عبور از بزنگاه: چین چگونه از الگوی مخرب و ویرانگر مائو گذر کرد؟

جمهوری خلق چین، قریب به چهار دهه است که به عنوان یکی از افسانه‌های توسعه مطرح می‌شود. کشوری که بالغ بر ۳۰ سال رشدی حدوداً ۱۰ درصدی را به صورت پیوسته تجربه کرده است. اما می‌دانیم که چین همیشه این طور نبوده است. اگر به تاریخ این کشور نگاهی بیندازیم نقطه عطفی را می‌توان در آن مشاهده کرد که دلالت‌های بسیاری برای وضعیت فعلی کشورهای در حال توسعه فعلی دارد. دوران مائو یعنی از ۱۹۴۹ تا ۱۹۷۶ میلادی با مشخصه‌های مختلفی شناخته می‌شود. این دوران از جذاب‌ترین مقاطع تاریخی برای مطالعات مربوط به توسعه است. جایی که اثرگذاری سیاست‌ها پس از چند دهه مشخص می‌شود. و البته این آشکار شدن چنان‌که تاریخ روایت می‌کند چندان هم کم‌هزینه نبوده است. اما نقطه اصلی تمرکز این نوشتار دقیق به زمانی بازمی‌گردد که شیائوپینگ پس از مرگ مائو به مسند قدرت می‌آید. این تعویض قدرت از این جهت اهمیت دارد که مسیری را که چین در آن قدم برمی‌داشت به کلی عوض کرد. از همین رو در ادامه این متن، به بررسی انگیزه‌های مختلفی که رهبران حزب کمونیست را وادار کرد تا به معنی واقعی کلمه در مورد امور اقتصادی و تا حدی اجتماعی‌شان تغییر نگرش و پارادایم بدهند می‌پردازیم. در یک نگاه کلی می‌توان سه مشخصه را برای این مقطع تاریخی ذکر کرد. مشخصه اول، طبیعتاً اقتصادی است. مشخصه دوم فرهنگی اجتماعی و مشخصه سوم مربوط به سیاست خارجی است.

مشخصه اقتصادی و رفاهی

پس از سه دهه اجرای سیاست‌های توسعه اقتصادی مبتنی بر اقتصاد برنامه‌ریزی‌شده، اقتصاد چین دچار آشفتگی شد و عدم اثربخشی این سیاست‌ها را برای مردم آشکار ساخت. مردم چین که تجربه قحطی بی‌سابقه را در ذهن داشتند، دیگر نمی‌خواستند چنین فاجعه‌ای تکرار شود، از همین رو تغییرات در رویه و خط‌مشی سیاستی در این کشور بیش از هر زمان دیگری ضروری به نظر می‌رسید.

china-mao-crossing the harbor

شیائوپینگ اصلاحات خود در حوزه اقتصادی را از بخش کشاورزی آغاز کرد. او که همانند دیگر مردم کشورش شاهد کاهش محصولات کشاورزی در دوران مائو به خاطر دولتی شدن زمین‌های کشاورزی بود درصدد برآمد با اصلاح این امر زمینه توسعه بخش کشاورزی را فراهم کند. به عبارت دیگر او قصد داشت کشاورزی را با استفاده از ابتکارات فردی دهقانان و افزایش مقیاس تولید رونق بخشد. از این مرحله به تدریج از نقش دولت در عرصه اقتصادی کاست و بر نقش کشاورزان تاکید کرد. همین امر زمینه افزایش انگیزه دهقانان و تلاش آنان برای افزایش تولید را فراهم کرد. پینگ همچنین به منظور بهبود اوضاع بخش صنعت کوشید تا همچون بخش کشاورزی از دخالت‌های دولت در بخش صنعت هم بکاهد و در همین راستا دست به اقداماتی زد که مهم‌ترین آنها عبارتند از: کاهش دخالت‌های دیوان‌سالارانه دستگاه‌های نظارتی مرکزی و تفویض اختیارات به مدیران کارخانه‌ها علی‌الخصوص در شهرهای مختلف. ایجاد نیروی کار ماهر و مدیریت بر اساس تخصص و نه تعهد که به نوبه خود سبب تقویت انگیزه‌های مادی و برقراری نظام قیمت‌گذاری مبتنی بر قانون بازار شد.

علاوه بر اینها، دسته‌ای دیگر از اصلاحات که در حوزه حاکمیتی صورت گرفت، به حوزه نظامی و دفاعی مربوط می‌شد. به طور مشخص تغییر در سازمان‌دهی ارتش و صنایع دفاعی و نیز دگرگونی نقش اقتصادی ارتش و صنایع دفاع جزو این اصلاحات محسوب می‌شد. به علاوه در راستای پیشرفت‌های تکنولوژیک، تاکید بر کسب تکنولوژی پیشرفته خارجی هم در زمره این اهداف قرار داشت. در عین حال اما از جنبه داخلی ماجرا نیز غافل نشده و به بهبود نظام علمی، فنی و پژوهشی در بخش دفاعی نیز پرداخت.

china-mao-crossing the harbor

مشخصه فرهنگی و اجتماعی

علل فرهنگی و سیاسی هم متاثر از عملکرد مائو بود. مائو در دوران رهبری حزب کمونیست چین در جهت تحکیم جایگاه خود و اندیشه‌هایش دست به یکسری اقدامات فرهنگی زد که نتایجی فاجعه‌بار برای اقتصاد و فرهنگ چین داشت. بی‌شک مهم‌ترین این برنامه‌ها انقلاب فرهنگی و «حرکت به سمت جلو» بود که در یک دوره 10ساله به اجرا در‌آمد و نتایجی ویرانگر برای اقتصاد و وضعیت علمی و فرهنگی چین داشت. شواهد نشان می‌دهند که سال‌های پرتنش انقلاب فرهنگی توده‌های مردم را برای دوری از گرایش‌های عقیدتی مائوئیسم و همچنین استقبال از اصلاحات اقتصادی و ایدئولوژی‌زدایی آماده کرده بود. به علاوه مردم چین از بسیج عمومی و برخوردهای سیاسی و جناحی داخلی خسته شده بودند. رفاه مادی زندگی آنها تنزل یافته و دیگر همانند گذشته به رهبری حزب و دیدگاه‌های آن اعتمادی نداشتند و خواستار یک زندگی آرام و با‌ثبات بودند.

مشخصه سیاست خارجی

علل خارجی اصلاحات چین ریشه عمیقی در داخل کشور داشت و بدون اثرپذیری از نیروهای خارجی شروع شده بود؛ اما رهبران اصلاح‌طلب چین دریافتند که بدون انجام اصلاحات در عرصه سیاست خارجی و کنار گذاشتن سیاست انزواگرایی دوران مائو و اتخاذ یک رویکرد مثبت به جهان خارج و گشودن درهای کشور به روی سرمایه‌های خارجی، امکان رشد و توسعه اقتصادی وجود ندارد. از این‌رو پس از روی کار آمدن اصلاح‌طلبان، سیاست انزواگرایانه مائو کنار گذاشته شد و به جای آن سیاست درهای باز که از سوی دنگ شیائو پینگ مطرح شده بود، به مرحله اجرا در‌آمد. به دنبال این، شرایطی برای جذب سرمایه‌های خارجی فراهم شد. این سیاست بسیار موفق بود و توانست سرمایه‌های خارجی بسیاری را جذب کند. به گونه‌ای که چین به یکی از بزرگ‌ترین کشورهای جذب‌کننده سرمایه‌های خارجی در جهان تبدیل شد و همچنین اقداماتی برای تمرکززدایی در بخش تجارت صورت گرفت و کنترل موسسات اقتصادی به بخش‌های محلی واگذار شد. علاوه بر اینها، کنترل دولت بر قیمت‌ها در مورد بخش عمده‌ای از کالاها و تولیدات به تدریج حذف شد. نکته مهم در اینجا به تدریج کمرنگ ساختن نظام برنامه‌ریزی متمرکز و جایگزین ساختن آن با نظام بازار بود. از طرف دیگر ایجاد مناطق آزاد تجاری نقش بسزایی در جذب سرمایه‌های خارجی داشتند. در همین راستا، چین روابط خود را با کشورهای غربی و همسایه به حالت عادی در‌آورد و مسائل عقیدتی را که مانعی برای پیشرفت در عرصه سیاست خارجی بود، کنار گذاشت. مهم‌تر آنکه، چین در دوران پینگ ویژگی جنگ‌طلبی دوران مائو را کنار گذاشت چرا که سیاست شیائوپینگ برای تحقق برنامه توسعه اقتصادی به فضایی آرام و صلح‌آمیز نیاز داشت. به عبارت دیگر چین در این دوره کوشید تا تعامل مثبتی با سازمان‌های بین‌المللی داشته باشد و جبهه‌گیری منفی نسبت به آنها نداشت و سعی کرد تا حد ممکن از منابع و فرصت‌های بالقوه‌ای که این همکاری‌های بین‌المللی می‌توانست در اختیارش بگذارد استفاده کند.

china-mao-crossing the harbor

انگیزه‌های داخلی برای اصلاحات

همان‌طور که تا بدین جا اشاره شد، تجربه اصلاحات در چین به شدت متاثر از فضای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی حاکم بر دوران مائو بوده است. به عبارت دیگر چین را می‌توان یکی از بهترین نمونه‌هایی دانست که از وضعیت دوران مائو درس عبرت گرفته و تصمیم گرفت مسیر متفاوتی را در پیش بگیرد. این تصمیم‌گیری متفاوت تحت تاثیر مجموعه‌ای از انگیزه‌ها قرار داشت که در ادامه به آنها می‌پردازیم.

ذهنیت تاریخی

از جمله انگیزه‌های داخلی می‌توان به ذهنیت مبارزه با استعمار در میان چینی‌ها اشاره کرد چرا که آنها خود را قربانی استعمار ژاپن و غرب دانسته و رهایی از استعمار را جزو افتخارات تاریخی خود می‌دانسته‌اند. درواقع شاید بتوان گفت این روحیه همان چیزی بود که مائو از آن بهره‌برداری کرد اما به گواه تاریخ هیچ‌گاه نتوانست مدینه فاضله‌ای را که در سر داشت پیاده کند. در عوض پس از حدود سه دهه کشوری برای رهبران بعدی و به طور خاص شیائوپینگ به ارث نهاد که سراسر بدبختی و فلاکت بود و در عرصه خارجی هم چندان قدرت و صدایی نداشت. البته بخش عمده‌ای از این مساله لزوماً به رخدادهای داخلی مرتبط نبود بلکه از چشم‌انداز مدنظر شیائوپینگ نشأت می‌گرفت که چین را به گونه‌ای دیگر می‌خواست. از همین رو دورانی را که دنگ شیائوپینگ در مسند قدرت بود باید دوران دگرگونی روابط خارجی چین دانست. این مساله شامل ایجاد اعتماد و پذیرش قاعده‌های حاکم بر نظام بین‌المللی برای جذب سرمایه، تکنولوژی و دانش مدیریت جهان خارج می‌شد.

china-mao-crossing the harbor

آزادی‌های نسبی

نکته مهمی که شیائوپینگ و همکارانش دریافتند این بود که اصلاحات اقتصادی که بنا به ضرورت و مقتضیات آن روز باید انجام می‌شد، به تنهایی قابل انجام نبود و باید بخش قابل توجهی از طبقات اجتماعی را همراه خود می‌داشت. از این‌رو آنها در کنار بخش اقتصادی در عرصه‌های فرهنگی و اجتماعی هم دست به اصلاحاتی زدند. البته باید توجه داشت که این اصلاحات نسبت به اصلاحات صورت‌گرفته در بخش اقتصادی بسیار محدودتر بود و تنها تا جایی مجاز بود که لطمه‌ای به حاکمیت حزب کمونیست نزند، بنابراین محدودیت‌های سیاسی تا حد زیادی همچنان به قوت خود باقی بود. از جمله این اصلاحات در عرصه فرهنگی و اجتماعی می‌توان به ایجاد آزادی‌های محدود در عرصه فرهنگی، تمرکززدایی در برنامه‌ریزی شهری و روستایی، تغییر در ساختار قضایی کشور و اجرای برنامه‌های جمعیتی اشاره کرد.

کاهش ایدئولوژی

اما نقطه عطف این اصلاحات فرهنگی را می‌توان کاهش نقش ایدئولوژی مائوئیستی در سیاستگذاری‌های کلان کشور دانست. علاوه بر این رهبران نظامی کشور دیگر نقش پررنگی همچون گذشته در روند توسعه اقتصادی کشور نداشتند و تا حد زیادی از مداخله آنها جلوگیری به عمل آمد. این قبیل اقدامات سبب شد تا برنامه‌ها و سیاست‌هایی که شیائوپینگ در سر داشت، با قدرت پیاده شوند. با این همه، اقدامات یاد‌شده به توسعه سیاسی چین کمک چندانی نکرد و به‌رغم خیرخواهی نسبی شیائوپینگ در به حرکت درآوردن چرخ‌های توسعه کشور، حاکمیت حزب کمونیست و اقتدار آن همچنان در کشور حفظ شد. معدود آزادی‌های اجتماعی هم در چارچوب خط قرمزهای حزب اعمال و مجاز اعلام می‌شد.

china-mao-crossing the harbor

تکنوکراسی

مهم‌تر از همه آنکه، این افرادی که در دستگاه حکومتی شیائوپینگ قرار داشتند، عمدتاً از روحیه‌ای تکنوکرات برخوردار بودند بدین معنی که قویاً اعتقاد داشتند میزان قدرت و نفوذ کشورها بستگی به قدرت اقتصادی و برتری تکنولوژیک دارد. به همین دلیل، دستیابی به پیشرفت‌های علمی تکنولوژیک و توسعه قدرت اقتصادی کشور را هدف عمده چین قرار دادند. در واقع هیات حاکمه، حزب کمونیست را وادار کردند تا به‌جای مبارزه طبقاتی، توسعه اقتصادی را در صدر اولویت‌های خود قرار دهند، زیرا معتقد بودند تنها با یک نظام کارآمد اداری می‌توان به رشد اقتصادی متعادل دست یافت و وضع زندگی مردم را بهبود بخشید. به عبارت بهتر آنها باور داشتند که ادامه حاکمیت سیاسی حزب کمونیست با توانایی دست یافتن به موفقیت‌های اقتصادی و بهبود وضع زندگی مردم پیوند خورده است.

جمع‌بندی

ملموس‌ترین نتایج اصلاحات اقتصادی در چین که به یمن اصلاحات گسترده اقتصادی حاصل شد این بود که ظرف سه دهه چین را از یک کشور حاشیه‌ای و نسبتاً کم‌اهمیت در نظام بین‌المللی به یک بازیگر قدرتمند در عرصه جهانی تبدیل کرد. همه این تاثیرگذاری‌ها هم از اقدامات اقتصادی و بهبود معیشت مردم آغاز شد. چین امروز از هیچ منظری قابل مقایسه با ویرانه‌ای که مائو در میانه‌های دهه 1970 میلادی بر جای گذاشت قابل مقایسه نیست. به گواهی آمار و ارقام درآمد هر فرد چینی طی سه دهه گذشته بیش از شش برابر شده است و در حال حاضر در رقابتی تنگاتنگ برای کسب رتبه بزرگ‌ترین اقتصاد جهان با آمریکا قرار دارد (معیارهای مختلف درآمدی رتبه‌بندی‌های متفاوتی را ارائه می‌دهند). در همین راستا چین یکی از بزرگ‌ترین صادرکنندگان و واردکنندگان کالاهای اقتصادی است و در زمینه تولید برخی از کالاها حتی از آمریکا و اروپا هم پیشی گرفته است. حجم عظیمی از سرمایه‌گذاری خارجی مستقیم در این کشور انجام شده است و به دلیل وجود نیروی کار ارزان یکی از مناسب‌ترین محیط‌ها برای فعالیت‌های تجاری است. از درآمدهای حاصل از این شکوفایی اقتصادی چین موفق به اصلاح و کارآمد کردن زیرساخت‌های اقتصادی نظیر صنایع، جاده‌ها، پل‌ها، سدها و… شده است.

china-mao-crossing the harbor

در نهایت این تغییر پارادایم که از زمان زمامداری شیائوپینگ آغاز شد کاملاً به این ایده کلیدی وابسته بود که رشد اقتصادی صرفاً عامل لازم برای توسعه نیست و در آن زمان این باور ایجاد شده بود که تنها یک راه برای حفظ منافع و امنیت ملی و حاکمیت حزب کمونیست وجود دارد و آن اجرای سیاست اصلاحات اقتصادی و افزایش توانایی علمی و فناوری به‌منظور بیرون آمدن از شمار کشورهای جهان سوم و پیوستن به کشورهای توسعه‌یافته است. در نتیجه این تغییر پارادایم چین امروز در جایگاهی قرار دارد که پایه‌هایش را سه دهه قبل پی‌ریزی کرده بود. هرچند شیائوپینگ در سال 1989 و در پی دستور حمله به معترضان در میدان تیان آن‌من شهر پکن از سمت خود استعفا کرد، اما نقش بی‌بدیل او در توسعه چین در تاریخ جاودانه شد. نتایج سیاست‌هایی که او آغاز کرد طی سه دهه گذشته در عرصه‌های مختلف اقتصادی و اجتماعی در چین پدیدار شده است.

 

برگرفته: تجارت فردا

Hits: 1

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *