پارادایم مائو: مائو بر اساس کدام انگاره ذهنی حکومت کرد و نتیجه آن چه بود؟
مائوئیسم
مائوئیسم، اصطلاحی نیست که بهسادگی بتوان آن را تعریف کرد. اگرچه عقل سلیم میگوید واژه مائوئیسم به دیدگاه، ایدئولوژی و نگرش سیاسی و اقتصادی مائو تسهتونگ اشاره دارد اما توضیح جزئی ویژگیهای اساسی و متمایز پارادایمی که مائو برای حکومتداری به آن اعتقاد داشت، اندکی مشکل است. بهرغم اینکه مائو از اصطلاحات مارکسیستی-لنینیستی برای توضیح نظریات و دیدگاههای خود استفاده کرده است اما نحوه تفکر او عمیقاً از سوی فرهنگ و نگرش چینی، تحت تاثیر قرار گرفته بود. در جمهوری خلق چین به جای مائوئیسم از عبارت «افکار مائو» استفاده میکنند. این عبارت نشاندهنده ایدهها، استراتژیها و خطمشیهایی است که مائو به آنها اعتقاد داشت و در تلاش بود به آنها جامه عمل بپوشاند. در تعیین ویژگیهای اصلی مائوئیسم و پارادایم مائو، ضروری است آنها را با توسعه افکار مائو به عنوان یک فرآیند سیاسی بسنجیم.
مائوئیسم به عنوان یک نگرش اتوپیایی
بدون شک میتوان به نگرش مائو و نتیجه بهکارگیری پارادایمی که مدنظر داشت، به عنوان یک نگرش اتوپیایی نگریست. طی دوران حکومت و فعالیتهای سیاسی مائو در راس چین، او برای ایده عدالت جهانی و برابری جنگید. به نظر مائو، عدالت به معنای برابری همه افراد در داراییها بود. بنابراین عدالت جهانی مائو، عدالتی است که در آن همه به یک اندازه داشته باشند و کسی اقدام به انباشت سرمایه نکند؛ وضعیتی که برای تفکر کمونیستی با بهشت تطابق دارد. این نگرش در یک سطح، از مفهومی که کارل مارکس برای جامعه کمونیستی در نظر داشت، مشتق شده است اما از نظری میتوان آن را با ایده سنتی کنفسیوس مقایسه کرد. ایده کنفسیوس، جامعهای بود با بیشترین سطح هارمونی. جدای از اینها، مائو هیچگاه قادر نبود به وضوح و به طور منسجم، راهی را که میتوان با طی کردن آن واقعاً به نتایجی که مدنظر مائوئیسم است رسید، مشخص کند. ابهام غیرمتعارفی که در مائوئیسم به عنوان یک نگرش اتوپیایی وجود دارد، از یک طرف فضا را برای مائو و افرادش در حزب کمونیست چین فراهم آورد که ایدئولوژی خود را بسط دهند و به سمت پیادهسازی پارادایمی که به آن اعتقاد دارند، گام بردارند و از سمت دیگر تنشهای جدی داخلی را در سیستم مائوئیستی حکومت چین به وجود میآورد. مخصوصاً زمانی که ثابت شده بود ایدههای مائو غیرکاربردی هستند و نمیتوان آنها را در زندگی مردم به صورت واقعی به وجود آورد.
مائوئیسم به عنوان یک ایدئولوژی سیاسی
میتوان به مائوئیسم به عنوان یک ایدئولوژی سیاسی نگریست. این ایدئولوژی بازتابدهنده نظریههای مائو و روششناسی (متدولوژی) او در این باره است که چگونه چین و جهان باید به طرق انقلابی تغییر کنند. سه ویژگی اساسی که مفهوم مورد نظر مائو از انقلاب را از دیگر نظریات انقلابی در سنت مارکسیسم-لنینیسم متمایز میکند را در ادامه شرح خواهیم داد؛ اول اینکه درکی که مائو از انقلاب دارد، با تفکری منحصربهفرد طرحبندی شده است. تفکری منحصربهفرد از ثبات در زمان و عدم محدودیت در فضا. ویژه مائو مصرانه و همیشگی، روی ضرورت ادامه یافتن انقلاب بعد از اینکه حزب کمونیست چین به قدرت رسید، تاکید میکرد. باید توجه داشت تصوری که مائو از انقلاب همیشگی و پایدار داشت، مشابه با آنچه مارکس، لنین و تروتسکی مطرح کرده بودند، نیست. به عبارتی فرمولبندیهای مارکس، لنین و تروتسکی به عنوان تفکر انقلاب کمونیستی، در جزئیات، متفاوت از چیزی است که مائو مطرح میکرد و نمیتوان نگرش مائو را صرفاً بازتکراری از افکار گذشته دانست.
در حالی که مائو از گفتمان مارکسیستی یعنی قانون توسعه تاریخی برای توجیه انقلاب خود استفاده میکند، از اصطلاح چینی «تیانکژیا» (tianxia) به معنی «همه زیر بهشت» برای توضیح فضایی که انقلاب باید در آن اتفاق بیفتد بهره میبرد. مفهوم «تیانکژیا» دارای ریشههای تاریخی و فرهنگی است که از تمدن باستانی مصر به جا مانده است. این اصطلاح بر این مفهوم دلالت دارد که راه و روش چینیها برای زندگی، نسبت به سایر مردم جهان برتری داشته است.
از طرفی مائو در کنار استفاده از واژه «تیانکژیا» از واژه «جمینگ» (geming) استفاده میکند. این واژه در عصر مدرن، نشاندهنده مفهوم انقلاب است. معنای ریشهای «جمینگ» این است که برای محروم کردن فرمانروای بهشت از جایگاه حکمرانی، باید از ابزارهای خشونتآمیز استفاده کرد. مائو در بهکارگیری واژه «تیانکژیا» برای مشخص کردن فضایی که انقلاب یا «جمینگ» تحت آن شرایط نیز باید رخ دهد، به ویژگی انقلاب خود که همیشگی بودن و نامحدود بودن است، اشاره میکند.
دومین درکی که مائو در مورد انقلاب دارد، بازتابدهنده اعتقاد عمیق او در این مورد است که خودآگاهی انسانی و نه وضعیتهای مادی جامعه، تعیینکننده جهتدهی توسعههای تاریخی هستند. برای مائو، شرایط ضروری برای انقلاب، وجود خودآگاهی و خواست مردم برای ایجاد تغییرات انقلابی بود. در نهایت نیز اینکه یک انقلاب موفق بوده باشد یا خیر، بستگی به این دارد که توانسته باشد در قلبها و ذهنهای مردم، تاثیر مساعد داشته باشد یا نه.
سومین درکی که مائو از انقلاب دارد، با دو مورد اول بسیار در ارتباط است. تصور مائوئیستی از انقلاب، بیشتر روی «تخریب» تاکید میکند و توجه کمتری به «ساخت» دارد. در واقع مائوئیسم با مسائل مربوط به تخریب ساختارهای قدیمی در ارتباط است و کاری به کار عملیاتها و اقداماتی که منجر به ایجاد ساختارهای جدید میشوند، ندارد. مائو عمیقاً اعتقاد داشت که بدون تخریب، نمیتوان چیزی ساخت و مرحله ضروری قبل از ساخت، نابودی ساختارهای پیشین است. به عبارتی تنها زمانی که با تخریب آغاز کنیم، میتوانیم وارد فرآیند ساخت شویم. با توجه به این توضیحات، تعجببرانگیز نیست که انقلاب مائو، یکی از خصمانهترین و مخربترین انقلابها در طول تاریخ چین و سایر کشورهای جهان است. همچنین قابل توجه است که این اقدامات مخرب و خصمانه، نهتنها در دوران به دست آوردن قدرت بلکه در دوره پس از آن نیز ادامه داشت یعنی همان چیزی که مائو از آن به عنوان انقلاب همیشگی و پایدار یاد میکند.
مائوئیسم به عنوان استراتژیها و تاکتیکهای انقلابی
مائوئیسم، نماینده یک توالی از استراتژیها و تاکتیکهایی است که نشان میدهند چگونه میتوان فرآیند یک انقلاب را به وجود آورد و آن را ادامه داد. قطعاً مائو را میتوان یک نظریهپرداز نامید؛ مردی که ایدههای فراوانی داشت. همچنین او خودش را به عنوان یک آزمونگر و مرد عمل، معرفی میکند. ماموریت اصلی استراتژیهای انقلابی مائو، بسیج عمومی بود.
به طور ویژه، مائو روی اهمیت حضور دهقانان در فرآیند انقلاب و بهره بردن از حرکت مردمی کشاورزان به عنوان نیروی اصلی انقلاب به شدت تاکید داشت. این نگرش مائو، به طور واضح، مائوئیسم را از استراتژی بسیج کردن طبقه کارگری شهری که مورد علاقه مارکسیست-لنینیستهای ارتدوکس است، متمایز میسازد. با این حال وابستگی مائو به دهقانان و کشاورزان، او را با یک معمای اساسی مواجه کرد. معمایی که مائو با آن مواجه شد، چگونگی پیش بردن انقلاب و جامه عمل پوشاندن به مفهوم انقلاب همیشگی و ادامهدار بعد از سال 1949 و به دست گرفتن قدرت به عنوان رهبر حزب کمونیست چین بود. در حالی که مائو طرفدار این عقیده پوپولیستی بود که کنشهای انقلابی خودجوش دهقانان و کشاورزان، سرچشمه رخ دادن یک انقلاب بعد از انقلاب دیگر است، اما پس از به دست گرفتن قدرت، نگران گرویدن کشاورزان در زندگیهایشان به گرایشهای بورژوازی بود. تا آنجا که زمانی که برنامه اقتصاد سوسیالیستی طرحریزی شد و توسعه صنعتی در صدر اولویتهای کشور قرار گرفت و دهقانان و کشاورزان نسبت به این طرح مخالفت نشان دادند، مائو این بحث را مطرح کرد سوال اساسی امروز این است که چگونه میتوان دهقانان و کشاورزان را آموزش داد.
در خلاصهای که خود مائو در مورد استراتژیهای انقلابیاش نوشته است، مطرح میکند که نزاع مسلحانه و نظامی، وفاق با سایر احزاب و نقش رهبری حزب کمونیست، سه مولفه کلیدیای بودند که باعث شدند انقلاب چین به سمت پیروزی حرکت کند. مائو کسی بود که عمیقاً اعتقاد داشت قدرت سیاسی از درون لولههای تفنگ رشد میکند. او انرژی و منابع مالی زیادی را روی توسعه استراتژیها و تاکتیکهایی برای ایجاد جنگهای انقلابی سرمایهگذاری کرد؛ جنگهای انقلابی هم در عرصه داخلی و هم در عرصههای بینالمللی و جهت کمک به سایر کشورها برای در پیش گرفتن مائوئیسم و انقلابهای کمونیستی. مائو، قواعد جنگهای چریکی یا پارتیزانی را به ترتیبی که در ادامه شرح میدهیم، خلاصه میکند به این صورت که «زمانی که دشمن حمله میکند، ما عقبنشینی میکنیم و از او دوری میجوییم. زمانی که دشمن توقف میکند، ما او را خسته میکنیم. وقتی دشمن خسته میشود، ما به او حمله میکنیم و زمانی که دشمن عقبنشینی میکند، ما او را تعقیب میکنیم». همچنین مائو روی اهمیت این موضوع که از همه افراد باید سرباز ساخت، تاکید میکند زیرا از این طریق میتوان جنگهای مردمی را تغذیه کرد. استراتژی وفاق با سایر احزاب (united front)، به این منظور طراحی شده بود که حزب کمونیست چین بتواند با همه احزابی که میتوان با آنها وفاق کرد، متحد شود زیرا به این طریق میتوانست در برابر خطرناکترین دشمنهایش بجنگد و آنها را نابود سازد. اعمال این استراتژی در عرصههای بینالمللی به طور معمول تحت تاثیر یک مفهوم چینی بود. این مفهوم بیان میکرد که با قرض گرفتن قدرت یک بیگانه، میتوان با خطر بیگانهای دیگر مقابله کرد. در تایید اهمیت نقش رهبری حزب کمونیست، مائو از تفکر مرکزگرایی دموکراتیک لنین، استقبال کرد.
مائو در سالهای آخر حکومتش، آیین فردی خودش را به عنوان آیین درست و برحق معرفی کرد و اذعان داشت آیین فردی او، برای انقلابی که در راه است از اهمیت فراوانی برخوردار است.
توسعه یافتن افکار مائو
تا سال 1927 مائو به عنوان کسی که پتانسیل رهبری حزب کمونیست را داشته باشد، در نظر گرفته نمیشد. به عبارتی تا آن زمان، او هیچ نظریهپردازی منسجمی برای انقلاب چین نکرده بود. در سال 1927 مائو مقالهای با عنوان «گزارشی بر جنبش کشاورزان از ایالت هونان» نوشت. این مقاله اولین گام مائو در معرفی کشاورزان و دهقانان در معرفی نیروی اصلی برای انقلاب بود. با این حال در آن زمان گزارش مائو تاثیر بسیار کمی روی استراتژیهای کلی حزب کمونیست چین داشت.
بنا نهادن یک الگوی روستامحور برای انقلاب کمونیستی
در برابر این تفکر که انقلاب کمونیستی باید از سوی طبقه کارگر شهری صورت گیرد، مائو بر این عقیده بود که با توجه به شرایط چین، شروع انقلاب کمونیستی از سوی جامعه روستایی از اهمیت و ضرورت زیادی برخوردار است. مائو برای حمایت از این ایده ارتش سرخ را سازماندهی و نیروهای تحت رهبری خود را به سمتی هدایت کرد که بتواند انقلاب ارضی را در روستاها آغاز کند. از یک طرف مائو حس کرده بود که وضعیت وقت چین، مانع از این میشود که یک انقلاب کمونیستی شهرمحور رخ دهد و از طرف دیگر به این درک رسیده بود که پیشینه چین، انقلاب توسط جامعه روستایی و کشاورزان را آسانتر ساخته است. به عبارت دیگر به عقیده مائو، کشاورزان، انقلابیترین گروه جامعه چین در آن زمان بودند.
نتیجه پارادایم مائو
پارادایم مائو که با وعده زندگی مرفه برای کشاورزان و دهقانان در درجه اول و سپس طبقه کارگران شهری، منجر به پیروزی انقلاب چین و به قدرت رسیدن حزب کمونیست به رهبری مائو شد، اگرچه ابتدا اکثریت مردم چین را خشنود ساخت اما حدود یک دهه بعد، آثار مخرب این پارادایم، زندگیهای بسیاری را گرفت. مائو با این وعده که انقلاب کمونیستی منجر به جان گرفتن عدالت و گسترش برابری در جوامع میشود، قلوب و اذهان بسیاری از مردم چین را به سمت خود جذب کرد؛ وعدههایی که قرار بود رفاه را به بهترین شکل ممکن برای این مردم به ارمغان آورد. اما اشتباه مائو این بود که جامعه کمونیستی مدنظر خود را بدون توجه به منابع مالی و غیرمالی مورد نیاز برای تامین رفاه جمعیت انبوه چین، تشکیل داد. او تصور میکرد با بهرهوری از منابع طبیعی و زمینهای کشاورزی و یک مدیریت مرکزی از بالا به پایین، میتواند وضعیت جامعه چین را بهبود بخشد.
اما کمپینهایی که تشکیل داد، اکثراً نتایج منفی داشتند و اثرات مخربی را برای چین به جای گذاشتند. کمپین یک گام بزرگ به جلو، کمپین انقلاب فرهنگی و کمپین صدها گل، از جمله مهمترین طرحهایی بودند که مائو آنها را برای اعمال خطمشیهایی که از پارادایم سیاسی و اقتصادیاش نشات میگرفتند، ایجاد کرد. اما اولی منجر به قحطی و رکود اقتصادی شد تا آنجا که مردم در اوایل دهه 1960 یکدیگر را میخوردند.
دومی منجر به از بین رفتن فرهنگ و سنت باستانی چین شد و سومی نیز تقریباً تمام نخبهها و روشنفکران سیاسی و اقتصادی آن زمان را نابود کرد به طوری که مائو دیگر مخالفان جدی و سرسختی نداشت که با آنها مقابله کند و در نتیجه میتوانست به راحتی و بدون حتی نظر مخالف، سیاستهای احمقانه خود را به سمت جلو هدایت کند.
نوشته: مرتضی مرادی | برگرفته: تجارت فردا
Hits: 1