how-to-get-to-financial-freedom-and-wealth

ثروت یکی از سایه های اساسی انسان است و شاید این به درک نادرست وی از مفاهیم ملی و دینی برمی گردد که نتوانسته نسبت مناسبی بین خود و ثروتمندی تعریف کند.

انسان در ملاء عام به ثروت می تازد ولی در اندرونی ترین بخش ذهن خود به هر روشی برای دستیابی به آن تلاش و تدبر می کند. این بخش را برای کسانی می‌نویسم که قصد آن را دارند که با خود شفاف باشند و قبول دارند که ثروت الزاماً فسادآور نیست و دستیابی به آن الزاماً از راه های فاسد نیست.

در کل، کتب ثروت که به تحقیق و تفحص پیرامون زندگی ثروتمندان می پردازند، ۴ اصل اساسی ذکر می شود:

۱- درآمد

۲- پس انداز

۳- سرمایه گذاری

۴- مدیریت هزینه های زندگی.

۱) درآمد

یادتان باشد اگر همه درآمد خود را خرج می کنید و فکر می کنید کو تا آینده؟ کی فردا را دیده؟ مگه چند روز زنده ایم؟ قطعاً شما از کسانی خواهید شد که اگر بعد از ۴۰ سالگی زنده باشید، شاید بارها به علت فشار مالی طلب مرگ کنید. شاید هم با ۲ شغله بودن بتوانید تا آخر برج خود را بکشید، اما در مجموع سراشیبی سختی را طی خواهید کرد و مدام حسرت روزهای گذشته پر پول را می خورید که چرا قدر آن را ندانسته اید، شاید هم از آن کسانی شوید که مدام آدم‌هایی را که وضع مالی خوب دارند، شماتت کنید که لذت بردن از زندگی را بلد نیستند و دارند زجر می کشند و شاید هم به گفتن خاطرات جوانی خود بپردازید که چقدر آدم ولخرج و جالبی بودید، ولی خوب درون شما آن زمان که از دوران ولخرجی می گویید چه احساسی دارد؟ (صادق باشید.)

۲) پس انداز

پس اگر علاقمندید همیشه در وضعیتی مناسب بسر ببرید، پیشنهاد می کنم حتماً درصدی از درآمد خود را هر چند اندک پس انداز کنید و اصلاً هم فکر نکنید که با این مبلغ پس انداز هیچ کاری نمی‌شه کرد (و نگویید آب که از سر گذشت، چه یک وجب، چه صد وجب).

وقتی زندگی نامه آدم های ثروتمند را می خوانید، متوجه می شوید جمع کردن پس اندازهای کوچک، چگونه بزرگراه ثروت را می سازد و یادتان باشد؛ زمانی موفق به پس انداز می شوید که به قول یکی از نویسندگان ثروت سازی، پس انداز را کالای لوکسندانید، بلکه کالایی ضروری بدانید که ابتدای لیست خریدتان باید قرار گیرد، نه انتهای آن و اگر پولی ماند.

اگر هم می گویید این فرهنگ را بلد نیستید اشکالی ندارد، به بانک بگویید همان اول از حقوقتان رقم پس انداز (حداقل ۱۰% درآمد) را بردارد و مابقی را به شما تحویل دهد. شک نکنید همین کوچک ها در مرحله بعد می توانند در میان مدت زندگی شما را متحول کنند. از تورم هم نترسید که پس انداز شما را ناچیز می سازد. با یادگیری روش بهره گیری از پس‌انداز، شما تورم را حریف می شوید و یادمان باشد تورم تنها کسانی را آزار می دهد که کالای سرمایه ای ندارند وگرنه آنها که کالای سرمایه ای دارند چون از رشد نرخ ها منتفع می شوند، شاد خواهند بود.

۳) سرمایه گذاری

حال وقت آنست که ضرب المثل را محقق کنید «پول، پول می آورد»

پس از اینکه پس اندازهای شما به یک حد قابل تبدیل رسید، می توانید شروع به سرمایه گذاری روی کالاهای سرمایه ای که فکر می کنید برای شما مناسب است، انجام دهید مثل سکه، طلا، سهام، فرش دستباف، زمین، خانه، سپرده گذاری در بانک، مشارکت در راه اندازی یک کسب و کار (این یکی نیازمند تخصص بیشتری از مابقی می باشد.) و سایر کالاهایی که شما به آن تسلط و آشنایی دارید.

کم کم خواهید دید که این سرمایه ها رشد می کنند و می توانید کالاهای مناسبتر و بزرگتر سرمایه ای را خرید کنید و کم کم رشد خوبی را طی کنید.

برای آشنایی بیشتر جهت خرید کالاهای سرمایه ای هم می توانید از مشاور سرمایه گذاری کمک بگیرید و هم می توانید خودتان در یکی از این مسیر ها آموزش ببینید و متخصص شوید. آن وقت می توانید هم این کار را برای خود انجام دهید، هم کمکی برای دیگران باشید و از این راه هم درآمدی کسب کنید.

۴) مدیریت هزینه های زندگی

زوج جوانی را بیاد می آورم که ماهانه درآمد متوسط رو به بالایی داشتند، ولی متاسفانه بی اندازه پریشان و به هم ریخته بودند و فکر می کردند باید کار سومی پیدا کنند تا بتوانند هزینه های خود را پوشش دهند.

بعد از اینکه با آن ها گپی زدم متوجه شدم متاسفانه هیچگونه مدیریتی بر هزینه های زندگی خود ندارند و از سوی دیگر به رقابت با خانواده هایی پرداخته اند که حداقل ۱۰ سال بزرگترند و یا ۸ سال زودتر از آن ها زندگی تشکیل داده اند و از سوی دیگر در لیگ های دیگر رقابتی مانند دختر و پسر عموها، دائی ها، خاله ها و … شرکت کرده اند و می خواهند از هیچ کدام آن ها هم کم نیاورند.

جالب اینکه وقتی درآمد آن ها برای این رقابت کفاف نمی دهد، از بانک ها و صندوق های مختلف یار کمکی جذب کرده بودند و اقدام به دوپینگ از طریق آن ها نمودند (دریافت وام های متنوع : اتومبیل، خرید خانه، لوازم خانه و…) و تمامی اینها باعث شده بود هر از چند گاهی دچار فشار روانی شده و سر هم داد بکشند و یکدیگر را برای این وضعیت متهم کنند، در صورتیکه هر دو نقش کلیدی در شکل گیری ماجرا داشتند و جالب اینکه حالا می خواستند شغل سوم بسازند، درحالیکه شغل اول آن ها به علت فرسودگی و خستگی مفرط و بی حوصلگی در حال از دست رفتن بود و شغل دوم هم به علت اینکه کارفرما فهمیده بود آن ها بشدت نیازمند آن هستند، با نرخی پایین قرارداد بسته بود.

در روند کلاس از آن ها خواستم که سودی که بابت لوازم مصرفی قسطی و سایر وام ها می پردازند، محاسبه کنند و سپس ببینند چه بر سر درآمد های خود آورده اند؟ و پس از تاملی کوتاه متوجه شدند این مسابقه و نمایش تا کجا آن ها را دچار آسیب و بهم ریختگی کرده و اگر زودتر نجنبند دچار فروپاشی زندگی خواهند شد.

پس باید مدام از هزینه ها بوسیله بودجه بندی مراقبت کرد و نباید به سرعتی که درآمدها رشد می کنند (و گاهی جلوتر از آن) هزینه ها را رشد داد و از سوی دیگر نباید در جهتی حرکت کرد که مدام بخواهیم اینطور جلوه بدهیم که ما متعلق به طبقه بالاتری هستیم و خود را مجبور کنیم هزینه این دروغ را بپردازیم. شک نکنید اگر مدیریت اقتصادی زندگی خود را یاد بگیرید قطعاً می توانید در بالاترین طبقات اجتماعی و مالی زندگی کنید بدون اینکه نیاز به وانمود داشته باشید.

Hits: 0

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *