بازارهای مالی به علت پتانسیل سوددهی بالا و جذابیتهای فراوانی که دارند، همهساله افراد بیشماری را بهسوی خود جذب میکنند. بسیاری از این افراد بدون مطالعه و دانش کافی جذب این بازار میشوند و در اندیشه رسیدن به سودهای بالا درزمانی اندک هستند، اما خیلی سریع سرمایه خود را از دست میدهند. بهطورکلی معاملهگری موفق از چند جنبه مهم است و باید موردبررسی قرارگیری که در صورت عدم رعایت این اصول، فرد با شکستهای پیدرپی تصمیم به خروج از این بازار میگیرد. یکی از این اصول “روانشناسی” حوزه دادوستد خواهد بود که از منظرهای مختلف موردبررسی قرار میگیرد. میتوانیم روانشناسی در این حوزه را به دو بخش روانشناسی فردی و روانشناسی جمعی تقسیم کنیم. با توجه به این موضوع، در مطلب داد و ستد در بازارهای مالی و اصول روانشناسی در آن به بررسی جنبه فردی و در نهایت به بررسی جنبه جمعی آن خواهیم پرداخت.
روانشناسی فردی
افراد به دلایل گوناگونی معامله میکنند که بعضی از آنها منطقی و بعضی غیرمنطقی است. از دید برخی افراد معاملهگری فرصتی است برای اینکه یکشبه ره صدساله روند. درواقع برای برخی افراد پول سمبل آزادی است. ازاینرو شناخت مسائل روانشناسی برای باقی ماندن در این بازار مهم خواهد بود؛ که بهاختصار در موضوعات مختلف برای شما بیان خواهیم کرد و قطعاً رعایت آنها شمارا به موفقیت در این حوزه نزدیکت تر خواهد کرد.
خودکامیابی
فرد باید چنان بر روی خود معاملهگری و پرورش مهارتهایش تمرکز کند که پول نتواند احساساتش را تحت تأثیر قرار دهد. فرد نباید تحت تأثیر حس شعف ناشی از برد و حس سرشکستگی ناشی از باخت قرار گیرد و با تمرکز بر کار خود بهدوراز احساس، معامله کند. همانگونه که بازار فرصت زیادی برای خودکامیابی در اختیار افراد میگذارد فرصتهای خودویرانگری نیز برای آنها فراهم میکند. تخلیه تعارضات و کشمکشهای درونی در محیط بازار بسیار گران تمام خواهد شد. معاملهگری که به آرامش درونی نرسیده باشد اغلب به دنبال برآورده کردن تمایلات ضدونقیض خود در بازار است. پس اگر ندانید که به کجا میخواهید بروید، سرانجام خود را درجایی خواهید یافت که نمیخواستید.
خیالپردازی در تقابل با واقعیت
بعضی افراد همواره به دنبال سرمایهگذاریهای کوچک با سودهای آنچنانی هستند اما معاملهگر موفق واقعگراست، او تواناییها و محدودیتهای خود را میشناسد و درک میکند که چه اتفاقی در بازار در حال وقوع است و میداند که چطور در مقابل آن واکنش نشان دهد. بدون اینکه از قواعد سرپیچی کند اقدام به تحلیل بازار مینماید، عکسالعملهای خود را موردبررسی قرار میدهد و یک برنامه واقعبینانه طراحی میکند چون یک معاملهگر حرفهای با توهم و رؤیا زندگی نمیکند.
توهمات ذهنی
بازندگانی که مبتلابه خرافات ذهنی هستند به شما میگویند: من باختم چون به اطلاعات مخفی معاملهگری دسترسی نداشتم. بسیاری از بازندگان همواره در این توهم هستند که معامله گران موفق به یک سری اطلاعات مخفی دسترسی دارند. البته این توهمات موجب تفکرات مختلف در بازار و وجود بازاری پررونق میشود ولی قطعاً افراد با این توهم شکست خواهند خورد. چیزی که برندگان و بازندگان را از هم جدا میکند نه هوش فراوان است نه اطلاعات محرمانه و نه تحصیلات عالی بلکه نظم و چهارچوب مشخص بهدوراز توهمات است.
توهم کمبود سرمایه
خیلی از بازندگان با خود فکر میکنند که اگر سرمایه بیشتری و حساب بزرگتری داشتند حتماً در این کار موفق میشدند. همه بازندهها یا زنجیرهای از باخت های پشت سر هم حساب خود را نابود میکنند و یا با یک معامله فوقالعاده بد و غیراصولی بهیکباره باعث نابودی سرمایه خود میشوند.
اغلب پسازاینکه معامله گران غیرحرفهای مارجین کال میشوند بازار برمیگردد و در همان روندی که آنها انتظارش را داشتند قرار میگیرد.
بازنده به سرزنش خود و کارگزارش میپردازد و با خود میگوید: اگر حسابم یک مقدار بزرگتر بود و دوام میآورد الآن کلی در سود بود.
بازندهها این برگشتهای قیمت را مهر تأییدی بر روش خود قلمداد میکنند. آنها از حقوق خود، پساندازشان و قرض گرفتن پول از اینوآن مجدداً یک حساب کوچک دیگر باز میکنند. داستان مجدداً تکرار میشود و بازنده آنقدر به معامله خود اصرار میورزد و به ضرر بیشتری فرو میرود تا اینکه مجدداً مارجین کال میشود و کل پول خود را از دست میدهد.
پسازآن بازار مجدداً برمیگردد و پیشبینی بازنده را تائید میکند، زمانی که دیگر کار از کار گذشته و او پیشازاین کل پول خود را از دست داده است.
دقیقاً در همین زمان است که خیالپردازی و توهم در ذهنش شکل میگیرد که اگر یک حساب بزرگتر داشتم و مارجین کال نمیشدم الآن با برگشت قیمت به یک سود کلان رسیده بودم.
بعضی از بازندهها با نشان دادن سابقه معاملات موفقشان به دوستان و اقوام به جمعآوری پول از آنها میپردازند. تجربیات قبلی نشان میدهد حالا که سرمایه بیشتری برای کاردارند به سودهای بالا و خوبی دست پیدا خواهند کرد اما همه آن پول را نیز در بازار از دست میدهند درست بهمانند این است که بازار آنها را دست انداخته است. دلیل باخت یک بازنده کمبود سرمایه و داشتن حساب کوچک نیست بلکه ذهن او هنوز به تکامل و آمادگی لازم نرسیده است.
یک بازنده به همان سرعتی که یک حساب کوچک را نابود میکند میتواند یک حساب خیلی بزرگ را نابود کند. او بیشازاندازه معامله میکند و مدیریت سرمایه را رعایت نمیکنند. ریسکهایی که انجام میدهد خیلی بیشتر از ظرفیت حسابش است. فارغ از اینکه سیستم معاملاتیاش تا چه حد کارآمد است، یک سلسله از معاملات بد و احساس تمام سرمایهاش را به نابودی میکشاند.
معامله گران اغلب میپرسند چه مقدار پول برای شروع معاملهگری لازم است؟ آنها میخواهند موجودی حسابشان مقداری باشد که تحمل ضررها و اشتباهاتی که در اوایل کارشان مرتکب میشوند را داشته باشند تا بتوانند در آینده این ضررها را جبران کنند. درواقع انتظار دارند قبل از اینکه به سوددهی برسند مبالغ هنگفتی ضرر را متحمل شوند.
رفتار آنها مانند مهندسی است که میخواهد با ساخت چندین پل که هر یک به دلیلی به خاطر یکی از اشتباهاتش فرومیریزد سرانجام به دانش ساخت یک پل شاهکار دست یابد یا مانند جراحی است که بخواهد با کشتن تعداد زیادی در اتاق عمل و تمرین بر روی آنها به دانش و تجربه درآوردن صحیح آپاندیس دست یابد.
معاملهگری که بخواهد در این کار دوام بیاورد و به کامیابی برسد باید باخت های خود را کنترل کند و درواقع مدیریت ریسک انجام دهد. برای این کار باید چندین سال را به یادگیری شیوه صحیح معاملهگری اختصاص دهید و در ابتدای کار تمام سرمایه خود را درگیر نکنید. از اشتباهات کوچک و بزرگی که در حساب کوچک خود انجام میدهید درس بگیرید و هرگز مجدداً آنها را تکرار نکنید. آماتورها انتظار ضرر در یک معامله را ندارند و نمیخواهند بپذیرند که ضرر هم جزئی از این کار است. این اعتقاد که مشکل من فقط کمبود سرمایه است باعث میشود که اینگونه معامله گران همواره از پذیرفتن دو حقیقت تلخ شانه خالی کنند:
- فقدان انضباط در معاملهگری، فقدان یک مدیریت سرمایه صحیح در معاملات.
- تنها مزیت داشتن یک حساب بزرگ این است که هزینه خدمات و امکانات نسبت به اصل سرمایه مبلغ ناچیزی خواهد بود. (کسی که یک حساب ۱ میلیونی را مدیریت میکند اگر ۱۰ هزار بابت سمینار و ابزار و لوازم موردنیاز خودپرداخت کند تنها ۱ درصد از اصل سرمایه خود را هزینه کرده است اما کسی که با داشتن یک حساب ۲۰ هزاری دقیقاً همانقدر برای خرید امکانات و خدمات هزینه کند در واقع ۵۰ درصد از سرمایه خود را خرج کرده است.)
قهرمان پرستی
بیشتر مردم در ظاهر آرزوی آزادی و استقلال دارند اما بهمحض اینکه تحتفشار قرار میگیرند بهسرعت تغییر عقیده داده و به دنبال رهبری پرقدرت و تأثیرگذار هستند. معامله گران نیز هنگامیکه درمانده میشوند سعی میکنند از میان افراد پرآوازه در این کار یک نفر را بهعنوان رهبر و راهنما انتخاب کنند که به آنها بگوید چه بکنند؛ اما باید این تصور را که فرد دیگری میتواند ما را ثروتمند کند از ذهن دور کرد و به این باور رسید که خودمان رهبر امور خودمان هستیم تا بتوان باثبات و ادامهدار به دنبال کسب موفقیت و ثروت باشیم.
معامله با چشمانی باز
کسی که بخواهد در این بازار برنده باشد علاوه بر روانشناسی فردی باید به دو اصل سیستم معاملهگری منطقی و یک مدیریت سرمایه قوی نیز توجه نماید. اینها مانند پایههای یک صندلی هستند که اگر هر یک از آنها را برداریم صندلی همواره با شخصی که بر روی آن نشسته است واژگون خواهد شد. بازندگان صندلی خود را بر یک یا حداکثر دوپایه بنا میکنند و معمولاً تمام تمرکز خود را بر روی سیستم معاملاتی معطوف میکنند و از روانشناسی و مدیریت سرمایه غافلاند. پس معاملات شما باید با چشمانی باز بر مبنای قوانین روشن و تعریفشده باشد. شما ملزم به تحلیل احساسات و عواطف خود هستید تا مطمئن شوید تصمیمی را که اتخاذ کردهاید کاملاً منطقی است نه از روی احساس٫ مدیریت سرمایه را باید طوری در حساب خود به اجرا درآورید که با چند ضرر پشت سر هم تمام حسابتان را از دست ندهید.
خود تخریبگری
معاملهگری یک بازی بسیار دشوار است و کسی که بخواهد برای مدت طولانی در این حرفه موفق باشد باید در مورد آنچه انجام میدهد بسیار جدی و دقیق باشد. ساده و زودباور بودن و همچنین معامله بر اساس احساس و بدون فکر مسلماً عواقب خوبی نخواهد داشت.
متأسفانه اغلب افراد دمدمیمزاج و کسانی که احساس میکنند دنیا همیشه به آنها بدهکار است بهسوی این حرفه جلب میشوند و معدود افرادی هستند که این خصوصیات را دارا نیستند. اگر شما این کار را فقط برای هیجان آن انجام میدهید و بدون فکر دست به این عمل میزنید، خود را در معرض معاملاتی با شانس برد بسیار پایین قرار میدهید و متحمل ریسکهای غیرضروری میشوید. بازارها بسیار بیگذشت و بیرحم عمل میکنند و معاملهگری احساسی همیشه محکومبه فناست.
رقابت ویرانگر
تقریباً در همه حرفهها و مشاغل محیط کاری بهگونهای است که احتمال اشتباهات مخرب افراد را کاهش میدهد. رؤسا، همکاران و مراجعین شما زمانی که نسنجیده رفتار میکنید و یا رفتار مخربی را در پیش میگیرید میتوانند به شما یادآور شوند و شما را ازاینگونه رفتارها بر حذر دارند. ولی در معاملهگری چنین حمایتی وجود ندارد و همین امر سبب میشود این کار، کاری پرخطر باشد. بازار همواره موقعیتهای بسیاری برای خودویرانگری در اختیار شما قرار میدهد. زمانی که در یک جامعه از کسی اشتباهی سر میزند دیگر افراد جامعه سعی میکنند بهگونهای رفتار کنند که درنتیجه آن اشتباه به خودشان و شخص خاطی خسارتی وارد نشود. زمانی که یک راننده درب اتومبیل خود را که کنار خیابان آن را متوقف کرده است ناگهان باز میکند شما سریعاً عکسالعمل نشان میدهید تا با درب اتومبیل او برخورد نکنید. شما از وقوع تصادف جلوگیری میکنید چون در یک تصادف به هر دو طرف خسارت وارد میشود اما بازارها خارج از این قاعده سودمند انسانها رفتار میکنند. بزرگراه معاملهگری آبستن حوادث و برخوردهاست.
مهار خود تخریب گری
برخی افراد در طول زندگی خود اشتباهاتی را که در سن ۲۰ سالگی مرتکب شدهاند در سن ۶۰ سالگی مجدداً تکرار میکنند. برخی دیگر زندگی خود را برای موفقیت در یک زمینه سازماندهی میکنند ولی کشمکشها و مشکلات درونی خود را جای دیگری تخلیه میکنند و تنها عده کمی وجود دارند که به مشکلات خود پی میبرند. سعی کنید از تمایل درونی خود نسبت به خودویرانگری کاملاً آگاه باشید. تقصیرها را به گردن بدشانسی و دیگران نیندازید و مسئولیت نتایجی را که به دست میآورید صادقانه بپذیرید. روز نگار معاملهگری خود را تهیه کنید و در آن تمام معاملات خود را با دلیل ورود و خروج ثبت کنید و الگوهای تکرار شده موفقیت و شکستهای خود را پیدا کنید. آنهایی که از ناکامیهای گذشته درس نگیرند محکومبه تکرار آن در آینده هستند؛ مانند صخرهنوردهایی که در هنگام صعود به یک طناب ایمنی نیاز دارند شما نیز باید با استفاده از روانشناسی یک حاشیه امنیت برای خود فراهم کنید.
روانشناسی در معاملهگری
احساسات شما بهطور مستقیم بر روی کموزیاد شدن حساب شما تأثیر میگذارد. اگر شما یک سیستم معاملاتی فوقالعاده هم داشته باشید اما در لحظه انجام معامله احساس ترس، غرور و یا نگرانی داشته باشید حتماً معامله شما تحت تأثیر قرار خواهد گرفت. هر زمان دریافتید که یک جسارت قمار گونه و یا ترس بر ذهن شما سایه افکنده است دست از معامله کردن بکشید چون موفقیت و شکست شما بهعنوان یک معاملهگر بستگی به این دارد که چقدر بتوانید احساسات خود را کنترل کنید. زمانی که شما اقدام به معامله میکنید درواقع در حال رقابت با دقیقترین و هوشیارترین افراد هستید، شما درجایی به رقابت میپردازید که زمینه برای شکست شما کاملاً فراهمشده است و اگر اجازه دهید که احساساتتان در معاملاتتان دخالت کنند بازی را باختهاید. شما شخصاً مسئول تمام معاملاتی هستید که انجام میدهید زیرا یک معامله زمانی آغاز میشود که شما تصمیم میگیرید وارد بازار شوید و زمانی پایان مییابد که تصمیم میگیرید از بازار خارج شوید. داشتن یک سیستم معاملاتی خوب بهتنهایی کافی نیست. بسیاری از معاملهگرانی که سیستمهای بسیار خوبی در اختیاردارند با ضرر بازار را ترک میکنند زیرا ازلحاظ روانی آمادگی برد را ندارند.
تغییر قوانین به نفع خود
ماهیت بازارها مانند قدم زدن در معدنی از طلا بسیار اغواکننده است. بازار همواره حس طمع را برای به دست آوردن سود بیشتر و حس ترس از دست دادن آنچه داریم تحریک میکند. این احساسات بر روی درک درست و صحیح از مخاطرات و فرصتها سایه میافکند. بیشتر آماتورها بعدازاینکه چند برد پیاپی کسب میکنند احساس نابغه بودن میکنند. باور این مطلب که شما بهاندازهای خوب هستید که با تغییر و عدم پایبندی به قوانینتان نیز به موفقیت میرسید بسیار هیجانانگیز است. دقیقاً در همین زمان است که معاملهگر با انحراف از قوانینی که وضع کرده است زمینه خود تخریبگری خویش را فراهم میکند. معامله گران با بهکارگیری دانش و آگاهی به موفقیت میرسند و با دخالت دادن احساساتشان در معاملات خود دست به خودویرانگری میزنند. بسیاری از معامله گران همه سودی را که از بازار میگیرند در مدتزمان کوتاهی به بازار بازمیگردانند. بازار پر از افرادی است که از هیچ به همهچیز رسیدهاند و سپس همه آن را به بازار بازگرداندهاند. از نشانههای یک معاملهگر موفق توانایی او در افزودن به میزان حسابش است تا جایی که ممکن است در هنگام انجام معامله دیدی واقعبینانه و بیطرفانه نسبت به بازار داشته باشد. از تصمیمگیریهای آنی اجتناب کنید و برای معاملات خود برنامه داشته باشید و بر اساس آن برنامه پیش بروید و دراینبین انعطافپذیری نکته مهمی خواهد بود. هرگز با یک تصویر ذهنی از پیش تعیینشده اقدام به ورود به بازار نکنید تا زمانی که شرایط بازار تغییر میکند شما نیز برنامه خود را تغییر دهید و خود را با شرایط تطبیق دهید.
در تنگنا قرار گرفتن
یک بازنده هرگز نمیداند که چرا میبازد. اگر میدانست برای آن چارهای میاندیشید و تبدیل به یک برنده میشد. او در معاملهگری سردرگم عمل میکند. یک بازنده همانگونه سعی در کنترل معاملات خود دارد که یک الکلی میخواهد مصرف الکل خود را کنترل کند. بازندهها برای اینکه از وضعیتی که در آن قرارگرفتهاند رهایی پیدا کنند همه کاری انجام میدهند. دائماً سیستم معامله خود را تغییر میدهند، نرمافزارهای جدید میخرند و یا از کسانی که فکر میکنند از خودشان بهتر این کار را بلدند سیگنال میگیرند. اعتقاد آنها به یکراه نجات خیالی مثل باور داشتن بابانوئل است. این اعتقاد آنها به یک سیستم جادوئی که فقط از روی استیصال و ناچاری است فقط باعث بازارگرمی مشاوران و سیگنال فروشان میشود. یک بازنده زمانی میتواند شروع به احیا خود نماید که همهچیز خود را ازدسترفته ببیند و احساس کند که به آخر خط رسیده است. به آخر خط رسیدن احساس بسیار بد و ناخوشایندی است و زمانی این احساس به فرد دست میدهد که پولی را از دست بدهد که خارج از استطاعت مالی او باشد. بیشتر افرادی که به این مرحله میرسند دست از معاملهگری میکشند و بازار را برای همیشه ترک میکنند و دیگر به سراغ آن نمیآیند. برای جلوگیری از تنگنا قرارگرفتن بهتر است که با مدیریت ریسک در معاملات قبل از خسارت از این عمل پیشگیری کنید.
برندهها و بازندهها
همه ما از صنوف و مشاغل مختلف وارد این کارشده و پا به بازار گذاشتهایم و با تجربیات ذهنی گذشته و طرز فکری که در جای دیگری پرورشیافته است و تا مادامیکه در بازار به همان صورتی که کارهای روزمره خود را انجام میدهیم عمل کنیم، ضرر خواهیم کرد. موفقیت یا شکست شما در بازار بستگی به افکار و احساسات شما دارد. همچنین بستگی به قابلیتتان در بهکارگیری عقل و منطق بهجای تخلیه احساسات و هیجانات دارد. معاملهگری که پس از به دست آوردن هر پیروزی بیشازحد خشنود میشود و پس از هر شکست افسرده و غمگین میگردد هرگز نمیتواند به موجودی حساب خود بیفزاید چراکه او تحت کنترل احساسات خود است. اگر به بازار اجازه دهید که احساسات شمارا تحت تأثیر قرار دهد قطعاً بازنده خواهید بود و برای اینکه در بازار برنده باشید باید خود را بهخوبی بشناسید و بیطرف باشید و منطقی رفتار کنید. رنج ناشی از شکست افراد را به جستجو برای یافتن یک سیستم جادویی سوق میدهد و باعث میشود از تمام چیزهای مفیدی که در طول دوران معاملهگری و سابقه کار خود به آن رسیدهاند دست بکشند و آن را رها کنند.
در وجود هر معاملهگری اهریمنی وجود دارد که در پروسه تبدیلشدن به یک معاملهگر حرفهای موفق باید آن را از وجود خود بیرون کند. در انتها فهرستی از مواردی که میتواند یک معاملهگر غیرحرفهای ناآرام و نا آماده را به یکنیمه حرفهای و درنهایت به یک معاملهگر حرفهای تبدیل کند را برای شما آوردهایم:
- تصمیم بگیرید که برای مدت طولانی در بازار باقی بمانید (مثلاً ۲۰ سال)
- برای معامله کردن حرص نزنید و عجله نکنید و بیشتر وقت خود را به یادگیری اختصاص دهید چون بازار همیشه وجود دارد و به شما فرصت معاملات خوب را برای همیشه خواهد داد.
- تا میتوانید بیاموزید، مطالب افراد حرفهای را بخوانید و به صحبتهایشان گوش کنید اما همهچیز را بهطور ۱۰۰ درصد نپذیرید و با سؤالات خود به هر چیزی مقداری شک داشته باشید تا مطمئن شوید.
- یک روش تحلیل برای خود در نظر بگیرید به این صورت که اگر الف اتفاق افتاد ب نیز احتمالاً اتفاق میافتد. بازار ابعاد مختلفی دارد پسروشی را باید انتخاب کرد که زوایای مختلف را پوشش دهد.
- مدیریت سرمایه باید از اصول اصلی شما باشد و هدف اول شما باید بقا در بازار برای یک مدت طولانی باشد. هدف دومتان رشد تدریجی و هدف سومتان کسب سودهای خوب باشد. (برخی بهاشتباه هدف سوم را هدف اصلی و اول خود میپندارند و از دو هدف قبلی غافلاند.)
- برندهها تفکر، احساس و رفتار متفاوتی نسبت به بازندهها دارند. به درون خود بنگرید و خود را از قیدوبند خیالپردازیها رها کنید و روشهای قدیمی شخصیت، فکر کردن و رفتار کردن خود را تغییر دهید. تغییر سخت است اما برای تبدیلشدن به یک معاملهگر حرفهای باید شخصیت و افکار خود را تغییر دهید.
جمعبندی
انجام معامله و سرمایهگذاری در هر حوزه نیازمند شناخت عواملی است که در روند سرمایهگذاری موثرند. روانشناسی دادوستد یکی از نکاتی است که از دو جنبه فردی و جمعی باید به آن پرداخته شود. امید است با مطالعه مطالب این چنینی، آگاهی لازم در خصوص اتخاذ تصمیم صحیح و منطقی موثر باشد. توجه به این نکات میتواند از بروز رفتارات هیجانی و احساسی جلوگیری نموده و راه درست را پیش پای سرمایه گذار قرار دهد. البته هر فرد بسته به شخصیت فردی خود میتواند تغییراتی در نکات مذکور اعمال نمایید.
Hits: 0