اندیشه انقلاب: لنین، تروتسکی و حزب کمونیست چه در سر داشتند؟

the-thought-of-revolutionلنین، تروتسکی، حزب کمونیست و انقلابیون روسیه چه اندیشه‌هایی داشتند؟ باور آنها از یک جامعه آرمانی چه بود؟ ایدئولوژی رهبران انقلاب را چه مولفه‌هایی تشکیل می‌داد؟ نسبت این افکار و عقاید با اندیشه‌های مارکس چیست؟

اینها سوالاتی هستند که پاسخ به آنها می‌تواند ریشه‌ها و اهداف انقلاب اکتبر 1917 را مشخص سازد. در این بخش سعی داریم به‌طور مختصر به پاسخ این سوالات بپردازیم و تفاوت اندیشه‌های لنین به عنوان رهبر انقلاب اکتبر با اندیشه‌های مارکس را تشریح کنیم. زیرا برخلاف آنچه عقیده عمومی می‌پندارد، انقلاب روسیه، در ذات خود، برگرفته از اندیشه‌های مارکس نبود و لنین در مبنا، نگاهی متفاوت از اصول مارکس داشت.

هدف انقلاب اکتبر

هدف انقلاب 1917 روسیه و انقلابیونی که در آن شرکت داشتند، گرفتن قدرت از دست آریستوکرات‌ها بود. اما خروجی این انقلاب، ظهور رژیمی بود که همانند دولت قبل غیرعادلانه عمل می‌کرد. به عبارت دیگر، انقلابیون روسیه حکومت طبقه اشراف را نادرست می‌دانستند و آن را ظلم تلقی می‌کردند. آنها مخالف این بودند که طبقه اشراف زمام حکومت را در دست داشته باشد و آن وضعیت را برای اقتصاد و جامعه خود مضر می‌دانستند. بنابرابن بر آن شدند که شرایط را تغییر دهند. هدف آنها این بود که وضعیتی را به وجود آورند که در آن، همه افراد جامعه به اندازه نیاز برای معاش درآمد داشته باشند و هیچ‌کس نتواند به انباشت ثروت بپردازد. همچنین بر این عقیده بودند که این شرایط تنها زمانی می‌تواند به وجود آید که یک دولت مرکزی، زمام امور را در دست داشته باشد.

در اکتبر 1917، طبقه کارگر (پرولتاریا) به رهبری لنین و تروتسکی، مقابل حکومت وقت ایستادند و به این می‌اندیشیدند که با براندازی حکومت، وضعیت معاش جامعه پرولتاریا را بهبود بخشند. تا این سال، مردم روسیه از نحوه حکومت رنج می‌بردند. سیستم فئودالی روستاییان و کشاورزان را وادار می‌کرد که بدون دستمزد مناسب و در حد امرار معاش، به سختی برای زمین‌داران بزرگ کار کنند. همچنین عده‌ای از روستاییان که خود مالک زمین بودند، باید مالیات‌های سنگینی به دولت می‌دادند. سزارها عمده مالکیت زمین را در روسیه به دست داشتند و طبقه کارگر، از سر ناچاری برای آنها کار می‌کردند. در نهایت، طبقه کارگر جامعه روسیه، با گرویدن به ایده‌های سوسیالیستی، در پی این برآمدند که حکومت سزارها را سرنگون کنند.

چرچیل اذعان داشته است که خط‌مشی شوروی، یک معما بوده است. اگرچه بعضی از پژوهشگران هنوز هم به این گزاره اعتقاد دارند، اما عده‌ای با این حرف مخالف هستند. مخالفان نظر چرچیل بر این عقیده‌اند که او با طبیعت کمونیسم آشنا نبوده است و این حرفش، از همین ناآشنایی ناشی می‌شود. یکی از راه‌های حل کردن معمای خط‌مشی شوروی، سعی برای درک ایدئولوژی انقلابیون اکتبر 1917 و رهبران آن است. اینکه آنها چه در سر داشتند، بر چه عقیده‌ای بودند و اهدافشان چه بوده است. زیرا ایدئولوژی انقلابیون، روی رفتار آنها تاثیر می‌گذارد.

ایدئولوژی

اصطلاح ایدئولوژی معانی متعددی دارد. ما وقتی در اینجا از ایدئولوژی کمونیستی انقلابیون روسیه صحبت می‌کنیم، منظورمان مجموعه‌ای از عقاید درباره طبیعت، جامعه و بشر است که به‌طور کلی، جهت‌گیری اهداف و اقدامات سیاسی آنها را توجیه می‌کند. با توجه به این تعریف، یک نفر ممکن است بگوید پس در ایالات متحده هیچ ایدئولوژی‌ای وجود ندارد. زیرا نیاز نیست هیچ کسی در مورد نظریه‌های طبیعت و بشر یا جامعه بداند تا صلاحیت این را داشته باشد که در فرآیند سیاسی جامعه، ایفای نقش کند.

ما زندگی سیاسی خود را بر پایه مسائلی که طی دوران‌های مختلف برایمان تجربه شده است، بنا می‌کنیم. بنابراین شکی نیست که افراد مختلف، ایدئولوژی متفاوتی دارند. عده‌ای به خدا ایمان دارند و عده‌ای نسبت به خدا بی‌اعتقاد هستند. عده‌ای به بازار آزاد معتقد هستند و عده‌ای به برنامه‌ریزی متمرکز. با این حال ما مجموعه‌ای از نهادها را کشف کرده‌ایم که به واسطه آنها می‌توانیم، به‌رغم تفاوت در ایدئولوژی‌هایمان، کنار یکدیگر به آرامی زندگی کنیم و اختلافات سیاسی خود را کنار بگذاریم.

اما در اندیشه انقلابیون اتحاد جماهیر شوروی، ایدئولوژی به صورت نسخه‌پیچی‌شده تحویل جامعه داده شد. آن هم به صورتی که اگر کسی آن را انکار می‌کرد یا به گزاره‌های اصلی آن ایراد وارد می‌آورد، برای فعالیت در دولت یا هرگونه کنش عمومی و خصوصی در سطح جامعه، رد صلاحیت می‌شد. انقلابیون روسیه به حدی نسبت به ایدئولوژی کمونیستی خود تعصب داشتند که بعد از به دست گرفتن قدرت، افرادی را که با این ایدئولوژی مخالف بودند، دستگیر و مجازات می‌کردند.

ممکن است گفته شود حال که از ایدئولوژی صحبت شد، خیلی سخت نیست که به این سوال که ایدئولوژی انقلابیون اکتبر 1917 چه بوده است پاسخ دهیم. تفکر عمومی بر این است که ایدئولوژی کمونیسم، مارکسیسم است و بنابراین، رهبران نقلاب روسیه مانند لنین و تروتسکی و طرفدارانشان، مارکسیست بوده‌اند. تا جایی که خود آنها نیز خودشان را مارکسیست خطاب می‌کنند. اما این حقیقت که آنها خودشان را مارکسیست تلقی کرده‌اند، ضرورتاً نشان نمی‌دهد که آنها چه نوع از مارکسیسم را در سر داشته‌اند.

مارکس و لنین

the-thought-of-revolutionدر واقع، ایدئولوژی اصلی کمونیسم، بیشتر لنینیسم است تا مارکسیسم. لنینیسم که برگرفته از اسم رهبر اصلی انقلاب 1917 روسیه یعنی لنین است، مارکسیسمی است که به دست او اصلاح شده بود. بعد از مرگ لنین نیز، ایدئولوژی شوروی با نام لنینیسم بلشویکی شناخته می‌شد و پس از آن به مارکسیسم-‌‌لنینیسم شهرت یافت.

لنینیسم، ایدئولوژی‌ای است که به‌طور خلاصه می‌‌تواند به عنوان عقیده‌ای شناخته شود که با توجه به آن، سوسیالیسم جهانی (global socialism) می‌تواند تنها از طریق دیکتاتوری جامعه پرولتاریا (طبقه کارگر)، حاصل شود. لنین بر این عقیده بود که می‌شود به دیکتاتوری پرولتاریایی، به واسطه دیکتاتوری حزب کمونیسم اتحاد جماهیر شوروی، جامه عمل پوشاند. همین باور باعث شد که لنین، تروتسکی و طرفدارانشان، اولین تلاش‌های موفقیت‌آمیز را برای به دست آوردن قدرت انجام دهند. در این مرحله، کسانی که با مارکس آشنایی کمی دارند ممکن است فکر کنند که تفکر لنین و انقلابیون 1917 روسیه، همان تفکر مارکس است. زیرا اگرچه مارکس به دیکتاتوری اعتقادی نداشت، اما در هر صورت، عبارت «دیکتاتوری جامعه پرولتاریا» (dictatorship of the proletariat) برگرفته از نوشته‌های او بود. اما باید گفت مفهوم دیکتاتوری پرولتاریایی به‌طور جنبی از سوی مارکس و در کارهای تحقیقاتی او مورد استفاده قرار گرفته است. اما این عبارت در مرکزیت نوشته‌های لنین قرار دارد.

علاوه بر این، در نوشته‌های مارکس، دیکتاتوری طبقه کارگر، به‌طور اساسی با امور اقتصادی مرتبط است و نه امور سیاسی. به‌طوری که وقتی مارکس در مورد مفهوم دیکتاتوری جامعه پرولتاریا صحبت می‌کند، آن را متضاد با دیکتاتوری اقتصادی جامعه بورژوا تعریف کرده است؛ چه در شکل دموکراتیک آن و چه در شکل غیردموکراتیک آن. به عبارتی موضوع مورد نظر مارکس، دیکتاتوری سیاسی یا دموکراسی سیاسی نیست، بلکه دیکتاتوری اقتصادی است که برای مارکس اهمیت دارد و با آن مخالف است. تا جایی که ادعا می‌کند، وضعیت اقتصادی در جوامع دموکراتیکی که تحت سلطه سرمایه‌داران هستند، به نفع آنها (سرمایه‌داران) نوسان خواهد یافت. شواهد این مدعا را می‌توان در بسیاری از نوشته‌های مارکس یافت. مارکس مکرراً به این موضوع که یک دموکرات بوده، اشاره کرده است. دموکراتی که در پی توسعه جنبشی برای حمایت از حقوق اکثریت مردم در جامعه تلاش می‌کرده است. این نظریه مارکس، بر پایه فرض اشتباهی بوده است که آن فرض نیز، برگرفته از دیدگاه‌های اقتصادی اشتباهش است. مارکس عقیده داشت که در گذر زمان، اکثریت جامعه را طبقه کارگر تشکیل خواهد داد که این امر، نتیجه توسعه سرمایه‌داری است. او این‌طور ادامه می‌دهد که زمانی که سوسیالیسم در نتیجه خواست اکثریت مطلق جامعه که از طبقه کارگری هستند طلوع کند، تحت سیستم سیاسی دموکراتیک، می‌تواند با صلح و در آرامش، قدرت را به دست گیرد. مارکس به کشورهای ایالات متحده، انگلیس و هلند اشاره می‌کند و اذعان می‌دارد که تحت سیستم سیاسی آنها، سوسیالیسم می‌تواند سرمایه‌داری را از سر راه بردارد. اگر کسی با این حرف مخالف است، می‌تواند به نوشته‌های انگلس مراجعه کند. انگلس در سال 1896 اذعان می‌دارد، «بله، البته که ما به دیکتاتوری جامعه پرولتاریا اعتقاد داریم، اما این دیکتاتوری می‌تواند به‌سادگی از طریق سیستم دموکراتیک جامعه بورژوا حاصل شود» (به این معنا که اگر سوسیالیست‌ها به‌طور سیاسی و نه دیکتاتوری، قدرت را به دست گیرند، قوانین اقتصادی و مقرراتی را اعمال خواهند کرد که به نفع طبقه کارگر جامعه خواهد بود). اما در اندیشه لنین، دیکتاتوری سیاسی نیز موج می‌زند و شواهد نیز بر این گفته صحه می‌گذارند. بنابراین درست نیست که بگوییم اندیشه و عقیده انقلاب 1917 روسیه برگرفته از تفکر مارکس است و جامعه کمونیستی که انقلابیون به آن اعتقاد داشتند، همان مارکسیسم است.

تفاوت دیگر اندیشه مارکس و مارکسیسم و اندیشه لنین و لنینیسم یا همان انقلابیون 1917 روسیه را می‌توان در تفاوت نگاه آنها به جامعه پاریس یافت. مارکس به جامعه پاریس(Paris Commune) به عنوان آنچه آن را دیکتاتوری جامعه پرولتاریا می‌نامد، اشاره می‌‌کند. اما لنین اذعان داشته است که حکومت در جامعه پاریس، غیرقابل مقایسه با دیکتاتوری جامعه پرولتاریاست. زیرا به عقیده لنین، دیکتاتوری جامعه پرولتاریا باید از طریق دیکتاتوری مطلق حزب کمونیست به وجود آید، اما در جامعه پاریس این‌ وضعیت حاکم نبود.

زمانی که طبقه کارگر قدرت را به دست می‌گیرد، پوشش سیاسی تغییر خواهد کرد. اما انقلاب اکتبر در یکی از نقاط جهان که رو به عقب حرکت می‌‌کرد، به وجود آمد. هر کسی که با نظریه ماتریالیسم تاریخی مارکس آشنا باشد می‌داند که توسعه نیروهای اقتصادی تولید باید مقدم بر هرگونه تغییر سیاسی باشد. بنابراین سیاست و خط‌مشی سیاسی باید به عنوان بازتاب توسعه اقتصادی نمود یابد. اما در انقلاب اکتبر، بلشویک‌ها ابتدا قدرت اقتصادی را به دست گرفتند و سپس بر آن شدند که اقتصاد کشور را با توجه به قواعد مارکس، به وجود آورند. این روند ناشی از عقیده انقلابیون روسیه و لنین بود که می‌گفتند، ابتدا باید قدرت سیاسی را دست گرفت و زمانی که حزب کمونیست به قدرت مطلق رسید، می‌توان قواعد مارکس را پیاده کرد. همچنین لنین تصور می‌کرد که بعد از اکتبر 1917 در روسیه، انقلاب‌های مشابه دیگری نیز در اروپای شرقی رخ خواهند داد. اما خلاف عقیده لنین، این‌چنین نشد.

گزاره‌های لنینیسم

ایدئولوژی لنینیسم می‌تواند در سه گزاره اصلی خلاصه شود که تنها اولین بخش از این ایدئولوژی، از سنت مارکسیستی مشتق شده است. اولین گزاره ایدئولوژی لنینیسم بیان می‌دارد که رفاه انسان، به پیروزی طبقه کارگر در منازعات بین‌المللی برای سوسیالیسم بستگی دارد. فرض اساسی این گزاره این است که توسعه سرمایه‌داری در نهایت و در یک بحران اقتصادی جهانی، نابود خواهد شد و تنها از طریق سوسیالیسم است که جامعه جهانی می‌تواند بقا یابد. مضاف بر این، لنین باور دارد که سوسیالیسم فقط از طریق پیروزی طبقه کارگر و در وضعیتی که اکثریت جامعه را کارگران تشکیل می‌دهند، به دست خواهد آمد.

دومین گزاره که می‌توان آن را کلید اصلی به سمت لنینیسم نامید، پیروزی جامعه پرولتاریا در نزاع برای سوسیالیسم در شرایطی است که حزب کمونیست، رهبری و قدرت را در دست داشته باشد. لنین عقیده دارد که حزب کمونیست، دیگر قدرت‌های سیاسی را حذف و از منافع جامعه پرولتاریا پاسبانی خواهد کرد. حزب کمونیست شامل گروهی از انقلابیون حرفه‌ای بود که برای رسیدن به اهدافشان، حاضر بودند بر‌خلاف سوسیالیست‌های اروپایی که فقط به صورت پاره‌وقت به فعالیت‌های سیاسی می‌پرداختند، به صورت شبانه‌روزی مشغول فعالیت‌های دسیسه‌آمیز برای براندازی دولت حاکم روسیه باشند. این گزاره در کتاب لنین با نام «آنچه که باید انجام شود» فرمول‌بندی و نحوه اجرای آن از سوی رهبر حزب کمونیست در انقلاب 1917 روسیه، طرح‌ریزی شده است. لنین در این کتاب بیان می‌دارد بدون استفاده از قدرت نظامی و ابزارهای جنگی، جامعه پرولتاریا هرگز به سوسیالیسم نخواهد رسید. بنابراین به عقیده لنین، سوسیالیسم که هدف طبقه کارگر است، به صورت خودبه‌خودی و بدون کمک از خارج جریان اجتماعی، محقق نخواهد شد. همچنین لنین باور داشت که اگرچه فقر طبقه کارگر و گرسنگی موجب اعتراض و اغتشاش خواهد شد، اما هیچ‌وقت به تنهایی منجر به انقلاب نمی‌شود. برای اینکه انقلاب رخ دهد، شما به یک حزب نیاز دارید که طبقه کارگر را رهبری کند و آن حزب باید حزب کمونیست باشد. زیرا فقط حزب کمونیست است که با بینشی که نسبت به اقتصاد و موضوعات دیگر دارد، منافع کارگران را حتی بهتر از خودشان تشخیص می‌دهد. حزب کمونیست که همان انقلابیون 1917 روسیه بودند، اعتقاد داشتند که تنها زمانی همه قدرت باید برای کارگران باشد (all powers to the workers) که کارگران، عقاید حزب کمونیست را درست بدانند و از آنها پیروی کنند. یعنی اگر کارگران سمت و سویی غیر از آنچه حزب کمونیست می‌گفت، اتخاذ می‌کردند، با مخالفت حزب رو‌به‌رو می‌شدند. حزب کمونیست که رهبری انقلاب اکتبر را بر عهده داشت، میان خواسته کارگران (workers will) و منافع کارگران (workers interests) تمایز قائل می‌شد. منطبق بر عقیده آنها، کارگران ممکن است خواسته‌هایی داشته باشند که نتایج این خواسته‌ها، با آنچه به صلاحشان است در تضاد باشد. به عقیده لنین، فقط و فقط حزب کمونیست بود که می‌توانست صلاح طبقه کارگر را برای آنها تشخیص دهد.

این موضوع ما را به سومین گزاره لنینیسم می‌رساند، سومین گزاره بیان می‌کند که حکمرانی حزب کمونیست فقط از طریق توسعه «سازمان‌‌دهی سلسله‌مراتبی» ممکن است. یعنی نوعی از سازمان‌دهی که نظم کل سازمان از بالا و از سوی رهبر سازمان، کنترل می‌شود. این همان چیزی است که با عنوان «دکترین مرکزگرایی دموکراتیک» (doctorine of democratic centralism) شناخته می‌شود. در این دکترین، عمده تمرکز روی مرکزگرایی است، زیرا مرکزگرایی سرچشمه کنترل است. لنین به وضوح این گزاره را در تضاد با قاعده سوسیالیستی قرار می‌دهد. سوسیالیست‌ها می‌خواهند حزبی را شکل دهند که به صورت دموکراتیک و از پایین به بالا کنترل می‌شود. اما لنین این قاعده را رد می‌کند.

به‌طور خلاصه، ترکیب این سه گزاره بیان می‌کند که: رفاه انسان به پیروزی دیکتاتوری جامعه پرولتاریا بستگی دارد؛ دیکتاتوری جامعه پرولتاریا به دیکتاتوری حزب کمونیست وابسته است؛ و دیکتاتوری حزب کمونیست تنها می‌تواند به واسطه مرکزگرایی دموکراتیک که در آن همه چیز از بالا کنترل می‌شود، حاصل شود. برای کسب اطلاعات بیشتر در مورد اندیشه‌های لنین و حزب کمونیست و تفاوت آن با اندیشه‌های مارکس، می‌توانید به مقاله پروفسور سیدنی هوک (Sidney Hook)، فیلسوف آمریکایی، با عنوان «شناخت اتحاد شوروی: بعد ایدئولوژیک» (Knowing the Soviet Union: The Ideological Dimension) مراجعه کنید.

 

نوشته: مرتضی مرادی  |  برگرفته: تجارت فردا

Hits: 2

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *