joseph-estiglitz-freefall

“سقوط آزاد” نام آخرین کتاب جوزف استیگلیتز، اقتصاددان برنده‌ی نوبل اقتصادی است که عنوان فرعی “آمریکا،بازارهای آزاد و فرو افتادن اقتصاد جهانی” را برای آن برگزیده است. در ادامه بخش هایی از پیش‌گفتار این کتاب آمده است. کتابی که استیگلیتز در آن به بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸ آمریکا و ناکارآمدی سیستم اقتصادی آمریکا می پردازد.

در بحران بزرگی که در سال ۲۰۰۸ آغاز شد، میلیونها نفر در امریکا و در سرتاسر جهان خانه های شان و کارهای شان را از دست دادند.بسیاری بیش تر در هراس و نگرانی از بروز چنین وضعیتی بودند و تقریباً هرکس که پولی برای بازنشستگی یا آموزش کودکان کنار گذاشته بود دید که این سرمایه گذاری به مرور به کسری از ارزشش کاهش یافته است.

بحرانی که در امریکا آغاز شد زود جهان را دربرگرفت، چنانکه در سرتاسر جهان میلیون ها نفر شغل شان را از دست دادند تنها ۲۰ میلیون نفر در چین و صدها میلیون نفر به ورطه ی فقر افتادند.

قرار نبود چنین باشد. اقتصاد مدرن، با ایمانش به بازارهای آزاد و جهانی سازی، رفاه همگان را وعده کرده بود…

این افت ما را وامی دارد که در دیدگاه هایی که مدت زمان درازی است درست شمرده شده بازنگری کنیم.
…افت بزرگ که به روشنی بدترین سقوط از پی رکود بزرگی بود که هفتاد سال قبل رخ داد این توهمات را درهم شکسته است. این افت ما را وامی دارد که در دیدگاه هایی که مدت زمان درازی است درست شمرده شده بازنگری کنیم. یک ربع قرن؛ برخی آموز ههای بازار آزاد حاکم بود: بازارهای آزاد و بی قید کارآمد هستند؛ اگر خطا کنند، به سرعت آن را تصحیح می کنند. بهترین دولت،دولتی کوچک است و مقررات تنها برای نوآوری مانع می تراشد. بان کهای مرکزی باید مستقل باشند و تنها بر پایی ننگهداشتن تورم بکوشند. امروز حتی آلن گرینسپن، رییس هیئت مدیره ی فدرال رزرو، اسقف اعظم آن ایدئولوژی درطی دور های که این دیدگاه ها حاکم بود،پذیرفته است که نقصی در این استدلال است اما اعترافِ او برای بسیاری که در نتیجه ی این سیاست ها آسیب دیده بودند خیلی دیر بود.

پیکار اندیشه‌ها

این کتابی درباره ی پیکار اندیشه‌ها است، درباره ی اندیشه هایی که به سیاست های شکست خورد ه ای انجامید که به بحران درغلتید و درباره ی درس هایی است که از آن می گیریم. با گذشت زمان هر بحرانی به پایان می رسد.

نزاع درازمدت برسر نوع سیستم اقتصادی

اما هیچ بحرانی، به ویژه بحرانی با این شدت، بدون میراثی که برجا می گذارد درنمیگذرد. میراث ۲۰۰۸ در نزاع درازمدت برسر نوع سیستم اقتصادی که با بیشترین احتمال بیشترین فایده را به همراه دارد چشم اندازهای تازه ای خواهد گشود. شاید نبرد میان سرمایه داری و کمونیسم تمام شده باشد، اما اقتصادهای مبتنی بر بازار تنوع بسیار دارند و نزاع میان آن ها با حدّت ادامه دارد.

برخی می‌گویند اقتصاد از یک «تصادف »آسیب دید

…آنان که رابطه ی خوبی با بنیادگرایی بازار دارند تفسیر متفاوتی ارائه می کنند. برخی میگوید اقتصاد از یک «تصادف »آسیب دید، و تصادف ها رخ می دهد. هیچ کس نمیگوید که صرفاً به خاطر تصادفاتی که هرازگاه رخ میدهد راندن ماشین را متوقف کنیم. آنانی که چنین موضعی دارند از ما میخواهند که هرچه سریع تر به جهان پیش از ۲۰۰۸ بازگردیم. آنان میگویند بانکداران کار نادرستی نکردند…

…از بقای سیستم درس غلطی گرفتیم که این سیستم خودش به خودی خود کار می کند. در حقیقت، نظام اقتصادی ما پیش از بحران (نیز) برای اغلب امریکایی ها عملکرد خوبی نداشته است…
…شکستی در یک بخش سیستم اقتصادی جهانی به دیگر بخشها گسترش می یابد. ممکن است سال ها طول بکشد تا پیآمدهای کامل بحران اقتصادی تجلی یابد

انکار اولیه‌ی عمومی بحران:

…انکار اولیه ی عمومی بحران: ده سال پیش خزانه داری امریکا و صندوق بین المللی پول در ابتدا بحران / رکود در شرق آسیا را انکار کردند. لری سامرز که آن زمان خزان هدار بود و امروز مشاور ارشداقتصادی پرزیدنت اوباما است وقتی ژان میشل سورینو که بعداً قائم مقام امور آسیا شد، در توصیف آن چه رخ می داد از واژه های بحران و رکود استفاده کرد، به شدت برافروخته شد. اما افتی را که ۴۰ درصد بیکاری در جزیره ی مرکزی اندونزی، جاوا، همراه داشت چه گونه باید توصیف کرد؟ بار دیگر در ۲۰۰۸ ، دولت بوش در ابتدا هرگونه مسئله ی جدی را انکار کرد..

همچنان که ابرهای بحران برفراز اقتصاد امریکا در ۲۰۰۷ و اوایل ۲۰۰۸ پدیدار می شد، از اقتصاددانان پرسیده میشد که آیا رکودی دیگر یا حتی بحرانی عمیق امکان پذیر است؟ اغلب اقتصاددانان به طور غریزی پاسخ می دادند، نه! پیشرفت ها در علم اقتصاد شامل دانش درباره ی چگونگی مدیریت اقتصاد جهانی بدان معناست که برای بسیاری از کارشناسان چنین فاجعه ای تصورناشدنی بود.

… جای شگفتی نیست که نظریه های اقتصادی نادرست به سیاست های نادرست بینجامد ، اما روشن است آنان که مدافع این نظریه ها بودند فکر میکردند که این نظریه ها موثر است. آنان اشتباه می کردند. سیاست های نادرست نه تنها یک دهه قبل بحران شرق آسیا را به همراه داشت، که عمق و در ازای آن را تشدید کرد و میراثی از اقتصادهای تضعیف شده و کوهی از بدهی برجای گذاشت.

… شکست ده سال پیش تاحدودی شکست سیاست جهانی نیز بود. بحران در کشورهای درحال توسعه رخ داده بود که گاهی «پیرامون » سیستم اقتصادی جهانی خوانده می شود. آنانی که سیستم اقتصادی جهانی را اداره می کنند آن چنان که نگران بانک های غربی وام دهنده به کشورهای بحران زده بودند دل مشغول حفظ زندگی و معیشت مردمان این کشورها نبودند.

…وقتی اقتصاد جهانی در ۲۰۰۸ به ورطه ی سقوط آزاد افتاد، باورهایمان نیز سقوط آزاد را تجربه کرد. دیدگاه های دیرپا درباره ی اقتصاد، درباره ی امریکا و درباره ی قهرمانان ما نیز سقوط آزاد کردند…

ما، به مثابه یک اجتماع، اکنون برای پیشوایان دیرپای اقتصادی مان احترامی قائل نیستیم. در سالهای اخیر، ما به طورکلی، نه تنها نیمه خدایانی چون رابین و گرینس پن برای مشاوره در مورد چگونگی مدیریت سیستم پیچید های که اقتصادمان است، به وال استریت به طور کلی توجه کردیم. اکنون چه کسی در آن جاست که به او روکنیم؟ اقتصاددانان،اغلب دیگر یاری رسان نیستند. بسیاری از آنان پوشش فکری ای فراهم کردند که سیاست سازان در حرکت در مسیر مقررات زدایی بدان متوسل شدند.

…متاسفانه اغلب به جای تمرکز به مصاف اندیشه ها به نقش افراد توجه میشود: خائنانی که بحران آفریدند و قهرمانانی که ما را نجات دادند.

دیگران کتابهایی خواهند نوشت و درحقیت تاکنون نوشته اند( که انگشت اتهام را به سوی این سیاست ساز یا دیگری، این مدیر مالی یا دیگری، نشانه گرفته اند) که در افتادن ما به ورطه ی بحران موثر بودند.

چه‌طور بزرگترین اقتصاد جهان به ورطه‌ی سقوط آزاد افتاد؟

چه طور بزر گترین اقتصاد جهان به ورطه ی سقوط آزاد افتاد؟ چه سیاست هایی و چه رخدادهایی سقوط بزرگ ۲۰۰۸ را رقم زد؟ اگر بر سر پاسخ به این پرسش ها توافق نکنیم،نمی توانیم درباره ی آ نچه باید کرد توافق کنیم، خواه برای این که از این بحران برون رویم و خواه برای این که از بحران های بعدی جلوگیری کنیم. شکافتن نقش نسبی رفتار بد بانک ها، شکست های مقررات گذاران، یا سیاست پولی ضعیفی که فدرال رزرو دنبال کرد، آسان نیست،اما خواهم گفت که چرا بار مسئولیت را روی نهادها و بازارهای مالی می گذارم. یافتن دلایل ریشه ای مانند برداشتن لایه های پیاز است. هر تبیینی سوالاتی بیش تر در سطحی عمیق تر مطرح می سازد:انگیزه ی فساد میتواند رفتار کوته نگرانه و مخاطره آمیز را در میان بانک داران ترغیب کرده باشد، اما چرا آنان انگیزه ی فساد دارند؟

هر سیستمی سیب های کرم خورده ی خودش را دارد و به نحوی «سیستم » ما شامل ناظران و سرمایه گذاران نیز کار خود را در حافظت در برابر آنان درست انجام نداد. اکنون به کن لیِز (مدیر عامل انرون) و برنی ابِرِز (مدیر عامل وردکام) در اوایل این دهه، برنی مَدوف و گروهی دیگر (مانند آلن استنفورد و راج راجارات نام) را که اکنون با اتهاماتی مواجه اند اضافه میکنیم. اما آن چه آن بار و این بار اشکال داشت صرفاً یک تعدادی از افراد نیست. مدافعان سیستم مالی متوجه نمی شوند که این محیط شان است که کرم خورده است.

نقص های بنیادی در سیستم وجود دارد…

هرگاه مشکلاتی به پایداری و فراگیری مشکلاتی دیدیم که سیستم مالی امریکا گرفتار آن شده است،تنها به یک نتیجه می توان رسید: این مشکلات سیستمی است. پاداشهای نجومی وال استریت و عزم جزمش برای درآوردن پول شاید توجهی بیش از سهم عادلانه ای که در این چالش اخلاقی داشت به خود جلب کرد، اما فراگیری این مسئله نشان می‌دهد که نقص های بنیادی در سیستم وجود دارد…

…پرسش ها این است، اگر سیاست های دیگری دنبال می شد وضعیت چه گونه بود؟ آیا عملکردهای صندوق بین المللی پول و خزانه داری امریکا سقوط را طولانی تر و ژرف تر کرد یا آن را کوتاه ترساخت و از عمق آن کاست؟

برای من، پاسخ روشنی وجود دارد: نرخهای بهره ی بالا و کاهش هزینه ها که صندوق بین المللی پول و خزانه داری امریکا تحمیل کردند درست مخالف سیاست هایی که امریکا و اروپا در بحران جاری دنبال کردند وضعیت را بدتر ساخت.

…به نظرمن، بحران بزرگ ۲۰۰۸ پی آمد ناگزیر سیاست هایی است که طی سالهای پیش دنبال شده بود. روشن است که این سیاستها به خاطر منافع خاص بازارهای مالی شکل گرفته است.

نقش علم اقتصاد پیچیده تر است. من حرفه‌ی علم اقتصاد را نیز در میان فهرست طولانی آنهایی که گناه بحران بر گردن آنها است می گذارم، زیرا برای صاحبان منافع خاص استدلالهایی درباره ی بازارهای کارآمد و خودتنظیم ارائه کرد هرچند پیشرف تهای علم اقتصاد طی دو دهه ی گذشته نشان دهنده ی شرایط محدودی است که تحت آن این نظریه صدق می کند. درنتیجه ی این بحران، علم اقتصاد (سیاست و نظریه) تقریباً بدون تردید به همان میزان خودِ اقتصاد تغییر خواهد کرد و در فصل ماقبل نهایی از برخی از این تغییرات بحث می کنم.

… بحران جاری نقایص بنیادی سیستم سرمایه داری، یا دست کم روایت خاصی از سرمایه داری را آشکار کرد که در بخش اخیر سده ی بیستم در ایالات متحده پیدا شد ( این روایت گاهی سرمایه داریِ سبک امریکایی خوانده میشود.)

مسئله صرفاً افراد مقصر یا اشتباهات خاص نیست، یا این نیست که برخی مشکلات کوچک را برطرف کنیم یا به برخی سیاستها شتاب دهیم.

دیدن این نقایص سخت بوده، زیرا ما امریکایی ها می خواستیم سخت به نظام اقتصادیمان باور داشته باشیم…

 

نوشته: پروفیسور جوزف استگلیتز  |  برگرفته: ربا

Hits: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *