از پایینترینها در جهان است. در دولت مارکسیست-لنینیستی که پایههای آموزش و سلامت را برای مردم فراهم آورده چنین حداقل دستمزدی قابل توجیه است، اما در یک سال اخیر که تنوع اقلام بیشتر شده، خواست مردم هم متفاوت شده است. کوبا هم اکنون سومین کشور جهان به لحاظ پایین بودن حداقل دستمزد است.
کسانی حتی به واقعیت شاخصهای توسعه انسانی نیز خرده میگیرند. در فضای باز هتل ناسیونال یک گردشگر آلمانی را میبینم که میگوید: «من در دهه 1940 برای تجارت به اینجا رفت و آمد داشتم. تغییر زیادی نمیبینم. وقتی همه چیز دست دولت است، سامان دادن امور پزشکی کار دشواری نیست.» دستاوردهای کوبا در توسعه انسانی واقعی هستند، اما برخی میگویند که روند توسعه پیش از انقلاب آغاز شده بود. علاوه بر این، بسیاری، کمکهای هنگفت اتحاد جماهیر شوروی را از عمدهترین دلایل چنین توسعهای میدانند در زمانی که حرکت شاخصها به سوی توسعهیافتگی، هدفی برای تبیین مزایای سوسیالیسم بود. گفته شده که دولت برای ارتقای سطح سلامت و آموزش، از هزینه شدن منابع مصرفی خانوار جلوگیری کرده است. انتقادها در بعضی موارد به اینجا میرسد که نظام پزشکی کوبا، افراد جامعه را مانند اهداف فیزیکی میبیند که به هر طریقی باید با استانداردهای تعریفشده همسو شوند. وقتی در ساحل هاوانا که مملو از جمعیت نوازنده و رقصنده است با پرستاری برخورد و چنین موضوعی را مطرح میکنم، تنها میگوید: «خجالت بکش!» با این همه گزارشگران مستقل تاییدکننده بخشی از نگاه مکانیکی به انسانهایی بودهاند که ابزار دادهسازیاند.
بیشتر تولید در کوبا در دست دولت است، همینطور بیشتر نیروی کار. البته اخیرا 22 درصد نیروی کار جذب بخش خصوصی ضعیف میشود اما جالب اینجا است که حقوق اینها را هم دولت پرداخت میکند. شرکت خصوصی دستمزدها را در اختیار دولت میگذارد و دولت پس از کسر مالیات، حقوق کارمند بخش خصوصی را پرداخت میکند. این هم حقوقی است که در ماه معمولا از 20 دلار فراتر نمیرود. با این همه، نباید فراموش کرد که در سالها و ماههای گذشته که تلاش برای رونق دادن به کسب و کارهای خرد شدت گرفته، متوسط درآمد ماهانه بر اساس برخی برآوردها تا بالای 35 دلار هم افزایش داشته است.
کوباییها از دولت غذای مجانی میگیرند و علاوه بر آن قادرند غذای ارزان بخرند. پولی که برای تلفن، برق و گاز پرداخت میکنند تنها حدود 2 دلار در ماه است. هزینه تمام داروها را دولت پوشش میدهد و به بنزین مصرفی آنها هم یارانه تعلق میگیرد. تحصیل کاملا رایگان و مالیات خدمات و املاک صفر است. نرخ اجاره مسکن کنترل شده است و دولت برای بیشتر جمعیت، خانه فراهم کرده است. اما همین آسودگی با دشواریهای محدودیت شدید انتخابها، زندگی در خانههای فرسوده و راندن خودروهای چند نسل دیده روبهرو است. در یک سال گذشته که مناسبات با آمریکا از سر گرفته شده، تنوع خودروها در خیابانها بسیار بسیار بیشتر شده، اما زندگی در دنیای قدیم، تنها برای گردشگرانی جذاب است که چند روزی به این جزیره زیبا میآیند.
یکی از داستانهای شگفتانگیز برای گردشگرانی که شمارشان این روزها بسیار بیشتر از قبل شده و به گفته ساکنان هاوانا دیگر در همه جای شهر دیده میشوند، دوپولی بودن کوباست. در حالی که مردم کوبا برای خرید و فروشهای روزمره باید از پزوی کوبا استفاده کنند، خارجیها باید «پزوی تبدیلپذیر کوبا» (CUC) تهیه کنند. پزوی تبدیلپذیر در سال 1994 با نسبت یک به یک به دلار ایالات متحده میخکوب شد اما پزوی ملی، آن پولی که مردم عادی با آن سروکار دارند، نرخ برابریای حدود 03/ 0 دارد. دولت رائول بنا بود در جریان اصلاحات، «سی یو سی» را از معادلات حذف کند، اما این پول گردشگری که انگار قرار است با نرخ برابری اش اقتدار کوبا را به میهمانان گوشزد کند، هنوز پابرجاست.
کوباییهایی که درگیر صادرات توتون، شکر، ماهی، دارو، قهوه و میوه هستند ممکن است رنگسی یو سی را ببینند، اما دیگران معمولا با همان پزوی ملی امور میگذرانند و به اینکه چندی است خرید و فروش ملک و خودرو آزاد شده، قانعند. ولی اینجا هم تبصرهای وجود دارد؛ پولی که بناست کوباییها رنگ آن را نبینند، میان کوباییها بهعنوان نوعی پسانداز دست به دست و گاهی برای هممیهنان و گاهی برای خارجیها دلالی میشود. تبادل دلار یا هر ارز خارجی دیگری محدودیت حقوقی دارد، اما دسته موسیقیای که برای من- به پیشنهاد خودشان- یک آهنگ ملیگرایانه کوبایی نواخت، از من 10 دلاری گرفت و 5 دلاری پس داد. البته در مغازهها احتیاط بالاست. سیگار برگ، معروفترین سوغاتی جزیره را به «سی یو سی» خریدم، در حالی که از تنوع آنها حیران بودم. سیگارهایی از 1 سی یو سی تا بیشتر از 100 سی یو سی موجود بود، ولی وقتی خواستم سیگار برگ مورد علاقه فیدل کاسترو را به من بدهند، گفتند: «برند آن موجود است اما آن نوع خاصش تمام شده.» قیمتهای چنین مغازههایی که گردشگران در آنها رفت و آمد دارند به طور کامل به سی یو سی است، اما مغازههای شهروندان، با پزویی قیمت میزنند که قدرتش بسیار کمتر از پول دوم کوبا است.
ناهنجاری کوبایی
تمام انتقادها به کوبای کاسترو، اقتصادی و سیاسی نیست. ناهنجاریهای اجتماعی نیز از دستاویزهای مخالفت است. درست است که نرخ مرگ و میر نوزادان پایین است، اما احتمال اینکه آن نوزاد پس از بلوغ گرفتار بحرانهای اجتماعی شود، کم نیست. زنان کوبایی، مطابق قانون اساسی حقوق برابر اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی با مردان دارند. بر اساس ماده 44 قانون اساسی کوبا، «دولت فرصتها و امکاناتی یکسان با مردان را برای زنان تضمین میکند تا مشارکت کامل زنان را در توسعه کشور ممکن کند.» زنان حتی حدود نیمی از کرسیهای «مجمع ملی کوبا» را در اختیار دارند تا رتبه مشارکت زنان در سیاست در این کشور یکی از بهترینها در جهان باشد. با وجود این، آن قوانین و این حضور رسمی، به پاکسازی فضای جامعه از سواستفاده از زنان ترجمه نشده است. ماریا، روزنامهنگار ارشدی که همراه با آنا بود با تاسفی عمیق میگفت: «گردشگرانی که به جزیره میآیند، همان قدر که در طلب آفتاب ساحل و سیگار برگ و نوشیدنیهای محلیاند، در پی سوءاستفاده جنسی نیز هستند، قربانیان اقتصادیای که برای خارجیها ارزان تمام میشوند!» فاجعه آن است که بر اساس گزارشهای میدانی رسانهها یا اظهارنظرهای گردشگران در پایگاههای اینترنتی وابسته به سفر و سرگرمی، بخشی از زنان بهواسطه پیچ و خم زندگی موقتا به چنین راههایی منحرف میشوند.
امید مدنی
اما کوبا زنانی هم دارد که شجاعانه پیگیر ایدهآلهایشان بودهاند. «زنان سفیدپوش» کوبا نماد مبارزه مدنی در این جزیره کمونیستی هستند. آنها که همسران و اعضای خانواده مخالفان زندانی هستند، هر یکشنبه، با لباسهای سفیدرنگی که نماد صلحخواهی آنهاست، گرد هم میآیند. آنها که در سال 2003 گروهشان را شکل دادند، در سال 2005 جایزه آزادی اندیشه «ساخاروف» را بردند و از سال 2010 شاهد تشدید دستگیریها شدند، اما به کنشگریهایشان ادامه دادند تا دوگانگی سیاستهای کوبایی باز هم به چشم بیاید. در حالی که از زمان روی کار آمدن رائول کاسترو، اصلاحاتی اقتصادی و نرمشهایی سیاسی- بدون تردید با تایید «فیدل بزرگ»- اجرایی شد، حزب حاکم هنوز بر محدودیتهای سیاسی پافشاری دارد تا پیچیدگی روزهای آینده واضح باشد. در آستانه سفر تاریخی باراک اوباما به کوبا در مارس 2016، زنان سفیدپوش با این تصور که دستشان در زمان حضور خبرنگاران خارجی بازتر است، دست به راهپیمایی زدند، اما دولت 50 تن از آنها را بازداشت کرد تا به همه بفهماند حتی رابطه با بزرگترین دشمن سابق هم اوضاع را متفاوت نکرده است. با این حال به نظر میرسد رهبران کوبا در حال پیگیری آرام اصلاحات هستند، «اصلاحات» برای سالم ماندن انقلاب، «آرام» برای سالم ماندن انقلاب. اما چه کسی است که نداند، چند دهه آزار مخالفان، بخشی از جمعیت کوبا را از ادامه آرام اصلاحات ناخشنود کرده است؟ همانها که با مرگ رهبر سابق شاد شدند؛ اگر در میامی آمریکا بودند، جشن گرفتند و اگر در خاک کوبا، آرام. پسر فروشندهای که به من زیرسیگاریای با نوشته «کوبا» فروخت، در واکنش به اشاره من به تصویر بزرگ فیدل کاسترو و این گفته که «باید عاشق او باشی» فقط خندید، لبخندی که آن هم بعد از نگاه به پیرامون بر چهره چندنژادیاش نقش بست. سازمانهایی چون «عفو بینالملل» و «دیدهبان حقوق بشر» بارها دولت کوبا را به نقض سیستماتیک حقوق بشر و زندانی کردنهای دلخواهانه یا دادگاههای ناعادلانه متهم کردهاند، اما سوسیالیستهای کوبا معتقد بوده و هستند که رسیدن به ایدهآلهای سوسیالیسم کامل با تکیه بر ارزشهای لیبرالی ممکن نیست. ناگفته نباید بماند که دستههایی از کوباییها هم این گونه میاندیشند. سهلگیریهایی در کوبای انقلابی مشاهده شده، مثلا کوبا که تا سال 1992 رسما «بیخدا» بود، از این مقطع اجازه فعالیتهایی محدود را به برخی مذهبیها داد، با وجود این، سایه سنگین دولت بر نهادهای مذهبی، گروههای وابسته و معتقدان دینی محفوظ مانده است.
اصلاحات کوبایی
اصلاحات سیاسی پررنگ نبودند تا عمده توجه دولت به تغییرات اقتصادی باشد، اصلاحاتی که در فضای کوبایی مهم و تاثیرگذار، اما در مقایسه با استانداردهای جهان توسعه یافته، لاکپشتی بودهاند. وقتی رائول کاسترو در سال 2008 در تلاش برای بازسازی چهره انقلاب و رهبرانش ریاست جمهوری را در دست گرفت، با اصلاحاتی مانند حذف محدودیتهای خرید محصولاتی چون رایانه آغاز کرد و نظام پرداخت حقوق را به گونهای تنظیم کرد که کارکنان سختکوشتر دریافتی بیشتری داشته باشند. در سال 2011، چندی پس از آغاز بهار عربی، تغییرات گستردهتری تحت 300 اصلاح اقتصادی مشابه مدل اقتصادی چین معرفی شد و برای مقامات ارشد محدودیت سالهای خدمت تعریف شد. از سال 2012،بهمیزان181 شغل از جمله فروشندگی مغازه و رانندگی تاکسی از کنترل دولت خارج و کسب و کارهایی چون رستورانهای فست فود تجربه شد. حتی در سال 2013 قانون ایجاد یک منطقه ویژه اقتصادی تصویب شد. با همه اینها اقتصاد کوبا هنوز تقریبا بهطور کامل دولتی است. البته که کوباییها از خرید و فروش اقلام پیشتر ممنوعه و آزادتر بودن در کسب و کارشان لذت میبرند، اما بدبینیها به دولت گاهی غلیظ مانده است. در گفتوگویی که هنگام سفر به ونزوئلا (گزارش این سفر در «دنیای اقتصاد» منتشر شده است) با موئیسس نعیم، کارشناس برجسته آمریکای لاتین در موسسه «کارنگی» داشتم، پرسشی نیز درباره کوبا مطرح کردم و چنین پاسخی گرفتم: «از زمان انقلاب کاسترو در سال 1959، کوبا هرگز اقتصادی خودکفا نداشته و همیشه به کمکهای اقتصادی قدرتهای خارجی وابسته بوده است. کوبا ابتدا از سوی اتحاد جماهیر شوروی تامین میشد و بعد که آن رژیم سقوط کرد، این جزیره وارد دورهخاصی از دشواری نمایان اقتصادی، قحطی و کمبود شد. وقتی چاوز به قدرت رسید و شروع به پشتیبانی از کوبا کرد، آن دوره تمام شد. کمک ونزوئلا به این جزیره بیشتر از کمکی است که کوبا از شوروی دریافت میکرد، اما با عیان شدن آشوب و ورشکستگی ونزوئلا، دولت کوبا تصمیم به عادیسازی روابط با ایالات متحده گرفت.» سیاست خارجی تازه به تنوع محصولات مصرفی انجامیده، اما تغییر واقعی زمانی آغاز خواهد شد که سرمایه وارد کوبا شود. دولت با تغییر قوانین، تشکیل شرکتهای «جوینتونچر» را ممکن کرده، اما هنوز شرایط ورود سرمایه ایدهآل نیست. همین ابهام ها، ذهن کوباییهای داخل و خارج این کشور را گرفتار کرده است. کوباییها مانند دیگر کشورهای کارائیب و آمریکای جنوبی، سبک زندگیای بر پایه شادی دارند، اما غصههای دیرپایی نیز دارند که حل آنها به عوامل مختلفی وابسته است. بخشی از مشکلات را ادامه سیاست خارجی کنونی دولت کوبا حل خواهد کرد و بخش دیگر به اتحاد ملی گره خواهد خورد. نشانههای حرکت به سوی اتحاد موجود است، گرچه آهنگش آهسته.
از آن سو، نشانههای تلاش برای بازیابی ارتباط با جهان هم وجود دارد. کوباییهای طرف صحبت من نیز همگی خواهان ارتباط جهانی با هدف ارتقای سطح زندگی بودند، موافقان حزب با تاکید بر لزوم حفظ ارزشها و مخالفان با امید بهتر شدن اوضاع. حالا کوباییها تلاش میکنند همه را نه دوست مردم، بلکه دستکم دوست منافع اقتصادی بپندارند. هتل ناسیونال موزهای از «بحران موشکی کوبا» داشت، چراکه کاسترو و چهگوارا در جریان این بحران، دفتر خود را به اینجا منتقل کردند. پیرمردی که روزهای کاری موزه را با گشودن قفل در چوبی موزه-محل استقرار دیده بانان در جریان بحران موشکی- آغاز میکرد از وطن من پرسید و وقتی برای درک حس او عامدانه گفتم: «ایران، کشور دوست شما»، گفت: «هرکس به کوبا بیاید، دوست ماست.»
حمیدرضا آریان پور – هاوانا
برگرفته: دنیای اقتصاد
Hits: 0