رویاهای مائو: جمهوری خلق چین چگونه و با چه ایده‌هایی شکل گرفت؟

به مناسبت شصت و هشتمین سالگرد تاسیس جمهوری خلق چین، در این مطلب می‌خواهیم نگاهی تحلیلی به ویژگی‌ها و تاریخ این کشور با تاکید بر چگونگی شکل‌گیری این جمهوری و آرمان‌های آن بیندازیم.

نگاهی به تاریخ چین

maos-dreamsبه عقیده مورخان، تمدن چین از کهن‌ترین تمدن‌های تاریخ است. چین باستان، سرزمین اختراعات و در طول سده‌ها، در زمینه‌های مختلفی از جمله نجوم و ریاضیات پیشگام بوده است. کاغذ، چاپ، ظروف چینی، ابریشم و باروت از جمله اختراعات چینی‌ها محسوب می‌شود. پیشینه تاریخی این کشور به پنج هزار سال پیش از میلاد مسیح برمی‌گردد؛ گفته می‌شود تا هزاران سال حکومت واحدی در این سرزمین مستقر نبوده و چین از خودمختاری‌هایی مستقل تشکیل می‌شده است. در تاریخ چین نیز مانند بسیاری از کشورها، شورش‌هایی که به تغییر سلسله‌ها انجامیده‌اند کم دیده نمی‌شود. چرخه شورش، جنگ، تشکیل خودمختاری و گاهی یکپارچگی و دوباره قیام و… در تاریخ هفت‌هزارساله چین بارها تکرار شده است. نخستین سلسله پادشاهی این کشور سلسله شیا1 نام دارد که در حدود دو هزار سال پیش از میلاد مسیح حکومت خود را آغاز کرد. اما به واقع نخستین حکومتی که چین را متحد کرد در سال 221 قبل از میلاد مسیح شکل گرفت؛ سلسله شین2 به عنوان اولین امپراتوری، با اتحاد خودمختاری‌های متخاصم توسط چینشی هوانگ3 آغاز به کار کرد. تا پایان عمر آخرین امپراتوری چین (سلسله چینگ) در سال ۱۹۱۱ که پایان سلطنت مطلقه موروثی چندهزارساله چین نیز بود، و آغاز عصر حاکمیت دولتی و تشکیل جمهوری چین (به رهبری کومین تانگ حزب ملی چین) در سال 1912 میلادی، سرزمین چین شاهد حوادث بسیاری بود که به برخی از مهم‌ترین آنها در ادامه اشاره شده است:

در قرن سیزدهم میلادی با کشته شدن حدوداً نیمی از جمعیت چین در پی یورش مغولان، جمعیت چین از ۱۲۰ میلیون نفر به حدود ۶۰ میلیون نفر (20 سال پس از حمله) کاهش یافت و این کشور به تدریج به تصرف امپراتوری مغول درآمد. گرچه حکومت مغولان نیز دیری نپایید و با شورش دهقانی به نام جو یونجانگ در سال ۱۳۶۸ میلادی به پایان رسید. جو یونجانگ سلسله مینگ را بنیان نهاد که تحت رهبری این دودمان، چین به یکی از قدرتمندترین نیروهای دریایی جهان تبدیل شد و عصر طلایی دیگری همراه با شکوفایی اقتصادی، فرهنگی و هنری و حتی اخلاقی (با گسترش و ترویج مکاتب فلسفی همچون مکتب نوکنفوسیوسی) برای این کشور فرا رسید. لازم به ذکر است در دوران حکومت مینگ بود که پایتخت چین از شهر نانجینگ به پکن منتقل شد.

در قرن نوزدهم، قسمت‌های مختلفی از سرزمین چین در پی جنگ‌های فرسایشی با دو کشور امپریالیستی آن زمان یعنی فرانسه و بریتانیا، شکست در جنگ‌های مختلف و ضعف ناشی از ناآرامی‌ها و شورش‌های داخلی، قحطی (قحطی بزرگ شمال چین در سال‌های ۱۸۷۶ تا ۱۸۷۹ جان ۹ تا ۱۳ میلیون نفر را گرفت) و… از سرزمین اصلی جدا شد؛ طبق معاهده‌ای، هنگ‌کنگ به بریتانیا واگذار شد و در پی شکست چین در جنگ با ژاپن در سال‌های ۱۸۹۴ و ۱۸۹۵ (جنگ اول چین و ژاپن)، سرزمین تایوان به ژاپن واگذار و شبه‌جزیره کره نیز از حوزه نفوذ پادشاه خارج شد. وخامت اوضاع به قدری بود که در سال ۱۸۹۸، فرمان برقراری حکومت مشروطه صادر شد اما دخالت ملکه بانفوذ چین، مانع اجرای آن شد. قیام مشت‌زن‌ها در سال‌های ۱۸۹۹ تا ۱۹۰۱ نیز زخم دیگری بر پیکر نیمه‌جان سلسله چینگ وارد کرد که کشور را بیشتر دچار هرج‌ومرج و به سقوط نزدیک‌تر می‌کرد. در فاصله این سال‌ها ملکه وقت تلاش می‌کرد با ایجاد اصلاحاتی، سلسله چینگ را از خطر سقوط حفظ کند، اما حوادث سال‌های ۱۹۱۱ و ۱۹۱۲ به عمر این سلسله پایان داد و نخستین حکومت جمهوری را در این کشور برقرار کرد.

عصر جمهوریت

maos-dreamsمساله‌ای که در مورد تاریخ معاصر چین و احتمالاً بسیاری از کشورهای دیگر وجود دارد و لازم است به آن توجه شود، دیدگاه‌های متفاوت و بعضاً کاملاً متضاد است. به خصوص در مورد چین بر سر علل وقایع، تحلیل تاریخی حوادث و شخصیت رهبران سیاسی به ویژه مائو، حتی تا به امروز نیز توافق کاملی میان صاحب‌نظران وجود ندارد. تعابیر و القابی که برای مائو به کار رفته طیف بسیار متنوعی را شامل می‌شود. از مائو به عنوان بزرگ‌ترین هیولای تاریخ تا قدیس یاد می‌شود! گرچه نگاه‌های معتدل و واقع‌گرایانه‌تری هم وجود دارد. در بیانیه‌ای که چندین سال پس از مرگ مائو از سوی حزب کمونیست صادر شد، این حزب خطاها و اشتباهات او به خصوص در زمینه تقسیم زمین‌های کشاورزی و مسائل انقلاب فرهنگی را پذیرفت.

رهبر انقلابی چین در براندازی دودمان چینگ در سال ۱۹۱۱ سون یات سن بود که پدر چین مدرن لقب گرفت. او سیاستمدار و رهبر نیروهای انقلابی در جنگ علیه پادشاهی بود. با تاسیس جمهوری چین در سال ۱۹۱۲، سون یات سن اولین رئیس‌جمهور تاریخ کشور شد و حزب ملی را تاسیس کرد. او تا سال ۱۹۲۱ میلادی رهبر این حزب بود و در همان سال در گذشت.

در سال ۱۹۱۵ رئیس‌جمهور بعدی چین در پی امپراتور خواندن خود با طغیان عمومی و مخالفت ارتش روبه‌رو و ناچار به استعفا شد و نظام جمهوری دوباره برقرار شد اما در این هنگام وضعیت کشور بسیار به‌هم‌ریخته بود. دولت مستقر در پکن از نظر مجامع بین‌المللی دولت رسمی چین محسوب می‌شد اما تقریباً در عمل کشور تحت حکومت جنگ‌سالاران مختلف اداره می‌شد. در اواخر دهه ۱۹۲۰ با تلفیقی از عملیات‌های نظامی و مانورهای سیاسی زیرکانه کومین‌تانگ، کشور دوباره متحد شد. در این زمان پایتخت کشور به نانجینگ منتقل شد و قیمومیت سیاسی (دوره انتقالی برای توسعه سیاسی) اعلام شد.

در حقیقت چین در نیمه نخست قرن بیستم میلادی اختلافات و جنگ‌های داخلی بسیاری به خود دید به طوری که این کشور به دو اردوگاه سیاسی متخاصم و رقیب تقسیم شده بود؛ کومین تانگ ملی‌گرا و حزب کمونیست چین به رهبری مائو. مخاصمات اصلی در سال ۱۹۴۹ میلادی مصادف با سال 1327 شمسی، با پیروزی کمونیست‌ها در جنگ داخلی با ملی‌گرایان چینی، تاسیس جمهوری خلق چین4 و تشکیل دولت کمونیستی در سرزمین اصلی پایان یافت. جمهوری چین به رهبری کومین تانگ پایتخت خود را به تایپه در تایوان منتقل کرد و امروزه به تایوان، کینمن، ماتسو و چند جزیره دوردست دیگر محدود شده است؛ جمهوری خلق چین و جمهوری چین از آن زمان تاکنون درگیر اختلافات سیاسی شدیدی با یکدیگر در مورد حق حاکمیت و وضعیت سیاسی تایوان بوده‌اند.5

به قدرت رسیدن کمونیست‌ها

با تاسیس حزب کمونیست چین در سال ۱۹۲۱ میلادی، درگیری با این حزب بر اختلافات داخلی و سایر مشکلات حکومت کومین تانگ اضافه شد. گرچه نبرد با کمونیست‌ها برای حکومت نه‌چندان منسجم کومین تانگ سخت بود اما جنگ در ابتدا به سود کومین‌تانگ پیش می‌رفت تا اینکه در سال ۱۹۳۶ ژاپن به چین حمله‌ور شد و جنگ دوم چین و ژاپن که بخشی از جنگ جهانی دوم بود (19۴۵-۱۹۳۷)، درگرفت. بین کومین‌تانگ و حزب کمونیست چین برای مقابله با ژاپن ائتلافی اجباری به وجود آمد. در طول این جنگ حدود ۲۰ میلیون چینی کشته شده و موارد متعددی از جنایات وحشیانه جنگی از سوی سربازان ژاپنی مشاهده شد. در سال ۱۹۴۵ ژاپنی‌ها مجبور به تسلیم شدند و خاک چین را ترک کرده و تایوان را نیز به جمهوری چین پس دادند. اما چینِ فاتح و نیز ویران از جنگ، به زودی به علت روابط عاری از مسالمت و اعتماد میان کمونیست‌ها و ملی‌گراها مجدداً درگیر جنگ داخلی شد.

حزب کمونیست در سال ۱۹۴۹ در چند جنگ مهم حکومت ملی‌گرا را شکست داد و بر بیشتر سرزمین اصلی چین مسلط شد. با گریختن کومین‌تانگ به تایوان و جزایر اطراف، مائو تسه تونگ، رهبر حزب کمونیست در اول اکتبر ۱۹۴۹ تاسیس جمهوری خلق چین را اعلام کرد و به تدریج موفق شد مناطق دیگری را نیز از تصرف نیروهای جمهوری چین درآورد.

برخی مورخان معتقدند رژیم ملی‌گرای کومین تانگ برای رویارویی با حملات ژاپنی‌ها که از ابتدای قرن بیستم به طور مکرر اتفاق افتاده بود و جلوگیری از تجزیه کشور تلاش فراوانی کرد؛ لیکن نتوانست جلوی تجاوز آنها را بگیرد. اما این کمونیست‌ها بودند که به رهبری مائو توانستند ضربه‌های اساسی به ارتش ژاپن زده و در نهایت آنها را از خاک چین بیرون کنند و به این ترتیب بود که کمونیست‌ها با مقابله با دشمن خارجی و ملی‌گرایان فاسد داخلی، توانستند حمایت مردمی و مشروعیت لازم را کسب و در سال 1949 دولت کمونیست جمهوری خلق چین را پایه‌گذاری کنند.

حزب کمونیست پس از مائو: اصلاحات دنگ شیائوپینگ

از مائو تسه تونگ (مائو زدونگ)6، (متولد ۲۶ دسامبر ۱۸۹۳ در شاوشان از ایالت هونان) به عنوان یکی از تاثیرگذارترین چهره‌های سیاسی قرن بیستم یاد می‌شود که افکار و عقایدش منشأ جنبش‌ها و تحولات چشمگیری در سراسر جهان شد. مائوئیسم که در واقع برداشت مائو از مارکسیسم است الهام‌بخش بسیاری از نیروهای مبارز در دنیا از جمله ایران و نپال و پرو بوده است. در این برداشت، باور به نقش برجسته دهقانان در انقلاب کارگری پررنگ است و بر اهمیت فرهنگ به عنوان عنصری که می‌تواند بر اقتصاد سوسیالیستی تاثیرگذار باشد، تاکید می‌شود. همان‌طور که گفته شد این نظریه‌پرداز و سیاستمدار انقلابی کمونیست بود که جمهوری خلق چین را در سال ۱۹۴۹ بنیان گذاشت و تا آخر عمر هم در راس آن حکومت قرار داشت. برخی معتقدند اقدامات مائو، چین، این کشور جهان چندمی را به یکی از مهم‌ترین کشورهای دنیا در عرصه سیاست و اقتصاد تبدیل کرده است؛ آنها با ایجاد یک اقتصاد متمرکز و برنامه‌ریزی‌شده دولتی تلاش زیادی برای زنده کردن اقتصاد ملی و بهبود وضع اقتصادی میلیون‌ها نفر از مردم که حتی از کمترین نیازهای زندگی نیز محروم بودند، کردند. گرچه روش‌هایی که در پیش گرفت با انتقادهای بسیاری مواجه است اما در آن زمان اکثر کارگران و کشاورزان با این تصور که با طرفداری از مائو حقوق از دست رفته خود را به دست می‌آورند، پیرو مائو بودند. حتی مائو با برنامه صنعتی کردن چین شالوده استواری برای اقتصاد این کشور پی‌ریزی کرد، لیکن مردم پس از دو دهه حاکمیت مطلق اندیشه‌های سوسیالیستی و مبارزه طبقاتی فقیرتر شده و اقتصاد کشور نیز در آستانه ورشکستگی قرار گرفته بود.

خدمت به مردم یا خدمات برای مردم7 شعار سیاسی بود که نخستین بار در عصر مائو در چین شنیده شد. این شعار برگرفته از سخنرانی مائو در هشتم سپتامبر سال 1944 بود که به مناسبت یادبود مرگ یکی از سربازان برپا شده بود. در متن یادبود، مائو با اشاره به سخنی مشهور اعلام کرده بود: مرگ ممکن است به اندازه کوهی سنگین یا به اندازه یک پر، سبک باشد. برای خلق مُردن سنگین‌تر از کوه، اما برای فاشیست‌ها کار کردن و مرگ برای استثمارگران سبک‌تر از پر است و این سرباز برای مردم مُرد.

به تدریج شعار خدمت به مردم به دلیل نفوذ و تاثیر شدید عقاید مائو بر چپ‌های جدید نظیر حزب گاردسرخ و…8 در غرب لس‌آنجلس و نیز در دنیا با استقبال مواجه شد به طوری که در ایالات متحده دانش‌آموزان و جوانان در دوران جنبش آسیایی-آمریکایی (در اواخر دهه‌های 1960 و 1970) به طور گسترده‌ای آن را به کار می‌بردند. مضمون خدمت به مردم در کنار مضامینی چون «دنبال نفع شخصی نباش، همیشه به دنبال منفعت دیگران باش» و «مبارزه‌ای بدون خستگی» تبدیل به مبانی اصلی حزب کمونیست چین شد. از دیگر عقاید مائو اعتقاد به افزایش جمعیت بود. در دوران رهبری او جمعیت چین از ۵۵۰ میلیون نفری به ۹۰۰ میلیون نفر افزایش یافت. برنامه «جهش بزرگ» مائو که شامل پروژه‌های اصلاحی عظیم و تقسیم‌بندی اشتراکی زمین‌های کشاورزی بود، نتایج فاجعه‌باری داشت. مرگ حدود ۴۵ میلیون نفر در سال‌های 1961-۱۹۵۸ که بیشتر آنها از گرسنگی جان می‌باختند از جمله این نتایج بود. با تقسیم‌بندی جدید زمین‌ها، حاصلخیزی زمین‌ها رو به کاهش می‌نمود و عملاً انگیزه کار و تولید کمتر می‌شد چراکه کشاورزان مجبور بودند محصول خود را به دولت تحویل دهند. در همین دوران یک تا دو میلیون نفر از زمین‌داران چین نیز به عنوان ضدانقلاب اعدام شدند. در سال ۱۹۶۶ بود که پدیده‌ای به نام انقلاب فرهنگی از سوی مائو و متحدانش اعلام شد؛ این دوره که تحولات اجتماعی و مسائل گسترده‌ای برای کشور به وجود آورد با مرگ مائو در سال ۱۹۷۶ به پایان رسید. جمهوری خلق چین از سال ۱۹۷۱ جایگزین جمهوری چین در سازمان ملل شد و کرسی دائم این کشور در شورای امنیت نیز به آن واگذار شد.

پس از مرگ مائو برخی از رهبران حزب کمونیست دستگیر شده و تندروی‌های دوره انقلاب فرهنگی به پای آنها نوشته شد. در این دوران دنگ شیائوپینگ که در سال‌های پیش از آن از حزب کمونیست به دلیل عقاید اصلاح‌گرایانه و میانه‌رو بودن، تصفیه شده بود به قدرت رسید و اصلاحات مهم اقتصادی را در کشور اجرا کرد. در راس اصلاحات و عقاید او می‌توان به سیاست درهای باز اشاره کرد. دنگ اعتقاد داشت (و با عبرت گرفتن از تجربه شوروی نیز به این باور رسیده بود) دگرگونی روابط چین با خارج مهم‌ترین بخش اصلاحات است. ایجاد اعتماد و پذیرش قاعده‌های حاکم بر نظام بین‌المللی برای جذب سرمایه، تکنولوژی و دانش مدیریت جهان خارج مهم‌ترین کاری بود که سیاست درهای باز دنگ دنبال می‌کرد. او همچنین بر این باور بود که میزان قدرت و نفوذ کشورها بستگی به قدرت اقتصادی و برتری تکنولوژیک دارد. به این دلیل دستیابی به پیشرفت‌های علمی-‌تکنولوژیک و توسعه قدرت اقتصادی کشور را هدف اصلی چین قرار داد و در همین راستا بود که سیاست خارجی بعد از وحدت ملی در صدر اولویت‌های این کشور قرار گرفت.9

حزب کمونیست در ادامه، اشتراکی‌سازی بخش کشاورزی را به نفع خصوصی‌سازی زمین‌های کشاورزی ملغی کرد. این چرخش سیاسی موجب شد اقتصاد دستوری و کمونیستی چین به یک اقتصاد مختلط تبدیل شود که جهت‌گیری به سمت بازار آزاد در آن به تدریج بیشتر می‌شد. مفهوم بازار آزادی که با سرمایه‌داری به شدت عجین است؛ سرمایه‌داری و جذب سرمایه خارجی که در دورانی از حاکمیت حزب کمونیست شاید حتی صحبت از آن عملی ضدمردمی و در تضاد با آرمان‌های حزب تلقی می‌شد. اکنون عده‌ای بر این باورند که اقتصاد چین در عمل به آنچه در کشورهای غربی و پایبند به سرمایه‌داری دیده می‌شود، شبیه‌تر است تا به حکومتی کمونیستی. رهبران این کشور نظام سیاسی، ایدئولوژیک و اقتصادی کشور خود را به ترتیب «استبداد دموکراتیک مردمی»، «سوسیالیسم با ویژگی‌های چینی» و «اقتصاد سوسیالیستی بازار» می‌خوانند. همچنین قانون اساسی فعلی چین در سال ۱۹۸۲ نوشته شد.

در مجموع، بعد از مرگ مائو حزب کمونیست به کار خود ادامه داد گرچه سال‌های پس از او، حزب کمونیست تغییرات بسیاری به خود دید و کشور چین با اصلاحات کلی و زیربنایی به رهبری دنگ شیائوپینگ روبه‌رو شد و قوانینی که او بنا نهاده بود تا حدی نادیده گرفته شد، اما تا به امروز نیز عده بسیار زیادی در چین پیرو مائو هستند و تصویرش در اکثر خیابان‌ها نمایان است.

جمع‌بندی

با نگاهی مقایسه‌ای به تاریخ معاصر چین، شوروی و برخی دیگر از کشورهای کمونیستی درمی‌یابیم که شاید اگر این کشور در مقطعی از تاریخ خود دست به بر هم زدن ساختار موجود و پی‌ریزی اصلاحات زیربنایی نمی‌زد، هم‌اکنون وضعیتی مشابه با کشورهای به جا مانده از فروپاشی شوروی می‌داشت. هدر رفتن منابع انسانی، محصولات و تخریب (کاهش حاصلخیزی) زمین‌های کشاورزی و… اگر در چین ادامه پیدا می‌کرد، قطعاً امروزه نام این کشور در شمار قدرت‌های اول اقتصادی دنیا نمی‌بود. در واقع می‌توان گفت آنچه چین را از سایر کشورهای کمونیستی متمایز کرد و به جایگاه کنونی رساند این بود که در نقطه‌ای از تاریخ چین، رهبران این کشور دریافتند ساختار موجود راه به جایی نخواهد برد؛ آنها نیاز به اصلاح را درک، به جامعه منتقل و قدرتمندانه و البته به تدریج آن را پیگیری کردند. امری که شاید با توجه به سخنان اخیر دستیار ویژه اقتصادی رئیس‌جمهور و ابرچالش‌های یادشده، لزوم آن در کشور ما نیز احساس می‌شود. اگر بپذیریم که چارچوب‌ها و پارادایم موجود قادر به حل چالش‌های اقتصادی نیست، شاید وقت آن رسیده باشد که گفتمان ملی برای تغییر آن مطرح کنیم.

پی‌نوشت‌ها:
۱- XIA. / ۲- Qin. / ۳- Qin Shi Huang.
۴- People’s Republic of China. / ۵- www.yjc.ir
۶- Mao Tse-tung or Mao Zedong. / ۷- Serve the People” or “Service for the People. / ۸- Red Guard Party, the Black Panther Party, and the Yellow Brotherhood.
۹- اصلاحات در چین و شوروی، ص. 27.

 

نوشته: سوده شیبانی‌فر  |  برگرفته: تجارت فردا

Hits: 1

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *